احرار، عبیدالله بن محمود: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' '''' به ''''') |
||
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
| کد مؤلف = AUTHORCODE42950AUTHORCODE | | کد مؤلف = AUTHORCODE42950AUTHORCODE | ||
}} | }} | ||
''' اَحْرار، خواجه ناصرالدین عبیدالله ''' (رمضان ۸۰۶-۸۹۵ / مارس ۱۴۰۴-۱۴۹۰)، از عارفان معروف طریقۀ نقشبندیه در ماوراءلنهر. | ''' اَحْرار، خواجه ناصرالدین عبیدالله''' (رمضان ۸۰۶-۸۹۵ / مارس ۱۴۰۴-۱۴۹۰)، از عارفان معروف طریقۀ نقشبندیه در ماوراءلنهر. | ||
خط ۱۷۲: | خط ۱۷۲: | ||
==وابستهها== | ==وابستهها== | ||
{{وابستهها}} | |||
[[احوال و سخنان خواجه عبيدالله احرار]] | |||
[[أسرار التوحيد في مقامات الشيخ أبيسعيد (مقدمه بهمنیار)]] | |||
[[رده:زندگینامه]] | [[رده:زندگینامه]] | ||
[[رده:مقالات بازبینی | [[رده:مقالات بازبینی شده2 بهمن 1402]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۶:۵۵
اَحْرار، خواجه ناصرالدین عبیدالله (رمضان ۸۰۶-۸۹۵ / مارس ۱۴۰۴-۱۴۹۰)، از عارفان معروف طریقۀ نقشبندیه در ماوراءلنهر.
رواج طریقۀ نقشبندیه
اگرچه او در تصوف نظریۀ تازهای ارائه نكرده و بیشتر متأثر از افكار ابن عربی بوده است، اما نفوذ اجتماعی و سیاسی او باعث رونق و رواج طریقۀ نقشبندیه در آسیای میانه و نقاط دیگر شد.
زادگاه، پدر و مادر
خواجه احرار در ده باغستان از توابع تاشكند زاده شد. پدرش محمود شاشی (چاچی) و جدش شهابالدین با آنكه به زراعت و تجارت اشتغال داشتند، از علم وعرفان بیبهره نبودند. نسب مادرش نیز به دو واسطه به شیخ عمر باغستانی كه از عارفان معروف ماوراءالنهر بود، میرسید.
تحصیلات، سفرها
تحصیلات مقدماتی عبیدالله در تاشكند آغاز شد. او در آغاز جوانی همراه دایی خود ابراهیم شاشی برای ادامۀ تحصیل به سمرقند رفت و چندی بعد از آنجا رهسپار هرات شد. با آنكه در آغاز علاقۀ او به كسب و علوم ظاهری اندك بود، استعداد ذهنی فراوان داشت و اهل علم از شبهاتی كه وی بر تفسیر بیضاوی وارد میكرد، در شگفت بودند. اشراف او بر تفسیر قرآن مجید و كتب حدیث و متون عرفانی در آثارش به وضوح پیداست.
احرار در ۸۲۸ ق از هرات بیرون آمد و در بخارا، بلخ، چغانیان و هلغتو با مشایخی چون بهاءالدین عمر، حسامالدین پارسا، زینالدین خوافی، سعدالدین كاشغری، علاءالدین غُجدوانی، سید قاسم انوار تبریزی و نظامالدین خاموش ملاقات كرد.
حسامالدین پارسا میخواست كه او را به حلقۀ مریدان خود در آورد، ولی احرار خود در آغاز میخواست كه مرید سید قاسم انوار شود، اما چون دید كه مریدان او مرتكب منكرات میشوند، از این خیال منصرف شد.
پیوستن به طریقۀ نقشبندیه
احرار سرانجام در ۸۳۲ ق به هلغتو رفت و با مولانا یعقوب چرخی، یكی از خلفای نامدار خواجه بهاءالدین نقشبند، بیعت كرد و رسماً در طریقۀ نقشبندیه داخل شد. چندی بعد در سلوك به درجات بالا رسید و به تبلیغ و ترویج طریقت و دستگیری و ارشاد طالبان و مریدان پرداخت. بیشتر اعیان و بزرگان وقت مانند عبدالرحمان جامی، علیشیرنوایی، مولانا علی طوسی و فخرالدین علی كاشفی به او ارادات میورزیدند و عدهای دیگر رسماً به دست او بیعت طریقۀ نقشبندیه كرده بودند، از آن جمله مولانا محمد قاضی سمرقندی (د ۹۲۱ ق) و محمد زاهد وَخْشی طریقۀ او را كه به احراریه معروف شد، بیشتر گسترش دادند.
طریقۀ احراریه
نقشبندیان ماوراءالنهر به واسطۀ سمرقندی و نقشبندیان شبه قارۀ هند و پاكستان بهواسطۀ وخشی به خواجه احرار متصل میشوند. كشمی در نسمات القدس من حدائق الانس و كمالالدین محمد حریری (د ۱۲۹۹ ق) در تبیان وسائل الحقایق فی بیان سلاسل الطرایق به انشعابات طریقۀ احراریه پرداختهاند.
پرداختن به زراعت
احرار در ۸۳۵ ق به تاشكند بازگشت و به زراعت پرداخت. اگرچه پدران او هم زارع بودند، اما برای او در این كار انگیزۀ دیگری نیز وجود داشته است. در مدتی كه وی در هرات مقیم بود، برخی از مشایخ آنجا را میدید كه به رعایت امرا و حكام، محتاج و به تفقد و عنایت آنان وابسته بودند. وی اینگونه وابستگی را نمیپسندید و مریدان خود را نیز به زراعت و كسب معاش تلقین و ترغیب مینمود. كار او در كشاورزی بسیار ترقی كرد، چنانكه دو سال پیش از وفات، نزدیك به ۳۰۰‘۱ مزرعه در ملك خود داشت و متمولترین شیخ طریقت عصر خویش بود.
بعضی مشایخ و علمای معاصر به تمول احرار ایراد میگرفتند و شیخزاده الیاس كوه تونی تجارت و زراعت او را نشانۀ مالپرستی او و منافی احكام شریعت میدانست و پیش امیر درویش محمدخان از او سخنچینی میكرد. خواجه مولانای سمرقندی (د ۸۷۶ ق) نیز به مردم میگفت كه همگی همت احرار بر این است كه دنیا جمع كند، و همین خواجه مولانا نقشۀ قتل احرار را كشیده بود، اما موفق نشد.
البته اینگونه اعتراضات ناشی ازخصومت شخصی و حسادت بوده است و هیچ دلیلی در دست نیست كه حكایت از آن كند كه عبیدالله در كسب اموال خود و یا در مصرف آن روشی نادرست و ناروا داشته است. وی شخصاً معیشتی ساده و بیپیرایه داشت و اسراف و تجمل را نمیپسندید، برای نزدیكان و خویشاوندان خود نیز سهمیهای به مقدار كفاف مایحتاج آنان تعیین كرده بود.
امور خیر و دستگیری از اهل حاجت
بیشتر اموال او صرف امور خیر و دستگیری از اهل حاجت میشد و حتی مبلغهای گزاف به خزانۀ سلطنتی میفرستاد و درخواست میكرد كه پادشاه و حكام از گرفتن مالیات سنگین از مسلمانان كمبضاعت اجتناب كنند. وی یك بار مبلغ ۱۰ هزار تنكۀ سفید به خزانۀ سلطان احمد میرزا فرستاد و بار دیگر، در یك نوبت مبلغ ۲۵۰ هزار دینار و در نوبت دیگر ۷۰ هزار دینار پرداخت تا به مصرف امور خیریه و رفع حوایج مسلمانان برسد.
حمایت از مظلومان و مستمندان
بارزترین خصیصۀ اخلاقی احرار در طول حیات، حمایت از مظلومان و مستمندان بود و از نفوذی كه در دربار تیموریان داشت، نیز برای این مقصود استفاده میكرد. اگرچه برخی از مشایخ و علمای دین به رابطۀ احرار با دربار به دیدۀ انكار مینگریستند و بر او خرده میگرفتند، اما او به اینگونه اعتراضها اعتنایی نداشت و میگفت كه اگر كسی بتواند با عمل و مداخلۀ خود مسلمانان را از ظلم ستمكاران حفظ كند، بر او روا نیست كه از این كار مهم بپرهیزد و در دل كوه به عبادت مشغول گردد. وی میگفت كه از پسندیدهترین كارها یكی آن است كه اهل علم اگر میسر شود، در بارگاه سلاطین و امرا حاضر شوند و آنان را به دادگری و التفات به احوال ستمدیدگان هدایت كنند. او خود حكام و پادشاهانی را كه در رعایت احكام شرع تساهل داشتند، به اطاعت فرمان خداوند و متابعت شریعت نصیحت میكرد و مشایخی چون بهاءالدین عمر و زینالدین خوافی را از اینكه پیش شاهرخ میرزا نمیرفتند و او را به ترویج احكام شریعت ترغیب نمیكردند، مورد انتقاد قرار میداد.
نفوذ عرفانی و اجتماعی
نفوذ عرفانی و اجتماعی احرار، به او در صحنۀ سیاست ماوراءالنهر پایگاهی خاص بخشیده بود و دولتمردان وقت ناگزیر بودند كه پشتیبانی و خشنودی او را جلب كنند و به وساطت خلفای او به او نزدیك شوند. سلطان ابوسعید گوركان (حك ۸۵۴-۸۷۳ ق) بیش از همه معتقد او بود و گفتهاند كه وی بر اثر خوابی كه دیده بود، به خواجه اردات یافت و در ۸۵۵ ق به یمن دعای خیر او سمرقند را فتح كرد و خواجه را از تاشكند بدان شهر انتقال داد. در ۸۵۸ ق ابوالقاسم بابر، نوۀ شاهرخ، به سمرقند لشكر كشید، ولی احرار برای حفظ سمرقند از كشتار و ویرانی، وساطت كرد و میان ابوسعید و بابر صلح برقرار شد و سمرقند در دست ابوسعید ماند.
ابوسعید در ۸۷۲ ق، قبل از لشكركشی به عراق و آذربایجان، احرار را برای مشورت به مرو خواست و مقدم او را سخت گرامی داشت. ابوسعید در ۸۶۵ ق تمغای سمرقند و بخارا و چندی بعد تمغای سراسر ماوراءالنهر را به توصیۀ خواجه برانداخت. سلطان احمد بن ابی سعید نیز مطیع فرمان احرار بود. در ۸۹۰ ق عمر شیخ به اتفاق سلطان محمود خان پسر یونس خان فرمانروای مغولستان به قصد جنگ با احمد میرزا به شاهرخیه آمدند، ولی احمد میرزا به خواجه عبیدالله متوسل شد و به میانجیگری او میان هر سه امیر صلح برقرار گردید. در وقت دیگر نیز كه سلطان محمود میرزا به محاصرۀ سمرقند آمده بود و قصد جنگ داشت، خواجه به او نامهای نصیحتآمیز نوشت و او را از برادركشی برحذر داشت، ولی محمود مردی بیاعتقاد بود و به خواجه اعتنایی نداشت و چون چند سال پس از وفات خواجه در ۸۹۹ ق سمرقند را به تصرف درآورد، متعلقان و پیروان خواجه را مورد اهانت قرار داد و بر ملازمان و چوپانان او مالیات گزاف تعیین كرد.
سلطان حسین بایقرا پادشاه هرات (حك ۸۷۸-۹۱۲ ق) نیز از اردتمندان احرار بود و در نامهای به او تجدید اردات كرد و به مناسبت درگذشت او تسلیت نامهای برای سلطان احمد میرزا فرستاد. وزیر دانشمند او امیر علیشیر نوایی نیز به احرار اردات میورزید و اجرای اوامر او را برای خود مایۀ شرف میدانست.
سلطان محمد فاتح، پادشاه عثمانی (حك ۸۵۵-۸۸۶ ق)، برای خواجه از آسیای صغیر به سمرقند هدایا فرستاد. خواجه عمادالدین محمود گاوان (د ۸۸۶ ق)، وزیر دربار بهمنی دكن، به او نامههای ارادتمندانه مینوشت.
وفات
احرار در قریۀ كمانگران، در نزدیكی سمرقند، درگذشت، و سلطان احمد میرزا و اركان دولت، جنازۀ او را به سمرقند منتقل و در محلۀ خواجه كفشیر دفن كردند. نشانۀ قبر او هنوز در سمرقند پیداست. در آن شهر مسجد و دروازه و مدرسهای نیز به نام او منسوب بوده است.
فرزندان
خواجه عبیدالله دو پسر و دو دختر داشت. پسران او محمد عبدالله خواجكا و قطبالدین محمد یحیی در هنگام خروج شاهبیك خان و استیلای ازبكان بر سمرقند رنج و سختی بسیار كشیدند، و خواجكا از سمرقند به اندجان گریخت، اما یحیی با دو فرزند خود كشته شد. نوادگان خواجه عبیدالله، شهابالدین محمود، عبدالشهید و محمدامین، به هند رفتند و در دربار تیموریان هند مورد احترام قرار گرفتند و سلسلۀ نقشبندیه را در آن دیار گسترش دادند.
آثار
همۀ آثار مكتوب احرار به زبان فارسی است:
1.فقرات،
در بیان عقاید اهل سنت و تعلیمات خواجگان نقشبند، به خصوص ذكر و عبادات آنان كه پس از ۸۹۰ ق نوشته شده است. در این كتاب برخی از نامههای او خطاب به پادشاهان و حكام و نیز خویشاوندانش نقل شده است. این كتاب به اهتمام عبدالقیوم آغایی ابوالعلایی در حیدرآباد هند به چاپ رسیده است. مصطفی حسین صادقی و مصلحالدین نقشبندی آن را به تركی ترجمه كردهاند. ترجمۀ عربی فقرات در ۱۳۱۷ ق در مكه طبع شده است.
2.والدیه،
رسالۀ مختصری است كه احرار به خواهش والد خود بیان اعمالی كه سبب حصول معرفت میشود، تألیف كرده است. نسخهای خطی از آن در كتابخانۀ مركزی موجود است. ظهیرالدین بابر پادشاه هند آن را در ۹۵۳ ق به تركی جغتایی ترجمه کرده و این ترجمه به اهتمام اکمل ایوبی در ۱۹۶۸ م در علیگره طبع شده است. صلاحی عبداله ترجمۀ بابر را به ترکی عثمانی برگردانده است.
3.حورائیه،
شرح موجزی بر رباعی معروف منسوب به ابوسعید ابوالخیر است كه احرار به خواهش جلالالدین امیر بایزید نوشته است. این شرح عرفانی چند بار بهانضمام اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید در پترزبورگ (۱۸۹۹ م) و تهران (۱۳۱۳ ش) منتشر شده است.
4.رقعات،
چند مجموعه از رقعات و مراسلات وی تدوین شده است، از آن جمله مجموعۀ ۱۳۴ نامه خطاب به امیرعلیشیر نوایی كه خود نوایی آن را تدوین كرده است و نسخۀ خطی آن به خط احرار در آكادمی علوم ازبكستان، تاشكند موجود است. مجموعۀ دیگری نیز مشتمل بر ۱۴ رقعه خطاب به سلطان ابوسعید در گنجینۀ اسعدی افندی دانشگاه سلیمانیه استانبول نگهداری میشود. دو نسخۀ دیگر در آكادمی علوم تاجیكستان، دوشنبه، مضبوط است.
پس از وفات احرار، مریدان او به تحریر و تدوین احوال و مناقب و اقوال او مبادرت كردند و كتابهایی مستقل در این باره تألیف شد.
نخستین بار خلیفه و داماد او میردعبدالاول نیشابوری (د ۹۰۵ ق) ملفوظات احرار را تدوین كرد. این مجموعه كه به مسموعات نیز شهرت دارد، مستندترین اطلاعات دربارۀ اخلاق و افكار وی را شامل است.
مرید دیگر او مولانا شیخ پس از ۹۱۱ ق رسالۀ خوارق عادات احرار را تألیف كرد.
مولانا محمد قاضی سمرقندی (د ۹۲۱ ق) كه حدود ۱۰ سال در ملازمت خواجه بوده است، كتابی مفصل به نام سلسلة العارفین و تذكرة الصدیقین در شرح احوال و اقوال و كرامات او تألیف كرد.
مولانا فخرالدین علی كاشفی نیز كه مدتی در خدمت خواجه بوده است در ۹۰۹ق رشحات عین الحیات را در احوال خواجه و پیران و مریدان او تألیف كرد كه منظمترین كتاب در موضوع خود است.
در زمانهای متأخر عبدالحی بن ابی الفتح سمرقندی در اواخر سدۀ ۱۰ ق نسبنامۀ خواجگان را تألیف كرد كه اطلاعات مهمی را دربارۀ بازماندگان احرار در بلاد مختلف در بر دارد.
محمدهاشم كشمی در ۱۰۳۹ ق تذكرهای به نام نسمات القدس من حدائق الانس در شرح احوال و اعمال مریدان خواجۀ احرار تألیف كرد.[۱].
پانویس
- ↑ نوشاهی، عارف، ج6، ص654-651
منابع مقاله
نوشاهی، عارف، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.