جمحی، محمد بن سلام: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'صحيح مسلم' به 'صحيح مسلم')
    جز (جایگزینی متن - 'ذهبى' به 'ذهبى')
    خط ۴۸: خط ۴۸:
    مشاهير ديگرى كه وى مستقيماً از آنان روايت كرده و احتمالاً در خدمتشان دانشى اندوخته، عبارتند از: ابوعبيده مَعْمَر بن مثنى كه در ادب و شعر و اخبار و انساب، مأخذ ابن سلام بوده و حدود 10 روايت مستقيم از او در طبقات آمده است؛ ابوالغرّاف سُلَمى، شاعر معروف سندى كه عمده‌ترين مأخذ ابن سلام در روايات مربوط به فرزدق و جرير و اخطل و ديگر شعراى دوران اموى بوده و ده‌ها روايت مستقيم از او در طبقات آمده است؛ شعيب بن صخر، جدّ ابوخليفه و ابويحيى ضبّى نيز، با توجه به شمار اخبارى كه ابن سلام از آن دو روايت كرده است، در زمره منابع اصلى او قرار مى‌گيرند.
    مشاهير ديگرى كه وى مستقيماً از آنان روايت كرده و احتمالاً در خدمتشان دانشى اندوخته، عبارتند از: ابوعبيده مَعْمَر بن مثنى كه در ادب و شعر و اخبار و انساب، مأخذ ابن سلام بوده و حدود 10 روايت مستقيم از او در طبقات آمده است؛ ابوالغرّاف سُلَمى، شاعر معروف سندى كه عمده‌ترين مأخذ ابن سلام در روايات مربوط به فرزدق و جرير و اخطل و ديگر شعراى دوران اموى بوده و ده‌ها روايت مستقيم از او در طبقات آمده است؛ شعيب بن صخر، جدّ ابوخليفه و ابويحيى ضبّى نيز، با توجه به شمار اخبارى كه ابن سلام از آن دو روايت كرده است، در زمره منابع اصلى او قرار مى‌گيرند.


    ابن سلام، از ميان معاصران خود، بيش از همه، با سيبويه نشست و برخاست داشته و در حلقه درس او حاضر مى‌شده. وى سيبويه و «الكتاب» او را با عباراتى زيبا ستوده است. عبد الرحمان، برادر ابن سلام، محدّث بود و 13 حديث در [[صحيح مسلم]] به روايت اوست و در بين اهل حديث، «صدوق» شناخته شده بود. برخى گفته‌اند كه او از برادرش موثق‌تر بوده است. محمد بن سلاّم، گه‌گاه به مذاق قدريه سخن مى‌گفت؛ ازاين‌رو، كتابت حديث را از او منع كرده بودند. ذهبى، در عين آنكه وى را به‌عنوان مورخ (اخبارى) موثق ستوده، نامش را در رديف ضعفاى محدثان آورده است. ابن سلام، در تاريخ و انساب نيز دست داشت. تذكره‌نويسان و مورخان بزرگ، چون بلاذرى، طبرى، مسعودى، [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] و ابن شاكر كتبى، از او بسيار نقل كرده‌اند.
    ابن سلام، از ميان معاصران خود، بيش از همه، با سيبويه نشست و برخاست داشته و در حلقه درس او حاضر مى‌شده. وى سيبويه و «الكتاب» او را با عباراتى زيبا ستوده است. عبد الرحمان، برادر ابن سلام، محدّث بود و 13 حديث در [[صحيح مسلم]] به روايت اوست و در بين اهل حديث، «صدوق» شناخته شده بود. برخى گفته‌اند كه او از برادرش موثق‌تر بوده است. محمد بن سلاّم، گه‌گاه به مذاق قدريه سخن مى‌گفت؛ ازاين‌رو، كتابت حديث را از او منع كرده بودند. [[ذهبى]]، در عين آنكه وى را به‌عنوان مورخ (اخبارى) موثق ستوده، نامش را در رديف ضعفاى محدثان آورده است. ابن سلام، در تاريخ و انساب نيز دست داشت. تذكره‌نويسان و مورخان بزرگ، چون بلاذرى، طبرى، مسعودى، [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] و ابن شاكر كتبى، از او بسيار نقل كرده‌اند.


