دیوان سلمان ساوجی: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
||
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶: | خط ۶: | ||
[[سلمان ساوجی، سلمان بن محمد]] (سراينده) | [[سلمان ساوجی، سلمان بن محمد]] (سراينده) | ||
[[مشفق، منصور]] (مصحح) | [[مشفق، منصور]] (مصحح) | ||
[[تفضلي، تقي]] ( | [[تفضلي، تقي]] (مقدمهنویس) | ||
| زبان =فارسی | | زبان =فارسی | ||
| کد کنگره =PIR 5484 /د9 | | کد کنگره =PIR 5484 /د9 | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
چهره معشوق چنان لطافتی دارد که حتی گل نیز با دیدن عذار و رخسار معشوق، آب روی از کف میدهد و رنگ از رخسارگانش میپرد و گلاب نیز به بویه (آرزو) معشوق شاعر، همنشینی و همصحبتی گل را | چهره معشوق چنان لطافتی دارد که حتی گل نیز با دیدن عذار و رخسار معشوق، آب روی از کف میدهد و رنگ از رخسارگانش میپرد و گلاب نیز به بویه (آرزو) معشوق شاعر، همنشینی و همصحبتی گل را وامینهد: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
خط ۱۴۴: | خط ۱۴۴: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
و تنها به هوای لب معشوق است که عاشق زندگانی خود را همچون حبابی که بر سر جام | و تنها به هوای لب معشوق است که عاشق زندگانی خود را همچون حبابی که بر سر جام میاست، از دست میدهد، اما پیش از آنکه چنین واقعهای رخ دهد، شاعر از ساقی مجلس، باده طلب میکند: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' ساقی مجلس بده باده که خواهیم رفت ''|2=''ما به هوای لبش در سر | {{ب|'' ساقی مجلس بده باده که خواهیم رفت ''|2=''ما به هوای لبش در سر میچون حباب ''<ref>ر.ک: همان</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۱۷۵: | خط ۱۷۵: | ||
[[دیوان سلمان ساوجی (تصحیح حالت)]] | [[دیوان سلمان ساوجی (تصحیح حالت)]] | ||
[[نسیم صبح: شرح پنجاه غزل از سلمان ساوجی به همراه مقدمهای از زندگینامه و شرححال شاعر]] | |||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۰
ديوان سلمان ساوجي | |
---|---|
پدیدآوران | سلمان ساوجی، سلمان بن محمد (سراينده)
مشفق، منصور (مصحح) تفضلي، تقي (مقدمهنویس) |
عنوانهای دیگر | شامل غزليات، ترجيعات، قصايد، رباعيات |
ناشر | صفي عليشاه |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | 1367ش |
موضوع | شعر فارسی- قرن 8ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | PIR 5484 /د9 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
دیوان سلمان ساوجی، مجموعهای از اشعار سلمان بن محمد سلمان ساوجی است که به اهتمام منصور مشفق، به چاپ رسیده است.
ساختار
کتاب با مقدمه تقی تفضلی آغاز و اشعار در قالب غزلیات، ترجیعات، قصاید و رباعیات، ارائه شده است.
گزارش محتوا
در مقدمه، به شرححال سلمان ساوجی پرداخته شده است[۱].
سلمان شاعری عارفانه سرا و عاشقانه سراست و مانند برخی از معاصرانش همچون حافظ، از ترکیب عشق و عرفان، غزلیات ناب و بینظیری خلق کرده است. او خالق مضامین ناب و بکری است که در دیوان حافظ نیز نمونههای انعکاسی از این مضامین را به سهولت میتوان مشاهده کرد[۲].
سلمان در غزلسرایی به مولوی و سعدی نظر داشته است. درست است که حافظ در قرن هشتم «شعر شعرا و شعر اولیا را در هم آمیخت» و «شعر کیمیا ساخت»، ولی برخی معتقدند که الهامبخش حافظ در خلق این شعر کیمیا، سلمان بوده و او با بهکارگیری مضامین زیبا و همچنین توصیفات و تشبیهاتی تازه و بدیع و ایهاماتی لطیف، پایهگذار اینگونه مضامین در دیوان حافظ بوده است[۳].
اشعار سلمان مجموعاً به حدود یازده هزار بیت میرسد. او در همه این انواع استاد مسلم بوده است؛ چنانکه همه ناقدان سخن و سخنوران عهد او و بعد از او، به این حقیقت اقرار کردهاند[۴].
سلمان، موضوع خاص غزل، یعنی عشق را چنان استادانه و ماهرانه به تصویر کشیده است که اگر نگوییم او داد غزلسرایی را از همگنان ستانده و گوی غزل را از دیگران ربوده، باید بگوییم که آفرینش غزلهایی همچون شاهکار غزلیات خود و تقلید از آن را برای دیگران بس دشوار و سخت کرده است. شاید در این نوع غزلسرایی عارفانه- عاشقانه، تنها حافظ با وی توان برابری داشته باشد[۵].
