خوانساری، سید محمدتقی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'محمد على اراكى' به 'محمد على اراكى ') |
جز (جایگزینی متن - 'آقا ضياء الدين عراقى' به 'آقا ضياء الدين عراقى ') |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
==پاى درس بزرگان:== | ==پاى درس بزرگان:== | ||
خوانسارى جوان پس از مشورتهايى كه با پدر كرد براى تكميل اندوختهها رهسپار حوزه ديرپاى نجف شد. هجرت به نجف بر شتاب حركت او افزود. او در نجف پس از تكميل درسهاى ناتمام، در درس محققان بزرگ اين رشتهها حاضر شد تا جوانههاى اجتهاد كه از توانايى در تحقيق ريشه مى گيرد در او برويند. خوانسارى جوان چهار سال در درس فقه و محقق بزرگ اصولى آیتالله آخوند خراسانى شركت كرد. در كنار اين درس به درس فقيه برجسته آیتالله سيد [[یزدی، محمد کاظم بن عبد العظیم|محمد كاظم طباطبايى يزدى]] هم حاضر گشت . بعد از ارتحال اين دو او از درسهاى اصول آیتالله نائينى، آیتالله آقا ضياء الدين عراقى و از درس فقه آیتالله شيخ الشريعه اصفهانى استفاده نمود. او در گرفتن اجتهادنامه خود از اساتيدش كوشش نكرد اما عراقی، ضیاءالدین|آقا ضياء عراقى]] - كه بارها مقام اين شاگردش را ارج نهاده و گفته بود: «حفظ مقام و نگهدارى شؤونات آقاى خوانسارى را مانند علماى متأخر بر خود فرض مى دانم» هنگامى كه او بعدها به ايران بازگشته بود، اجتهادنامه وى را از نجف برايش فرستاد. افزون بر اين آقاى خوانسارى از اين استاد خود اجازه روايى نيز يافته بود. | خوانسارى جوان پس از مشورتهايى كه با پدر كرد براى تكميل اندوختهها رهسپار حوزه ديرپاى نجف شد. هجرت به نجف بر شتاب حركت او افزود. او در نجف پس از تكميل درسهاى ناتمام، در درس محققان بزرگ اين رشتهها حاضر شد تا جوانههاى اجتهاد كه از توانايى در تحقيق ريشه مى گيرد در او برويند. خوانسارى جوان چهار سال در درس فقه و محقق بزرگ اصولى آیتالله آخوند خراسانى شركت كرد. در كنار اين درس به درس فقيه برجسته آیتالله سيد [[یزدی، محمد کاظم بن عبد العظیم|محمد كاظم طباطبايى يزدى]] هم حاضر گشت . بعد از ارتحال اين دو او از درسهاى اصول آیتالله نائينى، آیتالله [[عراقی، ضیاءالدین|آقا ضياء الدين عراقى]] و از درس فقه آیتالله شيخ الشريعه اصفهانى استفاده نمود. او در گرفتن اجتهادنامه خود از اساتيدش كوشش نكرد اما عراقی، ضیاءالدین|آقا ضياء عراقى]] - كه بارها مقام اين شاگردش را ارج نهاده و گفته بود: «حفظ مقام و نگهدارى شؤونات آقاى خوانسارى را مانند علماى متأخر بر خود فرض مى دانم» هنگامى كه او بعدها به ايران بازگشته بود، اجتهادنامه وى را از نجف برايش فرستاد. افزون بر اين آقاى خوانسارى از اين استاد خود اجازه روايى نيز يافته بود. | ||
==بر بلنداى حماسه:== | ==بر بلنداى حماسه:== |
نسخهٔ ۱۰ نوامبر ۲۰۱۶، ساعت ۱۲:۳۵
نام | خوانساری، محمدتقی |
---|---|
نام های دیگر | خوانساری، محمد تقی بن اسد الله |
نام پدر | |
متولد | 1267 هـ.ش یا 1888 م |
محل تولد | |
رحلت | 1331 هـ.ش یا 1371 هـ.ق یا 1952 م |
اساتید | |
برخی آثار | |
کد مولف | AUTHORCODE117AUTHORCODE |
ولادت
در يكى از روزهاى ارديبهشت سال 1267ش كه بهار با ماه رمضان توأمان گشته بود و غنچههاى ياد در آن مى شكفتند، در خوانسار شهرى كه جاى جايش چشمهاى سر به بيرون آورده و چون نگينى سبز و بلند با دستهايى گشوده سخاوت را به تمام معنا به رخ مى كشد، در خانه سيد اسدالله، عالم بزرگ شهر، نورسيدهاى پاى در حيات نهاد كه نام او را محمد تقى گزاردند.
سيد محمد تقى جوانهاى بود روييده بر شاخهسار تبارى كه در عرصه علم و زندگى درخت تناورى را شكل داده بودند و اين طليعه نيكويى براى او به شمار مى آمد. سلسله نسب او چنين بود سيد محمد تقى خوانسارى فرزند علامه سيد اسدالله و او فرزند دانشمند محقق سيد حسين و او فرزند عالم بزرگوار سيد ابوالقاسم، فرزند دانشمند گرانمايه علامه سيد حسين و او فرزند عالم فرزانه حاج ميرزا ابوالقاسم، فرزند دانشمند گرانمايه علامه سيد حسين و او فرزند عالم فرزانه حاج ميرزا ابوالقاسم ... .
و در پايان سلسله نيز سرچشمه دانش و عصمت امام موسى بن جعفر عليه السلام قرار دارد.
نشأت:
ايام مكتب آمد، سيد محمد تقى در تيزهوشى گوى سبقت از همگنان ربود. او در اين سنين كم هم جذبههاى معنوى را در خود احساس مى كرد. او كه در مكتب خط را بخوبى آموخت و قرآنى را به خط خود نشوت و آن را وقف مسجد كرد.
حوزه خوانسار كه در آن زمان به بركت پدران سيد محمد تقى و ديگر فرزانههاى علمىاش رونقى داشت، دومين جايى بود كه سيد محمد تقى در دامنش استوارى يافت و قامت راست كرد. سرعت فراگيرى سيد محمد تقى چنان بود كه به هفده سالگى نرسيده، ادبيات عرب و ديگر پايههاى مقدماتى علوم اسلامى را فراگرفت. او در همين مدت قسمتهايى هم از فقه و اصول دوره سطح را خواند.
پاى درس بزرگان:
خوانسارى جوان پس از مشورتهايى كه با پدر كرد براى تكميل اندوختهها رهسپار حوزه ديرپاى نجف شد. هجرت به نجف بر شتاب حركت او افزود. او در نجف پس از تكميل درسهاى ناتمام، در درس محققان بزرگ اين رشتهها حاضر شد تا جوانههاى اجتهاد كه از توانايى در تحقيق ريشه مى گيرد در او برويند. خوانسارى جوان چهار سال در درس فقه و محقق بزرگ اصولى آیتالله آخوند خراسانى شركت كرد. در كنار اين درس به درس فقيه برجسته آیتالله سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى هم حاضر گشت . بعد از ارتحال اين دو او از درسهاى اصول آیتالله نائينى، آیتالله آقا ضياء الدين عراقى و از درس فقه آیتالله شيخ الشريعه اصفهانى استفاده نمود. او در گرفتن اجتهادنامه خود از اساتيدش كوشش نكرد اما عراقی، ضیاءالدین|آقا ضياء عراقى]] - كه بارها مقام اين شاگردش را ارج نهاده و گفته بود: «حفظ مقام و نگهدارى شؤونات آقاى خوانسارى را مانند علماى متأخر بر خود فرض مى دانم» هنگامى كه او بعدها به ايران بازگشته بود، اجتهادنامه وى را از نجف برايش فرستاد. افزون بر اين آقاى خوانسارى از اين استاد خود اجازه روايى نيز يافته بود.
بر بلنداى حماسه:
با شروع جنگ جهانى اول كه حكومت عثمانى به نفع آلمان درگير اين جنگ شد و در صف متحدين قرار گرفت، قلمرو عثمانيها در حيطه جنگ واقع گرديد. در 28 آبان 1293 ق بصره و حوالى آن به تصرف قواى انگليس درآمد. موقعيتى حساس بود، دولت عثمانى از روحانيون كمك طلبيد علماى شيعه با آنكه با استبداد گسترده آن دولت بر جامعه اكثريت شيعى عراق روبرو بودند، نتوانستند در چنين هنگامهاى ناظر پايمال شدن سرزمين مقدس عراق شوند. اين بود كه جمع بسيارى از مراجع فتواى جهاد دادند و چون خود در سنين پيرى بودند فرزندانشان را به نيابت خويش رهسپار نبرد كردند و گروه ديگرى از مجتهدان نيز خود راهى صحنه جهاد گشتند. در ايام محرم فتواهاى شورانگيز جهاد شراره حماسه را بويژه در جان طلايهداران دانش برانگيخت و در اين ميان آقاى خوانسارى نيز كرسى درس و تحقيق را رها كرد و در صف رهسپاران جهاد قرار گرفت . او به گروه مجاهدانى كه به همراه آیتالله سيد مصطفى كاشانى عازم نبرد بودند، پيوست. اين گروه سوار بر كشتى در رود دجله و فرات پيش تاختند و خود را به صفوف مقدم جبهه در حوالى بصره رسانيدند.
آقاى خوانسارى در سنگرهاى جلو جبهه همراه با همدرسان خود آقاى سيد ابوالقاسم كاشانى و آقاى بختيارى زاده مستقر گشت. او در نبرد با هزار تيرى كه داشت و با مهارتى كه در تيراندازى يافته بود سينه سپاهيان دشمن را آماج خشم ساخت و آنگاه كه دشمن براى درهم شكستن مقاومت جنوب هجومى سخت را آغاز كرد او پر نشاط بود و خندههاى بلندش تعجب دوستان را بر مى انگيخت و وقتى هم كه سايه رخوت بر گروهى از جنگاوران افتاد باز فرياد او كه حرام بودن عقب نشينى در برابر دشمن را اعلام مى كرد، پرطنين بود، و شگفتتر زمانى بود كه با تنگتر شدن حلقه محاصره دشمن مجاهدان مهياى مرگ مى شدند و او شور نماز داشت و همگان را به آن مى خواند. گويى نماز عاشورايى حسين عليه السلام در ذهنش زندگى يافته بود.
قواى دشمن پيروزيهاى شايانى در جبهه فرات به دست آورد. ولى شكست در كوت العماره پاى رفتن را از آنان گرفت و به ناچار جبهه جنگ از جنوب به شرق تغيير يافت.
با اشغال بغداد كه مقارن با پيروزيهاى ديگر متفقين بود، پايان جهاد فرارسيد. از آن سو اشغالگران در تعقيب نيروهاى مقاومت برآمدند. دستگيريهاى وسيعى آغاز گشت و سرانجام خوانسارى جوان هم كه در نبرد از قسمت پا مجروح شده بود، دستگير شد. مجاهدان عرب تنها با سپردن تعهدى آزاد گشتند اما برخورد با مجاهدان ديگر متفاوت بود. انگليسىها از آزادى آنان اجتناب ورزيدند. در اين ميان وساطتهايى نيز براى آزادى آقاى خوانسارى صورت گرفت ولى بى ثمر بود. اشغالگران اسراى جنگى را در بندر بصره جمع نموده، آنها را با كشتىهايى به اسرارتگاههاى خود در مستعمراتشان فرستادند و آقاى خوانسارى و قريب چهارصد تن ديگر از اسراء به جزيره سنگاپور برده شدند. چهار ماه طول كشيد تا كشتى آنان در آن سرزمين پهلو گرفت. در سنگاپور، اسرا در