مقام عقل: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۴۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲ نوامبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸: خط ۲۸:




دغدغۀ علمی حکیمی در این کتاب‌ آن‌ استتا‌ پارادایم یکسانی عقل و فلسفه را که به نظر او نزدمتفکران مسئله‌ای تاریخی است،بی‌اعتبار کند‌:«اکنون‌ آیا هیچ متفکر منصفی می‌تواند گفت:عقل،عین فلسفه است،و فلسفه عین‌ عقل؟پس ریاضی‌دانانبزرگ‌،که‌ بویی از فلسفه‌های اصطلاحی به مشامشاننرسیده است فاقد عقل‌اند؟پس مخترعان سترگ کهاهل فلسفه نبوده‌اند بی‌خرداند؟پس ادیبان بلندآوازهکه‌ هیچ‌ کاری‌ به فلسفه و تفلسف نداشته‌اند بی‌بهره‌وریاز عقل،آن همه آثار ادبی جهان را‌ پدید‌ آورده‌اند؟حتیموسیقی‌دانان مشهور و سازندگان سمفونی‌هایعظیم،و دیگر دستگاه‌ها و گوشه‌های موسیقی از عقلبی‌نصیب بوده‌اند چون فلسفه نمی‌دانسته‌اند؟».
دغدغۀ علمی حکیمی در این کتاب‌ آن‌ است تا‌ پارادایم یکسانی عقل و فلسفه را که به نظر او نزد متفکران مسئله‌‌ای تاریخی است، بی‌اعتبار کند‌: «اکنون‌ آیا هیچ متفکر منصفی می‌تواند گفت: عقل، عین فلسفه است، و فلسفه عین‌ عقل؟ پس ریاضی‌دانان بزرگ، که‌ بویی از فلسفه‌‌های اصطلاحی به مشامشان نرسیده است فاقد عقل‌اند؟ پس مخترعان سترگ که اهل فلسفه نبوده‌اند بی‌خردند؟ پس ادیبان بلندآوازه که‌ هیچ‌ کاری‌ به فلسفه و تفلسف نداشته‌اند بی‌بهره و ریاز عقل، آن‌همه آثار ادبی جهان را‌ پدید‌ آورده‌اند؟ حتی موسیقی‌دانان مشهور و سازندگان سمفونی‌های عظیم، و دیگر دستگاه‌ها و گوشه‌‌های موسیقی از عقل بی‌نصیب بوده‌اند چون فلسفه نمی‌دانسته‌اند؟».  


او برای پی‌گیری و اثبات‌ این‌ سخن،فلسفۀ مشاء،اشراق و حکمت متعالیه را به اختصار تمام بررسیمی‌کند و نشان‌ می‌دهد‌ که هیچ کدام از این فلسفه‌هارا نمی‌توان‌ عین‌ عقل‌ شمرد.او به نقل از ابن سینا‌ درکتاب‌«التعلیقات»می‌گوید:ما با این فلسفه به حقیقتهیچ‌چیز نمی‌رسیم حتی حقیقت اعراض.
او برای پیگیری و اثبات‌ این‌ سخن، فلسفۀ مشاء، اشراق و حکمت متعالیه را به‌اختصار تمام بررسی می‌کند و نشان‌ می‌دهد‌ که هیچ‌کدام از این فلسفه‌ها را نمی‌توان‌ عین‌ عقل‌ شمرد. او به نقل از ابن‌سینا‌ در کتاب «التعلیقات می‌گوید: ما با این فلسفه به حقیقت هیچ‌چیز نمی‌رسیم حتی حقیقت اعراض.  


این‌ کتاب‌ که مجموعۀ مقالات حکیمی استکه‌ به‌ نظر می‌رسد‌ برخی‌ از‌ آنها قبلا نیز چاپ شدهاست شامل‌ 12‌ مقاله است که همه دربارۀ عقل سخنمی‌گویند و می‌کوشند تا مراد حکیمی از‌ عقل‌ را کهتعقل قرآنی است بیان کنند‌.
این‌ کتاب‌ که مجموعۀ مقالات حکیمی است که‌ به‌ نظر می‌رسد‌ برخی‌ از‌ آن‌ها قبلاً نیز چاپ شده است شامل‌ 12‌ مقاله است که همه دربارۀ عقل سخن می‌گویند و می‌کوشند تا مراد حکیمی از‌ عقل‌ را که تعقل قرآنی است بیان کنند‌.  


او برای تبیین نظریه‌اش‌ می‌گوید‌ که اسلام با اینهمه تأکید‌ بر‌ عقل‌گرایی و تعقل،نمی‌تواند فلسفۀیونان را مورد نظر داشته باشد«به روشنی دانستهمی‌شود که‌ قرآن‌ کریم خود روشی برای تعقل‌ دارد‌»،امام‌ خمینی-با همۀ‌ اطلاع‌ و علاقۀ خاص به فلسفه‌-درست‌ می‌گویند:اشخاصی که قبل از اسلام بودند،در عین حالی که اشخاص بزرگی بودند‌،مثل‌ ارسطوو امثال او،مع ذلک وقتی‌ که‌ کتاب‌های آنها‌ را‌ ملاحظهمی‌کنیم‌ بویی از آن چیزی‌ که در قرآن کریم است،درآنها نیست...آری در مکتب اهل بیت(ع)و بنیان‌هایفراوالای آن،«العقل‌ ما‌ عبد به الرحمن»گفته شدهاست،و در‌ همین‌ مکتب‌«و لیثیروا‌ لهم‌ دفائن العقول»آمده‌ است‌.و کجایند عقل‌گرایان و دم از عقل‌زنان عالم،تا این دو سخن وحی‌گونه را در مقام شناخت راستینعقل‌ دریابند‌ و به‌ درستی و ژرفی توضیح دهند.
او برای تبیین نظریه‌اش‌ می‌گوید‌ که اسلام بااین‌همه تأکید‌ بر‌ عقل‌گرایی و تعقل، نمی‌تواند فلسفۀیونان را موردنظر داشته باشد «به‌روشنی دانسته می‌شود که‌ قرآن‌ کریم خود روشی برای تعقل‌ دارد‌»، امام‌ خمینی-با همۀ‌ اطلاع‌ و علاقۀ خاص به فلسفه‌-درست‌ می‌گویند: اشخاصی که قبل از اسلام بودند، درعین‌حالی که اشخاص بزرگی بودند‌، مثل‌ ارسطو و امثال او، مع‌ذلک وقتی‌که‌ کتاب‌‌های آن‌ها‌ را‌ ملاحظه می‌کنیم‌ بویی از آن چیزی‌ که در قرآن کریم است، در آن‌ها نیست... آری در مکتب اهل‌بیت(ع) و بنیان‌‌های فرا والای آن، «العقل‌ ما‌ عبد به الرحمن» گفته شده است، و در‌ همین‌ مکتب‌«و لیثیروا‌ لهم‌ دفائن العقول» آمده‌ است‌. و کجایند عقل‌گرایان و دم از عقل‌زنان عالم، تا این دو سخن وحی‌گونه را در مقام شناخت راستین عقل‌ دریابند‌ و به‌درستی و ژرفی توضیح دهند.  


سپس برای اینکه‌ مکتب‌ تفکیک‌ ضدفلسفه‌ وضدعقل‌ معرفی‌ نشود،می‌گوید:«به روشنی معلوممی‌شود که عقل با تمام مسائل و مباحث خاصیکه برای آن متصور است،در منظومۀ تفکیک وشناخت‌های تفکیک،حضوری بنیادین دارد وجایگاهی ویژه و مبتنی‌ بر تحلیل را به خود اختصاصداده است.فعّال‌سازی عقل در این مکتب،اصلیریشه‌ای است و بلکه اصلی تکلیفی است و اساساجتهاد در همه چیز است نه تنها در اجتهاد فقهی.ونتیجه می‌گیرد‌«باری‌،در«مکتب تفکیک»به حکممستندات وحیانی خود(قرآن کریم و سنت و تاریخقرآن)،عقل‌گراترین جریان تفکر و شناخت در تاریخانسان است».
سپس برای اینکه‌ مکتب‌ تفکیک‌ ضد فلسفه‌ و ضد عقل‌ معرفی‌ نشود، می‌گوید: به‌روشنی معلوم می‌شود که عقل با تمام مسائل و مباحث خاصی که برای آن متصور است، در منظومۀ تفکیک و شناخت‌‌های تفکیک، حضوری بنیادین دارد و جایگاهی ویژه و مبتنی‌ بر تحلیل را به خود اختصاص داده است. فعّال سازی عقل در این مکتب، اصلی ریشه‌ای است و بلکه اصلی تکلیفی است و اساس اجتهاد در همه‌چیز است نه‌تنها در اجتهاد فقهی. و نتیجه می‌گیرد‌«باری‌، در «مکتب تفکیک» به حکم مستندات وحیانی خود(قرآن کریم و سنت و تاریخ قرآن)، عقل‌گراترین جریان تفکر و شناخت در تاریخ انسان است».  


او در مقالۀ«استفاده از عقل»در تعریف عقلمی‌گوید:عقل نیرویی‌ است‌ الهی در انسان که باید ازآن استفاده شود.و این استفاده راه دارد،راه درستکه به نتایج درست می‌رسد،و راه نادرست که به نتایجنادرست‌ می‌رسد‌.و به یقین راه درست آن‌ در‌ قرآن وتعالیم مفسّران راستین قرآن آمده است.و آن راهیاست که با تحولات افکار و پیدایش علوم مختلف،درعصرها و زمان‌ها و سرزمینها-مثلا منطق ریاضی-مخدوش نخواهد‌ شد‌،و متروک نخواهد گشت.
او در مقالۀ «استفاده از عقل» در تعریف عقل می‌گوید: عقل نیرویی‌ است‌ الهی در انسان که باید از آن استفاده شود. و این استفاده راه دارد، راه درست که به نتایج درست می‌رسد، و راه نادرست که به نتایج نادرست‌ می‌رسد‌. و به یقین راه درست آن‌ در‌ قرآن و تعالیم مفسّران راستین قرآن آمده است. و آن راهی است که با تحولات افکار و پیدایش علوم مختلف، در عصرها و زمان‌ها و سرزمینها-مثلا منطق ریاضی-مخدوش نخواهد‌ شد‌، و متروک نخواهد گشت.  


حکیمی‌ در‌ مقالۀ«ساختار فلسفه»با مخدوشدانستن تعریف‌هایی که از فلسفه ارائه شده خود بهتعریف فلسفه می‌پردازد.او مهم‌ترین نقص تعاریففلسفه را انحصار فهم حقایق در فلسفه می‌داند و معتقداست علم،دربارۀ حقایق‌ اشیا‌ برای بشر از طریق عقلیا تجربه هیچ‌گاه حاصل نمی‌شود.او خود در تعریففلسفه می‌گوید:فلسفه،یک نظام-یا شبه‌نظام-فکریو نظری است که یک یا چند متفکر و صاحب‌نظر،آن راتنظیم‌ و تدوین‌ کرده عرضه‌ داشته‌اند،به منظور تبیینیک سلسله موضوعات و پاسخ دادن به شماری از مسائلعالیه در انسجامی واحد.و به این‌ معنی،ما فلسفه‌ها وشبه‌فلسفه‌های چندی داریم،از قدیم و جدید و شرقیو غربی‌،و اسلامی‌ و غیراسلامی‌،که البته کامل‌ترینفلسفه‌ها-در الهیات-فلسفۀ اسلامی است.
حکیمی‌ در‌ مقالۀ «ساختار فلسفه» با مخدوش دانستن تعریف‌‌‌هایی که از فلسفه ارائه شده خود به تعریف فلسفه می‌پردازد. او مهم‌ترین نقص تعاریف فلسفه را انحصار فهم حقایق در فلسفه می‌داند و معتقداست علم، دربارۀ حقایق‌ اشیا‌ برای بشر از طریق عقلا تجربه هیچ‌گاه حاصل نمی‌شود. او خود در تعریف فلسفه می‌گوید: فلسفه، یک نظام-یا شبه‌نظام-فکریو نظری است که یک یا چند متفکر و صاحب‌نظر، آن را تنظیم‌ و تدوین‌ کرده عرضه‌ داشته‌اند، به‌منظور تبیین یک سلسله موضوعات و پاسخ دادن به شماری از مسائل عالیه در انسجامی واحد. و به این‌ معنی، ما فلسفه‌ها و شبه‌فلسفه‌های چندی داریم، از قدیم و جدید و شرقی و غربی‌، و اسلامی‌ و غیراسلامی‌، که البته کامل‌ترینفلسفه‌ها-در الهیات-فلسفۀ اسلامی است.  


او پس از این تعریف در تبیین«عقل خودبنیاددینی‌»‌‌بیان‌ می‌دارد که این عقل عقلی است که پساز ایمان اجمالی و ابتدایی به وحی‌،به‌ دست‌ وحی واوصیاء(ع)پرورده شود.در نظر حکیمی مربی واقعیعقل،معصوم و تعالیم معصوم است.عقل بالاتر‌ از آناست که به دست انسان عادی داده شود،بلکه بایددر شعاع تعالیم‌«انسان هادی»پرورش یابد‌،تا‌ بهمرتبۀ«سلمان منّا اهل البیت»برسد.
او پس‌ازاین تعریف در تبیین «عقل خود بنیاد دینی‌»‌‌بیان‌ می‌دارد که این عقل عقلی است که پس از ایمان اجمالی و ابتدایی به وحی‌، به‌ دست‌ وحی و اوصیاء(ع) پرورده شود. در نظر حکیمی مربی واقعی عقل، معصوم و تعالیم معصوم است. عقل بالاتر‌ از آناست که به دست انسان عادی داده شود، بلکه باید در شعاع تعالیم‌«انسان هادی» پرورش یابد‌، تا‌ به مرتبۀ «سلمان منّا اهل‌البیت» برسد.  


عقل فلسفی-که ابن سینا و خواجۀ طوسی ومیرفندرسکی و صدرالمتألهین تصریح کرده‌اند کهبه حقایق نمی‌رسد«عقل ابزاری»است،و«عقلیونانی بنیاد التقاطی».سپس با نتیجه‌گیری اخلاقیمی‌گوید،ما‌ زیر بار این ننگ تربیتی و فرهنگینمی‌رویم که در دین اسلام عقل خودبنیاد(یعنیعقلی که بنیاد بالیندش بر تعالیم وحیانی و معالماوصیائی گذاشته باشد)وعقلانیت مستقل وجودندارد،و مسلمین باید در عقلیات کاسۀ گدایی‌ به‌ آتنو اسکندریه و...ببرند،و تازه به عقل ابزاری برسند،و فیثاغورس ساموسی چیزی بگوید،طالس ملطیچیزی،افلاطون ‌ ‌سیراکوزی آتنی مؤسس«آکادمیا»چیزی،ارسطو استاگیرائی،شاگرد افلاطون،و معلماسکندر مقدونی،و مدون منطق یونانی،و مؤسسنحلۀ‌ مشائی‌،در«لوکیون»آتن،چیزی،زنون رواقی،چیزی،و فلوطین یونانی اسکندرانی،چیزی،تا برسیمبه ساحل رود«گنگ»و وحدت وجودی‌های کناره‌هایرود«جهلوم»و...و...
عقل فلسفی-که ابن‌سینا و خواجۀ طوسی و میرفندرسکی و صدرالمتألهین تصریح کرده‌اند که به حقایق نمی‌رسد «عقل ابزاری» است، و «عقل یونانی بنیاد التقاطی». سپس با نتیجه‌گیری اخلاقی می‌گوید، ما‌ زیر بار این ننگ تربیتی و فرهنگی نمی‌رویم که در دین اسلام عقل خود بنیاد(عقلی که بنیاد بالیدنش بر تعالیم وحیانی و معالم اوصیائی گذاشته باشد) و عقلانیت مستقل وجود ندارد، و مسلمین باید در عقلیات کاسۀ گدایی‌ به‌ آتن و اسکندریه و... ببرند، و تازه به عقل ابزاری برسند، و فیثاغورس ساموسی چیزی بگوید، طالس ملطیچیزی، افلاطون ‌سیراکوزی آتنی مؤسس «آکادمیا» چیزی، ارسطو استاگیرائی، شاگرد افلاطون، و معلم اسکندر مقدونی، و مدون منطق یونانی، و مؤسس نحلۀ‌ مشائی‌، در «لوکیون» آتن، چیزی، زنون رواقی، چیزی، و فلوطین یونانی اسکندرانی، چیزی، تا برسیم به ساحل رود «گنگ» و وحدت وجودی‌‌های کناره‌های رود «جهلوم» و... و...  


حکیمی برای سره کردن عقل از اضافات فیلسوفان،به‌ متفکران‌ مستقل‌اندیش روی کرده است.متفکرانمستقل‌اندیشی که به روش علمی«تفکیک»توجه واعتقاد دارند،به جدا کردن علمی تعالیم وحیانی-وحفظ سطح والای معارف قرآنی و اوصیایی-معتقدند.و این خود نوعی‌ متعالی‌ از‌ تعقّل و عقل‌گرایی است.از این‌رو‌ که‌ متفکران‌ تفکیکی به مرتبه‌ای از تعقلفرامی‌خوانند،بالاتر از تعقل فلسفی-از فلسفه‌هایمختلف-یعنی تعقل در مدار باز<ref>محمدی، علی، ص21</ref>.
حکیمی برای سره کردن عقل از اضافات فیلسوفان، به‌ متفکران‌ مستقل‌اندیش روی کرده است. متفکران مستقل‌اندیشی که به روش علمی «تفکیک» توجه و اعتقاد دارند، به جدا کردن علمی تعالیم وحیانی-وحفظ سطح والای معارف قرآنی و اوصیایی-معتقدند. و این خود نوعی‌ متعالی‌ از‌ تعقّل و عقل‌گرایی است. ازاین‌رو‌ که‌ متفکران‌ تفکیکی به مرتب‌های از تعقل فرامی‌خوانند، بالاتر از تعقل فلسفی-از فلسفه‌‌های مختلف-یعنی تعقل در مدار باز<ref>محمدی، علی، ص21</ref>.


==پانویس ==
==پانویس ==