سلمان، چنان تحت تأثیر نیروی عشق و حیرت آن است که یارای شرح و بیان عشق را ندارد. شاعر، در گیرودار این طلسم عجیب، یعنی عشق، خود را زبون احساس میکند و به همین خاطر است که به خود اجازه توصیف بیشازحد عشق را نمیدهد:
بیان عشق میسر نمیشود به حکایت | که شرح شوق ز حد عبارت است زیادت[۶] |
در غزلهای سلمان، از جمله غزلهای شماره ٢٠، ٣٢، ٣٤، ٣٧، ٣٨، ٣٩، ٤٠، ٤٢ و ٤٩ مضمون عشق مکرراً به چشم میخورد[۷].
زلف در ادبیات ما دارای مضامین و مفاهیم متنوعی است. در آثار شاعرانی که درد عشق زمینی را به توصیف نشستهاند، زلف، همان پیچوخم کمند یار است که هر کرشمهاش آتشی به جان معشوق میاندازد. تعبیرات لطیف زلف در اشعار سلمان چنان ناب و ماهرانه است که روح تشنه هر انسان غزل دوستی را سیراب میکند[۸].
در ابیات عرفانی، زلف با تعابیر مختلفی بهکاررفته است. برای زلف در عرفان چهار مفهوم میتوان تصور کرد: کثرات و تعینات در مراتب هستی، حجاب وجه غیبی احدیت و حاجب درگاه جمال و جلال الوهیت، تجلیات جمالی و جلالی ذات باریتعالی و طریقت سلوک و ریسمان و کمند هدایت ربوبی. در اشعار سلمان اما، در برخی از قسمتها، زلف نشان از سلمان عاشق میدهد که چنان گرفتار چین و شکن زلف سیاه معشوق شده است، که دیگر حتی نمیتواند روز را از شب تشخیص دهد:
تا بدیدم حلقه زلف تو روز من شب است | تا ببوسیدم سر کوی تو جانم بر لب است [۹] |
گاهی معشوق، چهره و عذار خود را چنان در نقاب زلف کشیده است که شاعر ملتمسانه خواهان نمایاندن چهره از پشت این نقاب مشکین است:
طرف عذار گلگون ز نقاب زلف مشکین | بنمای تا ملامت نکنند مبتلا را |
و گاهی زلف معشوق پا را فراتر نهاده، با ایمان شاعر دستوپنجه نرم میکند:
زلف و رخسار تو کفر آمد و ایمان با هم | آن چه کفری است که سررشته ایمان من است |
تعبیر زیبای کفر و ایمان در این بیت، چنان ماهرانه به کار گرفته شده که مضمونی در نوع خود بینظیر را پدید آورده است. تعبیر کفر برای زلف در اشعار سلمان در بسیاری قسمتهای دیگر هم مشهود است؛ آنجا که میفرماید:
ز کفر زلف تو دل ره نمیبرد بیرون | که راه پرخم و پیچ و محله تاریک است |
شاید غرض شاعر از بیان چنین تعبیری این باشد که زلف معشوق ایمان وی را هدف گرفته است. در بر خی ابیات نیز زلف یار به شب یلدا تشبیه شده است:
شب یلداست هر تاری ز مویت وین عجب کاری | که من روزی نمیبینم خود این شبهای یلدا را[۱۰] |
چشم مست معشوق در ادبیات فارسی، بهویژه در غزلیات و از جمله در غزلیات سلمان نیز یکی از مضامین عمده ابیات را شکل میدهد:
ز شراب لعل نوشین من رند بینوا را | مددی که چشم مستت به خمار کشت ما را | |
بپرس حال من از چشم خود که این معنی | حکایتی است که معلوم ترک و تاجیک است[۱۱] |
اصطلاح نرگس، استعاره از چشم یار بوده و در ادبیات ما کاربرد فراوان داشته است. حافظ میفرماید:
نرگسش خفت و دلخستهام آرام گرفت | چون پرستار که در خواب کند بیمارش |
و سلمان ساوجی نیز مضمونی شبیه به همین را در اشعارش به کلک نظم درآورده است:
خیال نرگس مستت ببست خوابم را | کمند طره شستت ببرد تابم را [۱۲] |
چهره معشوق چنان لطافتی دارد که حتی گل نیز با دیدن عذار و رخسار معشوق، آب روی از کف میدهد و رنگ از رخسارگانش میپرد و گلاب نیز به بویه (آرزو) معشوق شاعر، همنشینی و همصحبتی گل را وامینهد:
ای گلرخسار تو برده ز روی گل آب | صحبت گل را رها کرده به بویت گلاب |
حسن روی معشوق پا را از دایره دید شاعر فراتر گذاشته و همگانی میشود؛ بهطوریکه همگان مست رخسار معشوق هستند و قبله آنان به سمت روی معشوق است. به نظر میرسد که این بیت را بتوان در زمره ابیات عارفانه بهحساب آورد:
حسن رویت قبله من نیست تنها کین زمان | در همه روی زمین یک قبله و یک مذهب است |
حتی شمع نیز در برابر عارض معشوق گاه عرق میکند و گاهی شعلهور میشود. حسن تعلیل زیبایی در بیت ذیل نهفته است؛ آب شدن قطرات شمع نشان از عرق کردن آن دارد و تب کردن شمع نشان از سوختن او:
پیش عکس عارضت میرم که شمع از غیرتش | هر شبی تا روز گاهی در عرق گه در تب است |
سلمان با دیدی عرفانی عذار و رخ معشوق را در همه اشیا ساری و جاری میداند:
اگر نقش رخت ظاهر نبودی در همه اشیا | مغان هرگز نکردندی پرستش لات و عزی را[۱۳] |
سلمان، با تعبیرات قرآنی - عرفانی و بهکارگیری تلمیحات نیز آشناست. او در باب عکس رخ معشوق میفرماید:
اگر عکس رخ و بوی سر زلفت نبودندی | که بنمودی شب دیجور نور از طور موسی را |
در این بیت، اشارهای لطیف به آیهای از قرآن کریم (طه: ٨٠) دیده میشود[۱۴].
دهان تنگ و پسته مانند، از زیباییهای دلنواز معشوق در شعر فارسی و از جمله در اشعار سلمان است. اگر این پسته تنگ دهان و لبان و سخنان همچون شکر و سخنان شیرین آن نباشد، هم جهان بر شاعر تنگ میشود و هم شراب برایش تلخ میگردد. در نتیجه این پسته لبان معشوق و سخنان همچون شکر اوست که وجودش، تنگنای جهان را بر شاعر آسان میکند:
تنگ شد بی پستهات بر ما جهان | تلخ شد بی شکرت بر ما شراب |
همچنین لب و سخن معشوق چونان نمکی است که بر زخم دل کباب عاشق ریخته میشود:
دل کباب مرا نیست بی لبت نمکی | سخن بگو نمکی برفشان کباب مرا |
و تنها به هوای لب معشوق است که عاشق زندگانی خود را همچون حبابی که بر سر جام میاست، از دست میدهد، اما پیش از آنکه چنین واقعهای رخ دهد، شاعر از ساقی مجلس، باده طلب میکند:
ساقی مجلس بده باده که خواهیم رفت | ما به هوای لبش در سر میچون حباب [۱۵] |
ویژگیهای کار سلمان در غزلیاتش آمیختن مضمون مدح با مضمون عشق در غزل است. او با استادی تمام، همانگونه که در قصیده، مدیحهسرایی میکند، در غزلسرایی نیز مدح میکند[۱۶].
در پایان میتوان چنین گفت که زبان غزلیات سلمان، زبانی لطیف است. سلمان با توصیفات خاص از ویژگیهای معشوق و ملحقات آن همچون فراق و هجران، رخ یار، زلف و لب یار، با استادی هرچه تمام، مضمونهای بینظیری ساختهوپرداخته است. همچنین وی مضامینی را از قبیل رند، می و مستی، گریز از محتسب، تجلی خداوند در ذرهذره عالم هستی، نکوهش دنیا و حجاب تعلقات که مانع رسیدن به معشوق حقیقی و واقعی است، با زبان هنرمندانهاش بهسان عارفی تمامعیار به تصویر کشیده است. عشق و حیرانی ناشی از آن، یکباره خرد و هوش را از شاعر باریکخیال ما ستانده است و همین بیخردی در عالم عشق و عرفان باعث شده است که سلمان تبدیل به خردمندی زیبااندیش و صاحب سخن شود:
عشق تو ز سلمان دل و جان و خرد و هوش | بربود کنون مانده و مسکین تن و تنهاست [۱۷] |
وضعیت کتاب
فهرست اشعار در ابتدای کتاب آمده است.
پانویس
- ↑ ر.ک: مقدمه، صفحه یک - سیودو
- ↑ ر.ک: منصوری نوری، زهرا؛ یاری ایلی، معصومه؛ فاتحی، اقدس، ص111
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص111- 112
- ↑ ر.ک: همان، ص102
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص103
- ↑ ر.ک: همان، ص103- 104
- ↑ ر.ک: همان، ص104
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص105
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص112
- ↑ ر.ک: همان
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب.
- منصوری نوری، زهرا؛ یاری ایلی، معصومه؛ فاتحی، اقدس، «بررسی مضامین در غزلیات سلمان ساوجی»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله فنون ادبی، بهار 1397، شماره 22 علمی - پژوهشی/ISC (16 صفحه، از 99 تا 114).