زندانى صحرايى قرار داده شدند. در اين زندان گروهى از مردمان وحشى جزيره نيز به نام كوكا به چشم مى خوردند. آنها به آدمخوارى معروف بودند از آن رو هر روز صبح كه شيفت زندانبانان عوض مى شد اسرا سرشمارى مى شدند. در آن محيط آقاى خوانسارى به تلاش علمى روى آورد. او علاوه بر تدريس منطق و حكمت، خود نيز به آموختن پرداخت و توانست زبان انگليسى را از يك راجه هندى بياموزد. رئيس زندان كه متوجه مقام علمى او شده بود با توجه به آشنايى او به زبان انگليسى از او خواست كتابى گمراه ساز را ترجمه كند. او با آنكه روزهاى سختى را پيش روى خود داشت با اين درخواست مخالفت نمود. و شايد هم براى انتقام از اين سرسختى بود كه زندانبانان قصد جان او را كردند. او خود در اين باره گفته است:
«روزى همه به بيرون رفته بودند و من تنها بودم. زندانبانان حيوانى وحشى را از آن دم در درون زندان ول كردند. حيوان جستى زد و بسرعت به طرف من آمد. خيلى نزديك شد اما كارى به من نداشت. به دم در رفت و دو مرتبه برگشت. چند دفعه اين كار را انجام داد ولى كارى با من نكرد.»
بعدها كه راجه هندى آزاد شد در آزادى آقاى خوانسارى كوشيد. در نتيجه آقاى خوانسارى نيز پس از گذشت چهار سال تحمل رنج اسارت، آزاد گشت.
مرجعيت:
آیتالله خوانسارى بعد از رهايى از اسارت به زادگاهش خوانسار بازگشت. پس از آن، آوازه حوزه نوبنياد سلطان آباد اراك، در او شيفتگى نخستين را زنده ساخت و از همين رو در حوزه سلطان آباد به احترام آیتالله حائرى در درسشان شركت جست و خود نيز جداگانه به تدريس فقه، اصول و حكمت پرداخت. ديرى نگذشت كه او توجه آیتالله حائرى را به خود برانگيخت. آقاى خوانسارى در سلك ياران نزديك و مشاوران برجسته (هيأت استفتايى) آیتالله حائرى قرار گرفت. وى در پى اين نزديكيها نقش برجستهاى در شكل گيرى حوزه علميه قم ايفا كرد و مشوقى در هجرت آیتالله حائرى به قم بود. در سال 1315 ش حوزه قم در ماتم از دست دادن بنيانگذارش به سوگ نشست. در آن موقعيت خطير آیتالله صدر و آیتالله حجت و همچنين آیتالله خوانسارى كه سه تن از شاگردان و ياران برجسته آیتالله حائرى بودند، براى تصدى مسؤوليت حوزه و عهدهدارى رهبرى دينى مردم مورد توجه قرار گرفتند. در اين ميان آیتالله خوانسارى با شايستگىهاى فراوان اخلاقى و علمى كه داشت پيشگام نگشت، اما شيخ محمد صدوقى و شيخ مجتبى عراقى و تنى چند از دوستانشان در پاگيرى مرجعيت ايشان تلاش ورزيدند. درس خارج براى ايشان تدارك گرديد و قرار شد ادامه درس استادش حائرى را بگويد. رفته رفته اين شخصيت برجسته مورد اقبال جامعه ايرانى قرار گرفت و با طرح جواز رجوع در مسائل احتياطى به ايشان از طرف آیتالله سيد ابوالحسن اصفهانى دامنه مرجعيت او گسترش يافت. اما با اين همه او، آیتالله صدر و آیتالله حجت براى حاكم نمودن وحدت رهبرى دينى مردم و زدودن شائبههاى تفرقه، آیتالله بروجردى را به قم خواندند و با اصرار زياد او را بر اين مسند نشاندند.
سالهاى طولانى تدريس آیتالله خوانسارى كه از حوزه نجف آغاز گشت، جمع زيادى از آموختگان فضل با او همراه شدند. در سالهاى آخر تدريس هم درس خارج او چنان با عمق و دقت طرح مى شد كه تنها شايستگانى چند ياراى حضور در آن را يافتند. آثار علمى ايشان غير از آن رسالههاى فتوايى كه نظريات فقهى ايشان را در بر داشت، تقريرات درسهاى خارجى بود كه شاگردانش جمع آورى كرده بودند. از آن جمله درس طهارت ايشان بود كه به همت شاگرد برجستهاش آیتالله محمد على اراكى و درس صلاة كه از سوى شاگرد فرزانه ديگرشان آقا مجتبى عراقى نگارش يافت.
نماز:
نماز آیتالله خوانسارى حديث شگفتى داشت. در او چنان باور خدا تجلى كرده بود كه در نماز حجاب بر مى كشيد و روحش به بهشت ياد در مى آمد. او خود در اين باره چنين گفته بود: در نماز كه مى ايستم مثل اين است كه با خدا شفاهى صحبت مى كنم و انگار رخ به رخ هستم. در پى نماياندن اين چهره معنوى او بود كه با درخواست جمعى از دل باوران، آیتالله سيد احمد خوانسارى، برقرارى نماز جماعت فيضيه را به او واگذاشت. در اين نماز پرشكوه حتى مقدسانى كه ترديدشان در عدالت امامان جماعت بسيار بود و به هر كس اقتدا نمى كردند، بى هيچ واهمهاى با او به نماز مىايستادند. بعضى از شبها هم كه آقاى خوانسارى نمى آمد حضرت امام خمينى كه از اساتيد بنام حوزه بود اقامه نماز مى كرد.
نماز جمعه نيز كه در نظرگاه فقهى آیتالله خوانسارى واجب احتياطى بود در حوالى سال 1320، بعد از ساليان سال كه اين نماز متروك و مهجور مانده بود، از سوى آن فقيه بزرگ در مدرسه فيضيه بپا شد. بعدها فيضيه هم گنجايش خيل آن همه مشتاقان را نداشت. براى همين، مكان نماز به مسجد امام حسن عسكرى عليه السلام انتقال يافت. برگزارى اين نماز چنان پر تأثير شد كه به دنبال آن در بيشتر شهرها نماز جمعه جانى تازه گرفت.
نماز باران:
يكى از حوادث مهم كه از آثار شهودى آقاى خوانسارى از نگاه دينى به شمار مى آمد، نماز بارانى است كه او آن را اقامه نمود تا تجلى دعا و نماز را در زندگى به گونهاى ملموس آشكار كند. در شهريور 1320 كه متفقين در ايران به طور انبوه حضور يافتند. در آن موقع موجى از قحطى و نابسامانى در كشور به راه افتاد. قسمتى از سپاه متفقين در منطقه خاكفرج قم استقرار يافت و بعد از مدتى كنترل شهر در دست آنان قرار گرفت. اشغال هنوز ادامه داشت كه زمينهاى مساعد و وسيع شهر قم - كه به صورت ديم كشت مىشد - با گذشت دو ماه بهارى از سال 1323 هنوز تشنه بودند. با بروز اين خشكسالى موقعيت غذايى مردم بحرانى شد. اهالى قم، چاره در خواندن نماز باران ديدند. آنان به جستجوى امامى برآمدند تا آنها را به ساحل اجابت رساند و با خلوص و صفايش خواستن را معنى بخشد. مردم راهى خانههاى آقايان صدر، حجت و خوانسارى شدند. آقايان صدر و حجت در پاسخ مردم گفتند اگر شما وظيفههاى شرعى خود را بجا آوريد، آسمان و زمين دستهايشان بر شما گشوده خواهد بود. اما آقاى خوانسارى نتوانست جواب نه بگويد و مردم هم گمان بردند او موافق با خواندن نماز باران است. به همين علت اطلاعيههايى در سطح شهر نصب گرديد كه آقاى خوانسارى در روز جمعه نماز استسقا خواهد خواند. گروهى ايشان را از پايان بد كار بيم دادند اما او گفت حالا كه چنين شده، خواندن اين نماز بر من تكليفى است و هر چه صلاح باشد همان واقع خواهد شد. با نزديك شدن لحظه موعود بهائيان شهر، متفقين را به انگيزههاى اين حركت بدبين نمودند تا جايى كه اين نيروها در پوششى دفاعى رفتند. در روز موعود، جمعيت از گوشه و كنار شهر روانه شدند تا به صحراى خاكفرج كه در نيم كيلومترى شهر قرار داشت و مصلاى آن محسوب مى شد بروند. آیتالله خوانسارى هم با طمأنينه و آرامش مخصوص و در حالى كه پاها را برهنه كرده و تحت الحنك انداخته بود با عدهاى از همراهان به سمت آن نقطه حركت نمودند. جمعيت افزون بر بيست هزار نفر بود و دو سوم ساكنان شهر را در بر مى گرفت. با عبور آرام مردم از كنار پادگان، شائبههاى ترديد زدوده شد و توطئه بهائيان بى اثر ماند. آن روز نماز خوانده شد اما اثرى از اجابت ديده نشد. آیتالله خوانسارى كه بارها عطوفت و مهربانى پايان ناپذير خدا را با همه وجود خود درك كرده بود، بخوبى مى دانست كه خواستن را با اصرار معنا بخشد. چه آنكه اگر خواهش باشد اجابت حتمى است. او بعد از پايان درس و بحث از شاگردانش خواست كه تا همپاى او باز به كوى خواهش روند و نماز بارانى ديگر بخوانند. اين بار نماز در باغهاى پشت قبرستان نو بپاگشت. غروب يكشنبه فرا رسيد و آسمان بى تكه ابرى سرخ گونگى خورشيد را به نظاره نشست. گزارش هواشناسان غربى كه در پادگان خاكفرج بودند گوياى اين بود كه بارشى روى نخواهد داد.
دين ناباوران زبان تمسخر گشودند. استاد رسولى در خاطره خود مى گويد: «آن روز گذشت و ما مطابق معمول به نماز جماعت آیتالله خوانسارى در مدرسه فيضيه رفتيم. اكنون يادم نيست كه به چه مناسبتى شبها در مدرسه فيضيه بعد از نماز جلسه روضه خوانى و سخنرانى بود. مرحوم حاج محمد تقى اشرافى به منبر رفت و هنوز اوايل سخنرانى ايشان بود كه باران شروع شد... آن شب باران مفصلى آمد.»
اين باران چنان گسترده و بى امان بود كه تا آن وقت چنين بارشى را كسى سراغ نداشت. بى سيمهاى پادگان خاكفرج به كار افتاد و خبر اين حادثه شگفت به جهان مخابره شد و در مدتى كوتاه پس از تأييد آن از طرف مقامهاى رسمى لندن و آمريكا، از طريق راديو انعكاس جهانى يافت.
حج نمونه:
تا شهريور 1328 ش هفت سال مى گذشت كه ايران از حج محروم بود. در آن سال حضور روحانيان كه تشنهتر از همه مى نمودند در اين حج، حضورى پرجلوه بود. حضورى آنچنان كه حج آن سال را حجة العلما ناميدند. روحانيان بزرگى چون آیتالله ميرزا محمد فيض و تنى چند از علماى برجسته در اين حركت به چشم مى خوردند. آیتالله خوانسارى هم به دعوت يكى از بازاريان تهران به اين كاروان پيوست. در همان روزهاى نخست، ورود ايشان به مكه وحدت آفرين شد و با اعلام ثبوت رؤيت ماه از طرف ايشان اختلاف رخت بربست و وقتى هم كه جمعى از شيعيان از او تقاضاى برپايى جماعت نمودند، او بى اعتنا به درخواست ايشان، به نمازجماعت برادران اهل سنت رفت. چه آنكه اين حج براى همبستگى بود و دلبستگى و دميدن روح برادرى، تا در سايه وحدتى ظاهرى روحها به وحدت رسند. در مدينه محل اقامت آیتالله خوانسارى جاى آمد و شد هيأتها و كاروانهاى مذاهب مختلف بود. از جمله آنها هيأت علماى مصر به سرپرستى شيخ حسن البناء، مرشد عام جمعيت اخوان المسلمين بود. گفتگوهاى دوستانهاش آغاز گشت و تلاش آیتالله خوانسارى در نزديكى و ايجاد تفاهم هر چه بيشتر بود. در پاسخ به اين خبر اخوان وحدت، خطباى مصرى هم با او، همصدا گرديدند.
فتواهاى شورآفرين:
آیتالله خوانسارى همگام با آیتالله حاج آقا حسين قمى، پيشگام مبارزه عليه كشف حجاب، در اين مبارزه شركت نمود. او در آن جو پراختناق در فتواى روشنگرانه بر ضرورى بودن حجاب پاى فشرد.
با شروع شكل گيرى توطئه اشغال فلسطين، آیتالله خوانسارى با فرياد آیتالله كاشانى همنوا بود. او در فتوايى فداكارى و كمك مسلمانان را در قضيه فلسطين و جنگ صهيونيسم واجب شمرد سرانجام فريادها كارساز شد و هزاران فدايى اسلام آماده عزيمت به فلسطين گرديدند اما با سنگ اندازىهاى دولت وقت اين اعزام چشمگير انجام نپذيرفت.
همگامى آیتالله خوانسارى با آیتالله كاشانى مرزهاى فراترى پيموده است. او با فتوايى سرنوشت ساز ملى شدن نفت را اعلام كرد و قطع دست غارتگران را از اين سرمايه خداداد خواهان گرديد. در هنگام برگزارى انتخابات مجلس هفدهم كه پس از پيروزى نهضت ملى انجام گرفت، ايشان بار ديگر به يارى رهبرى نهضت آیتالله كاشانى شتافت و در فتوايى مهم شركت در انتخابات را اداى وظيفه شرعى دانست و سستى در اين راه را عملى مسؤوليت آفرين در پيشگاه خدا قلمداد نمود. انتشار اين فتوا، تأثير بسزايى در انتخابات مزبور گذاشت. و در تهران تأثير آن شگفت آورتر بود.
تأليفات
- حاشيه بر العروة الوثقى
- رساله عمليه منتخب الأحكام
- حاشيه بر مناسك حج شيخ انصارى
- حاشيه بر ذخيرة العباد ليوم المعاد ميرزا محمد تقى شيرازى
شاگردان
- آیتالله حاج شيخ محمد على اراكى
- آیتالله حاج شيخ عبد الجواد اصفهانى
- آیتالله حاج شيخ راضى تبريزى
- آیتالله حاج ميرزا ابو القاسم دانش آشتيانى
- آیتالله حاج سيد احمد خسرو شاهى تبريزى
- آیتالله حاج سيد جلال شهيدى محلاتى
- آیتالله حاج ميرزا رضى تبريزى
- آیتالله ميرزا عبد الرحيم مدرسى تبريزى
- آیتالله سيد محمد باقر سلطانى
- آیتالله شيخ ابو المكارم رشتى
- آیتالله سيد احمد خرم آبادى
- آیتالله سيد حسين رسولى شميرانى
- آیتالله سيد عيسى رسولى شميرانى
- آیتالله حاج آقا عطاء الله اصفهانى
- آیتالله حاج شيخ غلامرضا اصفهانى
- آیتالله شيخ محمد ولى هرسينى
- آیتالله شهيد صدوقى يزدى
- آیتالله شيخ مهدى صادقى تبريزى
- آیتالله سيد مصطفى خوانسارى
- آیتالله سيد هادى روحانى
وفات
سال 1331 ش علما و مردم شهر همدان كه از حال نامساعد آیتالله خوانسارى با خبر بودند، از او خواستند تابستان را در هواى ييلاقى همدان سپرى كند. با قبول اين درخواست، آیتالله خوانسارى با همراهانش آیتالله اراكى، آیتالله آخوند ملاعلى همدانى، امام خمينى و فرزند بزرگشان سيد محمد باقر، مؤلف محترم آقاى مجتبى عراقى راهى آنجا گرديد.
آیتالله خوانسارى در استقبالى پرشور وارد شهر شد. در پى اغتنام از انفاس قدسى او مردم شهر از وى تقاضاى اقامه جماعت در مسجد جامع كردند. در يكى از آن روزها كه او براى برپايى نماز به مسجد مى رفت، در بين راه دچار حمله قلبى گشت و سرانجام نزديكيهاى ظهر هفتم ذيحجه 1371ق به احرام جانان در آمد و لبيك گويان به سراى او شتافت. و چنين شد كه رؤياى آیتالله بروجردى نيز تعبير گشت. او در شب فوت آن مرحوم در عالم رؤيا مىبيند كه سيد بزرگوار سيد مرتضى علم الهدى از دنيا رفته است و جنازه او را به قم حمل مىكنند. وىاز مشاهده اين رؤيا بسيار متاسف و اندوهناك مىگردد و با اضطراب و وحشت از خواب بيدار مىشود و انتظار وقوع حادثهاى را مىكشد كه ناگاه تلفنى به بيت او اطلاع مىدهند كه مرحوم آیتالله سيد محمد تقى خوانسارى در همدان به رحمت ايزدى پيوسته است و جنازه او را به قم حمل مىكنند. مرحوم آیتالله بروجردى عمومعلماى اعلام و محصلين و طلاب حوزه علميه قم را براى استقبال و تشييع جنازه آن مرحوم آماده و به استقبال اعزام مىدهند و خود نيز به استقبال و تشييع مىشتابد و با عظمت و احترام خاصى در بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام نازل مىنمايند ودفنش مىكنند.
منابع
- مجله مجموعه حكمت، سال اول، ش 12، ص 9، 12 - 35، ص 43 - 46، 49 - 51
- آثار الحجه، محمد شريف رازى، ج 1، ص 15، 16، 143، 146، 153، 154، 155، ج 2 ص 152
- نقباء البشر، آقا بزرگ تهرانى، ج 1، ص 226، شماره 534، ج 1، ص 246
- مجله نور علم، شماره اول، دوره دوم، ص 98-101، شماره 6، ص 152
- علماء معاصرين، واعظ خيابانى تبريزى، ص 211، 311، 312
- تاريخ قم، ص 252
- الشيعه و الدولة القومية في العراق، حسن العلوى ص 52 - 75
- نگاهى به انقلاب 1920 عراق، محمد صادقى تهرانى، ص 7 و 8
- ايران در جنگ 1918 - 1912، مورخ الدوله سپهر، ص 70
- نهضت روحانيون ايران، على دوانى، ج 1، ص 212
- نهضت شيعيان در انقلاب اسلامى عراق، عبدالله فهد نفيسى، ترجمه كاظم چايچيان، ص 76
- لمعات اجتماعية من تاريخ العراق الحديث، على الوردى، ج 4، ص 350 - 352
- مجله حوزه، شماره 36، علماء معاصرين، ص 312، شماره 12، ص 28 و ش 36، ص 37، 43
- مجله كيهان فرهنگى، سال سوم، ش 12، ص 7
- روحانيت و اسرار فاش نشده از نهضت ملى شدن صنعت نفت، ص 88 - 90
- مجله تاريخ و فرهنگ معاصر، ش 5
- مجموعهاى از مكتوبات، سخنرانيها و پيامهاى آیتالله كاشانى، ج 3، ص 56
- گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازى، ج 1، ص 326
- آئينه دانشوران، چاپ اول، ج 1، ص 25
- يكصد سال مبارزه روحانيت، ج3، ص 58-70، چاپ 1358 ه.ش
- ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص 267، 275
- تاريخ فقه و فقها، ص 291
- گلشن ابرار، ج 2، ص 617
وابستهها
رسالة في الدماء الثلاثه و احکام الاموات و التیمم / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده