ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'عبد الله' به 'عبدالله')
    جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو')
    خط ۴۰: خط ۴۰:




    شهاب الدين ابو الفضل احمد بن على بن محمد بن محمد بن على بن احمد بن محمود بن احمد حجر عسقلانى كنانى مصرى (22 شعبان 773-ذيقعدۀ 16/852 فوريۀ 1372- ژانويۀ 1449)، يكى از علماى بزرگ حديث و فقه شافعى، موّرخ و شاعر.
    شهاب الدين ابوالفضل احمد بن على بن محمد بن محمد بن على بن احمد بن محمود بن احمد حجر عسقلانى كنانى مصرى (22 شعبان 773-ذيقعدۀ 16/852 فوريۀ 1372- ژانويۀ 1449)، يكى از علماى بزرگ حديث و فقه شافعى، موّرخ و شاعر.


    از او به «حافظ العصر» و «شيخ الاسلام» و «امير المؤمنين در حديث» ياد كرده‌اند (ابن تغرى بردى، 532/15؛ابن عماد، 270/7) ؛و در زمان او، بجز چند تن كه شرح آن خواهد آمد، همه به بزرگى و دانش و احاطۀ مسلم و بى چون و چراى او در حديث و فقه گواهى داده‌اند و او در ميان حفّاظ بزرگ حديث نبوى در رديف كسانى مانند ابو نعيم اصفهانى و [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و [[خطيب بغدادى]] و [[ذهبى]] قرار دارد.
    از او به «حافظ العصر» و «شيخ الاسلام» و «امير المؤمنين در حديث» ياد كرده‌اند (ابن تغرى بردى، 532/15؛ابن عماد، 270/7) ؛و در زمان او، بجز چند تن كه شرح آن خواهد آمد، همه به بزرگى و دانش و احاطۀ مسلم و بى چون و چراى او در حديث و فقه گواهى داده‌اند و او در ميان حفّاظ بزرگ حديث نبوى در رديف كسانى مانند ابونعيم اصفهانى و [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و [[خطيب بغدادى]] و [[ذهبى]] قرار دارد.


    سخاوى بزرگ‌ترين شاگرد و شرح حال نويس او، نام او و اجداد وى را به طريقى كه ذكر كرديم آورده است و تاريخ تولد او را در 22 شعبان 773 و تاريخ وفاتش را در اواخر ذيحجۀ 852 نوشته است <ref>الضوء، 36/2-40</ref>. همو کتاب جداگانه‌اى در احوال شيخ خود تأليف كرده به نام الجواهر و الدّرر فى ترجمة شيخ الاسلام ابن حجر كه هنوز چاپ نشده است و ما به نسخه خطى آن دسترسى نداريم و آنچه از اين کتاب نقل خواهد شد از کتاب محمد كمال الدين عز الدين است به نام التاريخ و المنهج التّاريخى لابن حجر العسقلانى. در شرح حال ابن حجر تكيۀ عمدۀ ما بر گفته‌هاى ديگر سخاوى در الضوء اللامع و الذيل على رفع الاصر عن قضاة مصر و مهم‌تر از همه بر کتاب انباء الغمر بابناء العمر تأليف خود ابن حجر است كه مهم‌ترين منبع موثق دربارۀ زندگى اوست؛همچنين از گفته‌هاى معاصران او مانند ابن تغرى بردى در النّجوم الزّاهرة و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] در السّلوك لمعرفة دول الملوك استفاده شده است.
    سخاوى بزرگ‌ترين شاگرد و شرح حال نويس او، نام او و اجداد وى را به طريقى كه ذكر كرديم آورده است و تاريخ تولد او را در 22 شعبان 773 و تاريخ وفاتش را در اواخر ذيحجۀ 852 نوشته است <ref>الضوء، 36/2-40</ref>. همو کتاب جداگانه‌اى در احوال شيخ خود تأليف كرده به نام الجواهر و الدّرر فى ترجمة شيخ الاسلام ابن حجر كه هنوز چاپ نشده است و ما به نسخه خطى آن دسترسى نداريم و آنچه از اين کتاب نقل خواهد شد از کتاب محمد كمال الدين عز الدين است به نام التاريخ و المنهج التّاريخى لابن حجر العسقلانى. در شرح حال ابن حجر تكيۀ عمدۀ ما بر گفته‌هاى ديگر سخاوى در الضوء اللامع و الذيل على رفع الاصر عن قضاة مصر و مهم‌تر از همه بر کتاب انباء الغمر بابناء العمر تأليف خود ابن حجر است كه مهم‌ترين منبع موثق دربارۀ زندگى اوست؛همچنين از گفته‌هاى معاصران او مانند ابن تغرى بردى در النّجوم الزّاهرة و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] در السّلوك لمعرفة دول الملوك استفاده شده است.


    به گفتۀ سخاوى <ref>الضوء، 36/2</ref> «ابن حجر» لقب يكى از اجداد او بوده است كه به اولاد و احفاد او هم بسط يافته و شاخص ترين عنوان وى شده است. پدر او على بن محمد عسقلانى (ح 720-23 رجب 1320/777-19 دسامبر 1375) نيز اهل علم و مدتى در حكم و قضا نايب ابن عقيل بهاء الدين ابو محمد عبد اللّه بن عبد الرحمن شافعى (د 769 ق) بود. او شاعر هم بود و چند ديوان داشت و به دادن فتوا و قرائات سبع مجاز بود. ابن حجر مى‌گويد كه در وفات پدرش هنوز چهار سالگى را تمام نكرده بود و او را مانند خيال به ياد داشت و گفته بود كه كنيۀ فرزندم احمد، ابو الفضل است <ref>انباء، 174/1-175</ref>. تولد ابن حجر در قاهره در خانه‌اى در كنار رود نيل، نزديك دار النحاس و جامع جديد، اتفاق افتاد. پدر او را فرزندى بود كه در زمان حيات پدر از دنيا رفت و او از آن باب سخت اندوهناك شد. يكى از شيوخ به نام شيخ يحيى صنافيرى (د 773 ق) او را تسليت داد. اين شيخ كه اهل كشف و كرامات بود او را به فرزند ديگرى بشارت داد كه همين ابن حجر بود <ref>الدّرر الكامنه، 201/6</ref>.
    به گفتۀ سخاوى <ref>الضوء، 36/2</ref> «ابن حجر» لقب يكى از اجداد او بوده است كه به اولاد و احفاد او هم بسط يافته و شاخص ترين عنوان وى شده است. پدر او على بن محمد عسقلانى (ح 720-23 رجب 1320/777-19 دسامبر 1375) نيز اهل علم و مدتى در حكم و قضا نايب ابن عقيل بهاء الدين ابومحمد عبد اللّه بن عبد الرحمن شافعى (د 769 ق) بود. او شاعر هم بود و چند ديوان داشت و به دادن فتوا و قرائات سبع مجاز بود. ابن حجر مى‌گويد كه در وفات پدرش هنوز چهار سالگى را تمام نكرده بود و او را مانند خيال به ياد داشت و گفته بود كه كنيۀ فرزندم احمد، ابوالفضل است <ref>انباء، 174/1-175</ref>. تولد ابن حجر در قاهره در خانه‌اى در كنار رود نيل، نزديك دار النحاس و جامع جديد، اتفاق افتاد. پدر او را فرزندى بود كه در زمان حيات پدر از دنيا رفت و او از آن باب سخت اندوهناك شد. يكى از شيوخ به نام شيخ يحيى صنافيرى (د 773 ق) او را تسليت داد. اين شيخ كه اهل كشف و كرامات بود او را به فرزند ديگرى بشارت داد كه همين ابن حجر بود <ref>الدّرر الكامنه، 201/6</ref>.


    پس از وفات پدر يكى از بازرگانان مشهور به نام زكى الدين ابو بكر على الكارمى الخَرّوبى (د 787 ق) وصايت ابن حجر را بنا به وصيت پدرش به عهده گرفت <ref>انباء، 197/2</ref>. ابن حجر در پنج سالگى به مكتب فرستاده شد و قرآن را نزد صدر سفطى مصرى شافعى ياد گرفت. در 784 ق كه يازده ساله بود با وصى خود زكىّ الدين خرّوبى به مكه رفت و با او در آنجا مجاور شد. به گفتۀ خودش در 783 ق قرآن را ختم كرده بود و در همين سال كه به مكه رفتند، خواست تا ختم را اعاده كند، اما چون مصادف با ايام حج شد، عمل اعاده موقوف ماند و آنها در مكه ماندند تا در سال بعد تشريفات اعاده به عمل آمد و آن خواندن نماز تراويح با مردم بود <ref>انباء، 100/2-101، ابن فهد مكى، 326؛ سخاوى، الذيل، 76</ref>.
    پس از وفات پدر يكى از بازرگانان مشهور به نام زكى الدين ابوبكر على الكارمى الخَرّوبى (د 787 ق) وصايت ابن حجر را بنا به وصيت پدرش به عهده گرفت <ref>انباء، 197/2</ref>. ابن حجر در پنج سالگى به مكتب فرستاده شد و قرآن را نزد صدر سفطى مصرى شافعى ياد گرفت. در 784 ق كه يازده ساله بود با وصى خود زكىّ الدين خرّوبى به مكه رفت و با او در آنجا مجاور شد. به گفتۀ خودش در 783 ق قرآن را ختم كرده بود و در همين سال كه به مكه رفتند، خواست تا ختم را اعاده كند، اما چون مصادف با ايام حج شد، عمل اعاده موقوف ماند و آنها در مكه ماندند تا در سال بعد تشريفات اعاده به عمل آمد و آن خواندن نماز تراويح با مردم بود <ref>انباء، 100/2-101، ابن فهد مكى، 326؛ سخاوى، الذيل، 76</ref>.


    در اينجا بايد متذكر شد كه محمد كمال الدين عز الدين <ref>ص 71، حاشيۀ 6</ref> معنى «اعاده» را در عبارت ابن حجر «و اشتغلت بالاعادة»در نيافته است، و «اعاده» را به معنى آنچه معيد ( بازگو كنندۀ درس استاد) انجام مى‌دهد، گرفته است. ابن حجر كه در 785 ق بيش از دوازده سال نداشت و حفظ قرآن را تازه تمام كرده بود چگونه مى‌توانست در دروس عالى حاضر شود و درس را براى دانشجويان «اعاده كند»؟ اعاده در اينجا به معنى اعاده ختم قرآن است براى انجام تشريفات آن كه همان نماز تراويح باشد. عبارت ابن حجر در انباء چنين است: «و فيها (سنة 784) حججت مع زكى الدين الخروبى و كانت وقفة الجمعة و جاورنا، فصلّيت بالناس فى السنة التى تليها و قد كنت ختمت من اول السنة الماضية و اشتغلت بالاعادة فى هذه السنة فشغلنا امر الحج الى ان قدّر ذلك بمكة و كانت فيه الخيرة».
    در اينجا بايد متذكر شد كه محمد كمال الدين عز الدين <ref>ص 71، حاشيۀ 6</ref> معنى «اعاده» را در عبارت ابن حجر «و اشتغلت بالاعادة»در نيافته است، و «اعاده» را به معنى آنچه معيد ( بازگو كنندۀ درس استاد) انجام مى‌دهد، گرفته است. ابن حجر كه در 785 ق بيش از دوازده سال نداشت و حفظ قرآن را تازه تمام كرده بود چگونه مى‌توانست در دروس عالى حاضر شود و درس را براى دانشجويان «اعاده كند»؟ اعاده در اينجا به معنى اعاده ختم قرآن است براى انجام تشريفات آن كه همان نماز تراويح باشد. عبارت ابن حجر در انباء چنين است: «و فيها (سنة 784) حججت مع زكى الدين الخروبى و كانت وقفة الجمعة و جاورنا، فصلّيت بالناس فى السنة التى تليها و قد كنت ختمت من اول السنة الماضية و اشتغلت بالاعادة فى هذه السنة فشغلنا امر الحج الى ان قدّر ذلك بمكة و كانت فيه الخيرة».
    خط ۵۴: خط ۵۴:
    سخاوى به نقل از کتاب ابن حجر المجمع المؤسّس فى معجم المفهرس مى‌گويد كه به هنگام مجاورتش در مكه در 785 ق نزد محمد بن عبدالله بن ظهيره علم الحديث ياد گرفت و کتاب عمدة الاحكام ابن سرور جماعيلى را نزد او خواند و در سال بعد كه همراه زكى الدين خرّوبى به مصر بازگشت، باز به فرا گرفتن حديث مشغول شد. نيز در مكه [[صحيح بخارى]] را از عبدالله بن محمد بن محمد بن سليمان نيشابورى مكى، معروف به عفيف نشاورى (د 790 ق) استماع كرد. <ref>الذيل، 75-76، نك‍: عز الدين، 71-73</ref>.
    سخاوى به نقل از کتاب ابن حجر المجمع المؤسّس فى معجم المفهرس مى‌گويد كه به هنگام مجاورتش در مكه در 785 ق نزد محمد بن عبدالله بن ظهيره علم الحديث ياد گرفت و کتاب عمدة الاحكام ابن سرور جماعيلى را نزد او خواند و در سال بعد كه همراه زكى الدين خرّوبى به مصر بازگشت، باز به فرا گرفتن حديث مشغول شد. نيز در مكه [[صحيح بخارى]] را از عبدالله بن محمد بن محمد بن سليمان نيشابورى مكى، معروف به عفيف نشاورى (د 790 ق) استماع كرد. <ref>الذيل، 75-76، نك‍: عز الدين، 71-73</ref>.


    در 17 سالگى از شمس الدّين محمد بن على بن محمد قطان مصرى (د 813 ق) كه يكى از اوصياى او بود، فقه و عربيّت و حساب ياد گرفت و نيز در نزد ابو محمد (يا ابو اسحاق) أبناسى (د 802 ق) فقه خواند <ref>سخاوى، الذيل، 77</ref>. سخاوى مى‌گويد كه ابناسى دوست پدر ابن حجر بود و ابن حجر پس از 790 ق ملازمت او را اختيار كرد <ref>الضوء، 173/1</ref>. ابن حجر استادان و مشايخ بسيارى دارد و او همۀ آنها را در کتابى به نام المجمع المؤسّس فى معجم المفهرس نام برده است. اين کتاب هنوز چاپ نشده است و ذكر همۀ شيوخ و استادان او در اينجا ممكن نيست، اما بعضى از مشاهير مشايخ او را در اينجا از قول خودش در انباء و از گفتۀ سخاوى در سرتاسر الضوء و در کتاب ذيل نام مى‌بريم:
    در 17 سالگى از شمس الدّين محمد بن على بن محمد قطان مصرى (د 813 ق) كه يكى از اوصياى او بود، فقه و عربيّت و حساب ياد گرفت و نيز در نزد ابومحمد (يا ابواسحاق) أبناسى (د 802 ق) فقه خواند <ref>سخاوى، الذيل، 77</ref>. سخاوى مى‌گويد كه ابناسى دوست پدر ابن حجر بود و ابن حجر پس از 790 ق ملازمت او را اختيار كرد <ref>الضوء، 173/1</ref>. ابن حجر استادان و مشايخ بسيارى دارد و او همۀ آنها را در کتابى به نام المجمع المؤسّس فى معجم المفهرس نام برده است. اين کتاب هنوز چاپ نشده است و ذكر همۀ شيوخ و استادان او در اينجا ممكن نيست، اما بعضى از مشاهير مشايخ او را در اينجا از قول خودش در انباء و از گفتۀ سخاوى در سرتاسر الضوء و در کتاب ذيل نام مى‌بريم:


    1. عمر بن رسلان بن نصير، معروف به سراج بلقينى، از فقها و محدثان بزرگ شافعى (د 805 ق). ابن حجر به گفتۀ خودش در انباء (108/5) تصانيف او را از خود او استماع كرده است و دلائل النّبوۀ بيهقى و نيز دروسى از روضة الطالبين و عمدة المتقين نووى را در فقه شافعى نزد او خوانده است و بلقينى به خط خود به او اجازه داده است.
    1. عمر بن رسلان بن نصير، معروف به سراج بلقينى، از فقها و محدثان بزرگ شافعى (د 805 ق). ابن حجر به گفتۀ خودش در انباء (108/5) تصانيف او را از خود او استماع كرده است و دلائل النّبوۀ بيهقى و نيز دروسى از روضة الطالبين و عمدة المتقين نووى را در فقه شافعى نزد او خوانده است و بلقينى به خط خود به او اجازه داده است.
    خط ۶۴: خط ۶۴:
    3. بزرگ‌ترين شيخ او در حديث شيخ زين الدين كرد عراقى، عبد الرحيم بن حسين بن عبد الرحمن الكردى، معروف به زين عراقى (د 806 ق) بود. ابن حجر مى‌گويد كه ده سال ملازم او بوده است <ref>انباء، 172/5</ref>.
    3. بزرگ‌ترين شيخ او در حديث شيخ زين الدين كرد عراقى، عبد الرحيم بن حسين بن عبد الرحمن الكردى، معروف به زين عراقى (د 806 ق) بود. ابن حجر مى‌گويد كه ده سال ملازم او بوده است <ref>انباء، 172/5</ref>.


    4. جمال الدين ابو المعالى عبدالله بن عمر بن على بن مبارك ازهرى حلاوى (د 807 ق). ابن حجر <ref>همان، 239/5-241</ref> مى‌گويد:
    4. جمال الدين ابوالمعالى عبدالله بن عمر بن على بن مبارك ازهرى حلاوى (د 807 ق). ابن حجر <ref>همان، 239/5-241</ref> مى‌گويد:


    در ميان شيوخ روايت او كسى در حسن اداء به پاى او نمى‌رسيد. ابن حجر مسند [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] را در مدتى كوتاه كه مجالس آن طولانى بود از او استماع كرده است.
    در ميان شيوخ روايت او كسى در حسن اداء به پاى او نمى‌رسيد. ابن حجر مسند [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] را در مدتى كوتاه كه مجالس آن طولانى بود از او استماع كرده است.


    5. ابو على محمد بن احمد بن على المهدوى البزاز معروف به ابن المطرّز (د 797 ق). ابن حجر مى‌گويد: قرأت عليه الكثير <ref>همان، 270/3</ref>.
    5. ابوعلى محمد بن احمد بن على المهدوى البزاز معروف به ابن المطرّز (د 797 ق). ابن حجر مى‌گويد: قرأت عليه الكثير <ref>همان، 270/3</ref>.


    6. عبد الرحمن بن احمد بن مبارك بن حماد بن تركى الغزّى يا المعرّى <ref>ابن عماد، 359/6</ref> معروف به ابو الفرج ابن الشّيخه يا ابن الشيخه (د 799 ق). ابن حجر در انباء مى‌نويسد: او دوست پدرم بود.
    6. عبد الرحمن بن احمد بن مبارك بن حماد بن تركى الغزّى يا المعرّى <ref>ابن عماد، 359/6</ref> معروف به ابوالفرج ابن الشّيخه يا ابن الشيخه (د 799 ق). ابن حجر در انباء مى‌نويسد: او دوست پدرم بود.


    هنگامى كه پدرم درگذشت، من كودك بودم و او به ديدار ما مى‌آمد.
    هنگامى كه پدرم درگذشت، من كودك بودم و او به ديدار ما مى‌آمد.


    بعدها كه در صدد آموختن حديث برآمدم، به او پيوستم. او مرا گرامى داشت و به صبر بر مداومت قرائت كتب وا مى‌داشت تا آنجا كه بيشتر روايات او را فرا گرفتم و [[صحيح مسلم]] را به روايت ابو نعيم نزد او قرائت كردم <ref>348/3</ref>.
    بعدها كه در صدد آموختن حديث برآمدم، به او پيوستم. او مرا گرامى داشت و به صبر بر مداومت قرائت كتب وا مى‌داشت تا آنجا كه بيشتر روايات او را فرا گرفتم و [[صحيح مسلم]] را به روايت ابونعيم نزد او قرائت كردم <ref>348/3</ref>.


    7. ابن الصّائغ على بن محمد بن محمد الدمشقى (د 800 ق) كه به «ابن خطيب عين شرما» نيز معروف بود. ابن حجر مى‌گويد: سنن ابن ماجه و مسند شافعى و تاريخ اصفهان و غير آن از «کتاب كبار و اجزاء صغار» و نيز بيشتر مسموعاتش را نزد او خوانده است <ref>همان، 407/3-408</ref>.
    7. ابن الصّائغ على بن محمد بن محمد الدمشقى (د 800 ق) كه به «ابن خطيب عين شرما» نيز معروف بود. ابن حجر مى‌گويد: سنن ابن ماجه و مسند شافعى و تاريخ اصفهان و غير آن از «کتاب كبار و اجزاء صغار» و نيز بيشتر مسموعاتش را نزد او خوانده است <ref>همان، 407/3-408</ref>.
    خط ۸۲: خط ۸۲:
    9. نور الدين على بن ابى بكر بن سليمان الهيثمى (د 807 ق). ابن حجر كتبى را كه پيش او خوانده است، ياد كرده است، از جمله نيمى از مجمع الزوائد تأليف خود او و يك ربع از زوائد مسند احمد. و مى‌گويد: اشتباهات او را در مجمع الزوائد جمع مى‌كردم و چون شنيدم كه اين كار من بر او گران مى‌آيد به رعايت خاطرش دست از اين كار برداشتم <ref>همان، 256/5-260</ref>.
    9. نور الدين على بن ابى بكر بن سليمان الهيثمى (د 807 ق). ابن حجر كتبى را كه پيش او خوانده است، ياد كرده است، از جمله نيمى از مجمع الزوائد تأليف خود او و يك ربع از زوائد مسند احمد. و مى‌گويد: اشتباهات او را در مجمع الزوائد جمع مى‌كردم و چون شنيدم كه اين كار من بر او گران مى‌آيد به رعايت خاطرش دست از اين كار برداشتم <ref>همان، 256/5-260</ref>.


    10. ابن البرهان ابو هاشم احمد بن محمد بن اسماعيل الظّاهرى التيمىّ (د 808 ق). ابن حجر مى‌گويد: سمعت من فوائده كثيرا <ref>همان، 317/5-318</ref>.
    10. ابن البرهان ابوهاشم احمد بن محمد بن اسماعيل الظّاهرى التيمىّ (د 808 ق). ابن حجر مى‌گويد: سمعت من فوائده كثيرا <ref>همان، 317/5-318</ref>.


    11. شهاب الدين احمد بن عمر جوهرى (د 809 ق). ابن حجر مى‌گويد: سنن ابن ماجه را در جامع عمرو بن العاص پيش او خواندم و نيز قسمت بزرگى از [[تاریخ بغداد|تاريخ بغداد]] خطيب و طبقات الحفاظ [[ذهبى]] را نزد او خواندم <ref>همان، 18/6</ref>.
    11. شهاب الدين احمد بن عمر جوهرى (د 809 ق). ابن حجر مى‌گويد: سنن ابن ماجه را در جامع عمرو بن العاص پيش او خواندم و نيز قسمت بزرگى از [[تاریخ بغداد|تاريخ بغداد]] خطيب و طبقات الحفاظ [[ذهبى]] را نزد او خواندم <ref>همان، 18/6</ref>.
    خط ۹۲: خط ۹۲:
    14. محمد بن محمد بن على الغمارى المالكى (د 802 ق). ابن حجر مى‌گويد: «اجاز لى غير مرّة» <ref>همان، 181/4</ref>.
    14. محمد بن محمد بن على الغمارى المالكى (د 802 ق). ابن حجر مى‌گويد: «اجاز لى غير مرّة» <ref>همان، 181/4</ref>.


    علاوه بر اشخاص مذكور مى‌توان از جمله شيوخ و استادان او اشخاص ذيل را نام برد: زفتاوى، محمد بن احمد بن على، د 806 ق <ref>سخاوى، الضوء، 24/7</ref>؛ابشيطى، سليمان بن عبد الناصر، د 511 ق <ref>همان، 265/3</ref>؛بدر بشتكى، ابو البقاء محمد بن ابراهيم انصارى دمشقى، د 830 ق <ref>همان، 278/6</ref> كه معلم ادبيات و عروض ابن حجر بود؛جمال مادرانى، عبدالله بن خليل بن يوسف، د 809 ق <ref>همان، 19/5</ref>؛ابن الملقن، سراج الدين، د 804 ق <ref>همو، الذ، 77</ref> ؛قنبر بن عبدالله شروانى ازهرى، د 801 ق <ref>ابن حجر، ابناء، 77/4</ref> و شمس الدين ابو المعالى محمد بن احمد حبتّى حنبلى، د 825 ق <ref>همان، 480/7</ref>.
    علاوه بر اشخاص مذكور مى‌توان از جمله شيوخ و استادان او اشخاص ذيل را نام برد: زفتاوى، محمد بن احمد بن على، د 806 ق <ref>سخاوى، الضوء، 24/7</ref>؛ابشيطى، سليمان بن عبد الناصر، د 511 ق <ref>همان، 265/3</ref>؛بدر بشتكى، ابوالبقاء محمد بن ابراهيم انصارى دمشقى، د 830 ق <ref>همان، 278/6</ref> كه معلم ادبيات و عروض ابن حجر بود؛جمال مادرانى، عبدالله بن خليل بن يوسف، د 809 ق <ref>همان، 19/5</ref>؛ابن الملقن، سراج الدين، د 804 ق <ref>همو، الذ، 77</ref> ؛قنبر بن عبدالله شروانى ازهرى، د 801 ق <ref>ابن حجر، ابناء، 77/4</ref> و شمس الدين ابوالمعالى محمد بن احمد حبتّى حنبلى، د 825 ق <ref>همان، 480/7</ref>.


    اما اينها نمونه‌اى از استادان و مشايخ اجازات اوست و براى تفصيل آن بايد به مجلدات الضوء سخاوى و انباء الغمر و از همه مهم‌تر به المجمع المؤسّس وى مراجعه كرد. سخاوى در الذيل <ref>ص 79</ref> مى‌گويد: شيوخ بزرگى كه او داشت و همه مشار اليه و مرجع مشكلات بودند، هيچ يك از معاصران او نداشتند، زيرا هر يك از اين شيوخ در فن خود متبحر بودند و كسى در فن اختصاصى آنها به پايه ايشان نمى‌رسيد، مانند تنوخى در معرفت قرائات و عراقى در معرفت علم الحديث و هيثمى در حفظ متون و بلقينى در وسعت محفوظات و كثرت اطلاع و ابن الملقن در كثرت تصانيف و مجد الدين فيروز آبادى صاحب قاموس در معرفت لغت و غمارى در ادبيات عرب و عزّ بن جماعه در احاطه بر علوم گوناگون.
    اما اينها نمونه‌اى از استادان و مشايخ اجازات اوست و براى تفصيل آن بايد به مجلدات الضوء سخاوى و انباء الغمر و از همه مهم‌تر به المجمع المؤسّس وى مراجعه كرد. سخاوى در الذيل <ref>ص 79</ref> مى‌گويد: شيوخ بزرگى كه او داشت و همه مشار اليه و مرجع مشكلات بودند، هيچ يك از معاصران او نداشتند، زيرا هر يك از اين شيوخ در فن خود متبحر بودند و كسى در فن اختصاصى آنها به پايه ايشان نمى‌رسيد، مانند تنوخى در معرفت قرائات و عراقى در معرفت علم الحديث و هيثمى در حفظ متون و بلقينى در وسعت محفوظات و كثرت اطلاع و ابن الملقن در كثرت تصانيف و مجد الدين فيروز آبادى صاحب قاموس در معرفت لغت و غمارى در ادبيات عرب و عزّ بن جماعه در احاطه بر علوم گوناگون.
    خط ۱۳۳: خط ۱۳۳:
    منصب قضا در زمان حكومت مماليك از اهميت خاصى برخوردار بود و چنين اهميتى در تاريخ اسلام حتى در زمان خلافت عباسى در بغداد سابقه نداشته است. قضات در قاهره و دمشق و شهرهاى مهم ديگر تحت تسلط مماليك از استقلال خاصى بهره‌مند بودند. در قاهره و دمشق براى هر يك از مذاهب چهارگانه قاضى خاصى از جانب سلطان تعيين مى شد و اين قضات نيز به نوبۀ خود نواب يا جانشينانى داشتند كه در حكم دستياران قاضى بودند و عدّۀ نواب در مواقع مختلف فرق مى‌كرد. در قرنهاى 7 و 8 ق اعتبار و اهميت قضات بسيار بود، اما به تدريج بر اثر فساد دربار و امراى بزرگ و عدم رعايت شرايط تقوا و اخلاق و فضيلت اهميت معنوى اين مقام رو به ضعف نهاد. ابن حجر در انباء الغمر بارها به فساد قضات و رشوه‌گيرى آنان اشاره كرده است.
    منصب قضا در زمان حكومت مماليك از اهميت خاصى برخوردار بود و چنين اهميتى در تاريخ اسلام حتى در زمان خلافت عباسى در بغداد سابقه نداشته است. قضات در قاهره و دمشق و شهرهاى مهم ديگر تحت تسلط مماليك از استقلال خاصى بهره‌مند بودند. در قاهره و دمشق براى هر يك از مذاهب چهارگانه قاضى خاصى از جانب سلطان تعيين مى شد و اين قضات نيز به نوبۀ خود نواب يا جانشينانى داشتند كه در حكم دستياران قاضى بودند و عدّۀ نواب در مواقع مختلف فرق مى‌كرد. در قرنهاى 7 و 8 ق اعتبار و اهميت قضات بسيار بود، اما به تدريج بر اثر فساد دربار و امراى بزرگ و عدم رعايت شرايط تقوا و اخلاق و فضيلت اهميت معنوى اين مقام رو به ضعف نهاد. ابن حجر در انباء الغمر بارها به فساد قضات و رشوه‌گيرى آنان اشاره كرده است.


    ابن حجر در اثر دانش پهناور خود در حديث و فقه شايستگى بى چون و چرايى براى منصب قضا داشت، اما خود او در آغاز رغبت چندانى به اين شغل ظاهر نمى‌ساخت و وقتى در اواخر قرن 8 ق قاضى ابو المعالى محمد بن ابراهيم سلمى (د 803 ق) خواست او را نايب خود كند، نپذيرفت و نيز سلطان مؤيّد شيخ بارها اين منصب را به او پيشنهاد كرد و گفت قاضى دمشق با مسئوليتهاى ديگرش هر ماه 10000 درهم درآمد دارد و ممكن است اين درآمد به دو برابر هم برسند، اما ابن حجر شديدا استنكاف كرد <ref>سخاوى، الذيل، 80، عز الدين، 156</ref>. سلطان مؤيّد شيخ او را در قضيۀ خاصى حاكم كرد و آن دربارۀ قاضى شمس الدين محمد بن عطاء الله هروى (د 839 ق) بود كه مردى ستيزه‌گر و مورد بحث و شك بود و دشمنان زياد و طرفداران زياد داشت. خود ابن حجر مى‌گويد كه در اين قضيه به دردسر افتاد و گرفتار شد <ref>انباء، 345/7</ref>. نتيجۀ حكميت ابن حجر صدور رأى بر ضد شمس الدين هروى گرديد و سلطان هروى را از منصب قضا معزول و جلال الدين بلقينى را به جاى او منصوب كرد <ref>همان، 346/7</ref>. ابن حجر به جهت دوستى با جلال بلقينى نيابت او را در قضا پذيرفت <ref>سخاوى، همانجا</ref>.
    ابن حجر در اثر دانش پهناور خود در حديث و فقه شايستگى بى چون و چرايى براى منصب قضا داشت، اما خود او در آغاز رغبت چندانى به اين شغل ظاهر نمى‌ساخت و وقتى در اواخر قرن 8 ق قاضى ابوالمعالى محمد بن ابراهيم سلمى (د 803 ق) خواست او را نايب خود كند، نپذيرفت و نيز سلطان مؤيّد شيخ بارها اين منصب را به او پيشنهاد كرد و گفت قاضى دمشق با مسئوليتهاى ديگرش هر ماه 10000 درهم درآمد دارد و ممكن است اين درآمد به دو برابر هم برسند، اما ابن حجر شديدا استنكاف كرد <ref>سخاوى، الذيل، 80، عز الدين، 156</ref>. سلطان مؤيّد شيخ او را در قضيۀ خاصى حاكم كرد و آن دربارۀ قاضى شمس الدين محمد بن عطاء الله هروى (د 839 ق) بود كه مردى ستيزه‌گر و مورد بحث و شك بود و دشمنان زياد و طرفداران زياد داشت. خود ابن حجر مى‌گويد كه در اين قضيه به دردسر افتاد و گرفتار شد <ref>انباء، 345/7</ref>. نتيجۀ حكميت ابن حجر صدور رأى بر ضد شمس الدين هروى گرديد و سلطان هروى را از منصب قضا معزول و جلال الدين بلقينى را به جاى او منصوب كرد <ref>همان، 346/7</ref>. ابن حجر به جهت دوستى با جلال بلقينى نيابت او را در قضا پذيرفت <ref>سخاوى، همانجا</ref>.


    پس از مرگ جلال الدين بلقينى در 824 ق قاضى ولى الدين ابن العراقى به جاى او منصوب شد و از ابن حجر خواست كه نيابت او را بپذيرد. ابن حجر با آنكه به نيابت توجهى نداشت، اين پيشنهاد را پذيرفت تا نگويند كه بلقينى را بر او ترجيح مى‌دهد <ref>عز الدين، 157</ref>.
    پس از مرگ جلال الدين بلقينى در 824 ق قاضى ولى الدين ابن العراقى به جاى او منصوب شد و از ابن حجر خواست كه نيابت او را بپذيرد. ابن حجر با آنكه به نيابت توجهى نداشت، اين پيشنهاد را پذيرفت تا نگويند كه بلقينى را بر او ترجيح مى‌دهد <ref>عز الدين، 157</ref>.
    خط ۲۵۱: خط ۲۵۱:
    پسر او بدر الدين محمد در 18 صفر 815 متولد گرديد و زير نظر پدر بزرگ شد و در مجالس املاى او شركت جست و در زمان حيات پدر مشيخۀ خانقاه بيبرسيه و امامت جامع طولون را عهده‌دار گرديد، اما پس از مرگ پدر به دنبال به دست آوردن مشاغل و وظايف او نرفت و در 869 ق پس از تحمل صد روز بيمارى سخت وفات يافت <ref>همو، 87-88</ref>.
    پسر او بدر الدين محمد در 18 صفر 815 متولد گرديد و زير نظر پدر بزرگ شد و در مجالس املاى او شركت جست و در زمان حيات پدر مشيخۀ خانقاه بيبرسيه و امامت جامع طولون را عهده‌دار گرديد، اما پس از مرگ پدر به دنبال به دست آوردن مشاغل و وظايف او نرفت و در 869 ق پس از تحمل صد روز بيمارى سخت وفات يافت <ref>همو، 87-88</ref>.


    ابن حجر يك سبط (نوۀ دخترى) داشت به نام ابو المحاسن يوسف ابن شاهين بن قطلو بن الكركى. او با آنكه مدعى علم بود، به قول سخاوى، سيرتى ناپسنديده داشت و حرمت جد خود ابن حجر و دايى خود (پسر ابن حجر) را نگاه نداشت و بدين سبب سخاوى او را نكوهش كرده است <ref>نك‍: الضوء، 313/10-317</ref>.
    ابن حجر يك سبط (نوۀ دخترى) داشت به نام ابوالمحاسن يوسف ابن شاهين بن قطلو بن الكركى. او با آنكه مدعى علم بود، به قول سخاوى، سيرتى ناپسنديده داشت و حرمت جد خود ابن حجر و دايى خود (پسر ابن حجر) را نگاه نداشت و بدين سبب سخاوى او را نكوهش كرده است <ref>نك‍: الضوء، 313/10-317</ref>.


    ==وفات ابن حجر==
    ==وفات ابن حجر==
    خط ۲۷۱: خط ۲۷۱:
    طبيعى است كسى كه ساليان دراز عمر خود را در مسند قضا و نظارت اوقاف مدارس و جوامع گذرانده باشد، نمى‌تواند تمام صد و پنجاه تأليفى را كه از او ذكر كرده‌اند، به طور كامل در دست مردم قرار دهد. با اينهمه ابن حجر يكى از پركارترين مؤلفان جهان اسلام است.
    طبيعى است كسى كه ساليان دراز عمر خود را در مسند قضا و نظارت اوقاف مدارس و جوامع گذرانده باشد، نمى‌تواند تمام صد و پنجاه تأليفى را كه از او ذكر كرده‌اند، به طور كامل در دست مردم قرار دهد. با اينهمه ابن حجر يكى از پركارترين مؤلفان جهان اسلام است.


    تأليفات ابن حجر به طور عمده در حديث و رجال حديث و تاريخ است. مهم‌ترين کتاب او در حديث فتح البارى بشرح حديث البخارى است. چنانكه خود در پايان کتاب گفته مقدمۀ آن را در 813 ق1410/ م نوشته است. اين مقدمه به نام «هدى السارى لمقدمة فتح البارى» است كه در 10 فصل است و در بيان موضوع کتاب بخارى و تحقيق دربارۀ شروط روات و تراجم آن (عناوين ابواب) است و نيز علت اينكه چرا بخارى گاهى احاديث را تقطيع و يا تكرار و اعاده كرده است و نيز اينكه بعضى احاديث را «معلق» و «موقوف» آورده است، نيز ضبط كلمات غريب، نامهاى مشكل، كنى و انساب، همچنين جواب انتقادات [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و ديگران و مطالب ديگر است. اين مقدمه يكى از کتابهاى مهم در باب [[صحيح بخارى]] است. او در 817 ق شروع به شرح متن [[صحيح بخارى]] كرد. مؤلف كشف الظنون مى‌گويد: ابتدا به طريق املاء در تأليف آن آغاز كرد و بعد به تدريج شروع به نوشتن آن كرد. پس از آنكه «كرّاسه»اى (در حدود 8 ورق) را تمام مى‌كرد، جمعى از ائمۀ معتبر آن را مى‌نوشتند و با اصل مقابله و يك روز در هفته دربارۀ آن بحث مى‌كردند و علامه ابن خضر آن را مى‌خواند. تأليف کتاب با اين ترتيب ادامه يافت تا آنكه در اول رجب 842 به پايان رسيد. بعد مطالبى به آن الحاق مى‌كرد كه تا اندكى پيش از وفات او ادامه داشت. پس از آنكه تأليف کتاب در تاريخ مذكور به پايان رسيد، مجلسى بزرگ از علما و قضات در بيرون قاهره در محلى به نام «التّاج و السّبع وجوه» تشكيل داد و قسمت آخر کتاب خوانده شد. در اين مجلس وليمه‌اى داد كه هزينۀ آن 500 دينار شد (به تاريخ شنبه دوم شعبان 842). ملوك اطراف از جمله ابو فارس عبد العزيز پادشاه مغرب از روى آن نسخه نويساندند و يك نسخه به 300 دينار فروخته شد <ref>حاجى خليفه، 548/1</ref>. مدتها پيش از اتمام کتاب شهرت آن به اطراف ممالك اسلامى رسيده بود و شاهرخ پسر تيمور در 833 ق رسولى به دربار الملك الاشرف برسباى فرستاد و اين کتاب را خواست. ابن حجر سه جلد کتاب را كه تا آن تاريخ تمام كرده بود، فرستاد. شاهرخ در 839 ق دوباره آن را خواست، ولى کتاب هنوز به پايان نرسيده بود <ref>ابن حجر، انباء، 194/8</ref>. ابن حجر دو کتاب ديگر هم دربارۀ [[صحيح بخارى]] دارد: يكى به نام تعليق التعليق كه در بيشتر فهارس تعليق التعليق نوشته شده است و آن اشتباه است، زيرا خود در مقدمۀ اين کتاب مى‌گويد: «و سمّيته تغليق التعليق لان اسانيده كانت كالابواب المفتوحة فغلقت».
    تأليفات ابن حجر به طور عمده در حديث و رجال حديث و تاريخ است. مهم‌ترين کتاب او در حديث فتح البارى بشرح حديث البخارى است. چنانكه خود در پايان کتاب گفته مقدمۀ آن را در 813 ق1410/ م نوشته است. اين مقدمه به نام «هدى السارى لمقدمة فتح البارى» است كه در 10 فصل است و در بيان موضوع کتاب بخارى و تحقيق دربارۀ شروط روات و تراجم آن (عناوين ابواب) است و نيز علت اينكه چرا بخارى گاهى احاديث را تقطيع و يا تكرار و اعاده كرده است و نيز اينكه بعضى احاديث را «معلق» و «موقوف» آورده است، نيز ضبط كلمات غريب، نامهاى مشكل، كنى و انساب، همچنين جواب انتقادات [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و ديگران و مطالب ديگر است. اين مقدمه يكى از کتابهاى مهم در باب [[صحيح بخارى]] است. او در 817 ق شروع به شرح متن [[صحيح بخارى]] كرد. مؤلف كشف الظنون مى‌گويد: ابتدا به طريق املاء در تأليف آن آغاز كرد و بعد به تدريج شروع به نوشتن آن كرد. پس از آنكه «كرّاسه»اى (در حدود 8 ورق) را تمام مى‌كرد، جمعى از ائمۀ معتبر آن را مى‌نوشتند و با اصل مقابله و يك روز در هفته دربارۀ آن بحث مى‌كردند و علامه ابن خضر آن را مى‌خواند. تأليف کتاب با اين ترتيب ادامه يافت تا آنكه در اول رجب 842 به پايان رسيد. بعد مطالبى به آن الحاق مى‌كرد كه تا اندكى پيش از وفات او ادامه داشت. پس از آنكه تأليف کتاب در تاريخ مذكور به پايان رسيد، مجلسى بزرگ از علما و قضات در بيرون قاهره در محلى به نام «التّاج و السّبع وجوه» تشكيل داد و قسمت آخر کتاب خوانده شد. در اين مجلس وليمه‌اى داد كه هزينۀ آن 500 دينار شد (به تاريخ شنبه دوم شعبان 842). ملوك اطراف از جمله ابوفارس عبد العزيز پادشاه مغرب از روى آن نسخه نويساندند و يك نسخه به 300 دينار فروخته شد <ref>حاجى خليفه، 548/1</ref>. مدتها پيش از اتمام کتاب شهرت آن به اطراف ممالك اسلامى رسيده بود و شاهرخ پسر تيمور در 833 ق رسولى به دربار الملك الاشرف برسباى فرستاد و اين کتاب را خواست. ابن حجر سه جلد کتاب را كه تا آن تاريخ تمام كرده بود، فرستاد. شاهرخ در 839 ق دوباره آن را خواست، ولى کتاب هنوز به پايان نرسيده بود <ref>ابن حجر، انباء، 194/8</ref>. ابن حجر دو کتاب ديگر هم دربارۀ [[صحيح بخارى]] دارد: يكى به نام تعليق التعليق كه در بيشتر فهارس تعليق التعليق نوشته شده است و آن اشتباه است، زيرا خود در مقدمۀ اين کتاب مى‌گويد: «و سمّيته تغليق التعليق لان اسانيده كانت كالابواب المفتوحة فغلقت».


    مؤلف كشف الظنون مى‌گويد كه تأليف آن در 807 ق به پايان رسيد، اما خود ابن حجر در کتاب انتقاض گفته است كه آن در 804 ق تكميل شده است و شايد اين اخرى تاريخ کتابت باشد. انتقاض کتابى است كه نام كامل آن انتقاض الاعتراض است و در پاسخ اعتراضات بدر الدين عينى بر کتاب فتح البارى است. کتاب ديگر ابن حجر در بارۀ [[صحيح بخارى]] الاعلام بمن ذكر فى البخارى من الاعلام است <ref>حاجى خليفه، 551/1-552</ref>.
    مؤلف كشف الظنون مى‌گويد كه تأليف آن در 807 ق به پايان رسيد، اما خود ابن حجر در کتاب انتقاض گفته است كه آن در 804 ق تكميل شده است و شايد اين اخرى تاريخ کتابت باشد. انتقاض کتابى است كه نام كامل آن انتقاض الاعتراض است و در پاسخ اعتراضات بدر الدين عينى بر کتاب فتح البارى است. کتاب ديگر ابن حجر در بارۀ [[صحيح بخارى]] الاعلام بمن ذكر فى البخارى من الاعلام است <ref>حاجى خليفه، 551/1-552</ref>.


    از جمله كتب مهم ابن حجر کتاب لسان الميزان است كه اختصار و تكمله‌اى است بر کتاب ميزان الاعتدال [[ذهبى]] دربارۀ رجالى كه به قول اهل سنت از ضعفا و متروكين و مجهولين هستند. ابن حجر در لسان الميزان نام راويان كتب ستّه را كه مزّى در تهذيب الكمال ذكر كرده، در کتاب خويش نياورده است، زيرا حاجتى به تكرار آنها احساس نمى‌كرده است <ref>لسان الميزان، 4/1</ref>. [[ذهبى]] در ميزان الاعتدال تشيع و غلو در تشيع را جزء بدعت كوچك شمرده است و مى‌گويد اين گونه اشخاص در ميان تابعين و اصحاب تابعين زياد بوده‌اند و اگر حديث آنها رد شود، مقدار زيادى از احاديث نبوى از ميان مى‌رود، اما رفض را جزو بدعت كبرى شمرده است و آن عبارت از رد ابو بكر و عمر و نقص مقام آنان است و مى‌گويد در ميان اهل رفض آدم راستگو ديده نمى‌شود <ref>همان، 9/1</ref>. ابن حجر در مقدمۀ لسان الميزان پس از نقل قول [[ذهبى]] مى‌گويد: مالك و اصحاب او و ابو بكر باقلانى قول مبتدعه (مانند رافضه و خوارج) را مطلقا منع مى‌كنند. ابو حنيفه و ابو يوسف روايت آنها را مطلقا قبول كرده‌اند، مگر اينكه بدعت راوى موجب كفر باشد، يا اينكه راوى كذب را حلال شمرد و از شافعى نيز چنين روايت شده است. اما بيشتر اهل حديث قائل به تفصيل شده‌اند، مثلا برخى از ايشان گفته‌اند: اگر مبتدع راستگو باشد و مبلّغ (داعى) نباشد، حديث او مقبول است و فقط حديثى كه در تأييد بدعت خود نقل كند، مقبول نيست... <ref>همان، 10/1-11</ref>. ابن حجر و [[ذهبى]] فراموش كرده‌اند كه در ميان اهل سنت هم راويانى هستند كه دشمنان سرسخت شيعه بوده‌اند و احاديثى دربارۀ شيعه و مذهب ايشان و نفى عقايد شيعه نقل كرده‌اند. اگر ميزان رد حديث، حديثى باشد كه مبلغ يا داعى در تأييد قول خود مى‌آورد، فرقى ميان شيعه و اهل سنت نبايد باشد.
    از جمله كتب مهم ابن حجر کتاب لسان الميزان است كه اختصار و تكمله‌اى است بر کتاب ميزان الاعتدال [[ذهبى]] دربارۀ رجالى كه به قول اهل سنت از ضعفا و متروكين و مجهولين هستند. ابن حجر در لسان الميزان نام راويان كتب ستّه را كه مزّى در تهذيب الكمال ذكر كرده، در کتاب خويش نياورده است، زيرا حاجتى به تكرار آنها احساس نمى‌كرده است <ref>لسان الميزان، 4/1</ref>. [[ذهبى]] در ميزان الاعتدال تشيع و غلو در تشيع را جزء بدعت كوچك شمرده است و مى‌گويد اين گونه اشخاص در ميان تابعين و اصحاب تابعين زياد بوده‌اند و اگر حديث آنها رد شود، مقدار زيادى از احاديث نبوى از ميان مى‌رود، اما رفض را جزو بدعت كبرى شمرده است و آن عبارت از رد ابوبكر و عمر و نقص مقام آنان است و مى‌گويد در ميان اهل رفض آدم راستگو ديده نمى‌شود <ref>همان، 9/1</ref>. ابن حجر در مقدمۀ لسان الميزان پس از نقل قول [[ذهبى]] مى‌گويد: مالك و اصحاب او و ابوبكر باقلانى قول مبتدعه (مانند رافضه و خوارج) را مطلقا منع مى‌كنند. ابوحنيفه و ابويوسف روايت آنها را مطلقا قبول كرده‌اند، مگر اينكه بدعت راوى موجب كفر باشد، يا اينكه راوى كذب را حلال شمرد و از شافعى نيز چنين روايت شده است. اما بيشتر اهل حديث قائل به تفصيل شده‌اند، مثلا برخى از ايشان گفته‌اند: اگر مبتدع راستگو باشد و مبلّغ (داعى) نباشد، حديث او مقبول است و فقط حديثى كه در تأييد بدعت خود نقل كند، مقبول نيست... <ref>همان، 10/1-11</ref>. ابن حجر و [[ذهبى]] فراموش كرده‌اند كه در ميان اهل سنت هم راويانى هستند كه دشمنان سرسخت شيعه بوده‌اند و احاديثى دربارۀ شيعه و مذهب ايشان و نفى عقايد شيعه نقل كرده‌اند. اگر ميزان رد حديث، حديثى باشد كه مبلغ يا داعى در تأييد قول خود مى‌آورد، فرقى ميان شيعه و اهل سنت نبايد باشد.


    از کتابهاى مهم ابن حجر در تاريخ، الدرر الكامنة فى اعيان المائة الثامنة است. در مقدمۀ کتاب مى‌گويد: در اين کتاب ترجمۀ احوال اعيان و ملوك و امرا و نويسندگان و وزرا و ادبا و شعرا و روات حديث نبوى را در قرن 8 ق گرد آورده است و در آن از اعيان العصر و اعوان النصر صفدى و مجانى العصر ابو حيان محمد بن يوسف اندلسى (د 745 ق) و ذهبية العصر شهاب الدين بن فضل الله العمرى و ذيل سير النّبلاى [[ذهبى]] و ديگران استفاده كرده است. تأليف کتاب در 830 ق تمام شده ولى تا 837 ق آن را تكميل مى‌كرده، با اين حال كامل نشده است. از مطالعۀ متن کتاب و تراجم اشخاص برمى‌آيد كه کتاب به طور كامل از سواد به بياض نيامده است. بعضى از نواقص کتاب را سخاوى تكميل كرده است. اصل کتاب شامل 4500 ترجمه است و سخاوى 900 ترجمه بر آن افزوده است. چاپى كه در مصر با مقدمۀ محمد سيد جاد الحق منتشر شده، در پنج جلد است و شامل 204، 5 ترجمه است <ref>الدرر الكامنة، 2/1-3، نك‍: عز الدين، 475-476</ref>. کتاب مهم ديگر ابن حجر در تاريخ انباء الغمر بابناء العمر است. ابن حجر در اين کتاب حوادث زمان خود را از 773 ق تا 850 ق آورده و در آن تاريخ پادشاهان و امرا و بزرگان و روات حديث و مشايخ خود را ذكر كرده است. و در تأليف آن از کتابهاى ناصر الدين ابن الفرات و صارم الدين ابن دقماق و ابن حجّى دمشقى و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] و تقى الدين محمد بن احمد فاسى و اقفهسى و بدر الدين محمد عينى استفاده كرده، ولى کتاب عينى را سخت مورد انتقاد قرار داده و گفته است: عينى گاهى يك ورقۀ كامل را از روى تاريخ ابن دقماق استنساخ و حتى اغلاط او را تكرار كرده است. و در بعضى موارد نيز مدعى شده كه شاهد وقوع حادثه‌اى بوده است كه در مصر رخ داده، در حالى كه او در شهر خود عينتاب بوده است <ref>انباء، 2/1-3</ref>.
    از کتابهاى مهم ابن حجر در تاريخ، الدرر الكامنة فى اعيان المائة الثامنة است. در مقدمۀ کتاب مى‌گويد: در اين کتاب ترجمۀ احوال اعيان و ملوك و امرا و نويسندگان و وزرا و ادبا و شعرا و روات حديث نبوى را در قرن 8 ق گرد آورده است و در آن از اعيان العصر و اعوان النصر صفدى و مجانى العصر ابوحيان محمد بن يوسف اندلسى (د 745 ق) و ذهبية العصر شهاب الدين بن فضل الله العمرى و ذيل سير النّبلاى [[ذهبى]] و ديگران استفاده كرده است. تأليف کتاب در 830 ق تمام شده ولى تا 837 ق آن را تكميل مى‌كرده، با اين حال كامل نشده است. از مطالعۀ متن کتاب و تراجم اشخاص برمى‌آيد كه کتاب به طور كامل از سواد به بياض نيامده است. بعضى از نواقص کتاب را سخاوى تكميل كرده است. اصل کتاب شامل 4500 ترجمه است و سخاوى 900 ترجمه بر آن افزوده است. چاپى كه در مصر با مقدمۀ محمد سيد جاد الحق منتشر شده، در پنج جلد است و شامل 204، 5 ترجمه است <ref>الدرر الكامنة، 2/1-3، نك‍: عز الدين، 475-476</ref>. کتاب مهم ديگر ابن حجر در تاريخ انباء الغمر بابناء العمر است. ابن حجر در اين کتاب حوادث زمان خود را از 773 ق تا 850 ق آورده و در آن تاريخ پادشاهان و امرا و بزرگان و روات حديث و مشايخ خود را ذكر كرده است. و در تأليف آن از کتابهاى ناصر الدين ابن الفرات و صارم الدين ابن دقماق و ابن حجّى دمشقى و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] و تقى الدين محمد بن احمد فاسى و اقفهسى و بدر الدين محمد عينى استفاده كرده، ولى کتاب عينى را سخت مورد انتقاد قرار داده و گفته است: عينى گاهى يك ورقۀ كامل را از روى تاريخ ابن دقماق استنساخ و حتى اغلاط او را تكرار كرده است. و در بعضى موارد نيز مدعى شده كه شاهد وقوع حادثه‌اى بوده است كه در مصر رخ داده، در حالى كه او در شهر خود عينتاب بوده است <ref>انباء، 2/1-3</ref>.


    کتاب انباء الغمر از کتابهاى مهم تاريخ مماليك در اواخر قرن 8 و نيمه اول سدۀ 9 ق است و در آن مؤلف نه تنها به حوادث سياسى و نظامى زمان خود توجه كرده، بلكه اوضاع مالى و اقتصادى و كشاورزى مصر را نيز از نظر دور نداشته است و به جزئياتى از قبيل وضع هوا و باران و قحطيها و بيماريهاى مسرى مخصوصا طاعون كه در آن زمان در سالهاى مختلف در مصر و شام كشتار وحشتناك مى‌كرده، پرداخته است. در شرح حال علما و امرا به خصوصيات اخلاقى آنها اشاره كرده و از انتقاد بسيارى از معاصران غفلت نكرده است. ابن حجر اين کتاب را كاملا به بياض نياورده است، لذا در آن نقص و تكرار بسيار ديده مى‌شود.
    کتاب انباء الغمر از کتابهاى مهم تاريخ مماليك در اواخر قرن 8 و نيمه اول سدۀ 9 ق است و در آن مؤلف نه تنها به حوادث سياسى و نظامى زمان خود توجه كرده، بلكه اوضاع مالى و اقتصادى و كشاورزى مصر را نيز از نظر دور نداشته است و به جزئياتى از قبيل وضع هوا و باران و قحطيها و بيماريهاى مسرى مخصوصا طاعون كه در آن زمان در سالهاى مختلف در مصر و شام كشتار وحشتناك مى‌كرده، پرداخته است. در شرح حال علما و امرا به خصوصيات اخلاقى آنها اشاره كرده و از انتقاد بسيارى از معاصران غفلت نكرده است. ابن حجر اين کتاب را كاملا به بياض نياورده است، لذا در آن نقص و تكرار بسيار ديده مى‌شود.