    در علم لغت نيز انبوهى از نكات و دقايق از طريق ابن سلام به دانشمندان قرون بعدى رسيده است. زبيدى او را در زمره لغويان بصره آورده است و در كتب مشهور ادبيات عرب نيز، جاحظ، ابوحيان توحيدى و ابن رشيق قيروانى از او بسيار روايت دارند.
    در علم لغت نيز انبوهى از نكات و دقايق از طريق ابن سلام به دانشمندان قرون بعدى رسيده است. زبيدى او را در زمره لغويان بصره آورده است و در كتب مشهور ادبيات عرب نيز، جاحظ، ابوحيان توحيدى و ابن رشيق قيروانى از او بسيار روايت دارند.


    بااين‌همه، آنچه موجب شهرت نام ابن سلام گرديده، همانا كتاب «طبقات الشعراء» است. متأسفانه از همه دانش گسترده ابن سلام در حديث، تاريخ، انساب، نحو، لغت و غيره چيزى جز اين كتاب به دست ما نرسيده است. آنچه از شرح احوال ابن سلام مى‌دانيم، متأسفانه از چند خبر كوتاه درنمى‌گذرد: گويند در 27 سالگى، همه موى سر و روى او سپيد گشت، شايد اين هيئت ظاهرى، راه او را به جرگه مشايخ و بزرگان علم و ادب هموارتر مى‌كرد. در خبر ديگرى از خود او نقل كرده‌اند كه سه بار ازدواج كرد و هر بار صاحب فرزندانى شد، اما همسران و فرزندانش جملگى درگذشتند و تنها در ازدواج چهارم بود كه فرزندانش باقى ماندند. اين خبر در تاريخ بغداد تصحيف شده و ظاهر آن مى‌رساند كه ابن سلام فاقد اولاد بوده است. اما روايتى كه ابوالفرج اصفهانى از عون فرزند ابن سلام نقل كرده است، صحت روايت قفطى و ذهبى را تأييد مى‌كند. ابن سلام در 222ق به بغداد رفت و تا آخر عمر در آن شهر اقامت گزيد. گفته‌اند، در ابتداى ورود به بغداد به بيمارى سختى دچار شد، چندان‌كه اميد از زندگى بريد، اما از آنجا كه شخصيتى معروف و مورد احترام خاص و عام بود، اشراف و بزرگان بغداد طبيبان مخصوص خود را براى معالجه وى فرستادند و سرانجام وى به دست ابن ماسويه از مرگ برست و 10 سال ديگر در اوج شهرت علمى و ادبى بزيست. بنا به همين خبر، ابن سلام به هنگام شدت بيمارى به آرزوهاى دست نيافته‌اش اشاره كرده و اشتياق فراوان خود را به وقوف در عرفات و زيارت قبر رسول اكرم(ص) ابراز داشته و از اينكه عمرى را به غفلت سپرى كرده، افسوس خورده است. ابن سلام مأخذ و منبع فيضى براى انبوهى از دانشمندان نسلِ بعد بود كه هريك در رشته‌اى خاص به شهرت رسيده‌اند. ريّاشى (د 257ق) نحوى و مورخ بصرى، اسحاق بن ابراهيم موصلى (د 235ق) موسيقى‌دان، عمر بن شبّه (د 262ق) راوى و محدّث و فقيه و احمد بن ابى‌خيثمه (د 279ق) مورّخ و محدّث از جمله شاگردان او به شمار مى‌آيند و هر چهار تن نيز كتاب‌هايى به تقليد از تأليفات ابن سلام داشته‌اند. نزديك‌ترين شاگرد به او، خواهرزاده‌اش ابوخليفه فضل بن حباب جُمَحى (د 305ق) است كه بيش از ديگر راويان از ابن سلام روايت كرده است. وى محدّث معروف بصره و در تاريخ و انساب و شعر و ادب چيره‌دست بود و با آنكه نابينا بود، آثارى از خود به يادگار نهاده است. ابن سلام ابوخليفه را راوى آثار خود قرار داد و از طريق هموست كه اين آثار به دست مورخان و مؤلفانى چون ابوالفرج اصفهانى رسيد و در ميان كتاب‌هايش جاى گرفت. نسخه‌هايى نيز كه تاكنون از كتاب طبقات شناخته و چاپ و منتشر شده است، در واقع اثرى است كه ابوخليفه از تلفيق دو كتاب «طبقات الشعراءِ الجاهليين» و «طبقات الشعراءِ الاسلاميين» با آثار و روايات ديگرى كه از ابن سلام در اختيار داشته، پديد آورده است و آشفتگى و ناهماهنگى مقدمه و ديگر بخش‌هاى كتاب، مى‌تواند از همين تلفيق ناشى شده باشد. تا زمان ابن سلام، كتاب‌هايى چون الاغانى كه در باب ادب و شعر تدوين مى‌شد، عموماً شامل دو موضوع بودند: اخبار و شعر، اما در سلسله ديگرى از كتب طبقات، مؤلفان، شعر را بر حسب ذوق خود و به‌عنوان پديده‌اى هنرى برمى‌گزيدند و «اخبار» را كه موجب مى‌شد شعر به افسانه و خبر بپيوندد، از آن مى‌زدودند و شايد آثار ابونعيم و يزيدى از همين قبيل بوده باشد، اما نخستين اثرى كه از اين نوع جُنگ‌هاى شعرى به دست ما رسيده، طبقات ابن سلام است.
    بااين‌همه، آنچه موجب شهرت نام ابن سلام گرديده، همانا كتاب «طبقات الشعراء» است. متأسفانه از همه دانش گسترده ابن سلام در حديث، تاريخ، انساب، نحو، لغت و غيره چيزى جز اين كتاب به دست ما نرسيده است. آنچه از شرح احوال ابن سلام مى‌دانيم، متأسفانه از چند خبر كوتاه درنمى‌گذرد: گويند در 27 سالگى، همه موى سر و روى او سپيد گشت، شايد اين هيئت ظاهرى، راه او را به جرگه مشايخ و بزرگان علم و ادب هموارتر مى‌كرد. در خبر ديگرى از خود او نقل كرده‌اند كه سه بار ازدواج كرد و هر بار صاحب فرزندانى شد، اما همسران و فرزندانش جملگى درگذشتند و تنها در ازدواج چهارم بود كه فرزندانش باقى ماندند. اين خبر در تاريخ بغداد تصحيف شده و ظاهر آن مى‌رساند كه ابن سلام فاقد اولاد بوده است. اما روايتى كه ابوالفرج اصفهانى از عون فرزند ابن سلام نقل كرده است، صحت روايت قفطى و [[ذهبى]] را تأييد مى‌كند. ابن سلام در 222ق به بغداد رفت و تا آخر عمر در آن شهر اقامت گزيد. گفته‌اند، در ابتداى ورود به بغداد به بيمارى سختى دچار شد، چندان‌كه اميد از زندگى بريد، اما از آنجا كه شخصيتى معروف و مورد احترام خاص و عام بود، اشراف و بزرگان بغداد طبيبان مخصوص خود را براى معالجه وى فرستادند و سرانجام وى به دست ابن ماسويه از مرگ برست و 10 سال ديگر در اوج شهرت علمى و ادبى بزيست. بنا به همين خبر، ابن سلام به هنگام شدت بيمارى به آرزوهاى دست نيافته‌اش اشاره كرده و اشتياق فراوان خود را به وقوف در عرفات و زيارت قبر رسول اكرم(ص) ابراز داشته و از اينكه عمرى را به غفلت سپرى كرده، افسوس خورده است. ابن سلام مأخذ و منبع فيضى براى انبوهى از دانشمندان نسلِ بعد بود كه هريك در رشته‌اى خاص به شهرت رسيده‌اند. ريّاشى (د 257ق) نحوى و مورخ بصرى، اسحاق بن ابراهيم موصلى (د 235ق) موسيقى‌دان، عمر بن شبّه (د 262ق) راوى و محدّث و فقيه و احمد بن ابى‌خيثمه (د 279ق) مورّخ و محدّث از جمله شاگردان او به شمار مى‌آيند و هر چهار تن نيز كتاب‌هايى به تقليد از تأليفات ابن سلام داشته‌اند. نزديك‌ترين شاگرد به او، خواهرزاده‌اش ابوخليفه فضل بن حباب جُمَحى (د 305ق) است كه بيش از ديگر راويان از ابن سلام روايت كرده است. وى محدّث معروف بصره و در تاريخ و انساب و شعر و ادب چيره‌دست بود و با آنكه نابينا بود، آثارى از خود به يادگار نهاده است. ابن سلام ابوخليفه را راوى آثار خود قرار داد و از طريق هموست كه اين آثار به دست مورخان و مؤلفانى چون ابوالفرج اصفهانى رسيد و در ميان كتاب‌هايش جاى گرفت. نسخه‌هايى نيز كه تاكنون از كتاب طبقات شناخته و چاپ و منتشر شده است، در واقع اثرى است كه ابوخليفه از تلفيق دو كتاب «طبقات الشعراءِ الجاهليين» و «طبقات الشعراءِ الاسلاميين» با آثار و روايات ديگرى كه از ابن سلام در اختيار داشته، پديد آورده است و آشفتگى و ناهماهنگى مقدمه و ديگر بخش‌هاى كتاب، مى‌تواند از همين تلفيق ناشى شده باشد. تا زمان ابن سلام، كتاب‌هايى چون الاغانى كه در باب ادب و شعر تدوين مى‌شد، عموماً شامل دو موضوع بودند: اخبار و شعر، اما در سلسله ديگرى از كتب طبقات، مؤلفان، شعر را بر حسب ذوق خود و به‌عنوان پديده‌اى هنرى برمى‌گزيدند و «اخبار» را كه موجب مى‌شد شعر به افسانه و خبر بپيوندد، از آن مى‌زدودند و شايد آثار ابونعيم و يزيدى از همين قبيل بوده باشد، اما نخستين اثرى كه از اين نوع جُنگ‌هاى شعرى به دست ما رسيده، طبقات ابن سلام است.


    ابن سلام در واقع دو كتاب تأليف كرده بود كه يكى را به شاعران جاهلى و ديگرى را به شاعران اسلامى تا اواخر سده اول قمرى اختصاص داده بود. آنچه اينك به جاى مانده، خلاصه‌اى از آن دو كتاب است كه اين مطالب را در بر دارد:
    ابن سلام در واقع دو كتاب تأليف كرده بود كه يكى را به شاعران جاهلى و ديگرى را به شاعران اسلامى تا اواخر سده اول قمرى اختصاص داده بود. آنچه اينك به جاى مانده، خلاصه‌اى از آن دو كتاب است كه اين مطالب را در بر دارد:

    نسخهٔ ‏۲۹ اکتبر ۲۰۱۶، ساعت ۱۰:۵۷

    جمحی، محمد بن سلام
    نام جمحی، محمد بن سلام
    نام های دیگر اب‍ن‌س‍لام‌، م‍ح‍م‍د

    ج‍م‍ح‍ی‌، اب‍وع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ س‍لام‌

    م‍ح‍م‍د ال‍ج‍م‍ح‍ی‌

    نام پدر
    متولد
    محل تولد
    رحلت 232 هـ.ق
    اساتید
    برخی آثار ‏طبقات الشعراء / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده

    ‏طبقات فحول الشعراء / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده

    کد مولف AUTHORCODE3331AUTHORCODE


    «ابن سلام جمحى»، ابو عبد الله، محمد بن سلاّم بن عبيد الله بن سالم جُمَحى بصرى (139 - 231 يا 232ق)، نحوى، لغوى، راوى شعر و ادب بوده است. نياى بزرگش، سالم، مولاى قدامة بن مظعون، از بزرگان بنى جُمَح - تيره‌اى از قبيله قريش - بود و به همين جهت خاندان وى در بصره به «جُمَحى» شهرت داشتند.

    ابن سلام، در زمان خلافت منصور عباسى، زاده شد و در زندگانى طولانى خويش، با 7 خليفه ديگر معاصر بود. در زمان همين خلفا، خاصه هارون الرشيد و مأمون بود كه علم و ادب از يك‌سو و زندگى مادى و اجتماعى از سوى ديگر، به اوج شكوفايى رسيدند. بصره، زادگاه ابن سلام، نيز نه تنها بهره‌اى وافر از اين شكوفايى گرفته بود، بلكه خود يكى از معتبرترين مراكز علم و ادب و شايد هم بزرگ‌ترين آنها شده بود. بازرگانى پررونق، آميزش نژادهاى گوناگون، ظهور دانشمندان بزرگ، نزديكى شهر به مراكز فرهنگ ايرانى، چون جنديشاپور و ده‌ها عامل اساسى ديگر، از بصره محيطى ساخته بودند كه مى‌توانست مردانى چون ابن سلام و سيبويه و جاحظ پرورش دهد.

    ابن سلام، علاوه بر اين، در خانواده‌اى علم‌دوست نشو و نما يافت. پدرش با يونس بن حبيب مجالست داشت و در حلقه درس وى حاضر مى‌شد. تنوع اخبارى كه ابن سلام از پدرش روايت مى‌كند، حكايت از آن دارد كه سلام در توجيه و ارشاد پسر كوشا بوده و راه‌هاى تحصيل علم را براى وى هموار مى‌گردانيده است.

    ابن سلام، سال‌هاى كودكى و نوجوانى را در كسب دانش سپرى كرد و در جلسات درس عالمان بصره دانش اندوخت. احتمالاً نحو را نزد حماد بن سَلَمه فراگرفت و بر همين سياق، در هر رشته از علوم و فنون رايج آن زمان نزد استادان بزرگ بصره شاگردى كرد، اما با توجه به روابط صميمانه‌اى كه با يونس بن حبيب داشته، شايد وى بيش از ديگران در تكوين دانش لغوى و نحوى و ادبى و تاريخى ابن سلام مؤثر بوده است و از اين حيث، ابن سلام در رديف ديگر شاگردان يونس چون سيبويه، كسائى و فراء كه خود استادان بزرگى بوده‌اند، قرار مى‌گيرد.

    مشاهير ديگرى كه وى مستقيماً از آنان روايت كرده و احتمالاً در خدمتشان دانشى اندوخته، عبارتند از: ابوعبيده مَعْمَر بن مثنى كه در ادب و شعر و اخبار و انساب، مأخذ ابن سلام بوده و حدود 10 روايت مستقيم از او در طبقات آمده است؛ ابوالغرّاف سُلَمى، شاعر معروف سندى كه عمده‌ترين مأخذ ابن سلام در روايات مربوط به فرزدق و جرير و اخطل و ديگر شعراى دوران اموى بوده و ده‌ها روايت مستقيم از او در طبقات آمده است؛ شعيب بن صخر، جدّ ابوخليفه و ابويحيى ضبّى نيز، با توجه به شمار اخبارى كه ابن سلام از آن دو روايت كرده است، در زمره منابع اصلى او قرار مى‌گيرند.

    ابن سلام، از ميان معاصران خود، بيش از همه، با سيبويه نشست و برخاست داشته و در حلقه درس او حاضر مى‌شده. وى سيبويه و «الكتاب» او را با عباراتى زيبا ستوده است. عبد الرحمان، برادر ابن سلام، محدّث بود و 13 حديث در صحيح مسلم به روايت اوست و در بين اهل حديث، «صدوق» شناخته شده بود. برخى گفته‌اند كه او از برادرش موثق‌تر بوده است. محمد بن سلاّم، گه‌گاه به مذاق قدريه سخن مى‌گفت؛ ازاين‌رو، كتابت حديث را از او منع كرده بودند. ذهبى، در عين آنكه وى را به‌عنوان مورخ (اخبارى) موثق ستوده، نامش را در رديف ضعفاى محدثان آورده است. ابن سلام، در تاريخ و انساب نيز دست داشت. تذكره‌نويسان و مورخان بزرگ، چون بلاذرى، طبرى، مسعودى، ابن خلكان و ابن شاكر كتبى، از او بسيار نقل كرده‌اند.

    در علم لغت نيز انبوهى از نكات و دقايق از طريق ابن سلام به دانشمندان قرون بعدى رسيده است. زبيدى او را در زمره لغويان بصره آورده است و در كتب مشهور ادبيات عرب نيز، جاحظ، ابوحيان توحيدى و ابن رشيق قيروانى از او بسيار روايت دارند.

    بااين‌همه، آنچه موجب شهرت نام ابن سلام گرديده، همانا كتاب «طبقات الشعراء» است. متأسفانه از همه دانش گسترده ابن سلام در حديث، تاريخ، انساب، نحو، لغت و غيره چيزى جز اين كتاب به دست ما نرسيده است. آنچه از شرح احوال ابن سلام مى‌دانيم، متأسفانه از چند خبر كوتاه درنمى‌گذرد: گويند در 27 سالگى، همه موى سر و روى او سپيد گشت، شايد اين هيئت ظاهرى، راه او را به جرگه مشايخ و بزرگان علم و ادب هموارتر مى‌كرد. در خبر ديگرى از خود او نقل كرده‌اند كه سه بار ازدواج كرد و هر بار صاحب فرزندانى شد، اما همسران و فرزندانش جملگى درگذشتند و تنها در ازدواج چهارم بود كه فرزندانش باقى ماندند. اين خبر در تاريخ بغداد تصحيف شده و ظاهر آن مى‌رساند كه ابن سلام فاقد اولاد بوده است. اما روايتى كه ابوالفرج اصفهانى از عون فرزند ابن سلام نقل كرده است، صحت روايت قفطى و ذهبى را تأييد مى‌كند. ابن سلام در 222ق به بغداد رفت و تا آخر عمر در آن شهر اقامت گزيد. گفته‌اند، در ابتداى ورود به بغداد به بيمارى سختى دچار شد، چندان‌كه اميد از زندگى بريد، اما از آنجا كه شخصيتى معروف و مورد احترام خاص و عام بود، اشراف و بزرگان بغداد طبيبان مخصوص خود را براى معالجه وى فرستادند و سرانجام وى به دست ابن ماسويه از مرگ برست و 10 سال ديگر در اوج شهرت علمى و ادبى بزيست. بنا به همين خبر، ابن سلام به هنگام شدت بيمارى به آرزوهاى دست نيافته‌اش اشاره كرده و اشتياق فراوان خود را به وقوف در عرفات و زيارت قبر رسول اكرم(ص) ابراز داشته و از اينكه عمرى را به غفلت سپرى كرده، افسوس خورده است. ابن سلام مأخذ و منبع فيضى براى انبوهى از دانشمندان نسلِ بعد بود كه هريك در رشته‌اى خاص به شهرت رسيده‌اند. ريّاشى (د 257ق) نحوى و مورخ بصرى، اسحاق بن ابراهيم موصلى (د 235ق) موسيقى‌دان، عمر بن شبّه (د 262ق) راوى و محدّث و فقيه و احمد بن ابى‌خيثمه (د 279ق) مورّخ و محدّث از جمله شاگردان او به شمار مى‌آيند و هر چهار تن نيز كتاب‌هايى به تقليد از تأليفات ابن سلام داشته‌اند. نزديك‌ترين شاگرد به او، خواهرزاده‌اش ابوخليفه فضل بن حباب جُمَحى (د 305ق) است كه بيش از ديگر راويان از ابن سلام روايت كرده است. وى محدّث معروف بصره و در تاريخ و انساب و شعر و ادب چيره‌دست بود و با آنكه نابينا بود، آثارى از خود به يادگار نهاده است. ابن سلام ابوخليفه را راوى آثار خود قرار داد و از طريق هموست كه اين آثار به دست مورخان و مؤلفانى چون ابوالفرج اصفهانى رسيد و در ميان كتاب‌هايش جاى گرفت. نسخه‌هايى نيز كه تاكنون از كتاب طبقات شناخته و چاپ و منتشر شده است، در واقع اثرى است كه ابوخليفه از تلفيق دو كتاب «طبقات الشعراءِ الجاهليين» و «طبقات الشعراءِ الاسلاميين» با آثار و روايات ديگرى كه از ابن سلام در اختيار داشته، پديد آورده است و آشفتگى و ناهماهنگى مقدمه و ديگر بخش‌هاى كتاب، مى‌تواند از همين تلفيق ناشى شده باشد. تا زمان ابن سلام، كتاب‌هايى چون الاغانى كه در باب ادب و شعر تدوين مى‌شد، عموماً شامل دو موضوع بودند: اخبار و شعر، اما در سلسله ديگرى از كتب طبقات، مؤلفان، شعر را بر حسب ذوق خود و به‌عنوان پديده‌اى هنرى برمى‌گزيدند و «اخبار» را كه موجب مى‌شد شعر به افسانه و خبر بپيوندد، از آن مى‌زدودند و شايد آثار ابونعيم و يزيدى از همين قبيل بوده باشد، اما نخستين اثرى كه از اين نوع جُنگ‌هاى شعرى به دست ما رسيده، طبقات ابن سلام است.

    ابن سلام در واقع دو كتاب تأليف كرده بود كه يكى را به شاعران جاهلى و ديگرى را به شاعران اسلامى تا اواخر سده اول قمرى اختصاص داده بود. آنچه اينك به جاى مانده، خلاصه‌اى از آن دو كتاب است كه اين مطالب را در بر دارد:

    شاعران جاهلى، در 10 طبقه، هر طبقه شامل 4 شاعر؛ شاعران اسلامى نيز در 10 طبقه و هر طبقه شامل 4 شاعر. در ميان اين دو بخش، شاعران مرثيه‌سرا، شاعران شهرهاى مدينه، مكه، طائف، بحرين و نيز شعراى يهود قرار دارند. محدود كردن هر طبقه به 4، البته كار را بر وى تنگ كرده و او خود نيز بر اين امر آگاهى داشته، اما گزينش شعر و شاعر، خود نوعى ارزيابى ادبى است و پيش از هر چيز به ذوق و سليقه شخصى گزيننده وابسته است. از اينجاست كه بايد ابن سلام را در تاريخ نقد نيز مورد بررسى قرار دهيم. وى دريافته بود كه شعرشناسى بيشتر به پيشه گوهريان و صرافان مى‌ماند و بيش از هر چيز به ممارست و تجربه و ذوق و استعداد نياز دارد، به همين جهت در صلاحيت دانشمندانى كه خود شاعر نبوده‌اند و به روايت شعر پرداخته‌اند، به ديده ترديد مى‌نگرد، و اشتباهات شعبى دانشمند و مورخ عرب را به‌عنوان مثل برمى‌شمارد. ابن سلام به تأثير عوامل روانى و نيز تأثير زمان و مكان در شعر پى برده بود و ازاين‌رو، ميان شاعران باديه‌نشين و شهرنشين فرق نهاد و براى هر دسته طبقه‌اى جداگانه قرار داد. ابن سلام در پرتو اين وسعت و دقت‌نظر، در اصالت و صحت انتساب انبوه شعر جاهلى به شاعران معروف دوران جاهلى ترديد كرد و با دلايل عقلى و نقلى به اين ترديد قوت بخشيد و حتى ابن اسحاق، صاحب سيره را در شمار جعّالان نهاد.

    تحقيقات نقادان معاصرِ شعر و ادب جاهلى، چون طه حسين سبب شده است كه آراء ابن سلام پس از قرن‌ها مورد توجه قرار گيرد و جاى خود را بازيابد. ابن سلام در صدد ارزيابى شعر شاعران معاصرش چون ابونواس و بشار و ابوتمام برنيامده است و اين نيز نكته‌اى شايان بررسى است.

    آثار:

    تنها اثر باقى‌مانده از ابن سلام، طبقات الشعراء است.

    از كتاب‌ها و رساله‌هاى ديگرى كه به ابن سلام نسبت داده‌اند، تاكنون نسخه‌اى به دست نيامده است:

    1. بيوتات العرب يا نسب قريش و بيوتات العرب؛

    2. الحلاب و اجراء الخيل يا الحلائب و اجراء الخيل كه موضوع آن مسابقات سواركارى و شرطبندى روى اسب و رنگ‌ها، نژادها و ديگر مسائل مربوط به اسب عربى بوده است؛

    3. طبقات العلماء كه قالى با ذكر نام از آن نقل كرده است، هر چند روايتى كه وى از ابن سلام نقل كرده است، در بخشى از طبقات الشعراء كه به ذكر نام و آثار علماى فن اختصاص دارد، موجود است كه احتمالاً در تأليف آن تحت تأثير كتاب معانى القرآن يونس بن حبيب بوده و از آن بسيار استفاده كرده است.

    4. غريب القرآن؛

    5. الفاصل فى مُلَح الاخبار و الاشعار يا الفاضل فى الاخبار و محاسن الشعراء؛

    6. كتاب الفرسان يا كتاب الفحول؛

    7. النوادر كه احتمالاً همان كتاب يونس به روايت ابن سلام بوده است؛

    منابع مقاله

    دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 3، ص 700 - 702، محمدعلى لسانى فشاركى.


    وابسته‌ها

    طبقات فحول الشعراء / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده

    طبقات الشعراء / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده