دیوان قصاب کاشانی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
معانی و مضامینی که قصاب در غزلیات خود بهکار برده، خاص خود اوست و کمتر به زبان دیگران آمده و مثل این است که خود نیز متوجه فکر بلند و طبع سرشار خود بوده که در غزلی گفته است: | معانی و مضامینی که قصاب در غزلیات خود بهکار برده، خاص خود اوست و کمتر به زبان دیگران آمده و مثل این است که خود نیز متوجه فکر بلند و طبع سرشار خود بوده که در غزلی گفته است: | ||
آنچه در سر هست اگر در زیر پا میداشتم | {{شعر}} | ||
{{ب|''اولین گامم نخستین پایه معراج بود''|2=''آنچه در سر هست اگر در زیر پا میداشتم''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>}}. | |||
{{پایان شعر}} | |||
آنچه مسلم مینماید، این است که فن قصاب غزلسرایی بوده و در این رشته است که هنر او بروز میکند و جایی که از غزل تجاوز کرده، وی بهکلی سست میگردد و در تأیید این معنی، شایسته است به مسمطات او توجه شود تا روشن گردد که بین این دو چقدر تفاوت موجود است. ممکن است به برخی از ردیفهایی که قصاب در غزلیات خود بهکار برده و امروز در نظر ما خوشایند نیست، ایراد گرفته شود و یا بعضی کلمات و ترکیبات ردیف، عامیانه تلقی شود. در این باب، شایسته است به این نکته اشاره شود که در سبک قصاب و شعرایی مانند او، ردیف و خاصه ردیفهای مشکل است که برای شاعر در ایجاد مضمون کمک بزرگی بشمار میرود و اگر به دواوین غزل سایر شعرای آن عصر مراجعه کنیم، غزلیاتی که بدون ردیف باشد، خیلی کم دیده میشود و برای نمونه، دیوان پیشوایان این سبک، یعنی صائب و کلیم کافی است و دیوان هریک بهدقت مطالعه شود، ثابت خواهد شد که غزلیات بدون ردیف آنها از حیث معانی دقیق و لطیف، بههیچوجه به پای غزلیات ردیفدار آنها نمیرسد و این همان رویهای است که شعرای قصیدهسرای قرون قبل از صائب و کلیم در سرودن قصائد بهکار برده و برای ساختن قصیده ردیفهای مشکل انتخاب و بهوسیله آن هنرنمایی میکردند و در عصر صفویه که طبایع شعرا بیشتر به غزل متوجه بود، این کار را در غزلسرایی انجام داده و ترکیبات مشکل بین خود طرح میکردند و میبینیم که اکثر ردیفهای موجود در دیوان یک شاعر، با همان وزن و قافیه در آثار چندین نفر از شعرای معاصر او به چشم میخورد؛ بهطوریکه معلوم نیست فضل تقدم در طرح غزل، از آن کدام است، مگر جایی که بعضی از آنها، انصافی داشته و در مقطع غزل، نام شاعر طرحکننده را به زبان آوردهاند<ref>ر.ک: همان، ص474-475</ref>. | آنچه مسلم مینماید، این است که فن قصاب غزلسرایی بوده و در این رشته است که هنر او بروز میکند و جایی که از غزل تجاوز کرده، وی بهکلی سست میگردد و در تأیید این معنی، شایسته است به مسمطات او توجه شود تا روشن گردد که بین این دو چقدر تفاوت موجود است. ممکن است به برخی از ردیفهایی که قصاب در غزلیات خود بهکار برده و امروز در نظر ما خوشایند نیست، ایراد گرفته شود و یا بعضی کلمات و ترکیبات ردیف، عامیانه تلقی شود. در این باب، شایسته است به این نکته اشاره شود که در سبک قصاب و شعرایی مانند او، ردیف و خاصه ردیفهای مشکل است که برای شاعر در ایجاد مضمون کمک بزرگی بشمار میرود و اگر به دواوین غزل سایر شعرای آن عصر مراجعه کنیم، غزلیاتی که بدون ردیف باشد، خیلی کم دیده میشود و برای نمونه، دیوان پیشوایان این سبک، یعنی صائب و کلیم کافی است و دیوان هریک بهدقت مطالعه شود، ثابت خواهد شد که غزلیات بدون ردیف آنها از حیث معانی دقیق و لطیف، بههیچوجه به پای غزلیات ردیفدار آنها نمیرسد و این همان رویهای است که شعرای قصیدهسرای قرون قبل از صائب و کلیم در سرودن قصائد بهکار برده و برای ساختن قصیده ردیفهای مشکل انتخاب و بهوسیله آن هنرنمایی میکردند و در عصر صفویه که طبایع شعرا بیشتر به غزل متوجه بود، این کار را در غزلسرایی انجام داده و ترکیبات مشکل بین خود طرح میکردند و میبینیم که اکثر ردیفهای موجود در دیوان یک شاعر، با همان وزن و قافیه در آثار چندین نفر از شعرای معاصر او به چشم میخورد؛ بهطوریکه معلوم نیست فضل تقدم در طرح غزل، از آن کدام است، مگر جایی که بعضی از آنها، انصافی داشته و در مقطع غزل، نام شاعر طرحکننده را به زبان آوردهاند<ref>ر.ک: همان، ص474-475</ref>. | ||
خط ۴۸: | خط ۵۰: | ||
در پایان، شایسته است به غزلی از او که از معروفیت خاصی برخوردار است، اشاره شود: | در پایان، شایسته است به غزلی از او که از معروفیت خاصی برخوردار است، اشاره شود: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''تا کی به بزم شوق غمت جا کند کسی''|2=''خون را بهجای باده به مینا کند کسی''}} | |||
{{ب|''ابروت میبرد دل و حاشاست کار او''|2=''با کج حساب عشق چه سودا کند کسی''}} | |||
{{ب|''تا مرغ دل پرید، گرفتار دام شد''|2=''صیاد کی گذاشت که پر وا کند کسی''}} | |||
{{ب|''دنیا و آخرت به نگاهی فروختم''|2=''سودا چنین خوش است که یکجا کند کسی''}} | |||
{{ب|''ای شاخ گل به هر طرفی میل میکنی''|2=''ترسم درازدستی بیجا کند کسی''}} | |||
{{ب|''نشکفت غنچهای که به باد فنا نرفت''|2=''در این چمن چگونه دلی وا کند کسی''}} | |||
{{ب|''خوش گلشنی است حیف که گلچین روزگار''|2=''فرصت نمیدهد که تماشا کند کسی''}} | |||
{{ب|''هرگز کسی به درد کسی وا نمیرسد''|2=''خود را عبث عبث به که رسوا کند کسی''}} | |||
{{ب|''عمر عزیز خود منما صرف ناکسان''|2=''حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی''}} | |||
{{ب|''دندان که در دهان نبود خنده بدنماست''|2=''دکان بیمتاع چرا وا کند کسی''}} | |||
{{ب|''بر روضههای خلد قدم میتوان گذاشت''|2=''«قصاب» اگر زیارت دلها کند کسی''<ref>ر.ک: متن کتاب، ص393</ref>}}. | |||
{{پایان شعر}} | |||
غزل زیر نیز از اشعار معروف اوست: | غزل زیر نیز از اشعار معروف اوست: | ||
{{شعر}} | |||
نمودی چهره تا خورشید را نام و نشان گم شد | {{ب|''برافکندی ز رخ تا پرده، ظلمت از جهان گم شد''|2=''نمودی چهره تا خورشید را نام و نشان گم شد''}} | ||
{{ب|''به هنگام جوابت از لب خاموش معذورم''|2=''که چون گفتی سخن، در کامم از حسرت زبان گم شد''}} | |||
که چون گفتی سخن، در کامم از حسرت زبان گم شد | {{ب|''نمیدانم دلم را خط به غارت برده یا خالش''|2=''همین دانم که ما بودیم و او، دل در میان گم شد''}} | ||
{{ب|''به غربت کردهام خو، مرغ دستآموز صیادم''|2=''وطن کی میشناسم، بیضهام در آشیان گم شد''}} | |||
همین دانم که ما بودیم و او، دل در میان گم شد | {{ب|''بیابانی است مالامال دل تا خیمه لیلی''|2=''بسا مجنون سرگردان درین ریگ روان گم شد''}} | ||
{{ب|''ز خود گر میروی وقت است، فرصت را غنیمت دان''|2=''که اینک در نظر«قصاب»گرد کاروان گم شد''<ref>ر.ک: همان، ص145</ref>}}. | |||
وطن کی میشناسم، بیضهام در آشیان گم شد | {{پایان شعر}} | ||
بسا مجنون سرگردان درین ریگ روان گم شد | |||
که اینک در نظر«قصاب»گرد کاروان گم شد | |||
در انتهای کتاب، مقدمه و شرح حالی از قصاب کاشانی، نوشته پرتو بیضایی، آورده شده است<ref>ر.ک: همان، ص463</ref>. | در انتهای کتاب، مقدمه و شرح حالی از قصاب کاشانی، نوشته پرتو بیضایی، آورده شده است<ref>ر.ک: همان، ص463</ref>. | ||
خط ۱۰۱: | خط ۸۹: | ||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده: | |||
[[رده:زبانشناسی، علم زبان]] | |||
[[رده:زبان و ادبیات شرقی (آسیایی)]] | |||
[[رده:زبان و ادبیات فارسی]] | |||
[[رده:زبانها و ادبیات ایرانی]] | |||
[[رده:خرداد (1401)]] |
نسخهٔ ۲۴ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۶
دیوان قصاب کاشانی | |
---|---|
پدیدآوران | کرمی، احمد (به کوشش) |
عنوانهای دیگر | ديوان |
ناشر | ما |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | 1379ش. |
چاپ | چاپ يکم |
شابک | 964-5510-50-3 |
موضوع | شعر فارسي - قرن 12ق. |
زبان | فارسي |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /د9 / 6763 PIR |
دیوان قصاب کاشانی، مجموعه اشعار قصاب کاشانی است که به کوشش احمد کرمی گردآوری شده است.
ساختار
کتاب با دو مقدمه از گردآورنده علیاکبر کنیپور (مستی) آغاز شده و مطالب مشتمل بر 429 غزل، چند تضمین، مخمس و رباعی است.
در انتهای کتاب مختصری از احوال شاعر بر اساس تذکرهها ذکر گردیده است.
گزارش محتوا
گردآورنده در مقدمه کتاب، به این نکته اشاره دارد که با مطالعه و بررسی این نسخه از کتاب، دریافته که این اثر از قصاب کاشانی است؛ زیرا در مطلع یکی از غزلها، بهصراحت کاشانی بودن خود را بیان کرده است، آنگاه آن را با کتاب قصاب کاشانی که پرتو بیضایی به چاپ رسانده بود، مقابله کرده و چون اشعار نسخه در اختیار را افزون بر کتاب چاپی دیده، اقدام به تدوین دیوان کاملتری از قصاب کاشانی کرده است[۱].
قبل از رواج صنعت چاپ در ایران که هیچگونه وسیله برای نشر آثار شعرا و نویسندگان جز نوشتههای دستی موجود نبود، اشتهار و انتشار آثار شعرایی که دارای مقامات دولتی یا امتیازات علمی و روحانی نبودند، فقط و فقط مرهون هنر آنها بود که تأثیر کلامشان جامعه را خواهناخواه مجبور به شناختن آنها میکرد و شعرشان خیلی زود ورد زبان خاص و عام میگشت و قصاب کاشانی نیز از همین طبقه و از شعرایی است که در زمان خود شعرش دستبهدست میگشته و به قول شیخ حزین: «اشعار او بر السنه و افواه دایر بوده» و هنوز بعد از دو قرن مقداری از اشعار وی بر سر زبانهاست که کسی صاحب آن را نمیشناسد و شاید بارها به گوش خوانندگان رسیده باشد[۲].
سخنان قصاب به عرف زمان او، شیوه صائب و کلیم است که امروز آن را سبک هندی میخوانند و اگرچه ضعف تألیف و تعقید در بعضی ابیات او دیده میشود، در ابداع مضامین و معانی و لطافت کلام از پیشوایان این سبک عقب نمانده، اما نکته جالب توجه و باعث تعجب آن است که شیخ حزین مینویسد او «خط و سواد نداشت». چنانچه مینوشت سواد نداشت، میتوانستیم قیاس کنیم که سواد به معنی علم نداشته، ولی عبارت «خط و سواد نداشت» ثابت میکند که قصاب عامی بوده و آنچه شیخ حزین نوشته است، از مسموعات وی نبوده، بلکه قصاب را ملاقات کرده بوده است؛ زیرا شیخ در مقدمه «تذكرة المعاصرين» خود، متذکر میشود که تذکره من منحصر به کسانی است که آنها را دیدهام و اگر شاعری خارج از این قاعده باشد، در شرح حال او تذکر خواهم داد و در شرح حال قصاب، چنین تذکر نداده و بنابراین ملاقات این دو، حتمی به نظر میرسد و هنگامی که بیانات شیخ را پذیرفتیم، باید بگوییم در عالم شعر، معجزی صورت گرفته که یک نفر قصاب عامیپایه، سخن را از بعضی اساتید معاصر خود که علم و سواد داشتهاند، بالاتر و به قول شیخ حزین «طاقت او فوق طاقت موزونان صاحب سواد» بوده است[۳].
معانی و مضامینی که قصاب در غزلیات خود بهکار برده، خاص خود اوست و کمتر به زبان دیگران آمده و مثل این است که خود نیز متوجه فکر بلند و طبع سرشار خود بوده که در غزلی گفته است:
.اولین گامم نخستین پایه معراج بود | آنچه در سر هست اگر در زیر پا میداشتم[۴] |
آنچه مسلم مینماید، این است که فن قصاب غزلسرایی بوده و در این رشته است که هنر او بروز میکند و جایی که از غزل تجاوز کرده، وی بهکلی سست میگردد و در تأیید این معنی، شایسته است به مسمطات او توجه شود تا روشن گردد که بین این دو چقدر تفاوت موجود است. ممکن است به برخی از ردیفهایی که قصاب در غزلیات خود بهکار برده و امروز در نظر ما خوشایند نیست، ایراد گرفته شود و یا بعضی کلمات و ترکیبات ردیف، عامیانه تلقی شود. در این باب، شایسته است به این نکته اشاره شود که در سبک قصاب و شعرایی مانند او، ردیف و خاصه ردیفهای مشکل است که برای شاعر در ایجاد مضمون کمک بزرگی بشمار میرود و اگر به دواوین غزل سایر شعرای آن عصر مراجعه کنیم، غزلیاتی که بدون ردیف باشد، خیلی کم دیده میشود و برای نمونه، دیوان پیشوایان این سبک، یعنی صائب و کلیم کافی است و دیوان هریک بهدقت مطالعه شود، ثابت خواهد شد که غزلیات بدون ردیف آنها از حیث معانی دقیق و لطیف، بههیچوجه به پای غزلیات ردیفدار آنها نمیرسد و این همان رویهای است که شعرای قصیدهسرای قرون قبل از صائب و کلیم در سرودن قصائد بهکار برده و برای ساختن قصیده ردیفهای مشکل انتخاب و بهوسیله آن هنرنمایی میکردند و در عصر صفویه که طبایع شعرا بیشتر به غزل متوجه بود، این کار را در غزلسرایی انجام داده و ترکیبات مشکل بین خود طرح میکردند و میبینیم که اکثر ردیفهای موجود در دیوان یک شاعر، با همان وزن و قافیه در آثار چندین نفر از شعرای معاصر او به چشم میخورد؛ بهطوریکه معلوم نیست فضل تقدم در طرح غزل، از آن کدام است، مگر جایی که بعضی از آنها، انصافی داشته و در مقطع غزل، نام شاعر طرحکننده را به زبان آوردهاند[۵].
نکته قابل توجه در اشعار قصاب، ترکیبات و اصطلاحاتی است که او و معاصرینش در اشعار خود بهکار بردهاند و بعضی از آنها در حال حاضر غیر مأنوس است و حتی ممکن است اشخاصی مفاهیم آن را درک نکرده و عوامانه و بازاری تلقی کنند. اما باید توجه نمود که این اصطلاحات یا ترکیبات، در آن عصر، جزو زبان و محاوره روزمره مردم بوده که مقداری از آن بنا بهاقتضای زبان و زمان، تدریجا ترک شده و مقداری هم اکنون در زمان فعلی، محل استفاده است و آنچه میبینیم بسیاری از شعرای عصر صفوی، خاصه میر نجات اصفهانی، میرزا محسن تأثیر تبریزی، میرزا محمد مخلص کاشانی، ملاطغرای اصفهانی مشهدی، ملا عشرتی اصفهانی و شفیعای اثر، برای بهکار بردن این اصطلاحات، تعمد داشتهاند تا بهجای بماند[۶].
در پایان، شایسته است به غزلی از او که از معروفیت خاصی برخوردار است، اشاره شود:
.تا کی به بزم شوق غمت جا کند کسی | خون را بهجای باده به مینا کند کسی | |
ابروت میبرد دل و حاشاست کار او | با کج حساب عشق چه سودا کند کسی | |
تا مرغ دل پرید، گرفتار دام شد | صیاد کی گذاشت که پر وا کند کسی | |
دنیا و آخرت به نگاهی فروختم | سودا چنین خوش است که یکجا کند کسی | |
ای شاخ گل به هر طرفی میل میکنی | ترسم درازدستی بیجا کند کسی | |
نشکفت غنچهای که به باد فنا نرفت | در این چمن چگونه دلی وا کند کسی | |
خوش گلشنی است حیف که گلچین روزگار | فرصت نمیدهد که تماشا کند کسی | |
هرگز کسی به درد کسی وا نمیرسد | خود را عبث عبث به که رسوا کند کسی | |
عمر عزیز خود منما صرف ناکسان | حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی | |
دندان که در دهان نبود خنده بدنماست | دکان بیمتاع چرا وا کند کسی | |
بر روضههای خلد قدم میتوان گذاشت | «قصاب» اگر زیارت دلها کند کسی[۷] |
غزل زیر نیز از اشعار معروف اوست:
.برافکندی ز رخ تا پرده، ظلمت از جهان گم شد | نمودی چهره تا خورشید را نام و نشان گم شد | |
به هنگام جوابت از لب خاموش معذورم | که چون گفتی سخن، در کامم از حسرت زبان گم شد | |
نمیدانم دلم را خط به غارت برده یا خالش | همین دانم که ما بودیم و او، دل در میان گم شد | |
به غربت کردهام خو، مرغ دستآموز صیادم | وطن کی میشناسم، بیضهام در آشیان گم شد | |
بیابانی است مالامال دل تا خیمه لیلی | بسا مجنون سرگردان درین ریگ روان گم شد | |
ز خود گر میروی وقت است، فرصت را غنیمت دان | که اینک در نظر«قصاب»گرد کاروان گم شد[۸] |
در انتهای کتاب، مقدمه و شرح حالی از قصاب کاشانی، نوشته پرتو بیضایی، آورده شده است[۹].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در انتهای کتاب آمده و درپاورقیها، علاوه بر اشاره به اختلاف نسخ[۱۰]، به توضیح و تشریح معنای برخی از واژگان اشعار، پرداخته شده است[۱۱].
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.