ختم الأولیاء: تفاوت میان نسخهها
(لینک درون متنی) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
[[رده: تصوف و عرفان]] | [[رده: تصوف و عرفان]] | ||
[[رده:آثار کلی تصوف و عرفان]] | [[رده:آثار کلی تصوف و عرفان]] | ||
[[رده:25 آبان الی 24 آذر(97)]] |
نسخهٔ ۲ دسامبر ۲۰۱۸، ساعت ۲۳:۱۹
ختم الاولیاء | |
---|---|
پدیدآوران | حکیم ترمذی، محمد بن علی (نویسنده) |
عنوانهای دیگر | کتاب ختم الاولیاء
رساله "بدوشان الحکیم الترمذی": ترجمه حیاه الترمذی شرح المسائل الروحانیه فی کتاب ختم الاولیاء ملحق تاریخی: یحتوی علی نصوص اسلامیه خاصه بالولایه و النبوه و مقامات العارفین من القرن الاول الی القرن التاسع للهجره کتاب الجواب المستقیم عمال سال عنه الترمذی الحکیم: شرح اسئله ختم الاولیاء |
ناشر | المطبعة الکاثوليکية |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1422 ق |
چاپ | 2 |
موضوع | اولیا
تصوف - متون قدیمی تا قرن 14 عرفان - متون قدیمی تا قرن 14 |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 282/5 /ح8خ2 |
ختم الاولیاء، به زبان عربى، اثر عرفانى شيخ ابوعبدالله، محمد بن على بن حسن حكيم ترمذى است.
ترمذى، كتاب را در پاسخ به پرسشهاى برخى از مريدان املا كرده است.
ساختار
كتاب، مشتمل بر يك مقدمه و 29 فصل است.
مؤلف، در برخورد با مخالفانش، بسيار خشن و تندزبان است و از هيچ تعبيرى براى تحقير و خُرد كردن آنان فرو نمىگذارد؛ تعابيرى همچون احمق، ابله، منافق، حسود، فريبكار و...
گزارش محتوا
به نظر ترمذى، نخستين پرسشى كه ممكن است به ذهن برسد اين است كه با وجود اينكه پيامبران از سوى خداوند، هادى و راهنماى مردم هستند، چه نيازى به وجود كسانى به نام اوليا وجود دارد؟ در پاسخ بايد گفت، خداوند، ولى را برمىگزيند و به اين مقامات مىرساند تا حجتى در برابر خلق باشد و نادرستى سخن فرشتگان را كه آفرينش انسان را به صلاح نمىدانستند نشان دهد.
پرسش ديگر اين است كه مطابق پارهاى از احاديث، دوران پيامبر، بهترين دوران است و بهترين مردم، به جز رسول خدا، كسانى هستند كه با او و بلافاصله پس از او زندگى میكردند و هرچه از آن دوران دور مىشويم، زمانه بدتر مىشود؛ چگونه ممكن است با اين اوضاع و احوال، در دوره ما اوليايى وجود داشته باشند؟ در پاسخ بايد گفت كه ولايت، به هيچوجه به زمان بستگى ندارد. در واقع، اوليا، حجت خدا بر خلق و ياور مردمان و امان آنهايند، پس بايد در وقت نياز؛ يعنى همه زمانها وجود داشته باشند.
ترمذى، براى اثبات لزوم اوليا در همه زمانها، به سخنان حضرت على(ع) خطاب به كميل در رابطه با خالى نبودن زمين از حجت، استناد مىكند.
مسئله ولايت، پيش از حكيم ترمذى، كم و بيش در ميان عارفان، از جمله سهل تسترى و ابوسعيد خراز و جنيد بغدادى و نيز در منابع روايى شيعه، بهويژه در «اصول كافى» مطرح شده، اما سخنان ترمذى نقطه عطفى در اين باب است تا آنجا كه برخى او را مبدع نظريه ولايت در عرفان اسلامى به شمار آوردهاند.
اساس نظريه ترمذى در مسئله ولايت بر مفهوم «حق الله» استوار است. اين حق، نتيجه چيرگى و سلطنت مطلق خداوند بر همه كائنات است. كسانى كه اين حق را رعايت مىكنند، دو گروهاند: اولياء حق الله و اولياء الله (اصطلاح«ولى حق الله»، از اختصاصات حكيم ترمذى است و در هيچ كتاب عرفانى ديگر به كار نرفته است). ريشه تفاوت به اين جا باز مىگردد كه حيات معنوى شخص در دو مرتبه و سطح است: مرتبه و سطح نخست، عبادت خداوند است و مرتبه و سطح دوم، عبوديت او. عبادت، با كارهاى ارادى و رفتارهاى اختيارى انسان سروكار دارد و احساس آزادى اراده انسان را در انجام عبادت نفى نمىكند، اما معناى عبوديت از نظر ترمذى، احساس نيازمندى مطلق همه كائنات به خداوند است و در صورت تحقق آن، احساس آزادى بهكلى زائل مىشود.
اگر محور ولايت ولى خدا، رعايت تكاليف شرعى باشد، بهطور طبيعى در مقابل كارهايى كه انجام مىدهد، منتظر نتيجه كار خود از سوى خداوند است. ترمذى چنين ولىاى را «ولى حق الله» مىنامد، اما «ولى الله» جز خدا را مراعات نمىكند و جز به او تعلق ندارد و اين همان عبوديت است و حديث قرب نوافل، نشان از همين محو شدن وجود بنده در وجود خدا و نفى دوگانگى است. ولى الله، با عبوديت، قلب خود را آماده تجليات خداوند مىسازد.
به نظر مؤلف، رسول و نبى تفاوت چندانى با هم ندارند؛ جز اينكه رسول، شريعت دارد و مأمور به تبليغ آن در ميان قومى خاص است، اما نبى پيرو شريعتِ رسول زمان خود است و تبليغ ندارد، مگر آنكه كسى از او بپرسد. اشتراك رسول و نبى در اين است كه هر دو به سبب وجود وحى الهى معصومند و پذيرش دعوت ايشان بر همگان واجب است و رد بر هر يك از آنها، موجب كفر و كيفر اخروى است، اما «ولى» هيچيك از اين ويژگىها را ندارد، مگر آنكه به مرتبه محدث برسد.
محدث، از ديد ترمذى، آن ولىاى است كه حديث بر وى الهام مىشود و به كمك حق از خطا معصوم است. به نظر ترمذى، وظيفه اصلى انبيا انذار مردمان و مطالبه تكاليف شرعى است و با پايان گرفتن جهان و آغاز قيامت، اين وظيفه به پايان مىرسد، اما ولايت تا ابد ادامه دارد و چه بسا به همين دليل خداوند خود را به صفت «ولى» ستوده است، اما به صفت نبى يا رسول، نه. البته اين امر، بههيچوجه نشانه برترى اوليا بر انبيا نيست، زيرا هر نبى و رسولى در درجه اول، «ولى» است و ولايتِ نبى و رسول، همان جنبه پنهان و دائمى وجود آنان و فراگيرتر از نبوت و رسالت ايشان است. در واقع، وظيفه تبليغ دين، صرفاً جنبه ظاهرى و موقت وجود نبى و رسول است.
همانگونه كه به تصريح قرآن كريم، انبيا، درجات متفاوتى دارند، اوليا نيز همه در يك رتبه نيستند. در بين اوليا، بالاترين رتبه از آن محدثان است كه ترمذى شمارش را مشخص نكرده است، پس از آن، ابدال يا بُدلا قرار دارند كه هفت نفرند، آنگاه نوبت به صديقان مىرسد كه چهل نفرند و همگى از اهلبيت ذكرِ پيامبرند، نه از اهلبيت نَسبى او، زيرا رسول خدا براى برپايى ذكر خالص و ناب خداوند مبعوث شده است و هر كسى به اين ذكر پناه بياورد، از آل پيامبر و اهلبيت او به شمار مىرود. سخن پيامبر نيز كه فرموده است: «اهلبيتِ من، امان براى امت من هستند و هنگامى كه از دنيا بروند، آنچه امت من وعده داده شدهاند، بر آنان وارد خواهد آمد»، شاهد همين مطلب است كه مقصود از اهلبيت پيامبر، فرزندان نسبى او نيستند، زيرا محال است از آنان حتى يك نفر هم باقى نماند با اينكه شمار آنان بهقدرى زياد است كه قابل احصا نيستند.
هر گاه كسى از هر يك از اين دستهها از دنيا برود، كس ديگرى از گروه فروتر جانشين او مىشود.
مسئله مهم ديگر در نظريه ترمذى اين است كه شباهتهاى انبيا و اوليا به آنچه گفتيم محدود نمىشود و همانگونه كه سلسله نبوت داراى خاتم انبياست، سلسله ولايت نيز خاتمى دارد. البته خاتم بودن، فقط به معناى آخرين نفر بودن نيست، زيرا اين فضيلتى به شمار نمىآيد. خاتم انبيا كسى است كه از نظر فضايل، والاترين فرد در سلسله انبياست و بيشترين عبوديت را در پيشگاه ذات الهى دارد و ازاينرو، بر ديگر پيامبران، حجت و در روز محشر در صف مقدم ايشان است. به همين نسبت، خاتم اوليا، آخرين فرد از اوليا و جامع همه كمالات و فضايل اولياى پيشين است و حائز نزدیک ترين رتبه به خاتم انبياست. وى، در آخر الزمان و هنگام زوال دنيا و همزمان با مهدى(ع) مىآيد و حجت بر ديگر اولياى الهى و در قيامت در كنار خاتم انبيا و جلوتر از همه اولياست.