الصوارم المُهرقة في نقد الصواعق المُحرقة: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'هاي' به 'های')
    جز (جایگزینی متن - 'ولي' به 'ولی')
    خط ۵۵: خط ۵۵:


    ==گزارش محتوا==
    ==گزارش محتوا==
    مقدمه: يكى از مخالفان مذهب تشيع و ائمه(ع)، به نام ابن حجر هيثمى، كتابى تأليف نمود به نام «الصواعق المحرقة». وى، در كتاب خود، اصول اوليه شيعه را بررسى كرده و به خيال خود براى ابطال هر يك چندين دليل آورده است.
    مقدمه: يكى از مخالفان مذهب تشيع و ائمه(ع)، به نام ابن حجر هيثمى، كتابى تأليف نمود به نام «الصواعق المحرقة». وى، در كتاب خود، اصول اولیه شيعه را بررسى كرده و به خيال خود براى ابطال هر يك چندين دليل آورده است.


    او، ادله شيعه را در اثبات امامت [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] ذكر كرده و آنها را رد كرده است.
    او، ادله شيعه را در اثبات امامت [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] ذكر كرده و آنها را رد كرده است.
    خط ۶۷: خط ۶۷:
    پس از انتشار كتاب ابن حجر، علماى بزرگوار شيعه هر يك به گونه‌اى در صدد جواب‌گويى به آن برآمدند. در اين خصوص كتاب‌هایى هم توسط علماى شيعه نگاشته شد و جواب‌هاى مستدل و محكمى به ابن حجر داده شد.
    پس از انتشار كتاب ابن حجر، علماى بزرگوار شيعه هر يك به گونه‌اى در صدد جواب‌گويى به آن برآمدند. در اين خصوص كتاب‌هایى هم توسط علماى شيعه نگاشته شد و جواب‌هاى مستدل و محكمى به ابن حجر داده شد.


    اولين كسى كه اقدام به پاسخ‌گويى كرد و در اين زمينه دست به تأليف زد، [[شوشتری، نورالله بن شریف‌الدین|قاضى نورالله شوشترى]] بود.
    اولین كسى كه اقدام به پاسخ‌گويى كرد و در اين زمينه دست به تأليف زد، [[شوشتری، نورالله بن شریف‌الدین|قاضى نورالله شوشترى]] بود.


    [[شوشتری، نورالله بن شریف‌الدین|قاضى نورالله]]، در اين كتاب، تا پایان باب سوم از كتاب ابن حجر را كه مربوط به ابوبكر است، نقد نموده و بحث پيرامون خلافت عمر و عثمان (از باب چهارم به بعد كتاب ابن حجر) را مطرح نكرده، زيرا با اثبات شرعى نبودن خلافت ابوبكر و مسجل شدن غصب خلافت توسط او، نيازى به ابطال خلافت عمر و عثمان نداريم، چرا كه با باطل شدن خلافت اولى، خلافت دومى و سومى هم باطل خواهد بود و بدين‌سان اثبات قول شيعه ضرورى مى‌شود.
    [[شوشتری، نورالله بن شریف‌الدین|قاضى نورالله]]، در اين كتاب، تا پایان باب سوم از كتاب ابن حجر را كه مربوط به ابوبكر است، نقد نموده و بحث پيرامون خلافت عمر و عثمان (از باب چهارم به بعد كتاب ابن حجر) را مطرح نكرده، زيرا با اثبات شرعى نبودن خلافت ابوبكر و مسجل شدن غصب خلافت توسط او، نيازى به ابطال خلافت عمر و عثمان نداريم، چرا كه با باطل شدن خلافت اولى، خلافت دومى و سومى هم باطل خواهد بود و بدين‌سان اثبات قول شيعه ضرورى مى‌شود.