سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - ' می ک' به ' می‌ک')
    جز (جایگزینی متن - ' می ن' به ' می‌ن')
    خط ۳۱: خط ۳۱:
    پیوندد. اولی پیری است که طریق حق می‌پیماید. دومی کودکی روح الله است. پرده سوم دیدار با [[مدرس، سید حسن|آیت‌الله مدرس]] و شکل‌گیری شخصیت مبارزاتی امام است.
    پیوندد. اولی پیری است که طریق حق می‌پیماید. دومی کودکی روح الله است. پرده سوم دیدار با [[مدرس، سید حسن|آیت‌الله مدرس]] و شکل‌گیری شخصیت مبارزاتی امام است.


    پس، در کلبه ام را کوفت- به استحکام- و پا به درون  کلبهام نهاد و نور کورم کرد و گفت، مردم حقیر را که خرسندانه از دریچه‌های محقر به جهان می نگرند دوست ندارم، این خیانتی است بزدلانه به چشم، به حق رؤیت که نه توان شناگری دیدن.
    پس، در کلبه ام را کوفت- به استحکام- و پا به درون  کلبهام نهاد و نور کورم کرد و گفت، مردم حقیر را که خرسندانه از دریچه‌های محقر به جهان می‌نگرند دوست ندارم، این خیانتی است بزدلانه به چشم، به حق رؤیت که نه توان شناگری دیدن.


    پس همان گاه که دانستم او- آن مرد از دریا برآمده- برای ویران کردن آمده است و اندیشیدم که من، نخستین مُرید او خواهم بود،مسئله من، دگرگون شدن جهان است نه مقامی منیع در این دگرگونی داشتن….  
    پس همان گاه که دانستم او- آن مرد از دریا برآمده- برای ویران کردن آمده است و اندیشیدم که من، نخستین مُرید او خواهم بود،مسئله من، دگرگون شدن جهان است نه مقامی منیع در این دگرگونی داشتن….  
    خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
    '''پروردگار!'''  
    '''پروردگار!'''  


    تو  میدانی، انسان چیزی را در قفا وا نهاده است و این گونه عجولانه اما خسته و نالان و اعتراض‌کنان به جانبی که آن را «آینده» می نامد، گام  برمیدارد. ما، حالیا، زنان و مردان رجعتیم، و خواهان حرکت به جانبی هستیم که باز، خود، آن را «گذشته» نام نهاده‌ایم….  
    تو  میدانی، انسان چیزی را در قفا وا نهاده است و این گونه عجولانه اما خسته و نالان و اعتراض‌کنان به جانبی که آن را «آینده» می‌نامد، گام  برمیدارد. ما، حالیا، زنان و مردان رجعتیم، و خواهان حرکت به جانبی هستیم که باز، خود، آن را «گذشته» نام نهاده‌ایم….  


    دنباله‌ی دیدار دوم: همه‌ی پنجره‌ها را بگشای...
    دنباله‌ی دیدار دوم: همه‌ی پنجره‌ها را بگشای...
    خط ۱۷۰: خط ۱۷۰:
    همچنان، دیدار سوم: خونِ نو، زیر پوست سیاست  
    همچنان، دیدار سوم: خونِ نو، زیر پوست سیاست  


    در سال 1340، برای آخرین بار، [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|حاج آقا روح‌الله خمینی]] با آقای کاشانی دیدار  میکند. در این دیدار آیت‌الله کاشانی، که به راستی چون گنجشکی کوچک و لاغر شده است، بسیار آهسته می نالد: حاج آقا روح الله، خودتان باید شروع کنید، از من دیگر هیچ کاری ساخته نیست.
    در سال 1340، برای آخرین بار، [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|حاج آقا روح‌الله خمینی]] با آقای کاشانی دیدار  میکند. در این دیدار آیت‌الله کاشانی، که به راستی چون گنجشکی کوچک و لاغر شده است، بسیار آهسته می‌نالد: حاج آقا روح الله، خودتان باید شروع کنید، از من دیگر هیچ کاری ساخته نیست.


    چشم آقا… مطمئن بدانید که این مبارزه، متوقف نخواهد شد.<ref> ر.ک: بی‌نام، ج2، ص56-58</ref>
    چشم آقا… مطمئن بدانید که این مبارزه، متوقف نخواهد شد.<ref> ر.ک: بی‌نام، ج2، ص56-58</ref>