شرح منظومة السبزواري (گرامی): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'حكيم سبزوارى' به 'حكيم سبزوارى'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'حكيم سبزوارى' به 'حكيم سبزوارى')
خط ۴۶: خط ۴۶:




«شرح منظومة السبزواري (الگرامي)»، از آثار علمى استاد آيت الله شيخ محمدعلى گرامى (متولد قم، 1317ش) به زبان عربى است كه در آن بخش منطق شرح منظومه حكيم سبزوارى (1212- 1289ق) را شرح كرده است. موضوعات مورد بحث عبارت از تعريف منطق، انواع دلالات، كلى و جزئى، اقسام ما هو، تعريف و برهان، انواع قضايا، موجهات، قياس، برهان، جدل و مغالطه است.
«شرح منظومة السبزواري (الگرامي)»، از آثار علمى استاد آيت الله شيخ محمدعلى گرامى (متولد قم، 1317ش) به زبان عربى است كه در آن بخش منطق شرح منظومه [[سبزواری، هادی|حكيم سبزوارى]] (1212- 1289ق) را شرح كرده است. موضوعات مورد بحث عبارت از تعريف منطق، انواع دلالات، كلى و جزئى، اقسام ما هو، تعريف و برهان، انواع قضايا، موجهات، قياس، برهان، جدل و مغالطه است.


در مورد كتاب حاضر ذكر چند نكته گفتنى است:
در مورد كتاب حاضر ذكر چند نكته گفتنى است:


1- شارح در مقدمه‌اش نوشته كه در خلال تدريس شرح منظومه حكيم سبزوارى موفق شد كه شرح و توضيحاتى بر قسمت منطق و فلسفه آن بنويسد و بخش منطق آن را پاك‌نويس و تنظيم كرده و در تعدادى محدود منتشر سازد. وى در سال 1398ق شرحش را بازنگرى كرده و بار ديگر منتشر ساخته است. <ref>مقدمه شارح، ص 4</ref>. ايشان نگارش شرح را در تاريخ 29 محرم 1390 در شهر شهسوار به پايان برده است <ref>متن كتاب، ص 205</ref>.
1- شارح در مقدمه‌اش نوشته كه در خلال تدريس شرح منظومه [[سبزواری، هادی|حكيم سبزوارى]] موفق شد كه شرح و توضيحاتى بر قسمت منطق و فلسفه آن بنويسد و بخش منطق آن را پاك‌نويس و تنظيم كرده و در تعدادى محدود منتشر سازد. وى در سال 1398ق شرحش را بازنگرى كرده و بار ديگر منتشر ساخته است. <ref>مقدمه شارح، ص 4</ref>. ايشان نگارش شرح را در تاريخ 29 محرم 1390 در شهر شهسوار به پايان برده است <ref>متن كتاب، ص 205</ref>.


2- با آنكه زبان متن و شرح، عربى است ولى شارح افزون بر ابيات عربى، در موارد متعددى اشعار فارسى را نيز ذكر و به آن استشهاد كرده است. در مواردى در پاورقى نيز مطالبى به زبان فارسى نقل كرده است <ref>همان، ص 85- 115</ref>.
2- با آنكه زبان متن و شرح، عربى است ولى شارح افزون بر ابيات عربى، در موارد متعددى اشعار فارسى را نيز ذكر و به آن استشهاد كرده است. در مواردى در پاورقى نيز مطالبى به زبان فارسى نقل كرده است <ref>همان، ص 85- 115</ref>.
خط ۶۴: خط ۶۴:
7- شارح درباره واضع علم منطق، توضيح داده است كه ارسطو هر چند اولين مؤلف در علم منطق بود ولى واضع و مبتكرش نبود چون خدا منطق را ابداع كرده است. همان كه قديم ذاتى و صفاتى است و از صفاتش فياضيت مطلقه است و همو كه دانايى است كه بشر و ساير موجودات را تعليم مى‌دهد و با اسم عليم با آنان ارتباط برقرار مى‌كند و افزون بر منطق، همه علوم كلى اصالى همانند فلسفه را نيز ابداع كرده است <ref>همان، ص 60- 62</ref>.
7- شارح درباره واضع علم منطق، توضيح داده است كه ارسطو هر چند اولين مؤلف در علم منطق بود ولى واضع و مبتكرش نبود چون خدا منطق را ابداع كرده است. همان كه قديم ذاتى و صفاتى است و از صفاتش فياضيت مطلقه است و همو كه دانايى است كه بشر و ساير موجودات را تعليم مى‌دهد و با اسم عليم با آنان ارتباط برقرار مى‌كند و افزون بر منطق، همه علوم كلى اصالى همانند فلسفه را نيز ابداع كرده است <ref>همان، ص 60- 62</ref>.


8- شارح درباره معناى ايساغوجى نكته‌اى را متذكر شده است: بر اساس ظاهر كلمات خواجه نصيرالدين طوسى در «أساس الاقتباس»، علامه قطب‌الدين شيرازى در «درّة التاج»، ابن نديم در «الفهرست»، غزالى در «مقاصد الفلاسفة»، فروغى در «سير حكمت در اروپا» و نيز «المنجد»، ايساغوجى به معنى مدخل و مقدمه است؛ نه كليات خمس فقط بلكه شامل هر آن چيزى مى‌شود كه در مقدمه منطق ذكر مى‌شود مانند مبحث الفاظ و كلى و جزئى و ذاتى و عرضى. به نظر مى‌رسد كه افراد مذكور يا برخى از آنان، به زبان يونانى و اصطلاحات قدما آگاه‌تر از حكيم سبزوارى هستند. البته همين اشكال بر ملاعبدالله در حاشيه و نوبخت در منطقش وارد است كه ايساغوجى را كليات خمس شمرده‌اند. شهابى در «رهبر خرد» گفته است كه درست است كه لغت ايساغوجى اعم است ولى اصطلاح اخص است و ايساغوجى در اصطلاح، فقط كليات خمس است؛ ولى اين مطلب هم درست نيست زيرا عبارت محقق طوسى صريح است كه اصطلاح هم اعمّ است <ref>همان، ص 64- 65</ref>.
8- شارح درباره معناى ايساغوجى نكته‌اى را متذكر شده است: بر اساس ظاهر كلمات خواجه نصيرالدين طوسى در «أساس الاقتباس»، علامه قطب‌الدين شيرازى در «درّة التاج»، ابن نديم در «الفهرست»، غزالى در «مقاصد الفلاسفة»، فروغى در «سير حكمت در اروپا» و نيز «المنجد»، ايساغوجى به معنى مدخل و مقدمه است؛ نه كليات خمس فقط بلكه شامل هر آن چيزى مى‌شود كه در مقدمه منطق ذكر مى‌شود مانند مبحث الفاظ و كلى و جزئى و ذاتى و عرضى. به نظر مى‌رسد كه افراد مذكور يا برخى از آنان، به زبان يونانى و اصطلاحات قدما آگاه‌تر از [[سبزواری، هادی|حكيم سبزوارى]] هستند. البته همين اشكال بر ملاعبدالله در حاشيه و نوبخت در منطقش وارد است كه ايساغوجى را كليات خمس شمرده‌اند. شهابى در «رهبر خرد» گفته است كه درست است كه لغت ايساغوجى اعم است ولى اصطلاح اخص است و ايساغوجى در اصطلاح، فقط كليات خمس است؛ ولى اين مطلب هم درست نيست زيرا عبارت محقق طوسى صريح است كه اصطلاح هم اعمّ است <ref>همان، ص 64- 65</ref>.


9- شارح بعد از توضيح معناى علم حصولى و حضورى و تفاوت آن‌دو، يادآور شده است كه علم منطق درباره علم حضورى بحثى نمى‌كند چون منطق براى اصلاح فكر در مطالب تصورى و تصديقى است تا اشتباهى رخ ندهد و در حضور، اشتباهى نيست چه در يافتن واقع شىء، اشتباهى قابل تصور نيست. همين نكته، وجه خارج ساختن علم حضورى از بحث منطقى است؛ نه آنچه گفته مى‌شود و ظاهر كلام حكيم سبزوارى است كه مقسم تصور و تصديق، علم حصولى است و چون بحث از تصور و تصديق است پس علم حضورى، خارج است. چون مقسم قرار دادن علم حصولى، اصطلاح است وگرنه تصور و تصديق در علم حضورى هم جارى است: ما ذات خودمان را مى‌يابيم و اين، نظير تصور است و مى‌يابيم كه ما قادريم يا عاجزيم يا گرسنه و اين به‌منزله تصديق است <ref>همان، ص 66- 68</ref>.
9- شارح بعد از توضيح معناى علم حصولى و حضورى و تفاوت آن‌دو، يادآور شده است كه علم منطق درباره علم حضورى بحثى نمى‌كند چون منطق براى اصلاح فكر در مطالب تصورى و تصديقى است تا اشتباهى رخ ندهد و در حضور، اشتباهى نيست چه در يافتن واقع شىء، اشتباهى قابل تصور نيست. همين نكته، وجه خارج ساختن علم حضورى از بحث منطقى است؛ نه آنچه گفته مى‌شود و ظاهر كلام [[سبزواری، هادی|حكيم سبزوارى]] است كه مقسم تصور و تصديق، علم حصولى است و چون بحث از تصور و تصديق است پس علم حضورى، خارج است. چون مقسم قرار دادن علم حصولى، اصطلاح است وگرنه تصور و تصديق در علم حضورى هم جارى است: ما ذات خودمان را مى‌يابيم و اين، نظير تصور است و مى‌يابيم كه ما قادريم يا عاجزيم يا گرسنه و اين به‌منزله تصديق است <ref>همان، ص 66- 68</ref>.


10- شارح تأكيد كرده است كه با توجه به نظر حكيم سبزوارى آشكار مى‌شود كه سخن دكتر على اكبر سياسى در كتاب مبانى فلسفه كه پنداشته «حد ناقص آنست كه مركب باشد از جنس بعيد و فصل قريب و اسم ناقص مركب است از جنس بعيد و خاصه» صحيح نيست و در حدّ ناقص، شرط نيست كه همراه با جنس بعيد باشد <ref>همان، ص 115</ref>.
10- شارح تأكيد كرده است كه با توجه به نظر [[سبزواری، هادی|حكيم سبزوارى]] آشكار مى‌شود كه سخن دكتر على اكبر سياسى در كتاب مبانى فلسفه كه پنداشته «حد ناقص آنست كه مركب باشد از جنس بعيد و فصل قريب و اسم ناقص مركب است از جنس بعيد و خاصه» صحيح نيست و در حدّ ناقص، شرط نيست كه همراه با جنس بعيد باشد <ref>همان، ص 115</ref>.


11- شارح درباره اين عبارت كه «مجرد در باطن جهان است»، توضيح داده است كه همان‌طور كه روح انسانى نيز در ذاتش، محيط بر زمان و مكان است و شاهد اين مطلب، برخى از حوادثى است كه در خواب مصنوعى (هيپنوتيزم) روى مى‌دهد و روح به زمان‌هاى گذشته براى به يادآوردن خاطراتش باز مى‌گردد. و مولوى گفته است:
11- شارح درباره اين عبارت كه «مجرد در باطن جهان است»، توضيح داده است كه همان‌طور كه روح انسانى نيز در ذاتش، محيط بر زمان و مكان است و شاهد اين مطلب، برخى از حوادثى است كه در خواب مصنوعى (هيپنوتيزم) روى مى‌دهد و روح به زمان‌هاى گذشته براى به يادآوردن خاطراتش باز مى‌گردد. و مولوى گفته است:
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش