تاریخ الفلسفة الإسلامیة منذ القرن الثامن حتی یومنا هذا: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'ی‎پ' به 'ی‌پ')
    جز (جایگزینی متن - 'ه‎ه' به 'ه‌ه')
    خط ۳۹: خط ۳۹:
    او می‌نویسد: وقتی تصمیم گرفتم این کار خطیر را که جای لغزش در آن فراوان است، انجام دهم سعی کردم به اندازه توانم از دیگر محققان نیز بهره ببرم، ولی بااین‎حال در طرح آرا و قضایای فلسفی بیشتر بر متون خود فیلسوفان تکیه کرده‎ام و زمانی که به سراغ شرح و توضیح آرای فلسفی و کلامی رفته‎ام، گاهی اوقات مجبور به استفاده از مطالعات نویسندگان مورد اعتماد شده‎ام..<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/8 ر.ک: همان]</ref>.
    او می‌نویسد: وقتی تصمیم گرفتم این کار خطیر را که جای لغزش در آن فراوان است، انجام دهم سعی کردم به اندازه توانم از دیگر محققان نیز بهره ببرم، ولی بااین‎حال در طرح آرا و قضایای فلسفی بیشتر بر متون خود فیلسوفان تکیه کرده‎ام و زمانی که به سراغ شرح و توضیح آرای فلسفی و کلامی رفته‎ام، گاهی اوقات مجبور به استفاده از مطالعات نویسندگان مورد اعتماد شده‎ام..<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/8 ر.ک: همان]</ref>.


    [[فخری، ماجد|فخری]]، در باب اول به میراث فیلسوفان یونانی، اسکندرانی و شرقی برای مسلمانان اشاره می‌کند. او در این باب به تأثیرات شرق نزدیک در قرن هفتم، ترجمه‎های متون فلسفی، عناصر افلاطونی جدید و تأثیرات آرای فلسفی فارسی و هندی در این رابطه، می‌پردازد. در اواخر قرن هفتم، جایگزینی زبان عربی به‎جای زبان فارسی و یونانی و قرار دادن آن به‎عنوان زبان رسمی دولت، از نخستین تلاش حاکمان عرب برای تقویت تسلط زبانی‌ا‎شان (پس از تقویت حاکمیت نظامی و سیاسی) بر دیگر ممالک تحت سلطه‎شان بود. درهرحال، چه این تغییر زبانی را معلول غیرت مسلمانان از گزینش غیر مسلمانان (به‎ویژه مسیحیان و یهودیان) برای پست‎های رسمی دولتی بدانیم یا نه، ملاحظات عملی‌ای هم وجود داشت که انتقال زبان رسمی به عربی را اجتناب‎ناپذیر می‌ساخت<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/34 ر.ک: متن کتاب، ص34]</ref>.
    [[فخری، ماجد|فخری]]، در باب اول به میراث فیلسوفان یونانی، اسکندرانی و شرقی برای مسلمانان اشاره می‌کند. او در این باب به تأثیرات شرق نزدیک در قرن هفتم، ترجمه‌های متون فلسفی، عناصر افلاطونی جدید و تأثیرات آرای فلسفی فارسی و هندی در این رابطه، می‌پردازد. در اواخر قرن هفتم، جایگزینی زبان عربی به‎جای زبان فارسی و یونانی و قرار دادن آن به‎عنوان زبان رسمی دولت، از نخستین تلاش حاکمان عرب برای تقویت تسلط زبانی‌ا‎شان (پس از تقویت حاکمیت نظامی و سیاسی) بر دیگر ممالک تحت سلطه‎شان بود. درهرحال، چه این تغییر زبانی را معلول غیرت مسلمانان از گزینش غیر مسلمانان (به‎ویژه مسیحیان و یهودیان) برای پست‎های رسمی دولتی بدانیم یا نه، ملاحظات عملی‌ای هم وجود داشت که انتقال زبان رسمی به عربی را اجتناب‎ناپذیر می‌ساخت<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/34 ر.ک: متن کتاب، ص34]</ref>.


    وی در باب دوم به اولین مباحثات دینی و سیاسی و آغازگاه حرکات کلامی در اسلام اشاره می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/79 ر.ک: همان، ص79-119]</ref>.
    وی در باب دوم به اولین مباحثات دینی و سیاسی و آغازگاه حرکات کلامی در اسلام اشاره می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/79 ر.ک: همان، ص79-119]</ref>.
    خط ۴۷: خط ۴۷:
    گرچه مخالفان معتزله آنان را متهم کرده‎اند که قصد آنها تجرید ذات الهی از جمیع صفات ایجابی است، ولی به نظر می‎رسد مقصود معتزله، حفظ و حراست از مفهوم توحید و بساطت در ذات الهی بوده باشد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/108 ر.ک: همان، ص108-109]</ref>.
    گرچه مخالفان معتزله آنان را متهم کرده‎اند که قصد آنها تجرید ذات الهی از جمیع صفات ایجابی است، ولی به نظر می‎رسد مقصود معتزله، حفظ و حراست از مفهوم توحید و بساطت در ذات الهی بوده باشد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/108 ر.ک: همان، ص108-109]</ref>.


    [[فخری، ماجد|ماجد فخری]]، در باب سوم به طلیعه‎های تألیف منظم فلسفی در قرن نهم می‌پردازد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/121 ر.ک: همان، ص121-178]</ref>.
    [[فخری، ماجد|ماجد فخری]]، در باب سوم به طلیعه‌های تألیف منظم فلسفی در قرن نهم می‌پردازد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/121 ر.ک: همان، ص121-178]</ref>.


    وی در این باب به معرفی کندی به‎عنوان اولین فیلسوف عرب - چه عرب به معنای عرفی خاص آن (از نژاد عرب) و چه به معنای فرهنگی عام آن (کسانی که به زبان علمی آن عصر، یعنی عربی می‌نوشته‎اند، گرچه عجم بوده‎اند) – می‌پردازد و از او به‎عنوان یکی از فعالان عصر ترجمه یاد می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/123 ر.ک: همان، ص123]</ref>.
    وی در این باب به معرفی کندی به‎عنوان اولین فیلسوف عرب - چه عرب به معنای عرفی خاص آن (از نژاد عرب) و چه به معنای فرهنگی عام آن (کسانی که به زبان علمی آن عصر، یعنی عربی می‌نوشته‎اند، گرچه عجم بوده‎اند) – می‌پردازد و از او به‎عنوان یکی از فعالان عصر ترجمه یاد می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/123 ر.ک: همان، ص123]</ref>.
    خط ۶۱: خط ۶۱:
    از مشاهیر مؤلفین این عصر، [[ابوحیان توحیدی، علی بن محمد|ابوحیان توحیدی]] و [[مسکویه، احمد بن محمد|مسکویه]] و یحیی بن عدی هستند.
    از مشاهیر مؤلفین این عصر، [[ابوحیان توحیدی، علی بن محمد|ابوحیان توحیدی]] و [[مسکویه، احمد بن محمد|مسکویه]] و یحیی بن عدی هستند.


    [[فخری، ماجد|فخری]] در باب هفتم، تعامل میان فلسفه و عقیده را بیان می‌کند. او از کاهش گرایشات عقلی در برخی دوره‎ها در علم کلام صحبت می‌کند، دکترین اشعری را توضیح می‌دهد و رد سیستماتیک افلاطون‎گرایی جدید را مطرح می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/323 ر.ک: همان، ص323-363]</ref>.
    [[فخری، ماجد|فخری]] در باب هفتم، تعامل میان فلسفه و عقیده را بیان می‌کند. او از کاهش گرایشات عقلی در برخی دوره‌ها در علم کلام صحبت می‌کند، دکترین اشعری را توضیح می‌دهد و رد سیستماتیک افلاطون‎گرایی جدید را مطرح می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/323 ر.ک: همان، ص323-363]</ref>.


    او در باب هشتم، از ظهور و توسعه تصوف (عرفان) اسلامی سخن می‌گوید. وی بحث طلیعه‎های ریاضت را با ارتباط میان الله و انسان مطرح می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/367 ر.ک: همان، ص367-368]</ref> و سپس به سراغ زهد می‎رود. او از زهد حسن بصری سخن می‌گوید. از [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|جنید بغدای]] و اینکه وی غایت نهایی تصوف را رسیدن به فنای ذاتی، جهت آمادگی برای رجوع به حالت اصلی بقای ابدی (که با حدوث در زمان از انسان سلب شده) می‌دانست، می‌نویسد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/373 ر.ک: همان، ص373]</ref> و از ذوالنون مصری و نجوای الهی و ابراهیم ادهم و حب الهی و نگاه بسطامی و حلاج و... به وحدت وجود و... صحبت می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/365 ر.ک: همان، ص365-397]</ref>.
    او در باب هشتم، از ظهور و توسعه تصوف (عرفان) اسلامی سخن می‌گوید. وی بحث طلیعه‌های ریاضت را با ارتباط میان الله و انسان مطرح می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/367 ر.ک: همان، ص367-368]</ref> و سپس به سراغ زهد می‎رود. او از زهد حسن بصری سخن می‌گوید. از [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|جنید بغدای]] و اینکه وی غایت نهایی تصوف را رسیدن به فنای ذاتی، جهت آمادگی برای رجوع به حالت اصلی بقای ابدی (که با حدوث در زمان از انسان سلب شده) می‌دانست، می‌نویسد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/373 ر.ک: همان، ص373]</ref> و از ذوالنون مصری و نجوای الهی و ابراهیم ادهم و حب الهی و نگاه بسطامی و حلاج و... به وحدت وجود و... صحبت می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/365 ر.ک: همان، ص365-397]</ref>.


    نویسنده، در باب نهم، عصر اندلس و رشد فلسفه در آن و بازگشت به فلسفه مشائی را تبیین می‌کند. شخصیت‎هایی که در این باب مطرح می‎شوند و درباره آرا و عقایدشان توضیحاتی داده می‎شود، ابن طفیل و ابن رشد هستند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/399 ر.ک: همان، ص399-448]</ref>.
    نویسنده، در باب نهم، عصر اندلس و رشد فلسفه در آن و بازگشت به فلسفه مشائی را تبیین می‌کند. شخصیت‎هایی که در این باب مطرح می‎شوند و درباره آرا و عقایدشان توضیحاتی داده می‎شود، ابن طفیل و ابن رشد هستند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/399 ر.ک: همان، ص399-448]</ref>.
    خط ۶۹: خط ۶۹:
    وی در باب دهم، تطورات فلسفی پس از [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] را مطرح می‌کند. او درباره [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردی]] و حرکت فکری مسلمانان از ابن سینا، به شیخ اشراق را بیان می‌کند. گویا بذر نگاه اشراقی در فلسفه ابن سینا وجود داشته و در اواخر عمرش در پی طرح‎ریزی نظامی فلسفی به‎جز نظام مشایی بوده است، که در آن حق را از طریق تأمل صوفیانه و تجربه ذوقی (که اشراق نامیده می‎شود) بیابد. او در حکایت رمزی «حي بن یقظان»، منزل انوار را با «شرق» رمزگذاری کرده و با «غرب» جایگاه تاریکی‎ها را. [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|بوعلی]] در این اثر، تمام آنچه که آن را در معنای استعاری «نور» می‌نامد، به سمت خدمت به اهداف فلسفی و عرفانی سوق می‌دهد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/451 ر.ک: همان، ص451]</ref>.
    وی در باب دهم، تطورات فلسفی پس از [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] را مطرح می‌کند. او درباره [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردی]] و حرکت فکری مسلمانان از ابن سینا، به شیخ اشراق را بیان می‌کند. گویا بذر نگاه اشراقی در فلسفه ابن سینا وجود داشته و در اواخر عمرش در پی طرح‎ریزی نظامی فلسفی به‎جز نظام مشایی بوده است، که در آن حق را از طریق تأمل صوفیانه و تجربه ذوقی (که اشراق نامیده می‎شود) بیابد. او در حکایت رمزی «حي بن یقظان»، منزل انوار را با «شرق» رمزگذاری کرده و با «غرب» جایگاه تاریکی‎ها را. [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|بوعلی]] در این اثر، تمام آنچه که آن را در معنای استعاری «نور» می‌نامد، به سمت خدمت به اهداف فلسفی و عرفانی سوق می‌دهد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/451 ر.ک: همان، ص451]</ref>.


    باب یازدهم، بیانگر بازگشت از اندیشه فلسفی و عرفانی در اسلام به اندیشه‎های کلامی و سنت است. او این باب را ضمن سه فصل شرح می‌دهد. در فصل اول از ابن حزم و افرادی مانند ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب سخن می‌گوید که مانند غزالی مبارزه با فلسفه را آغاز کردند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/479 ر.ک: همان، ص479-487]</ref>.
    باب یازدهم، بیانگر بازگشت از اندیشه فلسفی و عرفانی در اسلام به اندیشه‌های کلامی و سنت است. او این باب را ضمن سه فصل شرح می‌دهد. در فصل اول از ابن حزم و افرادی مانند ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب سخن می‌گوید که مانند غزالی مبارزه با فلسفه را آغاز کردند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/479 ر.ک: همان، ص479-487]</ref>.


    در فصل بعدی، از فخر رازی، نجم‎الدین نسفی، ایجی، جرجانی و باجوری صحبت می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/489 ر.ک: همان، ص489]</ref> و در سومین فصل، به معرفی ابن خلدون می‌پردازد. وی می‌نویسد: می‎توانیم قرن چهاردهم را دوران حنبلیت جدید بخوانیم... اگرچه در دوران ابن تیمیه روند توان فکری در اسلام رو به سستی نهاد، اما برخی از دلایل آن در اینجا و آنجا به راه خود ادامه دادند؛ از جمله آن دلایل، ابن خلدون تونسی در غرب عالم اسلامی و ملاصدرا در شرق آن بود<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/495 ر.ک: همان، ص495]</ref>.
    در فصل بعدی، از فخر رازی، نجم‎الدین نسفی، ایجی، جرجانی و باجوری صحبت می‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/489 ر.ک: همان، ص489]</ref> و در سومین فصل، به معرفی ابن خلدون می‌پردازد. وی می‌نویسد: می‎توانیم قرن چهاردهم را دوران حنبلیت جدید بخوانیم... اگرچه در دوران ابن تیمیه روند توان فکری در اسلام رو به سستی نهاد، اما برخی از دلایل آن در اینجا و آنجا به راه خود ادامه دادند؛ از جمله آن دلایل، ابن خلدون تونسی در غرب عالم اسلامی و ملاصدرا در شرق آن بود<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/495 ر.ک: همان، ص495]</ref>.


    [[فخری، ماجد|ماجد فخری]]، در آخرین باب کتاب، جریان‎های دوران معاصر را شرح می‌دهد. جمال‎الدین افغانی (اسدآبادی)، محمد عبده، سید احمد خان، امیرعلی و محمد اقبال و... از اشخاصی هستند که او در این باب درباره آنها سخن می‌گوید. [[فخری، ماجد|فخری]]، درباره وضع فلسفی امروز می‌نویسد: هریک از جمال‎الدین اسدآبادی و محمد عبده و امیرعلی و اقبال با روش خودشان در برابر تجدّد غربی ایستادگی کردند و سعی کردند به عناصر باقی‎مانده در اندیشه اسلامی، جان تازه‎ای ببخشند تا در این دوره پیچیده‎ای که جهان تحت سلطه عناصر فکری غربی است بتواند زندگی کند. بااین‎حال همه آنان تحت تأثیر اندیشه‎های غربی بودند، ولی مجموعا در عمق اندیشه تجددطلبانه همه آنان، نوعی سوء ظن به فرهنگ غرب و اعتقاد به برتری نگاه اسلامی به زندگی را می‎توان دریافت<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/543 ر.ک: همان، ص543]</ref>.
    [[فخری، ماجد|ماجد فخری]]، در آخرین باب کتاب، جریان‎های دوران معاصر را شرح می‌دهد. جمال‎الدین افغانی (اسدآبادی)، محمد عبده، سید احمد خان، امیرعلی و محمد اقبال و... از اشخاصی هستند که او در این باب درباره آنها سخن می‌گوید. [[فخری، ماجد|فخری]]، درباره وضع فلسفی امروز می‌نویسد: هریک از جمال‎الدین اسدآبادی و محمد عبده و امیرعلی و اقبال با روش خودشان در برابر تجدّد غربی ایستادگی کردند و سعی کردند به عناصر باقی‎مانده در اندیشه اسلامی، جان تازه‎ای ببخشند تا در این دوره پیچیده‎ای که جهان تحت سلطه عناصر فکری غربی است بتواند زندگی کند. بااین‎حال همه آنان تحت تأثیر اندیشه‌های غربی بودند، ولی مجموعا در عمق اندیشه تجددطلبانه همه آنان، نوعی سوء ظن به فرهنگ غرب و اعتقاد به برتری نگاه اسلامی به زندگی را می‎توان دریافت<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/17975/1/543 ر.ک: همان، ص543]</ref>.


    ==وضعیت کتاب==
    ==وضعیت کتاب==