ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو')
    جز (جایگزینی متن - ' عبد ' به ' عبد')
    خط ۴۶: خط ۴۶:
    سخاوى بزرگ‌ترين شاگرد و شرح حال نويس او، نام او و اجداد وى را به طريقى كه ذكر كرديم آورده است و تاريخ تولد او را در 22 شعبان 773 و تاريخ وفاتش را در اواخر ذيحجۀ 852 نوشته است <ref>الضوء، 36/2-40</ref>. همو کتاب جداگانه‌اى در احوال شيخ خود تأليف كرده به نام الجواهر و الدّرر فى ترجمة شيخ الاسلام ابن حجر كه هنوز چاپ نشده است و ما به نسخه خطى آن دسترسى نداريم و آنچه از اين کتاب نقل خواهد شد از کتاب محمد كمال الدين عز الدين است به نام التاريخ و المنهج التّاريخى لابن حجر العسقلانى. در شرح حال ابن حجر تكيۀ عمدۀ ما بر گفته‌هاى ديگر سخاوى در الضوء اللامع و الذيل على رفع الاصر عن قضاة مصر و مهم‌تر از همه بر کتاب انباء الغمر بابناء العمر تأليف خود ابن حجر است كه مهم‌ترين منبع موثق دربارۀ زندگى اوست؛همچنين از گفته‌هاى معاصران او مانند ابن تغرى بردى در النّجوم الزّاهرة و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] در السّلوك لمعرفة دول الملوك استفاده شده است.
    سخاوى بزرگ‌ترين شاگرد و شرح حال نويس او، نام او و اجداد وى را به طريقى كه ذكر كرديم آورده است و تاريخ تولد او را در 22 شعبان 773 و تاريخ وفاتش را در اواخر ذيحجۀ 852 نوشته است <ref>الضوء، 36/2-40</ref>. همو کتاب جداگانه‌اى در احوال شيخ خود تأليف كرده به نام الجواهر و الدّرر فى ترجمة شيخ الاسلام ابن حجر كه هنوز چاپ نشده است و ما به نسخه خطى آن دسترسى نداريم و آنچه از اين کتاب نقل خواهد شد از کتاب محمد كمال الدين عز الدين است به نام التاريخ و المنهج التّاريخى لابن حجر العسقلانى. در شرح حال ابن حجر تكيۀ عمدۀ ما بر گفته‌هاى ديگر سخاوى در الضوء اللامع و الذيل على رفع الاصر عن قضاة مصر و مهم‌تر از همه بر کتاب انباء الغمر بابناء العمر تأليف خود ابن حجر است كه مهم‌ترين منبع موثق دربارۀ زندگى اوست؛همچنين از گفته‌هاى معاصران او مانند ابن تغرى بردى در النّجوم الزّاهرة و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] در السّلوك لمعرفة دول الملوك استفاده شده است.


    به گفتۀ سخاوى <ref>الضوء، 36/2</ref> «ابن حجر» لقب يكى از اجداد او بوده است كه به اولاد و احفاد او هم بسط يافته و شاخص ترين عنوان وى شده است. پدر او على بن محمد عسقلانى (ح 720-23 رجب 1320/777-19 دسامبر 1375) نيز اهل علم و مدتى در حكم و قضا نايب ابن عقيل بهاء الدين ابومحمد عبد اللّه بن عبد الرحمن شافعى (د 769 ق) بود. او شاعر هم بود و چند ديوان داشت و به دادن فتوا و قرائات سبع مجاز بود. ابن حجر مى‌گويد كه در وفات پدرش هنوز چهار سالگى را تمام نكرده بود و او را مانند خيال به ياد داشت و گفته بود كه كنيۀ فرزندم احمد، ابوالفضل است <ref>انباء، 174/1-175</ref>. تولد ابن حجر در قاهره در خانه‌اى در كنار رود نيل، نزديك دار النحاس و جامع جديد، اتفاق افتاد. پدر او را فرزندى بود كه در زمان حيات پدر از دنيا رفت و او از آن باب سخت اندوهناك شد. يكى از شيوخ به نام شيخ يحيى صنافيرى (د 773 ق) او را تسليت داد. اين شيخ كه اهل كشف و كرامات بود او را به فرزند ديگرى بشارت داد كه همين ابن حجر بود <ref>الدّرر الكامنه، 201/6</ref>.
    به گفتۀ سخاوى <ref>الضوء، 36/2</ref> «ابن حجر» لقب يكى از اجداد او بوده است كه به اولاد و احفاد او هم بسط يافته و شاخص ترين عنوان وى شده است. پدر او على بن محمد عسقلانى (ح 720-23 رجب 1320/777-19 دسامبر 1375) نيز اهل علم و مدتى در حكم و قضا نايب ابن عقيل بهاء الدين ابومحمد عبداللّه بن عبدالرحمن شافعى (د 769 ق) بود. او شاعر هم بود و چند ديوان داشت و به دادن فتوا و قرائات سبع مجاز بود. ابن حجر مى‌گويد كه در وفات پدرش هنوز چهار سالگى را تمام نكرده بود و او را مانند خيال به ياد داشت و گفته بود كه كنيۀ فرزندم احمد، ابوالفضل است <ref>انباء، 174/1-175</ref>. تولد ابن حجر در قاهره در خانه‌اى در كنار رود نيل، نزديك دار النحاس و جامع جديد، اتفاق افتاد. پدر او را فرزندى بود كه در زمان حيات پدر از دنيا رفت و او از آن باب سخت اندوهناك شد. يكى از شيوخ به نام شيخ يحيى صنافيرى (د 773 ق) او را تسليت داد. اين شيخ كه اهل كشف و كرامات بود او را به فرزند ديگرى بشارت داد كه همين ابن حجر بود <ref>الدّرر الكامنه، 201/6</ref>.


