المبدأ و المعاد: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مهدى محقق' به 'مهدى محقق ')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۷: خط ۴۷:




المبدأ و المعاد در موضوع فلسفه مى‌باشد كه براى تبيين مسائل واجب الوجود و حالات
'''المبدأ و المعاد''' در موضوع فلسفه مى‌باشد كه براى تبيين مسائل واجب الوجود و حالات نفس و روح قبل و بعد از مرگ در اوائل قرن پنجم ميلادى توسط ابن على بن الحسين بن عبداللّه بن سينا براى شاگرد خود محمد بن ابراهيم شيرازى نوشته شده است.


نفس و روح قبل و بعد از مرگ در اوائل قرن پنجم ميلادى توسط ابن على بن الحسين بن عبداللّه بن سينا براى
اين كتاب كه بر محور فلسفۀ مشاء كه مكتب [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سينا]]  بوده است در سه قسم اصلى مى‌باشد كه قسمت اول آن در اثبات واجب الوجود و وحدانيت او و همچنين بررسى صفات او مى‌باشد.


شاگرد خود محمد بن ابراهيم شيرازى نوشته شده است.
در ابتداء اين بخش [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] اقدام به تعريف واجب الوجود و ممكن الوجود نموده است وى واجب الوجود را به هو الموجود الذى متى فرض غير موجود عرض منه محال تعريف كرده و ممكن الوجود را به هو الذى متى فرض غير موجود او موجودا لم يعرض منه محال معرفى نموده است.


ايشان در ادامه ثابت مى‌كند كه واجب الوجود بغيره ممكن الوجود بذاته خواهد بود پس مطالب ديگرى همچون عدم كثرة در واجب الوجود و تام بودن واجب الوجود را به واجب الوجود اثبات مى‌كند ايشان به مناسبت، اتحاد عقل و عاقل و معقول را نيز در همان اوائل مقالۀ اولى ثابت مى‌كند.


[[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] براى اثبات واجب الوجود ابتدائا وجود را به ممكن واجب تقسيم مى‌كند.


اين كتاب كه بر محور فلسفۀ مشاء كه مكتب [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سينا]]  بوده است در سه قسم اصلى مى‌باشد كه
او مى‌گويد اگر وجود واجب باشد كه تصريح دارد و بحثى در آن نيست اما اگر ممكن باشد ما اينجا ثابت خواهيم كرد كه وجود ممكن به واجب الوجود منتهى خواهد شد.


قسمت اول آن در اثبات واجب الوجود و وحدانيت او و همچنين بررسى صفات او مى‌باشد.
[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در صفات واجب الوجود به نكته‌اى كلى اشاره مى‌كند و مى‌گويد هر واجب الوجودى اول است بذاته و همينطور واحد است از چند جهت؛ اوّل اينكه ذاتش منقسم به كميّت نمى‌شود و همينطور منقسم به مواد و اجزاء واحد نيز نمى‌گردد زيرا ممكن نيست وجودش بغيره باشد.همينطور ارواحدات؟؟؟


از جهت فردا؟؟؟ نيست زيرا ماهيّت او فقط براى اوست و او مشاركى در نوع ندارد هكذا او تام الذات است و نقصانى در او نيست تا باعث تكثر وحدانيتش گردد.


بعد مى‌گويد او حق است و عقل محض زيرا ماهيت مجرد از ماده است و صورت نظام كل او همچنين مبداء حكيم است.


در ابتداء اين بخش [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] اقدام به تعريف واجب الوجود و ممكن الوجود نموده است وى
از جمله صفاتى كه [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] براى واجب الوجود اثبات مى‌كند مبداء حركت است وى مى‌گويد حركت هر جسم متحركى علتى دارد نه اينكه حركتش ذاتى باشد و علل محرّكه متناهى به علتى مى‌گردند كه حركت ندارد وگرنه هرمتحركى به خاطر علت متحرك ديگر در حركت است و اين قضيه تا بى‌نهايت ادامه پيدا مى‌كند وجود جسم غير متناهى بالفعل نيز كه محال بودنش در علوم طبيعى اثبات شده است پس در نتيجه در تمام انواع محرّكات محرّكى غير متحرك وجود خواهد داشت كه او واجب الوجود است.
 
