اصفهانی، سید ابوالحسن: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'وسیلة النجاة مع تعالیق الإمام الخمینی' به 'وسيلة النجاة مع تعاليق الإمام الخميني (موسوعه جلد 26 و 27)') |
جز (جایگزینی متن - 'منتهی الوصول إلی غوامض كفاية الأصول من إفادات سيدنا العلامة الرباني السيدأبوالحسن الإصفهاني قدسسرهالعالی' به 'منتهی الوصول إلی غوامض كفاية الأصول من إفادات سيدنا العلامة الرباني السيد أبوالحسن الإصفهاني قدسسرهالعالی') |
||
خط ۲۲۰: | خط ۲۲۰: | ||
[[وسیلة الوصول الی حقائق الأصول]] | [[وسیلة الوصول الی حقائق الأصول]] | ||
[[منتهی الوصول إلی غوامض كفاية الأصول من إفادات سيدنا العلامة الرباني | [[منتهی الوصول إلی غوامض كفاية الأصول من إفادات سيدنا العلامة الرباني السيد أبوالحسن الإصفهاني قدسسرهالعالی]] | ||
[[وسیلة النجاة]] | [[وسیلة النجاة]] |
نسخهٔ ۷ ژوئن ۲۰۱۹، ساعت ۲۲:۰۳
نام | اصفهانی، ابوالحسن |
---|---|
نامهای دیگر | ابوالحسن اصفهانی
مدیسهیی، ابوالحسن موسوی اصفهانی، سید ابوالحسن |
نام پدر | سيدمحمد |
متولد | 1246 ش |
محل تولد | اصفهان |
رحلت | 1325 ش یا 1365 ق یا 1946 م |
اساتید | ميرزا محمدحسن شيرازى
(ميرزاى بزرگ)، |
برخی آثار | وسیلة الوصول إلی حقائق الأصول، وسيلة النجاة مع تعاليق الإمام الخميني (موسوعه جلد 26 و 27) |
کد مؤلف | AUTHORCODE00154AUTHORCODE |
سید ابوالحسن اصفهانی (1246- 1325ق)، فقیه، مرجع تقلید و نویسنده وسیلة النجاة. او از شاگردان خاص آخوند خراسانى بود. پس از وفات نائینی و حائری یزدی در ۱۳۵۵ق و آقا ضیاء عراقی در ۱۳۶۱ق، مرجعیت عامه شیعه را بر عهده داشت و شاگردان زیادی پرورش داد.
ولادت
سيدابوالحسن اصفهانی در سال 1284ق در دهكده كوچك «مديسه» لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد.
وى در اصل از سادات موسوى شهر بهبان بود. سالها پيش از تولد وى، پدر بزرگش سيدعبدالحميد از بهبهان به اصفهان نقل مكان كرده بود. سيدعبدالحميد از عالمان وارسته نجف و از شاگردان آیتالله شيخ محمدحسن نجفى معروف به «صاحب جواهر» بود او پس از مراجعت از نجف در اصفهان و لنجان ساكن شد و تا پایان عمر در آنجا به تدريس و انجام امور شرعى اشتغال داشت.
سيدمحمد پدر سيدابوالحسن نيز در همان ايامى كه سيدعبدالحميد به منظور فراگيرى علوم دينى به عراق مهاجرت كرده بود، در كربلا متولد شد ايشان اگر چه از زمره عالمان شمرده نمى شد مردى خداترس و روشن ضمير بود كه پس از وفات در شهرستان خوانسار به خاک سپرده شد.
تحصيلات
سيدابوالحسن دروس ابتدايى طلبگى را در زادگاه خود روستاى «مديسه» لنجان نزد یکى از روحانیان آن ديار آغاز نمود و پس از گذراندن دوره ابتدايى تصميم گرفت به حوزه علميه اصفهان كه در آن عصر یکى از حوزههاى مهم شيعى به شمار مى رفت مهاجرت نمايد. برای این منظور با پدرش سيدمحمد به مشورت پرداخت اما پدر كه از رنجهاى دروان طلبگى بر فرزند انديشناك بود با وى موافقت نكرد. این ممانعت رفته رفته اشتياق تحصيل را در آن فرزند نیک فرجام شدت بخشيد و وى را بر هدف خود استوارتر مى ساخت تا اينكه سرانجام پدر را بر این سفر آسمانى با خويش همراه ساخت.
در اصفهان:
سيدابوالحسن در اوايل بلوغ هنگامى كه فقط چهارده بهار را پشت سر نهاده بود، به اصفهان رفت و در مدرسه «صدر» حجرهاى گرفت و به درس و بحث مشغول شد. شبى از شبهاى زمستان وقتى پدرش برای ديدن فرزند خود به حجره او رفت با وضع نابهنجارى روبرو شد. حجره او را خالى از هر گونه وسايل ابتدايى برای زيستن ديد. نه فرش و گليم و زيراندازى، و نه چراغى برای روشن كردن حجره. دلسوزيهاى پدر نسبت به نوجوان بى قرارش بار ديگر با كلماتى مأيوس كننده روح او را آزرده خاطر و دل شكسته نمود. در این حال رو به سوى قبله ايستاد و امام زمان(عج) را مورد خطاب قرار داد و با چشمانى اشكبار و لحنى ملتمسانه از مولاى خود عنايتى كارساز را تقاضا كرد شرح توجه و لطف حضرت به وى مجالى ديگر مى طلبد. اما همين اندازه كافى است بدانيم كه در پى آن توسل، روح اميد و گشايش به جان و راه او دميدن آغازيد و توفيقات وى را انبوه ساخت.
طولى نكشيد كه ايشان پس از مدتى فراگيرى علوم دينى با قلبى شادمان به «مديسه» بازگشت.
او در اصفهان از محضر استادانى همچون:
آیتالله كلباسى، آیتالله چهار سوقى، آیتالله درچه اى، آیتالله جهانگيرخان قشقايى و... بهرههاى فراوان برد و در همين ايام خود نيز به تدريس ادبيات عرب و فقه و اصول مى پرداخت.
در عراق:
او نزدیک به ده سال چون پیکارگر ميدانهاى جهاد در حوزه علميه اصفهان، پرتلاش به تحصيل و تدريس اشتغال داشت و هنوز به سن 24 قدم ننهاده بود كه به منظور بالا بردن معلومات خويش در سطح عالى و بهرهگيرى از دانش شخصيتهاى علمى حوزه بزرگ نجف و سامرا در سال 1307ق رهسپار عراق گرديد. وى در آنجا از محضر بزرگانى چون آيات عظام: ميرزا محمدحسن شيرازى (ميرزاى بزرگ)، ميرزا حبيبالله رشتى، فاضل شربيانى، شيخ محمدحسن مامقانى، سيدمحمد كاظم يزدى، آخوند خراسانى، ميرزا محمدتقى شيرازى و آیتالله شريعت اصفهانى بسيار استفاده برد.
وى مدت سه سال در كربلا و سامرا به سر برد. در سامرا در درس آیتالله ميرزا محمدحسن شيرازى شركت میكرد. پس از آن در سال 1310ق به شهر نجف اشرف رفت و تا پایان عمر در آن ديار ماندگار شد. در این سالها از محضر اساتيد بزرگ نجف استفاده برد تا خود از جمله مراجع شيعه گرديد.
موقعيت علمى و مرجعيت
آیتالله اصفهانى داراى ذوقى سليم و فهمى نیکو و نظرى صائب در استنباط و درك احكام و مسائل شرعى بود و همين خصوصيت او را در مجالس علمى زبانزد اهل دانش نموده بود. ژرف نگرى سيدو تأمل و تعمق بسيارش در مسائل علمى ستودنى بود.
جولان فكرى و پژوهش بسيار او در جوانب هر مسأله باعث مى شد كه در یک موضوع، نظريات گوناگونى در طول زمان، ارائه نمايد و در مسائل پيچيده فقهى به گرهگشايى بپردازد. با این همه تا مدتهاى طولانى حلقه درس او را شاگردانى اندك تشكيل مى دادند. پس از اينكه ميرزا محمدتقى شيرازى، مرجع تقليد شیعیان مردم را در مسائل احتياطى خويش به وى ارجاع داد، آوازهاش بالا گرفت و روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده مى شد، تا جايى كه پس از درگذشت آیتالله سيدمحمد كاظم يزدى (1337 ق) حوزه درسش، پررونقترين مجمع علمى در ميان مجامع علمى آن روزگار گرديد.
پس از درگذشت آیتالله ميرزا محمدتقى شيرازى (1328 ق) و آیتالله شريعت اصفهانى (1339 ق) سه نفر از علماى بزرگ نجف به عنوان مرجع تقليد مطرح شدند: آیتالله نايينى، آیتالله کاشفالغطاء و آیتالله سيدابوالحسن اصفهانى ولى با درگذشت آیتالله کاشفالغطاء در سال 1344ق و درگذشت آیتالله نايينى در سال 1355ق مقام مرجعيت و زعامت دينى شیعیان، در وجود آیتالله اصفهانى متمركز و منحصر گرديد و تا ده سال بعد كه زندگى را وداع كرد در این مقام باقى بود.
ویژگیهاى اخلاقى
آیتالله اصفهانى افزون بر اينكه در علوم شرعى و معارف اسلامى تبحر خاصى داشت و در این ميدان، گوى سبقت را از ديگران ربوده بود آراسته به صفات و ملكات اخلاقى بود. فروتنى، بزرگوارى، خويشتن دارى، ايثار، ساده زيستى و توكل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار از جمله فضايل اخلاقى این آيت بزرگ الهى بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند.
در سال 1349ق شخصى كه به سببى با آیتالله سيدابوالحسن اصفهانى خصومت و كينهاى شديد در دل داشت دست به جنايت هولناكى زد و فرزند عالم و فاضل وى را در صف نماز جماعت با خنجر مورد حمله قرار داد و به طرز فجيعى او را كشت. پس از دستگيرى قاتل، آیتالله اصفهانى شخصى را به نمايندگى از طرف خود به دادگسترى فرستاد تا اسباب آزادى او را فراهم كند. آیتالله اصفهانى این گونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتى همگان گرديد.
آیتالله اصفهانى زندگى بسيار سادهاى داشت و به دور از هر گونه مظاهر فريبنده مادى مى زيست. در اوايل طلبگى مجبور بود خود را با شرايط سخت و نامناسب مالى كه بر حوزههاى علميه حاكم بود و هم اكنون هم نيز هست تطبيق دهد. فشار مالى و شرايط سخت معاش به حدى بود كه او مجبور شد به مدت پانزده شبانه روز با خانواده خويش در یک خرابه زندگى كند. یکى از علما در این باره میگوید: در خدمت آقا سيدابوالحسن اصفهانى بودم، وقتى از كوچهاى كه در آن خرابهاى وجود داشت، گذر كرديم، فرمود: من با خانوادهام پانزده روز در این خرابه ساكن بوديم. چون صاحبخانه ما به من گفته بود كه ديگر راضى نيست در خانهاش باشيم. به ناچار آنجا را تخليه كرديم و به این خرابه منتقل شديم. تا اينكه بالاخره موفق شدم خانهاى ديگر اجاره كنم.
وى پس از اينكه به مقام مرجعيت تقليد رسيد و هر روز از اطراف و اكناف عالم، پول و وجوهات شرعى بسيارى به دستشان مى رسيد، باز همچنان به زندگى ساده پيشين خود، زاهدانه ادامه مى داد، و به زخارف دنيوى به ديده حقارت مى نگريست. با اينكه خود سخت محتاج بود، نه خانه ملكى و نه خدمتكارى داشت كه در تهيه و خريد مايحتاج زندگى به وى يارى رساند. با این حال كمتر روزى اتفاق مى افتاد كه نيازمندى به آیتالله اصفهانى مراجعه كند و با دست خالى باز گردد. بسيار اتفاق مى افتاد كه با اينكه خود سخت محتاج بود از بخشش به ديگران دريغ نمیكرد و آنان را بر خود ترجيح مى داد.
نوشتهاند: هنگامى كه رهبر انقلاب عراق آیتالله ميرزا محمدتقى شيرازى از تنگدستى سيدابوالحسن اصفهانى با اطلاع شد، 500 ليره طلا برای او فرستاد تا با آن مبلغ، برای خود منزلى بخرد، ولى آیتالله اصفهانى آن 500 ليره را در كمال تنگدستى خود به تعدادى از نانوايان شهر داد، تا با آن مبلغ نان مصرفى طلاب علوم دينى و تهيدستان تهيه شود.
دورنگر و ژرف انديش
آیتالله امين جبل عاملى درباره آیتالله سيدابوالحسن اصفهانى میگوید:
در سال 1352ق كه به عراق سفر كردم او را مورد ارزيابى قرار دادم. ديدم مردى است داراى فكرى بزرگ كه ميدان انديشهاش وسيع است. در علم و فقه بسيار وسعت نظر دارد. دورنگر است و ژرف انديش، داراى رأيى صائب است و تدبيرى نیکو و بسيار موقعيت شناس است.
بر همه مردم، شفيق و مهربان و داراى نفس سخاوتمند و سياستى بزرگ است. و همين ویژگیها باعث شده كه رياست و زعامت عامه شیعیان را به دست گيرد، چون شايستگى چنين منصب و مقامى را دارد.
شهامت در فتوا
آیتالله اصفهانى در بيان احكام الهى و آنچه به نظرش صحيح مى رسيد، بسيار با شهامت بود و از كسى باكى نداشت گر چه در ظاهر به زيان وى تمام مى شد. او مصداق بارز آية شريفه «... يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومة لائم...» بود. در راه خدا مجاهده میكرد و از سرزنش ملامتگران هراسى به خود راه نمى داد.
از جمله فتواهاى آیتالله اصفهانى كه جنجال زيادى بر پا نمود، نظريه وى در مورد پارهاى از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وى بر این باور بود كه قمه زنى و زنجير زنى و كوبيدن طبلها و برخى ديگر كه در ايام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر شرع اسلام حرام است. چون این فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا مى زد و از طرفى با عقايد بسيارى از روحانیون و علماى آن زمان نجف هماهنگى نداشت، باعث اختلافات و سر و صداى شديد شد و برخى از وعاظ در سخنرانيهاى خود آیتالله اصفهانى را به سختى مورد انتقاد و حتى اهانت قرار دادند. ولى وى هرگز حاضر نشد از فتوا و عقيده خود دست بردارد و خوشايند جاهلان و بى خردان سخن بگويد و فتوا صادر كند.
ايشان همچنين در مقابل استعمارگران وحشى و مزدوران داخلىشان ايستادگى میكرد و با فتاواى خود مردم را به ايستادگى در مقابل آنان ترغيب مى ساخت و در این راه مقدس نيز مرارتها و سختيهاى بسيارى را به جان خريد.
دخالت در امور سياسى
انگليسها به بهانه حفظ پايگاههاى خود در عراق به این كشور اسلامى لشكركشى كردند و آن را اشغال نمودند. رشيد عالى نخست وزير عراق به ایران گريخت و سپس به مصر رفت. همراه با حمله انگليسىها به عراق و فرار رشيد عالى، اميرعبدالله دائىفيصل و نورى سعيد از افسران عراق كه به اردن پناهنده شده بودند با قواىامدادى انگليس، به عراق آمدند و دوباره دولت دستورى خود را در عراق تشكيل دادند و در این موقع انتخابات فرمايشى راه انداختند و آن در سال 1341 هجرى قمرى بود.
اين انتخابات توسط علماء و فقهاء شيعه تحريم گرديد. مرحوم آیتالله نائينى و آیتالله اصفهانى، دو مرجعبزرگوار و عاليقدر آن روز، فعاليتهاى مرحوم آیتالله خالصى را مورد تاييد قرار دادند و این امر زمينههاى قيام مردم را فراهم مىساخت كه مرحوم آیتالله اصفهانى و آیتالله نائينى و سيدهبةالدين شهرستانى به ایران تبعيد گرديدند. آن روز بيش از یک سال از تاسيس حوزه علميه قم نمىگذشت و حوزه علميه نخستين گامهاى خود را برمىداشت و آیتالله حائرى مؤسس عاليقدر حوزه، خود بامشكلاتى رو به رو بود كه خبر تبعيد شدن آيات عظام نجف به قم رسيد و مردم ایران آماده استقبال باشكوه از آنان شدند و استقبال بىسابقهاى از آنان به عمل آمد. پس از ورود به قم، آیتالله حائرى حوزه درس خود را در اختيار آن مرجع عاليقدر و حضرتآیتالله نائينى قرار دادند و آنان فضلاء و طلاب حوزه نوپاى قم را از فيوض علمىخويش بهرهمند ساختند. هنگام مهاجرت اعلاميهاى را صادر فرمودند كه متن آن را در زير مىآوريم كه نشانهاى از عمق اعتقاد قلبى این مرجع عاليقدر در راه احياء حقوق ملت مسلمان مىباشد. اعلاميهاى كه امروز نيز مىتواند الهام بخش و حركت آفرين باشد.
متن فتواى آیتالله اصفهانى
«بسم الله الرحمن الرحيم. سلام بر همه، بالخصوص برادران عراقى. وظيفه دينى بر همه مسلمانان لازم مىگرداند كه در حفظ حوزه اسلام و بلاد اسلامى تا آنجا كه قدرت دارند بكوشند و بر همه ما واجب و لازم است كه سرزمين عراق را كه مشاهد ائمه هدى عليهمالسلام و مراكز دينى ما در آنجا است، از تسلط كفار حفظ نموده و از نواميس دينى آن دفاع كنيم. من شما را بر این موضوع دعوت كرده و ترغيب مىنمايم. خداوند ما و شما را برای خدمت به اسلام و مسلمين موفق فرمايد.» ابوالحسن الموسوى الاصفهانى
مورد دوم از دهها مورد دخالت آن فقيه عظيم الشان در امور سياسى، اجتماعى مسلمانان، عكس العمل آن فقيه بزرگ در برابر حوادث مسجد گوهرشاد بود. فاجعه مسجد گوهرشاد مشهد، یکى از دهها و صدها حوادث جنايتبار دوران رضاخان پهلوى است كه مردم مسلمان را در راه حمايت از روحانیت به خاک و خون كشيد. آن روز مردم در اعتراض به دستگيرى آیتالله سيدحسين قمى دست به تظاهرات زده بودند. وقتى خبر به رضا شاه رسيد كه دهها هزار نفر از مردم مشهد به دفاع از اهداف اسلام و روحانیت در مسجد گوهرشاد اجتماع كردهاند، دستور داد همه مردم را از طرف درها و چهار طرف پشتبام مسجد، به رگبار مسلسل ببندند و هيچ نوع رحم به صغير و كبير و زن و مرد نكنند. دستور دژخيم تاريخ، توسط مامورين جنايت كار او عملى شد و مردم بىدفاع را به صفير گلوله بستند و چندين هزار نفر از زن و مرد و روحانى و غير روحانى، زائر و بومى را به شهادت رساندند. پس از این يورش وحشيانه و سبعانه، درهاى مسجد را باز كردند و زندگان را بيرون بردند و كشتگان را به كاميونها ريخته و همه را در خندقى كه در بيرون شهر برای همين منظور حفر كرده بودند، ريختند و روى آن را پوشاندند كه هنوز آن نقطه به «قتلگاه» مشهور است.
پس از این ماجرا، «آیتالله سيدحسين قمى» در باغ سراج الملك شهر رى محبوس گرديد و هر گونه تماس با ايشان ممنوع اعلام شد. بعد از یک ماه در آخر ماه ربيع الثانى بود كه او را به اتفاق فرزندش و جمعى ديگر به اعتاب مقدسه تبعيد كردند.
وقتى آیتالله سيدحسين قمى وارد كربلا شد، آیتالله مرحوم سيدابوالحسناصفهانى، دامادشان آقاى سيدميرزا را با نامهاى به نمايندگى از خود خدمت ايشان اعزامنمود و آقا سيدمير گفته بود: «آقا به من دستور دادهاند از طرف ايشان دست شما را ببوسم.» این عمل آیتالله اصفهانى، مرجع تقليد اسلامى اثر خود را بخشيد و به اينترتيب آیتالله اصفهانى رضايت خود را از اعمال و خدمات آن عالم ربانى و نارضايى و خشم خود را از اعمال فجيع دولت سرسپرده رضا خانى اعلام نمودند.»
تأليفات
مشهورترين اثر آیتالله اصفهانى، کتاب جامعى در فقه به نام «وسيلة النجاة» است كه شامل اكثر مسائل فقهى مورد نياز مسلمانان آن عصر بود. بسيارى از فقها و مراجع بزرگ بر این کتاب حاشيه زده و شرح نوشتهاند. برخى از كتب فقهى كه بنا بر ترتيب کتاب «وسيلة النجاة» نگارش يافته عبارتند از «تحريرالوسيله» اثر امام خمينى و حواشى آيات عظام بجنوردى، حمامى، شاهرودى، ميلانى، خويى، گلپايگانى و...
ديگر تأليفات آیتالله اصفهانى عبارتند از:
- انيس المقلدين
- حاشيه بر تبصره علامه
- حاشيه بر «العروة الوثقی»
- حاشيه بر نجاة العباد
- ذخيرة العباد
- شرح كفاية الاصول
- منتخب الرسائل
- مناسك حج
- وسيله النجاة الصغرى
- ذخيرة الصالحين
شاگردان
در مكتب علمى آیتالله اصفهانى بسيارى از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عاليقدر و گرانمايه حاضر مى شدند كه برخى از آنان عبارتند از حضرات آيات:
سيدمحمود شاهرودى، سردار كابلى، سيدعلى يثربى كاشانى، ميرزا آقا اصطهباناتى، محمدتقى آملى، شيخ هاشم آملى، محمدرضا طبسى، سيدابوالحسن شمس آبادى، سيدعبدالله شيرازى، شيخ على عليارى تبريزى، علامه طباطبايى و ميرزا مهدى آشتيانى
وفات
آیتالله سيدابوالحسن اصفهانى تا واپسين سال حيات خويش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خويش دچار ضعف مزاج گرديد و به بيماريهاى گوناگونى مبتلا شد. ايشان در آن سالها در فصل تابستان برای در امان ماندن از گرماى زياد شهر نجف به كاظمين و سامرا مى رفت، در آنجا گر چه در ظاهر در استراحت به سر میبرد، ولى در عمل اينچنين نبود. او به تنهایى در آنجا به نامههاى زيادى كه از سوى مسلمانان و دوستدارانش به منظور كسب نظرات فقهى و رهنمودهاى علمى وى برایش ارسال مى شد، پاسخ مى داد و با تنى خسته و كوفته سر بر بالين مى گذارد. چند صباحى پيش از اينكه دار فانى را وداع گويد وضعيت مزاجى وى رو به وخامت گذاشت. به او پيشنهاد كردند كه محلى ديگر را كه داراى هوايى مناسب است، برگزيند. او ایران را انتخاب كرد اما خيلى زود از سفر به ایران منصرف شد و سفر به بعلبك لبنان را برگزيد پس از مدت زمان كوتاهى كه ايشان در بعلبك بود بسيارى از بزرگان و دانشمندان جبل عامل، بعلبك، بيروت، دمشق و ديگر نقاط لبنان و سوريه با وى ديدار كردند. پس از اينكه وضعيت مزاجى وى تا اندازهاى بهبود يافت، روزى در اثر سانحهاى به زمين خورد و پس از بازگشت به كاظمين در شب نهم ذيحجه 1365ق در 81 سالگى دارفانى را وداع گفت.
پیکر شريف آیتالله اصفهانى پس از حمل از كاظمين به نجف و تشييعى كم سابقه در صحن مطهر اميرالمؤمنين عليهالسلام كنار قبر فرزند شهيدش سيدمحمدحسن و آرامگاه آیتالله خراسانى به خاک سپرده شد.
از آیتالله سيدابوالحسن اصفهانى فرزندان نیک نامى به يادگار ماند كه نام آنان به قرار ذيل است:
- علامه شهيد محمدحسن اصفهانى (1349 ق)
- حجتالاسلام سيدمحمد اصفهانى (متوفاى 1326 ق)
- سيدعلى اصفهانى
- حجتالاسلام سيدحسين اصفهانى
- فاطمه (همسر حجتالاسلام سيدمير بادكوبه اى)
- رباب (همسر آیتالله سيدحسين اصفهانى بروجنى)
- مريم (همسر حجتالاسلام سيدجواد اشكورى)
- زهرا (همسر سيدحسين علوى)
- بتول (همسر سيدعبدالخالق موسوى زاده)
منابع مقاله
- اعيان الشيعه: سيدمحسن امين عاملى، ج 2، ص231، ج 2، ص332
- مجله نور علم: دوره سوم، شماره چهارم، ص95، ص97، ص110
- دائرةالمعارف تشيع: ج 2، ص220، زندگانى حضرت آیتالله چهار سوقى، ص127
- علماء معاصرين: خيابانى، ص193
- وفيات العلماء: جلالى شاهرودى، ص240
- هكذا عرفتهم: ج 2، ص114 - 115
- گنجينه دانشمندان: محمد شريف رازى، ج 1، ص220 - 221
- الثورة العراقية و رسالة الاسلام: شماره 1، سال 6
- نهضت روحانیون: ج 2، ص161
- گلشن ابرار: ج 2، ص585
وابستهها
صلاة المسافر (للسید الاصفهانی)
وسيلة النجاة مع تعاليق الإمام الخميني (موسوعه جلد 26 و 27)
بغیة الهداة في شرح وسیلة النجاة
صراط النجاه ترجمه (کتاب وسیله النجاه)