ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'ابوحنيفه' به 'ابوحنيفه ')
    جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
    خط ۲۶۰: خط ۲۶۰:
    مؤلف [[كشف الظنون عن أسامي الكتب و الفنون|كشف الظنون]] مى‌گويد كه تأليف آن در 807ق به پايان رسيد، اما خود ابن حجر در کتاب انتقاض گفته است كه آن در 804ق تكميل شده است و شايد اين اخرى تاريخ کتابت باشد. انتقاض کتابى است كه نام كامل آن انتقاض الاعتراض است و در پاسخ اعتراضات بدر‌ الدين عينى بر کتاب فتح البارى است. کتاب ديگر ابن حجر در بارۀ [[صحيح بخارى]] الاعلام بمن ذكر في البخارى من الاعلام است ....<ref>حاجى خليفه، 551/1-552</ref>
    مؤلف [[كشف الظنون عن أسامي الكتب و الفنون|كشف الظنون]] مى‌گويد كه تأليف آن در 807ق به پايان رسيد، اما خود ابن حجر در کتاب انتقاض گفته است كه آن در 804ق تكميل شده است و شايد اين اخرى تاريخ کتابت باشد. انتقاض کتابى است كه نام كامل آن انتقاض الاعتراض است و در پاسخ اعتراضات بدر‌ الدين عينى بر کتاب فتح البارى است. کتاب ديگر ابن حجر در بارۀ [[صحيح بخارى]] الاعلام بمن ذكر في البخارى من الاعلام است ....<ref>حاجى خليفه، 551/1-552</ref>


    از جمله كتب مهم ابن حجر کتاب لسان الميزان است كه اختصار و تكمله‌اى است بر کتاب ميزان الاعتدال [[ذهبى]] دربارۀ رجالى كه به قول اهل سنت از ضعفا و متروكين و مجهولين هستند. ابن حجر در لسان الميزان نام راويان كتب ستّه را كه مزّى در تهذيب الكمال ذكر كرده، در کتاب خويش نياورده است، زيرا حاجتى به تكرار آنها احساس نمى‌كرده است ....<ref>لسان الميزان، 4/1</ref>[[ذهبى]] در ميزان الاعتدال تشيع و غلو در تشيع را جزء بدعت كوچك شمرده است و مى‌گويد اين گونه اشخاص در ميان تابعين و اصحاب تابعين زياد بوده‌اند و اگر حديث آنها رد شود، مقدار زيادى از احاديث نبوى از ميان مى‌رود، اما رفض را جزو بدعت كبرى شمرده است و آن عبارت از رد ابوبكر و عمر و نقص مقام آنان است و مى‌گويد در ميان اهل رفض آدم راستگو ديده نمى‌شود ....<ref>همان، 9/1</ref>ابن حجر در مقدمۀ لسان الميزان پس از نقل قول [[ذهبى]] مى‌گويد: مالك و اصحاب او و ابوبكر باقلانى قول مبتدعه (مانند رافضه و خوارج) را مطلقا منع مى‌كنند. [[ابن حیون، نعمان بن محمد|ابوحنيفه]] و ابويوسف روايت آنها را مطلقا قبول كرده‌اند، مگر اينكه بدعت راوى موجب كفر باشد، يا اينكه راوى كذب را حلال شمرد و از شافعى نيز چنين روايت شده است. اما بيشتر اهل حديث قائل به تفصيل شده‌اند، مثلا برخى از ايشان گفته‌اند: اگر مبتدع راستگو باشد و مبلّغ (داعى) نباشد، حديث او مقبول است و فقط حديثى كه در تأييد بدعت خود نقل كند، مقبول نيست... ....<ref>همان، 10/1-11</ref>ابن حجر و [[ذهبى]] فراموش كرده‌اند كه در ميان اهل سنت هم راويانى هستند كه دشمنان سرسخت شيعه بوده‌اند و احاديثى دربارۀ شيعه و مذهب ايشان و نفى عقايد شيعه نقل كرده‌اند. اگر ميزان رد حديث، حديثى باشد كه مبلغ يا داعى در تأييد قول خود مى‌آورد، فرقى ميان شيعه و اهل سنت نبايد باشد.
    از جمله كتب مهم ابن حجر کتاب لسان الميزان است كه اختصار و تكمله‌اى است بر کتاب ميزان الاعتدال [[ذهبى]] دربارۀ رجالى كه به قول اهل سنت از ضعفا و متروكين و مجهولين هستند. ابن حجر در لسان الميزان نام راويان كتب ستّه را كه مزّى در تهذيب الكمال ذكر كرده، در کتاب خويش نياورده است، زيرا حاجتى به تكرار آنها احساس نمى‌كرده است ....<ref>لسان الميزان، 4/1</ref>[[ذهبى]] در ميزان الاعتدال تشيع و غلو در تشيع را جزء بدعت كوچك شمرده است و مى‌گويد اين گونه اشخاص در ميان تابعين و اصحاب تابعين زياد بوده‌اند و اگر حديث آنها رد شود، مقدار زيادى از احاديث نبوى از ميان مى‌رود، اما رفض را جزو بدعت كبرى شمرده است و آن عبارت از رد ابوبكر و عمر و نقص مقام آنان است و مى‌گويد در ميان اهل رفض آدم راستگو ديده نمى‌شود ....<ref>همان، 9/1</ref>ابن حجر در مقدمۀ لسان الميزان پس از نقل قول [[ذهبى]] مى‌گويد: مالك و اصحاب او و ابوبكر باقلانى قول مبتدعه (مانند رافضه و خوارج) را مطلقا منع مى‌كنند. [[ابن حیون، نعمان بن محمد|ابوحنيفه]] و ابويوسف روايت آنها را مطلقا قبول كرده‌اند، مگر اينكه بدعت راوى موجب كفر باشد، يا اينكه راوى كذب را حلال شمرد و از شافعى نيز چنين روايت شده است. اما بيشتر اهل حديث قائل به تفصيل شده‌اند، مثلا برخى از ايشان گفته‌اند: اگر مبتدع راستگو باشد و مبلّغ (داعى) نباشد، حديث او مقبول است و فقط حديثى كه در تأييد بدعت خود نقل كند، مقبول نيست... ....<ref>همان، 10/1-11</ref>ابن حجر و [[ذهبى]] فراموش كرده‌اند كه در ميان اهل سنت هم راويانى هستند كه دشمنان سرسخت شيعه بوده‌اند و احاديثى دربارۀ شيعه و مذهب ايشان و نفى عقايد شيعه نقل كرده‌اند. اگر ميزان رد حديث، حديثى باشد كه مبلغ يا داعى در تأييد قول خود مى‌آورد، فرقى ميان شيعه و اهل سنت نبايد باشد.


    از کتابهاى مهم ابن حجر در تاريخ، الدرر الكامنة في اعيان المائة الثامنة است. در مقدمۀ کتاب مى‌گويد: در اين کتاب ترجمۀ احوال اعيان و ملوك و امرا و نويسندگان و وزرا و ادبا و شعرا و روات حديث نبوى را در قرن 8ق گرد آورده است و در آن از اعيان العصر و اعوان النصر صفدى و مجانى العصر ابوحيان محمد بن يوسف اندلسى (د 745 ق) و ذهبية العصر شهاب‌ الدين بن فضل الله العمرى و ذيل سير النّبلاى [[ذهبى]] و ديگران استفاده كرده است. تأليف کتاب در 830ق تمام شده ولى تا 837ق آن را تكميل مى‌كرده، با اين حال كامل نشده است. از مطالعۀ متن کتاب و تراجم اشخاص برمى‌آيد كه کتاب به طور كامل از سواد به بياض نيامده است. بعضى از نواقص کتاب را سخاوى تكميل كرده است. اصل کتاب شامل 4500 ترجمه است و سخاوى 900 ترجمه بر آن افزوده است. چاپى كه در مصر با مقدمۀ محمد سيد جاد الحق منتشر شده، در پنج جلد است و شامل 204، 5 ترجمه است ....<ref>الدرر الكامنة، 2/1-3، نك‍: عز‌ الدين، 475-476</ref>کتاب مهم ديگر ابن حجر در تاريخ انباء الغمر بابناء العمر است. ابن حجر در اين کتاب حوادث زمان خود را از 773ق تا 850ق آورده و در آن تاريخ پادشاهان و امرا و بزرگان و روات حديث و مشايخ خود را ذكر كرده است. و در تأليف آن از کتابهاى ناصر‌ الدين ابن الفرات و صارم‌ الدين ابن دقماق و ابن حجّى دمشقى و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] و تقى‌ الدين محمد بن احمد فاسى و اقفهسى و بدر‌ الدين محمد عينى استفاده كرده، ولى کتاب عينى را سخت مورد انتقاد قرار داده و گفته است: عينى گاهى يك ورقۀ كامل را از روى تاريخ ابن دقماق استنساخ و حتى اغلاط او را تكرار كرده است. و در بعضى موارد نيز مدعى شده كه شاهد وقوع حادثه‌اى بوده است كه در مصر رخ داده، در حالى كه او در شهر خود عينتاب بوده است ....<ref>انباء، 2/1-3</ref>
    از کتابهاى مهم ابن حجر در تاريخ، الدرر الكامنة في اعيان المائة الثامنة است. در مقدمۀ کتاب مى‌گويد: در اين کتاب ترجمۀ احوال اعيان و ملوك و امرا و نويسندگان و وزرا و ادبا و شعرا و روات حديث نبوى را در قرن 8ق گرد آورده است و در آن از اعيان العصر و اعوان النصر صفدى و مجانى العصر ابوحيان محمد بن يوسف اندلسى (د 745 ق) و ذهبية العصر شهاب‌ الدين بن فضل الله العمرى و ذيل سير النّبلاى [[ذهبى]] و ديگران استفاده كرده است. تأليف کتاب در 830ق تمام شده ولى تا 837ق آن را تكميل مى‌كرده، با اين حال كامل نشده است. از مطالعۀ متن کتاب و تراجم اشخاص برمى‌آيد كه کتاب به طور كامل از سواد به بياض نيامده است. بعضى از نواقص کتاب را سخاوى تكميل كرده است. اصل کتاب شامل 4500 ترجمه است و سخاوى 900 ترجمه بر آن افزوده است. چاپى كه در مصر با مقدمۀ محمد سيد جاد الحق منتشر شده، در پنج جلد است و شامل 204، 5 ترجمه است ....<ref>الدرر الكامنة، 2/1-3، نك‍: عز‌ الدين، 475-476</ref>کتاب مهم ديگر ابن حجر در تاريخ انباء الغمر بابناء العمر است. ابن حجر در اين کتاب حوادث زمان خود را از 773ق تا 850ق آورده و در آن تاريخ پادشاهان و امرا و بزرگان و روات حديث و مشايخ خود را ذكر كرده است. و در تأليف آن از کتابهاى ناصر‌ الدين ابن الفرات و صارم‌ الدين ابن دقماق و ابن حجّى دمشقى و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] و تقى‌ الدين محمد بن احمد فاسى و اقفهسى و بدر‌ الدين محمد عينى استفاده كرده، ولى کتاب عينى را سخت مورد انتقاد قرار داده و گفته است: عينى گاهى يك ورقۀ كامل را از روى تاريخ ابن دقماق استنساخ و حتى اغلاط او را تكرار كرده است. و در بعضى موارد نيز مدعى شده كه شاهد وقوع حادثه‌اى بوده است كه در مصر رخ داده، در حالى كه او در شهر خود عينتاب بوده است ....<ref>انباء، 2/1-3</ref>