    پس از وفات پدر يكى از بازرگانان مشهور به نام زكى الدين ابوبكر على الكارمى الخَرّوبى (د 787 ق) وصايت ابن حجر را بنا به وصيت پدرش به عهده گرفت <ref>انباء، 197/2</ref>. ابن حجر در پنج سالگى به مكتب فرستاده شد و قرآن را نزد صدر سفطى مصرى شافعى ياد گرفت. در 784 ق كه يازده ساله بود با وصى خود زكىّ الدين خرّوبى به مكه رفت و با او در آنجا مجاور شد. به گفتۀ خودش در 783 ق قرآن را ختم كرده بود و در همين سال كه به مكه رفتند، خواست تا ختم را اعاده كند، اما چون مصادف با ايام حج شد، عمل اعاده موقوف ماند و آنها در مكه ماندند تا در سال بعد تشريفات اعاده به عمل آمد و آن خواندن نماز تراويح با مردم بود <ref>انباء، 100/2-101، ابن فهد مكى، 326؛ سخاوى، الذيل، 76</ref>.
    پس از وفات پدر يكى از بازرگانان مشهور به نام زكى الدين ابوبكر على الكارمى الخَرّوبى (د 787 ق) وصايت ابن حجر را بنا به وصيت پدرش به عهده گرفت <ref>انباء، 197/2</ref>. ابن حجر در پنج سالگى به مكتب فرستاده شد و قرآن را نزد صدر سفطى مصرى شافعى ياد گرفت. در 784 ق كه يازده ساله بود با وصى خود زكىّ الدين خرّوبى به مكه رفت و با او در آنجا مجاور شد. به گفتۀ خودش در 783 ق قرآن را ختم كرده بود و در همين سال كه به مكه رفتند، خواست تا ختم را اعاده كند، اما چون مصادف با ايام حج شد، عمل اعاده موقوف ماند و آنها در مكه ماندند تا در سال بعد تشريفات اعاده به عمل آمد و آن خواندن نماز تراويح با مردم بود <ref>انباء، 100/2-101، ابن فهد مكى، 326؛ سخاوى، الذيل، 76</ref>.
    خط ۵۸: خط ۵۸:
    1. عمر بن رسلان بن نصير، معروف به سراج بلقينى، از فقها و محدثان بزرگ شافعى (د 805 ق). ابن حجر به گفتۀ خودش در انباء (108/5) تصانيف او را از خود او استماع كرده است و دلائل النّبوۀ بيهقى و نيز دروسى از روضة الطالبين و عمدة المتقين نووى را در فقه شافعى نزد او خوانده است و بلقينى به خط خود به او اجازه داده است.
    1. عمر بن رسلان بن نصير، معروف به سراج بلقينى، از فقها و محدثان بزرگ شافعى (د 805 ق). ابن حجر به گفتۀ خودش در انباء (108/5) تصانيف او را از خود او استماع كرده است و دلائل النّبوۀ بيهقى و نيز دروسى از روضة الطالبين و عمدة المتقين نووى را در فقه شافعى نزد او خوانده است و بلقينى به خط خود به او اجازه داده است.


    2. ابن جماعه عز الدين محمد بن ابى بكر بن عبد العزيز (د 819 ق).
    2. ابن جماعه عز الدين محمد بن ابى بكر بن عبدالعزيز (د 819 ق).


    ابن حجر مى‌گويد <ref>انباء، 242/7</ref> كه از 790 ق تا سال وفاتش ملازم او بوده است و مى‌گويد من در تعظيم او مبالغة مى‌كردم حتّى در غيابش او را فقط به نام «امام الائمة» مى‌خواندم و او نيز مرا دوست مى‌داشت و با من نهايت ادب را روا مى‌داشت و در غياب من به تقدم من گواهى مى‌داد. ابن حجر حاشيۀ عضد و شرح جمع الجوامع را از او فرا گرفت <ref>همان، 241</ref>.
    ابن حجر مى‌گويد <ref>انباء، 242/7</ref> كه از 790 ق تا سال وفاتش ملازم او بوده است و مى‌گويد من در تعظيم او مبالغة مى‌كردم حتّى در غيابش او را فقط به نام «امام الائمة» مى‌خواندم و او نيز مرا دوست مى‌داشت و با من نهايت ادب را روا مى‌داشت و در غياب من به تقدم من گواهى مى‌داد. ابن حجر حاشيۀ عضد و شرح جمع الجوامع را از او فرا گرفت <ref>همان، 241</ref>.


    3. بزرگ‌ترين شيخ او در حديث شيخ زين الدين كرد عراقى، عبد الرحيم بن حسين بن عبد الرحمن الكردى، معروف به زين عراقى (د 806 ق) بود. ابن حجر مى‌گويد كه ده سال ملازم او بوده است <ref>انباء، 172/5</ref>.
    3. بزرگ‌ترين شيخ او در حديث شيخ زين الدين كرد عراقى، عبدالرحيم بن حسين بن عبدالرحمن الكردى، معروف به زين عراقى (د 806 ق) بود. ابن حجر مى‌گويد كه ده سال ملازم او بوده است <ref>انباء، 172/5</ref>.


    4. جمال الدين ابوالمعالى عبدالله بن عمر بن على بن مبارك ازهرى حلاوى (د 807 ق). ابن حجر <ref>همان، 239/5-241</ref> مى‌گويد:
    4. جمال الدين ابوالمعالى عبدالله بن عمر بن على بن مبارك ازهرى حلاوى (د 807 ق). ابن حجر <ref>همان، 239/5-241</ref> مى‌گويد:
    خط ۷۰: خط ۷۰:
    5. ابوعلى محمد بن احمد بن على المهدوى البزاز معروف به ابن المطرّز (د 797 ق). ابن حجر مى‌گويد: قرأت عليه الكثير <ref>همان، 270/3</ref>.
    5. ابوعلى محمد بن احمد بن على المهدوى البزاز معروف به ابن المطرّز (د 797 ق). ابن حجر مى‌گويد: قرأت عليه الكثير <ref>همان، 270/3</ref>.


    6. عبد الرحمن بن احمد بن مبارك بن حماد بن تركى الغزّى يا المعرّى <ref>ابن عماد، 359/6</ref> معروف به ابوالفرج ابن الشّيخه يا ابن الشيخه (د 799 ق). ابن حجر در انباء مى‌نويسد: او دوست پدرم بود.
    6. عبدالرحمن بن احمد بن مبارك بن حماد بن تركى الغزّى يا المعرّى <ref>ابن عماد، 359/6</ref> معروف به ابوالفرج ابن الشّيخه يا ابن الشيخه (د 799 ق). ابن حجر در انباء مى‌نويسد: او دوست پدرم بود.


    هنگامى كه پدرم درگذشت، من كودك بودم و او به ديدار ما مى‌آمد.
    هنگامى كه پدرم درگذشت، من كودك بودم و او به ديدار ما مى‌آمد.
    خط ۹۲: خط ۹۲:
    14. محمد بن محمد بن على الغمارى المالكى (د 802 ق). ابن حجر مى‌گويد: «اجاز لى غير مرّة» <ref>همان، 181/4</ref>.
    14. محمد بن محمد بن على الغمارى المالكى (د 802 ق). ابن حجر مى‌گويد: «اجاز لى غير مرّة» <ref>همان، 181/4</ref>.


    علاوه بر اشخاص مذكور مى‌توان از جمله شيوخ و استادان او اشخاص ذيل را نام برد: زفتاوى، محمد بن احمد بن على، د 806 ق <ref>سخاوى، الضوء، 24/7</ref>؛ابشيطى، سليمان بن عبد الناصر، د 511 ق <ref>همان، 265/3</ref>؛بدر بشتكى، ابوالبقاء محمد بن ابراهيم انصارى دمشقى، د 830 ق <ref>همان، 278/6</ref> كه معلم ادبيات و عروض ابن حجر بود؛جمال مادرانى، عبدالله بن خليل بن يوسف، د 809 ق <ref>همان، 19/5</ref>؛ابن الملقن، سراج الدين، د 804 ق <ref>همو، الذ، 77</ref> ؛قنبر بن عبدالله شروانى ازهرى، د 801 ق <ref>ابن حجر، ابناء، 77/4</ref> و شمس الدين ابوالمعالى محمد بن احمد حبتّى حنبلى، د 825 ق <ref>همان، 480/7</ref>.
    علاوه بر اشخاص مذكور مى‌توان از جمله شيوخ و استادان او اشخاص ذيل را نام برد: زفتاوى، محمد بن احمد بن على، د 806 ق <ref>سخاوى، الضوء، 24/7</ref>؛ابشيطى، سليمان بن عبدالناصر، د 511 ق <ref>همان، 265/3</ref>؛بدر بشتكى، ابوالبقاء محمد بن ابراهيم انصارى دمشقى، د 830 ق <ref>همان، 278/6</ref> كه معلم ادبيات و عروض ابن حجر بود؛جمال مادرانى، عبدالله بن خليل بن يوسف، د 809 ق <ref>همان، 19/5</ref>؛ابن الملقن، سراج الدين، د 804 ق <ref>همو، الذ، 77</ref> ؛قنبر بن عبدالله شروانى ازهرى، د 801 ق <ref>ابن حجر، ابناء، 77/4</ref> و شمس الدين ابوالمعالى محمد بن احمد حبتّى حنبلى، د 825 ق <ref>همان، 480/7</ref>.


    اما اينها نمونه‌اى از استادان و مشايخ اجازات اوست و براى تفصيل آن بايد به مجلدات الضوء سخاوى و انباء الغمر و از همه مهم‌تر به المجمع المؤسّس وى مراجعه كرد. سخاوى در الذيل <ref>ص 79</ref> مى‌گويد: شيوخ بزرگى كه او داشت و همه مشار اليه و مرجع مشكلات بودند، هيچ يك از معاصران او نداشتند، زيرا هر يك از اين شيوخ در فن خود متبحر بودند و كسى در فن اختصاصى آنها به پايه ايشان نمى‌رسيد، مانند تنوخى در معرفت قرائات و عراقى در معرفت علم الحديث و هيثمى در حفظ متون و بلقينى در وسعت محفوظات و كثرت اطلاع و ابن الملقن در كثرت تصانيف و مجد الدين فيروز آبادى صاحب قاموس در معرفت لغت و غمارى در ادبيات عرب و عزّ بن جماعه در احاطه بر علوم گوناگون.
    اما اينها نمونه‌اى از استادان و مشايخ اجازات اوست و براى تفصيل آن بايد به مجلدات الضوء سخاوى و انباء الغمر و از همه مهم‌تر به المجمع المؤسّس وى مراجعه كرد. سخاوى در الذيل <ref>ص 79</ref> مى‌گويد: شيوخ بزرگى كه او داشت و همه مشار اليه و مرجع مشكلات بودند، هيچ يك از معاصران او نداشتند، زيرا هر يك از اين شيوخ در فن خود متبحر بودند و كسى در فن اختصاصى آنها به پايه ايشان نمى‌رسيد، مانند تنوخى در معرفت قرائات و عراقى در معرفت علم الحديث و هيثمى در حفظ متون و بلقينى در وسعت محفوظات و كثرت اطلاع و ابن الملقن در كثرت تصانيف و مجد الدين فيروز آبادى صاحب قاموس در معرفت لغت و غمارى در ادبيات عرب و عزّ بن جماعه در احاطه بر علوم گوناگون.
    خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
    در شرح حال على بن يوسف ابيارى نحوى (د 814 ق) آمده است كه جمال الدين استادار تدريس در «شيخونيه» را به او واگذار كرد ولى ابيارى در آنجا فقط يك روز تدريس كرد و آن منصب را در برابر مبلغى به ابن حجر سپرد <ref>انباء، 39/7</ref>.
    در شرح حال على بن يوسف ابيارى نحوى (د 814 ق) آمده است كه جمال الدين استادار تدريس در «شيخونيه» را به او واگذار كرد ولى ابيارى در آنجا فقط يك روز تدريس كرد و آن منصب را در برابر مبلغى به ابن حجر سپرد <ref>انباء، 39/7</ref>.


    در 813 ق نور الدين على بن عبد الرحمن ربعى رشيدى مدرس حديث در قبّۀ بيبرس درگذشت و ابن حجر به جاى او براى محدّثان تدريس كرد <ref>همان، 252/6</ref>. تدريس در بيبرسيه ميان او و برادر جمال الدين استادار مورد نزاع بود. در 815 ق برادر جمال الدين در مشيخۀ بيبرسيه با او شريك شد و در 816 ق بر تمام آن دست يافت.
    در 813 ق نور الدين على بن عبدالرحمن ربعى رشيدى مدرس حديث در قبّۀ بيبرس درگذشت و ابن حجر به جاى او براى محدّثان تدريس كرد <ref>همان، 252/6</ref>. تدريس در بيبرسيه ميان او و برادر جمال الدين استادار مورد نزاع بود. در 815 ق برادر جمال الدين در مشيخۀ بيبرسيه با او شريك شد و در 816 ق بر تمام آن دست يافت.


    ابن حجر دوباره در 818 ق آن را به دست آورد و سلطان مؤيّد شيخ (د 824 ق) توقيعى به نام ابن حجر صادر كرد و برادر جمال الدين را از آنجا بر كنار كرد. در اينجا بايد بگوييم كه اين امر نتيجۀ بحث او با شمس الدين هروى بود و سلطان در ازاى پيروزى او در اين بحث از او خواست كه پاداشى بطلبد. ابن حجر گفت كه او شيخ بيبرسيّه بود و برادر جمال الدين آن را به زور از او گرفته است. سلطان موافقت كرد و ابن حجر گواهانى بر آن گرفت و فرداى آن روز خلعت پوشيد و در مدرسۀ مذكور حضور يافت <ref>انباء، 178/7</ref>. پس از آنكه شمس قاياتى (د 850 ق) در 849 ق قاضى شافعيه گرديد، رياست مشيخۀ بيبرسيه را از ابن حجر گرفتند و به او دادند. سخاوى مى‌گويد عقلا قبول قاياتى را نپسنديدند <ref>الضوء، 213/8</ref>. ابن حجر دوباره در اوايل ربيع الثانى 852 به مدرسۀ مذكور بازگشت و دوباره معزول شد. سخاوى مى‌گويد ابن حجر نام اشخاصى را كه در مدرسۀ مذكور بودند به ترتيب حروف معجم و به اقتباس از رسم ديوان الجيش مراتب ساخته بود، او بيشتر مستحقان مدارس را چنين ترتيبى داده بود و اين اشخاص پيش از او (به سبب نا مرتّب بودن) در رنج بودند <ref>نك‍: عز الدين، 171</ref>.
    ابن حجر دوباره در 818 ق آن را به دست آورد و سلطان مؤيّد شيخ (د 824 ق) توقيعى به نام ابن حجر صادر كرد و برادر جمال الدين را از آنجا بر كنار كرد. در اينجا بايد بگوييم كه اين امر نتيجۀ بحث او با شمس الدين هروى بود و سلطان در ازاى پيروزى او در اين بحث از او خواست كه پاداشى بطلبد. ابن حجر گفت كه او شيخ بيبرسيّه بود و برادر جمال الدين آن را به زور از او گرفته است. سلطان موافقت كرد و ابن حجر گواهانى بر آن گرفت و فرداى آن روز خلعت پوشيد و در مدرسۀ مذكور حضور يافت <ref>انباء، 178/7</ref>. پس از آنكه شمس قاياتى (د 850 ق) در 849 ق قاضى شافعيه گرديد، رياست مشيخۀ بيبرسيه را از ابن حجر گرفتند و به او دادند. سخاوى مى‌گويد عقلا قبول قاياتى را نپسنديدند <ref>الضوء، 213/8</ref>. ابن حجر دوباره در اوايل ربيع الثانى 852 به مدرسۀ مذكور بازگشت و دوباره معزول شد. سخاوى مى‌گويد ابن حجر نام اشخاصى را كه در مدرسۀ مذكور بودند به ترتيب حروف معجم و به اقتباس از رسم ديوان الجيش مراتب ساخته بود، او بيشتر مستحقان مدارس را چنين ترتيبى داده بود و اين اشخاص پيش از او (به سبب نا مرتّب بودن) در رنج بودند <ref>نك‍: عز الدين، 171</ref>.
    خط ۱۲۶: خط ۱۲۶:
    از جمله مناصب و وظايف او ايراد خطبه در مساجد مصر بود، از جمله در جامع الازهر و جامع عمرو بن العاص خطيب بود. وظيفۀ خطابت در جامع الازهر را محمد بن محمد بن رزين به او واگذار كرده بود <ref>سخاوى، الضوء، 235/9</ref>. در آخر رمضان 838 نيمى از وظيفۀ خطابت در الازهر را با نيمى از وظيفۀ خطابت در جامع عمرو بن العاص با شيخ شمس الدين محمد بن يحيى معاوضه كرد و در همين روز در جامع عمرو خطبه خواند <ref>انباء، 353/8</ref>.
    از جمله مناصب و وظايف او ايراد خطبه در مساجد مصر بود، از جمله در جامع الازهر و جامع عمرو بن العاص خطيب بود. وظيفۀ خطابت در جامع الازهر را محمد بن محمد بن رزين به او واگذار كرده بود <ref>سخاوى، الضوء، 235/9</ref>. در آخر رمضان 838 نيمى از وظيفۀ خطابت در الازهر را با نيمى از وظيفۀ خطابت در جامع عمرو بن العاص با شيخ شمس الدين محمد بن يحيى معاوضه كرد و در همين روز در جامع عمرو خطبه خواند <ref>انباء، 353/8</ref>.


    از جمله وظايف او کتابدارى کتابخانۀ مدرسۀ محموديه بود كه محتوى نفيس‌ترين کتابها بود، و اين کتابها را قاضى برهان الدين ابراهيم بن عبد الرحيم ابن جماعة جمع كرده و در آن، كتب به خط مؤلفان فراوان بود. بيشتر اين کتابها را پس از او جمال الدين استادار گرفت و آن را وقف مدرسۀ خود كرد <ref>انباء 293/20، 294</ref>. ابن حجر پس از تصدّى کتابدارى کتابخانۀ مذكور دو فهرست براى آن تنظيم كرد: فهرستى موضوعى بر طبق علوم و فهرستى به ترتيب حروف الفباء براى اسامى كتب. ابن حجر هفته‌اى يك روز در اين کتابخانه كار مى كرد و توانست کتابهايى را كه پيش از او از اين کتابخانه مفقود شده بود، باز گرداند <ref>عز الدين، 172، به نقل از سخاوى، الجواهر و الدرر</ref>.
    از جمله وظايف او کتابدارى کتابخانۀ مدرسۀ محموديه بود كه محتوى نفيس‌ترين کتابها بود، و اين کتابها را قاضى برهان الدين ابراهيم بن عبدالرحيم ابن جماعة جمع كرده و در آن، كتب به خط مؤلفان فراوان بود. بيشتر اين کتابها را پس از او جمال الدين استادار گرفت و آن را وقف مدرسۀ خود كرد <ref>انباء 293/20، 294</ref>. ابن حجر پس از تصدّى کتابدارى کتابخانۀ مذكور دو فهرست براى آن تنظيم كرد: فهرستى موضوعى بر طبق علوم و فهرستى به ترتيب حروف الفباء براى اسامى كتب. ابن حجر هفته‌اى يك روز در اين کتابخانه كار مى كرد و توانست کتابهايى را كه پيش از او از اين کتابخانه مفقود شده بود، باز گرداند <ref>عز الدين، 172، به نقل از سخاوى، الجواهر و الدرر</ref>.


    ==ابن حجر در مسند قضا==
    ==ابن حجر در مسند قضا==
    خط ۱۴۷: خط ۱۴۷:
    در اين دوره از اشتغال او به قضا، نجم الدين ابن حجّى كوشيد تا اين منصب را از ابن حجر بگيرد، اما موفق نشد و ابن حجر تا 26 صفر 833 در اين منصب باقى ماند و در آن روز معزول شد و علم الدين بلقينى جاى او را گرفت <ref>همانجا</ref>.
    در اين دوره از اشتغال او به قضا، نجم الدين ابن حجّى كوشيد تا اين منصب را از ابن حجر بگيرد، اما موفق نشد و ابن حجر تا 26 صفر 833 در اين منصب باقى ماند و در آن روز معزول شد و علم الدين بلقينى جاى او را گرفت <ref>همانجا</ref>.


    ابن حجر بعضى از قضاياى اين دوره از قضا را كه چهار سال و چند ماه طول كشيد، يادداشت كرده است. از آن جمله درگيرى او با قاضى عبد الرحمن بن على تفهنى (د 835 ق) قاضى حنفيه بود. تفهنى دربارۀ زندقه و قتل شخصى به نام ميمونى فتوا داد. اما قاضى حنبلى و ابن حجر موافقت نكردند و ابن حجر گفت كه ميمونى عقل درستى ندارد و به همين جهت فتواى قتل درست نتواند بود. پس از بحث زياد رأى ابن حجر غالب آمد و ميمونى نجات يافت. آنچه در اين قضيه جالب توجه است، اين است كه به گفتۀ ابن حجر بيشتر سپاهيان و مباشران امور از تفهنى طرفدارى مى‌كردند. اين شايد بدان جهت بود كه سپاهيان و مباشران امور در دستگاه مماليك بيشتر حنفى مذهب بودند.اما خشقدم نامى كه طرف ميل سلطان بود، از ميمونى طرفدارى مى‌كرد <ref>انباء، 76/8-77</ref>.
    ابن حجر بعضى از قضاياى اين دوره از قضا را كه چهار سال و چند ماه طول كشيد، يادداشت كرده است. از آن جمله درگيرى او با قاضى عبدالرحمن بن على تفهنى (د 835 ق) قاضى حنفيه بود. تفهنى دربارۀ زندقه و قتل شخصى به نام ميمونى فتوا داد. اما قاضى حنبلى و ابن حجر موافقت نكردند و ابن حجر گفت كه ميمونى عقل درستى ندارد و به همين جهت فتواى قتل درست نتواند بود. پس از بحث زياد رأى ابن حجر غالب آمد و ميمونى نجات يافت. آنچه در اين قضيه جالب توجه است، اين است كه به گفتۀ ابن حجر بيشتر سپاهيان و مباشران امور از تفهنى طرفدارى مى‌كردند. اين شايد بدان جهت بود كه سپاهيان و مباشران امور در دستگاه مماليك بيشتر حنفى مذهب بودند.اما خشقدم نامى كه طرف ميل سلطان بود، از ميمونى طرفدارى مى‌كرد <ref>انباء، 76/8-77</ref>.


    ابن حجر در 831 ق با تدبيرى كه به كار بست، از انهدام كنيسه‌هاى يهوديان جلوگيرى كرد و فقط به ويران كردن آنچه به تازگى احداث كرده بودند، راى داد <ref>انباء، 137/8</ref>. ابن حجر مى‌گويد ديدم كه عوام با بيلها و كلنگها منتظر اجراى حكم هستند و اين هنگام عصر بود.
    ابن حجر در 831 ق با تدبيرى كه به كار بست، از انهدام كنيسه‌هاى يهوديان جلوگيرى كرد و فقط به ويران كردن آنچه به تازگى احداث كرده بودند، راى داد <ref>انباء، 137/8</ref>. ابن حجر مى‌گويد ديدم كه عوام با بيلها و كلنگها منتظر اجراى حكم هستند و اين هنگام عصر بود.
    خط ۱۷۵: خط ۱۷۵:
    ملك اشرف در جمادى الآخر 837 بيمار شد و ابن حجر دوبار از او عيادت كرد. در شعبان همين سال بنا به رسم هميشگى در قلعۀ قاهره شروع به قرائت [[صحيح بخارى]] كردند و مردى به نام ابن الحلاج ادعا كرد كه صد و بيست علم مى‌داند و از ابن حجر مسائل مشكلى پرسيد. ائمه و قضات به او سوء ظن پيدا كردند و او را مورد اهانت قرار دادند. اين شخص بعدها از ابن حجر پوزش طلبيد و گفت او را براى توهين به ابن حجر و كاستن ارزش او به اين كار واداشته بودند <ref>همان، 301/8-302</ref>.
    ملك اشرف در جمادى الآخر 837 بيمار شد و ابن حجر دوبار از او عيادت كرد. در شعبان همين سال بنا به رسم هميشگى در قلعۀ قاهره شروع به قرائت [[صحيح بخارى]] كردند و مردى به نام ابن الحلاج ادعا كرد كه صد و بيست علم مى‌داند و از ابن حجر مسائل مشكلى پرسيد. ائمه و قضات به او سوء ظن پيدا كردند و او را مورد اهانت قرار دادند. اين شخص بعدها از ابن حجر پوزش طلبيد و گفت او را براى توهين به ابن حجر و كاستن ارزش او به اين كار واداشته بودند <ref>همان، 301/8-302</ref>.


    در محرم 837 رسولى از جانب ايران به نام تاج الدين عبد اللّه حسينى شيرازى با هداياى فراوان به قاهره آمد و از طرف شاهرخ پسر امير تيمور از سلطان تقاضا كرد تا اجازه دهد او نيز پوششى براى كعبه بفرستد. سلطان دستور داد تا در ماه صفر همان سال مجلسى از قضات در با فرستادۀ شاهرخ تشكيل شود و در اين باره تصميم بگيرند. قضات در مجلس مذكور اين تقاضا را رد كردند براى آنكه بهانه‌اى مى‌شود تا سلاطين و امراى ديگر نيز چنين تقاضايى بكنند. سلطان مى‌خواست اين تقاضا بى چون و چرا و بطور مطلق رد شود و از جهت نرمى پاسخ قضات خشمگين گرديد. همۀ علما و قضات جز ابن حجر كه همان جواب سابق خود را تأييد كرد، براى استرضاى سلطان حكم به منع مطلق دادند، اما سلطان نوشته‌هاى آنها را نپسنديد و علم الدين بلقينى نارضايى سلطان را فرصت شمرد و در صدد گرفتن منصب قضا از دست ابن حجر برآمد و قاضى شمس الدين تفهنى نيز او را تأييد كرد.اما سعى هيچ يك نتيجه‌اى نداد <ref>همان، 328/8-330</ref>.
    در محرم 837 رسولى از جانب ايران به نام تاج الدين عبداللّه حسينى شيرازى با هداياى فراوان به قاهره آمد و از طرف شاهرخ پسر امير تيمور از سلطان تقاضا كرد تا اجازه دهد او نيز پوششى براى كعبه بفرستد. سلطان دستور داد تا در ماه صفر همان سال مجلسى از قضات در با فرستادۀ شاهرخ تشكيل شود و در اين باره تصميم بگيرند. قضات در مجلس مذكور اين تقاضا را رد كردند براى آنكه بهانه‌اى مى‌شود تا سلاطين و امراى ديگر نيز چنين تقاضايى بكنند. سلطان مى‌خواست اين تقاضا بى چون و چرا و بطور مطلق رد شود و از جهت نرمى پاسخ قضات خشمگين گرديد. همۀ علما و قضات جز ابن حجر كه همان جواب سابق خود را تأييد كرد، براى استرضاى سلطان حكم به منع مطلق دادند، اما سلطان نوشته‌هاى آنها را نپسنديد و علم الدين بلقينى نارضايى سلطان را فرصت شمرد و در صدد گرفتن منصب قضا از دست ابن حجر برآمد و قاضى شمس الدين تفهنى نيز او را تأييد كرد.اما سعى هيچ يك نتيجه‌اى نداد <ref>همان، 328/8-330</ref>.


    اما علم الدين بلقينى از كوشش در به دست آوردن قضاى شافعيه باز نمى‌ايستاد. در اين ميان حمصى قاضى شام كه معزول شده بود، به قاهره آمد و بلقينى او را بر آن داشت كه نامه‌اى بنويسد و قضاى شافعيه را در قاهره به جاى ابن حجر براى خود بخواهد. و چون از اين معنى پرسيده شد، گفتند براى اين است كه اين شخص مبلغ زيادى براى اين كار مى‌پردازد و اگر كسى ديگر كه سزاوارتر از اوست همين مبلغ را پيشنهاد كند، او را قاضى مى‌كنند. مقصود اين است كه حمصى به تحريك بلقينى مبلغ زيادى براى گرفتن قضا از دست ابن حجر پيشنهاد كرده بود، اما اين حيله‌اى بيش نبود، زيرا بلقينى كه سزاوارتر از او بود، فورا همين مبلغ را قبول مى‌كرد و به مقصود خود كه رسيدن به مسند قضا بود نايل مى‌آمد. سلطان به اين پيشنهاد مايل شد، ولى تا پايان ماه رمضان ساكت ماند. در ماه شوال آن شخص كه براى قضاى بلقينى مى‌كوشيد پيشنهاد خود را دوباره مطرح كرد. سلطان به يكى از خواص خود گفت تا با ابن حجر سخن بگويد و از او براى پرداخت مبلغى (براى ابقاء در منصب) سؤال كند. اما ابن حجر از پرداخت مبلغ سرباز زد و در روز پنجشنبه 5 شوال از منصب قضا بر كنار شد و قاضى علم الدين بلقينى به جاى او منصوب گرديد.
    اما علم الدين بلقينى از كوشش در به دست آوردن قضاى شافعيه باز نمى‌ايستاد. در اين ميان حمصى قاضى شام كه معزول شده بود، به قاهره آمد و بلقينى او را بر آن داشت كه نامه‌اى بنويسد و قضاى شافعيه را در قاهره به جاى ابن حجر براى خود بخواهد. و چون از اين معنى پرسيده شد، گفتند براى اين است كه اين شخص مبلغ زيادى براى اين كار مى‌پردازد و اگر كسى ديگر كه سزاوارتر از اوست همين مبلغ را پيشنهاد كند، او را قاضى مى‌كنند. مقصود اين است كه حمصى به تحريك بلقينى مبلغ زيادى براى گرفتن قضا از دست ابن حجر پيشنهاد كرده بود، اما اين حيله‌اى بيش نبود، زيرا بلقينى كه سزاوارتر از او بود، فورا همين مبلغ را قبول مى‌كرد و به مقصود خود كه رسيدن به مسند قضا بود نايل مى‌آمد. سلطان به اين پيشنهاد مايل شد، ولى تا پايان ماه رمضان ساكت ماند. در ماه شوال آن شخص كه براى قضاى بلقينى مى‌كوشيد پيشنهاد خود را دوباره مطرح كرد. سلطان به يكى از خواص خود گفت تا با ابن حجر سخن بگويد و از او براى پرداخت مبلغى (براى ابقاء در منصب) سؤال كند. اما ابن حجر از پرداخت مبلغ سرباز زد و در روز پنجشنبه 5 شوال از منصب قضا بر كنار شد و قاضى علم الدين بلقينى به جاى او منصوب گرديد.
    خط ۲۵۸: خط ۲۵۸:
    ابن حجر در ذيقعدۀ 852 پس از پايان مجلس املاء بيمار شد. بيمارى او را مؤلف لحظ الالحاظ اسهال و استفراغ خون نوشته است. درمان اطباء مفيد نيفتاد و در شب شنبه 28 ذيحجۀ سال مذكور وفات يافت <ref>ابن فهد مكى، 337</ref>. مردم قاهره بازارها و دكانها را بستند و در تشييع جنازۀ او شركت جستند. عدۀ تشييع كنندگان را 50000 تن نوشته‌اند و مى‌گويند پس از تشييع جنازۀ [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]]  چنين تشييعى ديده نشده بود. سلطان و خليفه در تشييع جنازه حاضر بودند و سلطان از خليفه خواست كه بر او نماز گزارد <ref>عز الدين، 93- 94</ref>. در حاشيۀ لحظ الالحاظ <ref>ص 338</ref> به نقل از تاريخ ابن طولون دمشقى آمده است كه علم الدين بلقينى، دشمن سرسخت ابن حجر، به درخواست خليفه بر او نماز خواند. نعش او را به قرافۀ صغرى حمل كردند و در آنجا در گورستان بنى الخرّوبى ميان مرقد امام شافعى و شيخ مسلم سلمى در برابر جامع ديلمى به خاك سپردند. مؤلف لحظ الالحاظ مى‌گويد: سلطان و رؤساى دولت جنازۀ او را به دوش كشيدند <ref>ابن فهد مكى، 338</ref>.
    ابن حجر در ذيقعدۀ 852 پس از پايان مجلس املاء بيمار شد. بيمارى او را مؤلف لحظ الالحاظ اسهال و استفراغ خون نوشته است. درمان اطباء مفيد نيفتاد و در شب شنبه 28 ذيحجۀ سال مذكور وفات يافت <ref>ابن فهد مكى، 337</ref>. مردم قاهره بازارها و دكانها را بستند و در تشييع جنازۀ او شركت جستند. عدۀ تشييع كنندگان را 50000 تن نوشته‌اند و مى‌گويند پس از تشييع جنازۀ [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]]  چنين تشييعى ديده نشده بود. سلطان و خليفه در تشييع جنازه حاضر بودند و سلطان از خليفه خواست كه بر او نماز گزارد <ref>عز الدين، 93- 94</ref>. در حاشيۀ لحظ الالحاظ <ref>ص 338</ref> به نقل از تاريخ ابن طولون دمشقى آمده است كه علم الدين بلقينى، دشمن سرسخت ابن حجر، به درخواست خليفه بر او نماز خواند. نعش او را به قرافۀ صغرى حمل كردند و در آنجا در گورستان بنى الخرّوبى ميان مرقد امام شافعى و شيخ مسلم سلمى در برابر جامع ديلمى به خاك سپردند. مؤلف لحظ الالحاظ مى‌گويد: سلطان و رؤساى دولت جنازۀ او را به دوش كشيدند <ref>ابن فهد مكى، 338</ref>.


    ابن حجر خوش صورت با قدى مايل به كوتاهى و نحيف اندام و فصيح زبان بود. معاصرانش همه او را به قدرت حافظه و هوش تند و دانش زياد و موثق بودن ستوده‌اند، استادش شيخ زين الدين عراقى گواهى داده بود كه او داناترين اصحاب او به علم حديث است. شعر خوب مى‌گفت و اشعار زيادى حفظ داشت. بسيار روزه مى‌گرفت و بسيار عبادت مى‌كرد. متواضع و حليم و خوش معاشرت بود. محضرش دوست داشتنى و خلقش پسنديده بود. شاگردان فراوانى داشت و چندين نسل از علماء شاگردان او بودند. بزرگ ترين و مشهورترين شاگردان او شمس الدين محمد بن عبد الرحمن سخاوى مورخ مشهور قرن 8 ق است و چنانكه سابقا گفته شد، کتابى در شرح حال استادش به نام الجواهر و الدرر تأليف كرده است.
    ابن حجر خوش صورت با قدى مايل به كوتاهى و نحيف اندام و فصيح زبان بود. معاصرانش همه او را به قدرت حافظه و هوش تند و دانش زياد و موثق بودن ستوده‌اند، استادش شيخ زين الدين عراقى گواهى داده بود كه او داناترين اصحاب او به علم حديث است. شعر خوب مى‌گفت و اشعار زيادى حفظ داشت. بسيار روزه مى‌گرفت و بسيار عبادت مى‌كرد. متواضع و حليم و خوش معاشرت بود. محضرش دوست داشتنى و خلقش پسنديده بود. شاگردان فراوانى داشت و چندين نسل از علماء شاگردان او بودند. بزرگ ترين و مشهورترين شاگردان او شمس الدين محمد بن عبدالرحمن سخاوى مورخ مشهور قرن 8 ق است و چنانكه سابقا گفته شد، کتابى در شرح حال استادش به نام الجواهر و الدرر تأليف كرده است.


    ==تأليفات ابن حجر==
    ==تأليفات ابن حجر==
    خط ۲۷۱: خط ۲۷۱:
    طبيعى است كسى كه ساليان دراز عمر خود را در مسند قضا و نظارت اوقاف مدارس و جوامع گذرانده باشد، نمى‌تواند تمام صد و پنجاه تأليفى را كه از او ذكر كرده‌اند، به طور كامل در دست مردم قرار دهد. با اينهمه ابن حجر يكى از پركارترين مؤلفان جهان اسلام است.
    طبيعى است كسى كه ساليان دراز عمر خود را در مسند قضا و نظارت اوقاف مدارس و جوامع گذرانده باشد، نمى‌تواند تمام صد و پنجاه تأليفى را كه از او ذكر كرده‌اند، به طور كامل در دست مردم قرار دهد. با اينهمه ابن حجر يكى از پركارترين مؤلفان جهان اسلام است.


    تأليفات ابن حجر به طور عمده در حديث و رجال حديث و تاريخ است. مهم‌ترين کتاب او در حديث فتح البارى بشرح حديث البخارى است. چنانكه خود در پايان کتاب گفته مقدمۀ آن را در 813 ق1410/ م نوشته است. اين مقدمه به نام «هدى السارى لمقدمة فتح البارى» است كه در 10 فصل است و در بيان موضوع کتاب بخارى و تحقيق دربارۀ شروط روات و تراجم آن (عناوين ابواب) است و نيز علت اينكه چرا بخارى گاهى احاديث را تقطيع و يا تكرار و اعاده كرده است و نيز اينكه بعضى احاديث را «معلق» و «موقوف» آورده است، نيز ضبط كلمات غريب، نامهاى مشكل، كنى و انساب، همچنين جواب انتقادات [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و ديگران و مطالب ديگر است. اين مقدمه يكى از کتابهاى مهم در باب [[صحيح بخارى]] است. او در 817 ق شروع به شرح متن [[صحيح بخارى]] كرد. مؤلف كشف الظنون مى‌گويد: ابتدا به طريق املاء در تأليف آن آغاز كرد و بعد به تدريج شروع به نوشتن آن كرد. پس از آنكه «كرّاسه»اى (در حدود 8 ورق) را تمام مى‌كرد، جمعى از ائمۀ معتبر آن را مى‌نوشتند و با اصل مقابله و يك روز در هفته دربارۀ آن بحث مى‌كردند و علامه ابن خضر آن را مى‌خواند. تأليف کتاب با اين ترتيب ادامه يافت تا آنكه در اول رجب 842 به پايان رسيد. بعد مطالبى به آن الحاق مى‌كرد كه تا اندكى پيش از وفات او ادامه داشت. پس از آنكه تأليف کتاب در تاريخ مذكور به پايان رسيد، مجلسى بزرگ از علما و قضات در بيرون قاهره در محلى به نام «التّاج و السّبع وجوه» تشكيل داد و قسمت آخر کتاب خوانده شد. در اين مجلس وليمه‌اى داد كه هزينۀ آن 500 دينار شد (به تاريخ شنبه دوم شعبان 842). ملوك اطراف از جمله ابوفارس عبد العزيز پادشاه مغرب از روى آن نسخه نويساندند و يك نسخه به 300 دينار فروخته شد <ref>حاجى خليفه، 548/1</ref>. مدتها پيش از اتمام کتاب شهرت آن به اطراف ممالك اسلامى رسيده بود و شاهرخ پسر تيمور در 833 ق رسولى به دربار الملك الاشرف برسباى فرستاد و اين کتاب را خواست. ابن حجر سه جلد کتاب را كه تا آن تاريخ تمام كرده بود، فرستاد. شاهرخ در 839 ق دوباره آن را خواست، ولى کتاب هنوز به پايان نرسيده بود <ref>ابن حجر، انباء، 194/8</ref>. ابن حجر دو کتاب ديگر هم دربارۀ [[صحيح بخارى]] دارد: يكى به نام تعليق التعليق كه در بيشتر فهارس تعليق التعليق نوشته شده است و آن اشتباه است، زيرا خود در مقدمۀ اين کتاب مى‌گويد: «و سمّيته تغليق التعليق لان اسانيده كانت كالابواب المفتوحة فغلقت».
    تأليفات ابن حجر به طور عمده در حديث و رجال حديث و تاريخ است. مهم‌ترين کتاب او در حديث فتح البارى بشرح حديث البخارى است. چنانكه خود در پايان کتاب گفته مقدمۀ آن را در 813 ق1410/ م نوشته است. اين مقدمه به نام «هدى السارى لمقدمة فتح البارى» است كه در 10 فصل است و در بيان موضوع کتاب بخارى و تحقيق دربارۀ شروط روات و تراجم آن (عناوين ابواب) است و نيز علت اينكه چرا بخارى گاهى احاديث را تقطيع و يا تكرار و اعاده كرده است و نيز اينكه بعضى احاديث را «معلق» و «موقوف» آورده است، نيز ضبط كلمات غريب، نامهاى مشكل، كنى و انساب، همچنين جواب انتقادات [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و ديگران و مطالب ديگر است. اين مقدمه يكى از کتابهاى مهم در باب [[صحيح بخارى]] است. او در 817 ق شروع به شرح متن [[صحيح بخارى]] كرد. مؤلف كشف الظنون مى‌گويد: ابتدا به طريق املاء در تأليف آن آغاز كرد و بعد به تدريج شروع به نوشتن آن كرد. پس از آنكه «كرّاسه»اى (در حدود 8 ورق) را تمام مى‌كرد، جمعى از ائمۀ معتبر آن را مى‌نوشتند و با اصل مقابله و يك روز در هفته دربارۀ آن بحث مى‌كردند و علامه ابن خضر آن را مى‌خواند. تأليف کتاب با اين ترتيب ادامه يافت تا آنكه در اول رجب 842 به پايان رسيد. بعد مطالبى به آن الحاق مى‌كرد كه تا اندكى پيش از وفات او ادامه داشت. پس از آنكه تأليف کتاب در تاريخ مذكور به پايان رسيد، مجلسى بزرگ از علما و قضات در بيرون قاهره در محلى به نام «التّاج و السّبع وجوه» تشكيل داد و قسمت آخر کتاب خوانده شد. در اين مجلس وليمه‌اى داد كه هزينۀ آن 500 دينار شد (به تاريخ شنبه دوم شعبان 842). ملوك اطراف از جمله ابوفارس عبدالعزيز پادشاه مغرب از روى آن نسخه نويساندند و يك نسخه به 300 دينار فروخته شد <ref>حاجى خليفه، 548/1</ref>. مدتها پيش از اتمام کتاب شهرت آن به اطراف ممالك اسلامى رسيده بود و شاهرخ پسر تيمور در 833 ق رسولى به دربار الملك الاشرف برسباى فرستاد و اين کتاب را خواست. ابن حجر سه جلد کتاب را كه تا آن تاريخ تمام كرده بود، فرستاد. شاهرخ در 839 ق دوباره آن را خواست، ولى کتاب هنوز به پايان نرسيده بود <ref>ابن حجر، انباء، 194/8</ref>. ابن حجر دو کتاب ديگر هم دربارۀ [[صحيح بخارى]] دارد: يكى به نام تعليق التعليق كه در بيشتر فهارس تعليق التعليق نوشته شده است و آن اشتباه است، زيرا خود در مقدمۀ اين کتاب مى‌گويد: «و سمّيته تغليق التعليق لان اسانيده كانت كالابواب المفتوحة فغلقت».


    مؤلف كشف الظنون مى‌گويد كه تأليف آن در 807 ق به پايان رسيد، اما خود ابن حجر در کتاب انتقاض گفته است كه آن در 804 ق تكميل شده است و شايد اين اخرى تاريخ کتابت باشد. انتقاض کتابى است كه نام كامل آن انتقاض الاعتراض است و در پاسخ اعتراضات بدر الدين عينى بر کتاب فتح البارى است. کتاب ديگر ابن حجر در بارۀ [[صحيح بخارى]] الاعلام بمن ذكر فى البخارى من الاعلام است <ref>حاجى خليفه، 551/1-552</ref>.
    مؤلف كشف الظنون مى‌گويد كه تأليف آن در 807 ق به پايان رسيد، اما خود ابن حجر در کتاب انتقاض گفته است كه آن در 804 ق تكميل شده است و شايد اين اخرى تاريخ کتابت باشد. انتقاض کتابى است كه نام كامل آن انتقاض الاعتراض است و در پاسخ اعتراضات بدر الدين عينى بر کتاب فتح البارى است. کتاب ديگر ابن حجر در بارۀ [[صحيح بخارى]] الاعلام بمن ذكر فى البخارى من الاعلام است <ref>حاجى خليفه، 551/1-552</ref>.