واجب الوجود را به هو الموجود الذى متى فرض غير موجود عرض منه محال تعريف كرده و لمكن
 
الوجود را به هو الذى متى فرض غير موجود او موجودا لم يعرض منه محال معرفى نموده است.
 
ايشان در ادامه ثابت مى‌كند كه واجب الوجود بغيره ممكن الوجود بذاته خواهد بود پس
 
مطالب ديگرى همچون عدم كثرة در واجب الوجود و تام بودن واجب الوجود را به واجب
 
الوجود اثبات مى‌كند ايشان به مناسبت، اتحاد عقل و عاقل و معقول را نيز در همان اوائل
 
مقالۀ اولى ثابت مى‌كند.
 
 
 
[[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] براى اثبات واجب الوجود ابتدائا وجود را به ممكن واجب تقسيم مى‌كند
 
او مى‌گويد اگر وجود واجب باشد كه تصريح دارد و بحثى در آن نيست اما اگر ممكن باشد ما اينجا ثابت
 
خواهيم كرد كه وجود ممكن به واجب الوجود منتهى خواهد شد.
 
 
 
[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در صفات واجب الوجود به نكته‌اى كلى اشاره مى‌كند و مى‌گويد هر واجب الوجودى
 
اول است بذاته و همينطور واحد است از چند جهت؛ اوّل اينكه ذاتش منقسم به كميّت نمى‌شود و همينطور
 
منقسم به مواد و اجزاء واحد نيز نمى‌گردد زيرا ممكن نيست وجودش بغيره باشد.همينطور ارواحدات؟؟؟
 
از جهت فردا؟؟؟ نيست زيرا ماهيّت او فقط براى اوست و او مشاركى در نوع ندارد هكذا او تام
 
الذات است و نقصانى در او نيست تا باعث تكثر وحدانيتش گردد.
 
 
 
بعد مى‌گويد او حق است و عقل محض زيرا ماهيت مجرد از ماده است و صورت نظام كل او
 
همچنين مبداء حكيم است.
 
 
 
از جمله صفاتى كه [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] براى واجب الوجود اثبات مى‌كند مبداء حركت است وى مى‌گويد
 
حركت هر جسم متحركى علتى دارد نه اينكه حركتش ذاتى باشد و علل محرّكه متناهى به علتى مى‌گردند
 
كه حركت ندارد وگرنه هرمتحركى به خاطر علت متحرك ديگر در حركت است و اين قضيه تا بى‌نهايت
 
ادامه پيدا مى‌كند وجود جسم غير متناهى بالفعل نيز كه محال بودنش در علوم طبيعى اثبات شده است پس
 
در نتيجه در تمام انواع محرّكات محرّكى غير متحرك وجود خواهد داشت كه او واجب الوجود است.
 
 
 
بو على در ادامۀ بحث از صفات الهى به ايرادات معطله پرداخته و شبهات آنان را در محدود
 
دانستن ازل و غير آن ابطال نموده و به پاسخ آنها مى‌پردازد.
 
 
 
حيوان مطيع خدا بودن آسمان، نفسانى بودن حركت آن و مسائلى ديگرى در حول آسمان از ديگر مواردى
 
است كه به مناسبت در اين كتاب بدانها پرداخت شده است.ايشان حركت افلاك را وضعى وو حركت كواكب را با وجود متحرك بالذات بود نشان مكانى مى‌داند.
 


بو على در ادامۀ بحث از صفات الهى به ايرادات معطله پرداخته و شبهات آنان را در محدود دانستن ازل و غير آن ابطال نموده و به پاسخ آنها مى‌پردازد.


حيوان مطيع خدا بودن آسمان، نفسانى بودن حركت آن و مسائلى ديگرى در حول آسمان از ديگر مواردى است كه به مناسبت در اين كتاب بدانها پرداخت شده است.ايشان حركت افلاك را وضعى وو حركت كواكب را با وجود متحرك بالذات بود نشان مكانى مى‌داند.
ترتيب فيض واجب و بمعنى كلى‌تر سخن از افعال واجب الوجود مباحث مطرح شده در مقالۀ دوم
ترتيب فيض واجب و بمعنى كلى‌تر سخن از افعال واجب الوجود مباحث مطرح شده در مقالۀ دوم
 
را به خود اختصاص داده‌اند.بو على نخست معنى ابداع را در نزد حكماء تبيين نموده و بحثى راجع به معلول اول و عقل بودن معلول اول مطرح مى‌نمايد هكذا خلقت بقيه موجودات اعمّ از نفس و
را به خود اختصاص داده‌اند.بو على نخست معنى ابداع را در نزد حكماء تبيين نموده و بحثى راجع به
 
معلول اول و عقل بودن معلول اول مطرح مى‌نمايد هكذا خلقت بقيه موجودات اعمّ از نفس و
 
عقل و فلك و هكذا حدوث عناصر و مزاجات اربعۀ انسانى را از همين معلول اول مى‌داند.
عقل و فلك و هكذا حدوث عناصر و مزاجات اربعۀ انسانى را از همين معلول اول مى‌داند.


ايشان در بخش پايانى مقالۀ دوم عنايت و عدل و آثار حكمت خداوند متعال بر آسمانها و زمين را با بيان نمونه‌هايى از آنها يادآور مى‌گردد.


مقالۀ سوم كتاب در بقاء نفس انسانى و سعادت و شقاوت حقيقى است.[[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]] ابتداء به تكوين حيوانات قواى نفس حيوانى مى‌پردازد و سپس به تكوين انسان و قواى نفس انسانى. او مى‌گويد وقتى عناصر بصورت متعادل ممزوج گرديدند انسان محدث مى‌گردد و قواى نباتى و حيوانى در وى جمع گرديده نهايتا نفس ناطقه‌اى نيز بدانها اضافه مى‌شود تا انسان موجودى داراى دو قوۀ مدركۀ عالمه و قوۀ محركّة عامله شود كه قوۀ مدركه عالمه اختصاص به كليات حرفه داشته و قوۀ محركۀ عامله به اعمالى كه انسان شأنيت آنرا دارد.


ايشان در بخش پايانى مقالۀ دوم عنايت و عدل و آثار حكمت خداوند متعال بر آسمانها و
مدركات عقل هيولائى از قبيل معقولات محضه و محسوساتى كه معقول بالقوه مى‌باشند و فعليت آنها به وسيلۀ عقل فعّال كه به ترتيب اول عقل بالملكه بوده سپس عقل فعّال گرديده و نهايتا به عقل مستفاد بدل مى‌گردند.از ديگر مسائلى هستند كه در مقالۀ سوم مورد بحث قرار گرفته‌اند.
 
زمين را با بيان نمونه‌هايى از آنها يادآور مى‌گردد.
 
 
 
مقالۀ سوم كتاب در بقاء نفس انسانى و سعادت و شقاوت حقيقى است.[[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|شيخ الرئيس]]
 
ابتداء به تكوين حيوانات قواى نفس حيوانى مى‌پردازد و سپس به تكوين انسان و قواى نفس انسانى
 
او مى‌گويد وقتى عناصر بصورت متعادل ممزوج گرديدند انسان محدث مى‌گردد و قواى نباتى و حيوانى
 
در وى جمع گرديده نهايتا نفس ناطقه‌اى نيز بدانها اضافه مى‌شود تا انسان موجودى داراى
 
دو قوۀ مدركۀ عالمه و قوۀ محركّة عامله شود كه قوۀ مدركه عالمه اختصاص به كليات حرفه داشته
 
و قوۀ محركۀ عامله به اعمالى كه انسان شأنيت آنرا دارد.
 
 
 
مدركات عقل هيولائى از قبيل معقولات محضه و محسوساتى كه معقول بالقوه مى‌باشند و فعليت
 
آنها به وسيلۀ عقل فعّال كه به ترتيب اول عقل بالملكه بوده سپس عقل فعّال گرديده و نهايتا به
 
عقل مستفاد بدل مى‌گردند.از ديگر مسائلى هستند كه در مقالۀ سوم مورد بحث قرار گرفته‌اند.
 
 
 
بو على از آنجهت كه محسوسات از جهت محسوس بودنشان بدون آلت جرمانى تعقل
 
و تخيل نمى‌گردند قوۀ عقليّه را وسيله‌اى براى نقل و انتقال محسوسات به معقولات معرفى
 
مى‌نمايد.
 


بو على از آنجهت كه محسوسات از جهت محسوس بودنشان بدون آلت جرمانى تعقل و تخيل نمى‌گردند قوۀ عقليّه را وسيله‌اى براى نقل و انتقال محسوسات به معقولات معرفى مى‌نمايد.


نفس ناطقه و كمال غير مفارق بودن آن و مباحث ديگر پيرامون نفس ناطقه از مسائل و موضوعات
نفس ناطقه و كمال غير مفارق بودن آن و مباحث ديگر پيرامون نفس ناطقه از مسائل و موضوعات
مهمى كه است كه شايد براى اولين بار در آثار بو على مطرح گرديده است البته اين مسائل را بعدها در كتب ديگر خود مانند الهيات شفا و ديگر آثار فلسفى خود آورده است او در مورد نفس ناطقه مى‌گويد اين نفس سبب نفس حساسّه و ناميّه و محرّكه در انسان است.وى اضافه مى‌نمايد سبب
اين نفوس در غير انسان نيز عقل فعال است.


مهمى كه است كه شايد براى اولين بار در آثار بو على مطرح گرديده است البته اين مسائل را بعدها
او حدوث نفس ناطقه را همراه با حدوث بدن مى‌داند و بر ادعاى خود دليل نيز اقامه مى‌نمايد بعد به همين مناسبت بطلان تناسخ را نيز نتيجه مى‌گيرد.


در كتب ديگر خود مانند الهيات شفا و ديگر آثار فلسفى خود آورده است او در مورد نفس ناطقه
پايان‌بخش مقولۀ سوم كتاب مبداء و معاد [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در مورد وحى مى‌باشد.چگونگى وحى به پيغمبران با معقولات و بدون تعلّم بشرى را ايشان مورد بحث قرار داده و وحى را نيز مانند رؤياى صادقه خبردار شدن از غيب مى‌داند و در همينجا به تفاوت وحى و روياى صادقه نيز اشاره مى‌كند.ايشان علت رؤيت و استماع انبيا امور عظيمه‌اى را كه از احساس افراد عادى مستور مى‌باشند را قوّت نفس و خيال آنان مى‌داند كه باعث مى‌شود محسوسات آنها مشغول و سرگرم نسازد تا فرصت اتصال به عالم غيب بر ايشان فراهم گردد.


مى‌گويد اين نفس سبب نفس حساسّه و ناميّه و محرّكه در انسان است.وى اضافه مى‌نمايد سبب
دراينصورت است كه خيال توان رؤيت حق و حفظ آنرا پيدا مى‌كند.خيال جانشين محبوس گرديده و به تنهائى عمل ديدن و شنيدن را بر عهده مى‌گيرد.تخيّل انبياء معقولات را و تصورشان در حس مشترك كمال نفس و كمال خيال را با هم در مورد انبيا اثبات مى‌كند كه همين‌ها پايۀ وحى را در انبياء شكل مى‌دهند.


اين نفوس در غير انسان نيز عقل فعال است.او حدوث نفس ناطقه را همراه با حدوث بدن
تغييرات عين و وهم كه از جانب انبياء در مورد مردم صورت مى‌گيرد براى ارائه معجزاتشان خاصيت ديگرى از آنان است كه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] به عنوان سومين خاصيت مهم بر انبياء ذكر كرده است.
 
مى‌داند و بر ادعاى خود دليل نيز اقامه مى‌نمايد بعد به همين مناسبت بطلان تناسخ را نيز نتيجه
 
مى‌گيرد.
 
 
 
پايان‌بخش مقولۀ سوم كتاب مبداء و معاد [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در مورد وحى مى‌باشد.چگونگى وحى به
 
پيغمبران با معقولات و بدون تعلّم بشرى را ايشان مورد بحث قرار داده و وحى را نيز مانند
 
رؤياى صادقه خبردار شدن از غيب مى‌داند و در همينجا به تفاوت وحى و روياى صادقه نيز
 
اشاره مى‌كند.ايشان علت رؤيت و استماع انبيا امور عظيمه‌اى را كه از احساس
 
افراد عادى مستور مى‌باشند را قوّت نفس و خيال آنان مى‌داند كه باعث مى‌شود محسوسات
 
آنها مشغول و سرگرم نسازد تا فرصت اتصال به عالم غيب بر ايشان فراهم گردد.
 
 
 
دراينصورت است كه خيال توان رؤيت حق و حفظ آنرا پيدا مى‌كند.خيال جانشين محبوس
 
گرديده و به تنهائى عمل ديدن و شنيدن را بر عهده مى‌گيرد.تخيّل انبياء معقولات را و
 
تصورشان در حس مشترك كمال نفس و كمال خيال را با هم در مورد انبيا اثبات مى‌كند كه همين‌ها
 
پايۀ وحى را در انبياء شكل مى‌دهند.
 
 
 
تغييرات عين و وهم كه از جانب انبياء در مورد مردم صورت مى‌گيرد براى ارائه معجزاتشان
 
خاصيت ديگرى از آنان است كه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] به عنوان سومين خاصيت مهم بر انبياء ذكر كرده است.




خط ۲۲۲: خط ۹۹:




اين كتاب در يك جلد و در قطع وزيرى در سال 1363 و در تهران براى اولين بار توسط موسسۀ
اين كتاب در يك جلد و در قطع وزيرى در سال 1363 و در تهران براى اولين بار توسط موسسۀ مطالعات اسلامى دانشگاه مك‌لين شعبۀ تهران و با همكارى دانشگاه تهران چاپ گرديده است.
 
مطالعات اسلامى دانشگاه مك‌لين شعبۀ تهران و با همكارى دانشگاه تهران چاپ گرديده است.
 
 
 
جناب آقاى [[نورانی، عبدالله|عبدالله نورانى]] زير نظر آقاى [[محقق، مهدی|مهدى محقق]]  به اين امر اهتمام ورزيده‌اند كه يك فهرست موضوعات
 
و يك فهرست عام را در ابتداء كتاب آورده‌اند.اسامى كتبى كه اين مؤسسه تحت اشراف آقاى


[[محقق، مهدی|مهدى محقق]]  به چاپ رسانده به زبان انگليسى در آخر كتاب آمده است.
جناب آقاى [[نورانی، عبدالله|عبدالله نورانى]] زير نظر آقاى [[محقق، مهدی|مهدى محقق]]  به اين امر اهتمام ورزيده‌اند كه يك فهرست موضوعات و يك فهرست عام را در ابتداء كتاب آورده‌اند.اسامى كتبى كه اين مؤسسه تحت اشراف آقاى [[محقق، مهدی|مهدى محقق]]  به چاپ رسانده به زبان انگليسى در آخر كتاب آمده است.




۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش