باباافضل کاشانی، محمد بن حسین: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'فارسى' به 'فارسی') |
جز (جایگزینی متن - '== منابع مقاله ==' به '==منابع مقاله==') |
||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۴: | ||
<references /> | <references /> | ||
== منابع مقاله == | ==منابع مقاله== | ||
قرایی گرگانی، مرتضی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، 1380 | قرایی گرگانی، مرتضی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، 1380 |
نسخهٔ ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۰۸:۰۹
نام | بابا افضل کاشانی، محمد بن حسین |
---|---|
نامهای دیگر | افضل
بابا افضل افضل الدین کاشانی، محمد بن حسین مرقی کاشانی، افضلالله محمد مرقی کاشانی، افضل الدین محمد خواجه افضل الدین کاشی کاشانی، افضل الدین |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 610 ق |
اساتید | |
برخی آثار | |
کد مؤلف | AUTHORCODE4998AUTHORCODE |
افضلالدين محمد بن حسن مَرَقى كاشانى، معروف به بابا اَفْضَل كاشانى، حكيم، عارف و شاعر ايرانى نيمه دوم سده 6 و نيمه نخست سده 7ق است. وى به سبب داشتن آثار فلسفى به زبان فارسی و نيز سرودههايش، در ايران آوازهاى بلند دارد، بااينهمه، شرح زندگانى وى چندان آشكار نيست.
تولد و اساتید
نام او ظاهراً نخستين بار در برخى آثار خواجه نصيرالدين طوسى آمده كه خود را شاگرد يكى از شاگردان بابا؛ يعنى كمالالدين محمد حاسب رياضىدان دانسته است. وى در شرح الاشارات خود نيز كه آن را پيش از 644ق / 1246م نوشته است، در نقل يكى از آراء بابا افضل، از او با تعبير «رحمهالله» ياد مىكند و اين قرينهاى درباره تاريخ وفات او به دست مىدهد، اما در يكى از منابع كهن و معتبر درباره او كه رسالهاى است با عنوان «مختصر في ذكر الحكماء اليونانيين و المليين» (متعلق به اواخر سده 7 يا اوايل سده 8ق)، درگذشت او حدود سال 610ق / 1213م آمده است. بر اين اساس، با توجه به اينكه بابا افضل در نامهاى به 60 سالگى خود اشاره كرده، مىتوان گفت كه تولد او پيش از 550ق / 1155م بوده است.
آرامگاه
آرامگاه وى در روستاى مرق در 42 كيلومترى شمال غرب كاشان است كه محراب گچبرى منقوش با آيههايى به خط ثلث گرداگرد آن از نمونههاى ارزشمند هنر دوران مغول و صندوقچه چوبى مشبك آن به شيوه «آلت و لغت» با تاريخ 912ق در شمار بهترين آثار هنرى عصر صفوى است.
سرگذشت ابهامآميز وى موجب شده است كه درباره او افسانهها ساخته و پرداخته شود؛ خويشى خواجه نصيرالدين طوسى با وى و دور ماندن كاشان از گزند مغولان با ميانجىگرى خواجه طوسى به احترام بابا افضلالدين، شيفتگى پادشاه زنگبار نسبت به بابا كه در خدمت او به لباس درويشى درآمد و پس از مرگ وى معتكف آرامگاهش گرديد، ديدار شيخ سعدى با بابا افضل، مقام والاى او نزد سلطان محمود غزنوى و تعلق خاطر بابا به پسرى خياطپيشه و در نتيجه عزلتگزينى وى در پايان عمر، از آن جملهاند كه هيچيك پذيرفتنى نيست؛ در عين آنكه از شخصيت تأثيرگذار او حكايت دارد.
مهارت
سهم وى در خدمت به فرهنگ ايرانى، بيش از همه در حوزه ادبيات است. او يكى از بزرگترين شاعران در ميان حكماى مسلمان به شمار مىرود و مىتوان او را يكى از دو يا 3 تن از برجستهترين رباعىسرايان دانست. برخى رباعيات او را به ابوسعيد ابوالخير، عمر خيام، اوحدالدين کرمانى، مولوى، خواجه عبدالله انصارى، عطار و ديگران نسبت دادهاند. او در رباعياتش چند جا تخلص خويش را «افضل» آورده است. قديمترين مأخذ اشعار فارسی وى، مجموعه «مونس الاحرار في دقايق الاشعار» تأليف محمد بن بدر جاجرمى است كه 6 غزل نيز به نام افضلالدين كاشانى ثبت كرده است. بيشتر رباعىها و اشعار او بيان انديشههاى حِكمى، بهويژه هشدار به ناپايدارى جهان و ذكر حقايق عرفانى است. وى در سرودههايش برخلاف ديدگاه نسبىگراى خيام، از منظر يقينى سخن مىگويد كه حاصل دانشى يگانه است.
از ويژگىهاى برجسته كار او اين است كه آثارش را يا از آغاز به فارسی روان نوشته يا آثار اندكى را كه نخست به عربى پرداخته بوده، بعدها به فارسی برگردانده است. وى برخى از آثار عربى حكيمان پيشين را نيز به فارسی درآورده است. فارسینويسى او برخلاف فيلسوفانى مانند خواجه نصيرالدين و ابن سينا، از روى ترجيح شخصى و نه به خواست ديگران بوده است. شيوه پخته و روان او نزدیک به سبک و اسلوب پيشينيان است؛ چنانكه بهكاربردن گزارههاى كوتاه، خوددارى نكردن از تكرار يك واژه هنگام ضرورت و استفاده اندك از ضمير و واژههاى مترادف كه همگى از ويژگىهاى نثر كهن است، در نوشتههاى فصيح وى فراوان به چشم مىخورد. در ترجمه و جايگزينى واژههاى فلسفى به زبان فارسی، كار او با كوشش ابن سينا در دانشنامه علايى قابل مقايسه است؛ با اين تفاوت كه بابا افضل به جنبههاى زيبايىشناسانه كاربرد واژهها اهتمام بيشترى نشان داده است. در اين ميان، ترجمه او از رساله نفس ارسطو را مىتوان نمونه ممتازى از ترجمه و نگارش فلسفى به زبان فارسی به شمار آورد.
آثار
الف)- رباعىها و ديگر اشعار:
195 رباعى از وى در مصنفات او آمده است. سعيد نفيسى 483 رباعى را با عنوان رباعيات بابا افضل كاشانى گرد آورده و در تهران به چاپ رسانده است. كتابى نيز با عنوان ديوان حكيم افضلالدين محمد مرقى كاشانى به كوشش مصطفى فيضى و ديگران در كاشان به چاپ رسيده كه مشتمل بر بيش از 686 رباعى و 12 غزل و قصيده است، اما درباره انتساب رباعىها كه برخى از آنها به ديگران نيز منسوب است، بررسى نقادانهاى صورت نگرفته است.
ب)- آثار منثور:
1. عرضنامه، اثرى مهم كه بيش از آثار ديگر وى، آراء خاص او را دربردارد. اين اثر در 4 بخش (عرض) تدوين شده است. او در اين اثر بر شناخت نفس و مقام والايى كه خود انسان از راه دانستن حقايق كلى به دست مىآورد، تأكيد مىكند. همچنانكه مىگويد: مقصود نهايى از پرداختن عرضنامه در مباحث بخشهاى سوم و چهارم اين اثر كه به دانش حقايق كلى اختصاص دارد، نهفته است.
2. جامع الحكمة كه از ديد بيشتر كسانى كه به فهرست آثار او پرداختهاند، دور مانده است.
3. مدارج الكمال يا گشايشنامه كه خود وى از آن به فتوح هشت ياد كرده، نخست به عربى نوشته و سپس به فارسی برگردانده است.
4. جاوداننامه: اثرى است مبتنى بر تعاليم قرآن و حديث و شامل مباحثى چون انواع دانش، اهميت خودشناسى و آغاز و فرجام هستى.
5. رهانجامنامه.
6. رساله در علم و نطق يا منهاج مبين كه نخست آن را به عربى نوشته بوده و سپس به فارسی برگردانده است. اين اثر توجه فراوان او را به تفكر منطقى، در معناى دقيق ارسطويى آن نشان مىدهد.
7. ساز و پيرايه شاهان پرمايه: اين رساله را مىتوان اثرى در زمينه فلسفه سياسى محسوب كرد، ضمن اينكه در آن علاوه بر پادشاه كامل، نفس كامل را نيز به تصوير مىكشد.
8. ترجمه رساله نفس ارسطو.
9. ينبوع الحياة: ترجمه 13 فصل از سخنان هرمس الهرامسه، مشتمل بر مناجاتهايى به سبک خواجه عبدالله انصارى، به نامهاى معاتبة النفس و زجر النفس. اصل اين اثر ينبوع الحكمة نيز ناميده شده است.
10. تفاحه كه دانشپژوه از آن به سيبنامه ياد كرده است، ترجمه رسالهاى عربى منسوب به ارسطو با همين عنوان است.
ج)- رسالههاى كوچكتر:
1. مبادى موجودات نفسانى.
2. ايمنى از بطلان نفس در پناه خرد.
3. نامهها و پرسشها (مكاتيب و جواب اسئله): شامل 7 نامه كه بيشتر آنها پاسخ به پرسشهاى ياران و شاگردان، درباره مابعدالطبيعه، اخلاق و دين است.
4. تقريرات و فصول مقطّعه: شامل 36 قطعه كه از نظر كوتاهى و بلندى ميان دو سطر و 6 صفحه قرار دارند.
5. آيات الصنعة في الكشف عن مطالب الهية سبعة يا آيات الابداع في الصنعة.
د)- آثار منسوب:
1. المفيد للمستفيد.
2. چهار عنوان يا منتخب كيمياى سعادت.
3. رساله علم واجب و شرح فصوص الحكم.
انديشه فلسفى
بابا افضل برخلاف بيشتر فيلسوفان، كتابى كه همه ابواب حكمت از طبيعى، الهى و رياضى را با ساختارى مشخص در بر گرفته باشد، ندارد. نظريات او در رسالههاى كوچك و بزرگى منعكس است كه زبان و اصطلاحات نوى كه در آنها به كار رفته است، جنبهاى از استقلال فكرى و نوآورى او را نشان مىدهد.
در تفكر فلسفى وى، شناخت نفس و به تعبير او «خود» انسانى، از اهميت يگانهاى برخوردار است. «خود» در ديدگاه او، آيينهاى است كه سراسر عالم حقيقت را بر كسى كه به شناخت خود دست يابد، آشكار مىسازد. جايگاه محورى خودشناسى نزد او بهگونهاى است كه بر اغلب مباحث فلسفى در آثار او تأثير نهاده است و ازهمينرو، در نوشتههاى او، كمتر سخنى در ابواب متداول خداشناسى و وجودشناسى آمده است كه به نوعى به خودشناسى ارتباط نداشته باشد.
وجود از ديدگاه او بر دو گونه است: «بودن» و «يافتن» كه هريك يا بالقوهاند، يا بالفعل.
درباره مراتب وجود، وى نظرى متفاوت با تفكر افلوطين و نوافلاطونيان مسلمان داشته است؛ چنانكه سير نزولى و صعودى موجودات از كلى به جزئى و از جزئى به كلى را به معنى واقعى نپذيرفته، قوس نزولى و صعودى از نفس انسانى تا اجسام طبيعى و برعكس را فقط در عقل و ذهن انسان مىداند، نه در عالم خارج.
در آثار وى از اصطلاحهاى عقل و عاقل و معقول، به دانش و داننده و دانسته نيز تعبير شده است. از ديدگاه او دانش چيزى جز روشنى و پيدايى وجود چيزها نيست و روشنى و پيدايى چيزها همانا تمامى وجود آنهاست. پيوندى كه وى ميان دانش و هستى برقرار مىكند، از ويژگىهاى مهم انديشه اوست. از ديدگاه وى، ميان جسم انسان و نفس او تفاوت جوهرى نيست.
از ويژگىهاى وى، گرايش او به بينش و سلوك عرفانى است كه علاوه بر رباعىها، به پارهاى از رسائل او نيز رنگى صوفيانه بخشيده است. وى در عين حال كه ارزش يگانهاى براى خرد قائل است، از رابطه تزكيه نفس و دانش حقيقى سخن مىگويد. نظر او درباره وحدت جوهر و ماهيت عالم نيز از اين حيث قابل توجه است. در پاسخ اين پرسش كه آيا ذات و حقيقت علت با ذات و حقيقت معلول مباين است يا نه، مىگويد: اگر اين دو را مباين بدانيم، چگونه امرى مىتواند علت امر مباين خود شود و اگر بگوييم كه ذات هر دو يكى است، پس علت و معلولى از ميان خواهد رفت. وى اين مسئله را چنين تبيين مىكند كه ذات و حقيقت علت و معلول يكى است و مباينت آن دو به واسطه اعتبار نسبت علت و معلول است؛ بنابراین، «موجودات به ذات [واحد] موجودند و ذوات به وى ذواتند و حقايق به وى حقايق و او خود ذات و حقيقت همه»[۱].
پانويس
- ↑ قرایی گرگانی، مرتضی، ج10، ص735
منابع مقاله
قرایی گرگانی، مرتضی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، 1380