ابن حجه، تقیالدین بن علی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'دايرة المعارف' به 'دايرةالمعارف') |
جز (جایگزینی متن - 'ناصر الدين' به 'ناصرالدين') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
در فاصله سالهاى 801 تا 815ق بارها بين شام و مصر سفر كرد و شاهد بسيارى از وقايع از جمله حريق مجدد دمشق توسط تيمور لنگ بود. در 803ق در حلب به خدمت علاّن نايب شهر درآمد. سپس چون علان از بيم سلطان فرارى شد، وى مدتى در خفا زيست، ليكن با وساطت صدر الدين ابن آدمى به خدمت نايب دمشق، شيخ محمودى درآمد. آنگاه دمرداش را كه در طرابلس بر فرنگان پيروز شده بود، مدح گفت و بر اثر آن، به دمشق رفت و كار کتابت ديوان او را به عهده گرفت. در 813ق كه الملك الناصر به دمشق وارد مىشد، دوباره مدتى پنهان شد و در 814ق به حلب رفت. بىگمان طى همين سالها بود كه وى فرصت تأليف و تصنيف يافت. | در فاصله سالهاى 801 تا 815ق بارها بين شام و مصر سفر كرد و شاهد بسيارى از وقايع از جمله حريق مجدد دمشق توسط تيمور لنگ بود. در 803ق در حلب به خدمت علاّن نايب شهر درآمد. سپس چون علان از بيم سلطان فرارى شد، وى مدتى در خفا زيست، ليكن با وساطت صدر الدين ابن آدمى به خدمت نايب دمشق، شيخ محمودى درآمد. آنگاه دمرداش را كه در طرابلس بر فرنگان پيروز شده بود، مدح گفت و بر اثر آن، به دمشق رفت و كار کتابت ديوان او را به عهده گرفت. در 813ق كه الملك الناصر به دمشق وارد مىشد، دوباره مدتى پنهان شد و در 814ق به حلب رفت. بىگمان طى همين سالها بود كه وى فرصت تأليف و تصنيف يافت. | ||
پس از قتل فرج برقوق در 815ق1412/م چون شيخ محمودى، با نام المؤيد ابوالنصر زمام امور را در قاهره به دست گرفت، ابن حجة را همراه خويش به آن ديار برد و نديم و شاعر مخصوص خود ساخت و سپس بر مناصب عالى برگماشت. بدينسان، ابن حجة اعتبارى فراوان و ثروتى كلان فراهم آورد. وى نمونهاى از نامههاى خود را كه در همين روزگار نوشته و مربوط به 819ق است، در کتاب «ثمرات الاوراق» نقل كرده است. پس از چندى، ابن حجه متصدى ديوان انشا در دربار ملك مؤيد شد. او را به حكم وظايفى كه داشت، غالباً در التزام ركاب ملك مىيابيم. در سفرى كه ملك به بلاد روم كرد، وى شرح سفر و فتوحات سلطان را در شمال شام و آسياى صغير به نثرى نسبتاً مغلق و مسجع شرح داده كه در «ثمرات الاوراق» مىتوان يافت. البته در اكثر اين موفقيتها كه نصيب او مىشد، نبايد تأثير قاضى | پس از قتل فرج برقوق در 815ق1412/م چون شيخ محمودى، با نام المؤيد ابوالنصر زمام امور را در قاهره به دست گرفت، ابن حجة را همراه خويش به آن ديار برد و نديم و شاعر مخصوص خود ساخت و سپس بر مناصب عالى برگماشت. بدينسان، ابن حجة اعتبارى فراوان و ثروتى كلان فراهم آورد. وى نمونهاى از نامههاى خود را كه در همين روزگار نوشته و مربوط به 819ق است، در کتاب «ثمرات الاوراق» نقل كرده است. پس از چندى، ابن حجه متصدى ديوان انشا در دربار ملك مؤيد شد. او را به حكم وظايفى كه داشت، غالباً در التزام ركاب ملك مىيابيم. در سفرى كه ملك به بلاد روم كرد، وى شرح سفر و فتوحات سلطان را در شمال شام و آسياى صغير به نثرى نسبتاً مغلق و مسجع شرح داده كه در «ثمرات الاوراق» مىتوان يافت. البته در اكثر اين موفقيتها كه نصيب او مىشد، نبايد تأثير قاضى ناصرالدين بارزى را فراموش كرد. وى كه خود منشى مخصوص سلطان بود، ابنحجه را تا مقام شيخوخت ادباى مصر بركشيد. ابنحجه در «خزانة الادب» صريحاً به اين مسأله اعتراف كرده و وى را مشوق خويش مىشمارد. | ||
ابن حجه با همه خوش خلقى و جوانمردى، بسيار مغرور و متكبر بود و در ديگر شعرا به چشم شاگردان خويش مىنگريست و سرقتهاى ادبى ايشان را آشكار مىساخت و بدينسان، موجب رنجش و آزار آنان مىگرديد. از اين رو همينكه بزرگترين حامى او يعنى ملك مؤيد در 830ق1427/م درگذشت، شاعران كه كينه وى را به دل داشتند، فرصت را غنيمت شمرده، به هجو او پرداختند و در هجاهاى خويش از هيچ سخن گزندهاى فروگذار نكردند و حتى خضاب بستن او را در كهنسالى، به باد ريشخند گرفتند. | ابن حجه با همه خوش خلقى و جوانمردى، بسيار مغرور و متكبر بود و در ديگر شعرا به چشم شاگردان خويش مىنگريست و سرقتهاى ادبى ايشان را آشكار مىساخت و بدينسان، موجب رنجش و آزار آنان مىگرديد. از اين رو همينكه بزرگترين حامى او يعنى ملك مؤيد در 830ق1427/م درگذشت، شاعران كه كينه وى را به دل داشتند، فرصت را غنيمت شمرده، به هجو او پرداختند و در هجاهاى خويش از هيچ سخن گزندهاى فروگذار نكردند و حتى خضاب بستن او را در كهنسالى، به باد ريشخند گرفتند. |
نسخهٔ ۲۱ اکتبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۱:۴۴
نام | ابن حجه، تقیالدین بن علی |
---|---|
نامهای دیگر | ابن حجه الحموی، ابوبکر تقیالدین
حموی، ابوبکر بن علی بن عبدالله ازراری، ابوبکر بن علی |
نام پدر | |
متولد | 1366 م |
محل تولد | |
رحلت | 837 هـ.ق یا 1434 م |
اساتید | |
برخی آثار | |
کد مؤلف | AUTHORCODE3661AUTHORCODE |
«اِبْنِ حِجّة حَمَوى، تقى الدين ابوبكر بن على بن عبدالله»، اديب، شاعر، موشّحسرا و مؤلف حنفى كه علاوه بر مشاغل اجتماعى، برخى از وظايف و مناصب دينى را نيز بر عهده داشت. وى در حماة شام به دنيا آمد و همانجا پرورش يافت. از دوران جوانى او اطلاع چندانى در دست نيست، جز آنكه گفتهاند به حفظ قرآن اهتمام داشت و از طريق كار حرير و دگمهسازى امرار معاش مىكرد. از همين روست كه گاه او را «ازرارى» ناميدهاند.
وى زندگى ادبى خويش را با شركت در مجلس علماى حماة، از جمله شيخ هيتى و عز موصلى آغاز نمود و از محضر آنان بهرهها برد و نيز ملازم مجلس علاء قضامى شد تا آنكه در سرودن «زجل» و «مواليا» مهارت يافت. سپس به سبك كهن روى آورد و در مدح بزرگان حماة، قصيدهها پرداخت و چون در اين كار شهرتى يافت، به دمشق رفت و برهان بن جماعة، قاضى شام را در قصيدهاى شيوا مدح كرد. آنگاه شهرت وى فراگير شد و از آن پس سفرهاى متعدد خود را ميان قاهره و شام آغاز كرد. در قاهره به وزير ابن مكانس (د 794ق1392/م) كه خود نيز شاعر بود، پيوست و او را مدح گفت. در اين سفر به حضور بسيارى از بزرگان نيز از جمله ابن خلدون راه يافت و به مدح آنان پرداخت. پس از چندى به شام بازگشت و زمانى به دمشق رسيد كه ظاهر برقوق آن را پس از چندى محاصره، به آتش كشيده بود (791ق). ابن حجة مشاهدات خود را از شهرِ در آتش سوخته، در نامهاى بس شورانگيز تحت عنوان ياقوت الكلام... براى ابن مكانس وصف كرده است كه بىگمان يكى از زيباترين آثار او محسوب مىگردد. وى در طول اقامتش در شام، به مدح امراى دمشق، حِمْص و حماة پرداخت كه از آن جملهاند: علاء الدين ابن ابى البقا قاضى دمشق و امين الدين حمصى.
در فاصله سالهاى 801 تا 815ق بارها بين شام و مصر سفر كرد و شاهد بسيارى از وقايع از جمله حريق مجدد دمشق توسط تيمور لنگ بود. در 803ق در حلب به خدمت علاّن نايب شهر درآمد. سپس چون علان از بيم سلطان فرارى شد، وى مدتى در خفا زيست، ليكن با وساطت صدر الدين ابن آدمى به خدمت نايب دمشق، شيخ محمودى درآمد. آنگاه دمرداش را كه در طرابلس بر فرنگان پيروز شده بود، مدح گفت و بر اثر آن، به دمشق رفت و كار کتابت ديوان او را به عهده گرفت. در 813ق كه الملك الناصر به دمشق وارد مىشد، دوباره مدتى پنهان شد و در 814ق به حلب رفت. بىگمان طى همين سالها بود كه وى فرصت تأليف و تصنيف يافت.
پس از قتل فرج برقوق در 815ق1412/م چون شيخ محمودى، با نام المؤيد ابوالنصر زمام امور را در قاهره به دست گرفت، ابن حجة را همراه خويش به آن ديار برد و نديم و شاعر مخصوص خود ساخت و سپس بر مناصب عالى برگماشت. بدينسان، ابن حجة اعتبارى فراوان و ثروتى كلان فراهم آورد. وى نمونهاى از نامههاى خود را كه در همين روزگار نوشته و مربوط به 819ق است، در کتاب «ثمرات الاوراق» نقل كرده است. پس از چندى، ابن حجه متصدى ديوان انشا در دربار ملك مؤيد شد. او را به حكم وظايفى كه داشت، غالباً در التزام ركاب ملك مىيابيم. در سفرى كه ملك به بلاد روم كرد، وى شرح سفر و فتوحات سلطان را در شمال شام و آسياى صغير به نثرى نسبتاً مغلق و مسجع شرح داده كه در «ثمرات الاوراق» مىتوان يافت. البته در اكثر اين موفقيتها كه نصيب او مىشد، نبايد تأثير قاضى ناصرالدين بارزى را فراموش كرد. وى كه خود منشى مخصوص سلطان بود، ابنحجه را تا مقام شيخوخت ادباى مصر بركشيد. ابنحجه در «خزانة الادب» صريحاً به اين مسأله اعتراف كرده و وى را مشوق خويش مىشمارد.
ابن حجه با همه خوش خلقى و جوانمردى، بسيار مغرور و متكبر بود و در ديگر شعرا به چشم شاگردان خويش مىنگريست و سرقتهاى ادبى ايشان را آشكار مىساخت و بدينسان، موجب رنجش و آزار آنان مىگرديد. از اين رو همينكه بزرگترين حامى او يعنى ملك مؤيد در 830ق1427/م درگذشت، شاعران كه كينه وى را به دل داشتند، فرصت را غنيمت شمرده، به هجو او پرداختند و در هجاهاى خويش از هيچ سخن گزندهاى فروگذار نكردند و حتى خضاب بستن او را در كهنسالى، به باد ريشخند گرفتند.
دگرگونى احوال شاعر موجب شد كه حتى دوستان و ياران كهن از او روى برتابند. مثلاً نواجى (صاحب «حلية الكميت» كه اشعار بسيارى از او نقل كرده است) همه مراتب مودتى را كه با او داشت، فراموش كرده کتاب «الحجة في سرقات ابن حجة» را در انتقاد از او تأليف كرد. ابن حجه كه عرصه حيات را بر خود تنگ مىديد، به ناچار در 830ق قاهره را ترك گفت و به زادگاه خود بازگشت و باقى عمر را در كار علم و ادب سپرى كرد. وى با آنكه در حماة از زندگى آسودهاى برخوردار بود، باز در اواخر عمر در روزگارى كه كمال الدين ابن بارزى رياست ديوان انشا را به عهده گرفت، مقدمات بازگشت به قاهره را مهيا ساخت، اما اجل مهلتش نداد و در زادگاه خويش از دنيا رفت و به قول صابونى در تاريخ حماة او را در نزديكى باب جسر به خاك سپردند و بقاياى آرامگاهش تا اواخر سده 13ق، هنوز باقى بود. ابن حجه در تمامى دوران حيات خود مجالست و مصاحبت علما را ترك نكرد و نيز بسيارى از بزرگان علم از محضر وى بهره بردند. بىترديد او را مىتوان يكى از بزرگترين شعرا و ادباى دوره مماليك به شمار آورد. وى از جمله كسانى است كه شيوه زجل و مواليا را در شرق رونق بخشيد. اشعار او آينه تمام نماى ادبيات اين دوره است. عنايت خاص به صنايع لفظى كه از ويژگىهاى اين روزگار است، به نحو بارزى در آثار وى پديدار است. يكى از فنونى كه بسيار مورد توجه او بوده، همانا مخمس كردن قصايد مشهور است، از جمله مشهورترين تخميسات وى تخميس «الاسماء الحسنى»- عينيه مشهور سهيلى- است و ديگر تخميس «بُرده» بوصيرى و تخميس قصيده عبدالقادر گيلانى با عنوان «رشف المنهلين في تخميس ابيات الشيخ عبدالقادر الكيلانى». از جمله معارضات وى، «بديعيه» معروف اوست كه در معارضه با بديعيان صفى الدين حلى و عز الدين موصلى سروده است. برخى از نويسندگان متأخر و معاصر در عين ستايش شعر او، بر خلاف گذشتگان، آن را خالى از تكلف و تصنع نمىدانند، اما نثر او را به شيوايى و استوارى ستوده و برتر از شعرش شمردهاند. كثرت نسخ خطى و عناوين متعدد مؤلفات او، دليل روشنى بر اقبال مردمان به آثار اوست. تبحر او در علوم و فنون مختلف ادب، قابل توجه و تعمق است. با اينهمه، هيچ ابايى از «سرقت ادبى» نداشت، چنانكه پيش از اين به الحجة في سرقات ابن حجة اشاره شد. قريشى مصحح کتاب «بلوغ الامل» او در مقدمه، اشاراتى به سرقتهاى وى از ديگر شاعران كرده است.
آثار
بديعيه، خزانة الادب و غايه الارب، بلوغ الامل في فن الزجل، تأهيل الغريب، ثمرات الاوراق، ديوان، كشف اللثام عن وجه التورية و الاستخدام، ياقوت الكلام فيما ناب الشام، قهوة الانشاء، تغريد الصادحو....
چند کتاب نيز به وى منسوب است كه عبارتند از: 1. لزفة البيطار في عقر ابن العطار؛ 2. حديقة زهير؛ 3. قطر النباتين؛ 4. ناضج قلاقس.
منابع
دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج3، ص333.