منصوری، ذبیحالله: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'نگ' به 'نگ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه ای ' به 'های ') |
||
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
{{کاربردهای دیگر|منصوری (ابهام زدایی)}} | |||
'''ذبیحالله | '''ذبیحالله حکیم الهی دشتی''' (1278 _ ۱۳۶۵ش)، فرزند اسماعیل، معروف به ذبیحالله منصوری، با نامهای مستعار پیشتاز و ناصر، پرکارترین مترجم تاریخ مطبوعات ایران، روزنامهنگار، نویسنده و به گفته خودش قهرمان بوکس سبکوزن ایران بوده است<ref>ر.ک: انسانشناسی و فرهنگ</ref>. از جمله آثار او، عبارتند از [[سینوهه پزشک مخصوص فرعون]]، [[خواجه تاجدار]] و [[خداوند الموت]]. | ||
== ولادت == | |||
در ۱۲۷۸ش در سنندج کردستان متولد گردید. | |||
== تحصیلات == | |||
او در مدرسه آلیانس (سنندج) کردستان درس خواند که فرانسویها آن را اداره میکردند. پس از چندی با مأموریت پدر در کرمانشاه به آن شهر رفت و زبان فرانسه را از پزشکی که این زبان را میدانست فراگرفت. در بازگشت به تهران و درگذشت پدر، عهدهدار مخارج خانواده شد و بهناچار از تحصیل دست کشید و در سال ۱۳۰۱ش، با تأسیس روزنامه کوشش با سمت مترجم داستان و مقاله و مطالب علمی در آن روزنامه شروع به کار کرد<ref>همان</ref>. | او در مدرسه آلیانس (سنندج) کردستان درس خواند که فرانسویها آن را اداره میکردند. پس از چندی با مأموریت پدر در کرمانشاه به آن شهر رفت و زبان فرانسه را از پزشکی که این زبان را میدانست فراگرفت. در بازگشت به تهران و درگذشت پدر، عهدهدار مخارج خانواده شد و بهناچار از تحصیل دست کشید و در سال ۱۳۰۱ش، با تأسیس روزنامه کوشش با سمت مترجم داستان و مقاله و مطالب علمی در آن روزنامه شروع به کار کرد<ref>همان</ref>. | ||
خط ۵۰: | خط ۵۳: | ||
وی در سال ۱۲۹۹، وقتی به تهران آمد، میخواست در رشته دریانوردی تحصیل کند، ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته میشود حدود ۱۴۰۰ کتاب و نشریه منتشر کرده که از پرفروشترین کتابها به زبان فارسی میباشند. وی بسیار ساده میزیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت. ایشان علاقه خاصی به کرد و کردستان داشتند، اما به دلیل شرایط خفقان آن دوران موفق به ارائه آثار خویش به زبان کردی نشدند، اما در اکثر آثار ایشان میتوان به دلبستگی ایشان به مادها و... بهعنوان نمادهای کرد پی برد<ref>همان</ref>. | وی در سال ۱۲۹۹، وقتی به تهران آمد، میخواست در رشته دریانوردی تحصیل کند، ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته میشود حدود ۱۴۰۰ کتاب و نشریه منتشر کرده که از پرفروشترین کتابها به زبان فارسی میباشند. وی بسیار ساده میزیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت. ایشان علاقه خاصی به کرد و کردستان داشتند، اما به دلیل شرایط خفقان آن دوران موفق به ارائه آثار خویش به زبان کردی نشدند، اما در اکثر آثار ایشان میتوان به دلبستگی ایشان به مادها و... بهعنوان نمادهای کرد پی برد<ref>همان</ref>. | ||
او نویسندهای بود بسیار متواضع و دیرجوش و گوشهگیر. ایشان یکی از معدود نویسندگان و مترجمان بسیار توانایی است که ایران تاکنون به خود دیدهاست. بدون شک میتوان ایشان را از ستونهای اصلی نویسندگی و ترجمه | او نویسندهای بود بسیار متواضع و دیرجوش و گوشهگیر. ایشان یکی از معدود نویسندگان و مترجمان بسیار توانایی است که ایران تاکنون به خود دیدهاست. بدون شک میتوان ایشان را از ستونهای اصلی نویسندگی و ترجمه ایرانزمین به حساب آورد و بسیاری از افرادی که کتابهای ایشان را مطالعه نمودهاند، به توانایی خارقالعاده ایشان در نگارش و به کار بردن اصطلاحات ادبی، اذعان مینمایند و بنا بر اعتراف بسیاری از نویسندگان و مترجمان، ایشان نویسندهای افسانهای میباشند. بنا بر شواهد و دلایل موجود، بسیاری از کارهای ایشان که به نام ترجمه چاپ شده است، توسط خود ایشان تألیف گشته، اما بنا بر ضعف فرهنگی آن دوران ایران و تمایل ناشران برای چاپ آثار ترجمه از نویسندگان خارجی، ایشان کارهایشان را بهناچار به نام ترجمه چاپ مینمایند<ref>همان</ref>. | ||
وی در ۱۹ خردادماه ۱۳۶۵ش، در بیمارستان شریعتی در سن ۸۹، سالگی درگذشت | == وفات == | ||
وی در ۱۹ خردادماه ۱۳۶۵ش، در بیمارستان شریعتی در سن ۸۹، سالگی درگذشت و در آرامگاه خانوادگی شماره ۵۹۶ در بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد. | |||
==آثار== | ==آثار== | ||
منصوری حدود ۵۰ سال نوشت و ترجمه کرد. نگاهی به آثاری که از وی برجا مانده و مقایسه آنها با مدت عمر او از این حکایت میکند که او هنگام راه رفتن و خوردن هم مشغول نوشتن و ترجمه بوده است<ref>همان</ref>.{{ستون-شروع|3}} | |||
# شاهجنگ ایرانیان؛ | # شاهجنگ ایرانیان؛ | ||
# سینوهه پزشک مخصوص فرعون؛ | # سینوهه پزشک مخصوص فرعون؛ | ||
خط ۷۵: | خط ۸۱: | ||
# زندگی آل کاپون؛ | # زندگی آل کاپون؛ | ||
# دزد جوانمرد؛ | # دزد جوانمرد؛ | ||
# اسرار | # اسرار هفتگانه؛ | ||
# عشاق نامدار؛ | # عشاق نامدار؛ | ||
# رابین هود؛ | # رابین هود؛ | ||
خط ۹۵: | خط ۱۰۱: | ||
# امام جعفر صادق(ع)، مغز متفکر جهان شیعه؛ | # امام جعفر صادق(ع)، مغز متفکر جهان شیعه؛ | ||
و...<ref>ر.ک: همان</ref>. | و...<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
{{پایان}} | |||
تنها کتابی که «ذبیحالله منصوری» نام خود را بهعنوان نویسنده بر آن نهاده، کتاب «علوم اسلامی در قرن اول هجری» است، که البته بیشتر درباره علوم اسلامی در سدههای چهارم و پنجم هجری است<ref>همان</ref>. | تنها کتابی که «ذبیحالله منصوری» نام خود را بهعنوان نویسنده بر آن نهاده، کتاب «علوم اسلامی در قرن اول هجری» است، که البته بیشتر درباره علوم اسلامی در سدههای چهارم و پنجم هجری است<ref>همان</ref>. | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۷: | ||
او کتابهای بسیاری نگاشته و در سبک نویسندگی خود، دارای روش خاصی بود؛ اما طرفدار سبک بسط و گسترش کتب بود. او به کتابهای اصلی وفادار نبود. در بسیاری از موارد اطلاعات خویش را نیز به کتابها میافزود. او معتقد بود ترجمه بر دو گونه است: نوعی که در آن مترجم لغت به لغت ترجمه میکند و به متن اصلی وفادار است و نوعی دیگر که خود آن را اقتباس مینامید که مترجم این اختیار را داشت که ایده اولیه نویسنده را گسترش دهد. نقل است که اصلا شخصیتی به نام «پل آمیر» در تاریخ ادبیات فرانسه وجود ندارد. عدهای معتقدند «خداوند الموت» پرداخته ذهن منصوری بوده است<ref>همان</ref>. | او کتابهای بسیاری نگاشته و در سبک نویسندگی خود، دارای روش خاصی بود؛ اما طرفدار سبک بسط و گسترش کتب بود. او به کتابهای اصلی وفادار نبود. در بسیاری از موارد اطلاعات خویش را نیز به کتابها میافزود. او معتقد بود ترجمه بر دو گونه است: نوعی که در آن مترجم لغت به لغت ترجمه میکند و به متن اصلی وفادار است و نوعی دیگر که خود آن را اقتباس مینامید که مترجم این اختیار را داشت که ایده اولیه نویسنده را گسترش دهد. نقل است که اصلا شخصیتی به نام «پل آمیر» در تاریخ ادبیات فرانسه وجود ندارد. عدهای معتقدند «خداوند الموت» پرداخته ذهن منصوری بوده است<ref>همان</ref>. | ||
با نگاهی به نوشتههای منصوری | با نگاهی به نوشتههای منصوری درمییابیم که وی بیش از آنکه مترجم باشد، نویسندهای توانا بوده است. کتابهای او از نظر تاریخی سندیت دقیقی ندارند... در برخی از اوقات نوشتههای او با تاریخ واقعی در تضاد هستند. برای نمونه در مورد قتل خواجه نظامالملک در کتاب خداوند الموت میخوانیم: «وقتی محمد طبسی به نهاوند رسید، به او گفتند خواجه در شکارگاه است و او به قرق رفت و تقاضای ملاقات کرد. در محضر خواجه وی ناگهان دید که یکی از دو غلامبچه با خنجر به وی حمله کرد و او را به قتل رساند». اما در واقع خواجه نظامالملک در شب جمعه دوازدهم ماه رمضان سال ۴۸۵ق، در راه بغداد در محلی به نام صحنه توسط یکی از فدائیان حسن صباح به نام بوطاهر ارانی به قتل رسیده است<ref>همان</ref>. | ||
==پانویس == | ==پانویس == | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۱۷: | ||
==وابستهها== | ==وابستهها== | ||
{{وابستهها}} | |||
[[ترجمه نهجالبلاغه؛ سروش خدا در سرود علی علیهالسلام]] | [[ترجمه نهجالبلاغه؛ سروش خدا در سرود علی علیهالسلام]] | ||
خط ۱۱۶: | خط ۱۲۵: | ||
[[قرآن را چگونه شناختم]] | [[قرآن را چگونه شناختم]] | ||
[[ابن سینا | [[ابن سینا نابغهای از شرق]] | ||
[[امام حسين (ع) و ايران]] | [[امام حسين(ع) و ايران]] | ||
[[محمد پيغمبری که از نو بايد شناخت]] | [[محمد پيغمبری که از نو بايد شناخت]] | ||
[[رده:زندگینامه]] | [[رده:زندگینامه]] | ||
[[رده:مترجمان]] | |||
[[رده: | [[رده:مهر(1400)]] | ||
[[رده:مترجمان نهجالبلاغه]] | |||
[[رده: |
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۲۸
نام | ذبیحالله منصوری |
---|---|
نامهای دیگر | حکيمالهي، ذبيحالله
حکيمالهي دشتي، ذبيحالله دشتي، ذبيحالله بن اسماعيل |
نام پدر | اسماعیل |
متولد | 1288ش |
محل تولد | سنندج |
رحلت | ۱۹ خردادماه ۱۳۶۵ش |
اساتید | |
برخی آثار | ترجمه نهجالبلاغه؛ سروش خدا در سرود علی علیهالسلام |
کد مؤلف | AUTHORCODE12349AUTHORCODE |
ذبیحالله حکیم الهی دشتی (1278 _ ۱۳۶۵ش)، فرزند اسماعیل، معروف به ذبیحالله منصوری، با نامهای مستعار پیشتاز و ناصر، پرکارترین مترجم تاریخ مطبوعات ایران، روزنامهنگار، نویسنده و به گفته خودش قهرمان بوکس سبکوزن ایران بوده است[۱]. از جمله آثار او، عبارتند از سینوهه پزشک مخصوص فرعون، خواجه تاجدار و خداوند الموت.
ولادت
در ۱۲۷۸ش در سنندج کردستان متولد گردید.
تحصیلات
او در مدرسه آلیانس (سنندج) کردستان درس خواند که فرانسویها آن را اداره میکردند. پس از چندی با مأموریت پدر در کرمانشاه به آن شهر رفت و زبان فرانسه را از پزشکی که این زبان را میدانست فراگرفت. در بازگشت به تهران و درگذشت پدر، عهدهدار مخارج خانواده شد و بهناچار از تحصیل دست کشید و در سال ۱۳۰۱ش، با تأسیس روزنامه کوشش با سمت مترجم داستان و مقاله و مطالب علمی در آن روزنامه شروع به کار کرد[۲].
در سال ۱۳۰۶، درحالیکه در روزنامه کوشش کار میکرد، با روزنامه اطلاعات نیز شروع به همکاری کرد که مدتها ادامه یافت و از آغاز انتشار روزنامه کیهان هم به مدت شش سال، چندین کتاب برای این روزنامه ترجمه کرد که همه بهصورت پاورقی به چاپ میرسید. بعدها با روزنامه ایران ما، روزنامه داد، مجله خواندنیها، روزنامه باختر، روزنامه اختر امروز، مجله ترقی، مجله تهران مصور، مجله روشنفکر، مجله سپید و سیاه، مجله امید ایران، روزنامه پست تهران و سرانجام مجله دانستنیها همکاری داشت. او دیر ازدواج کرد و دارای یک دختر و یک پسر شد. مادرش از خانواده علما و روحانیون شهر سنندج بود[۳].
وی در سال ۱۲۹۹، وقتی به تهران آمد، میخواست در رشته دریانوردی تحصیل کند، ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته میشود حدود ۱۴۰۰ کتاب و نشریه منتشر کرده که از پرفروشترین کتابها به زبان فارسی میباشند. وی بسیار ساده میزیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت. ایشان علاقه خاصی به کرد و کردستان داشتند، اما به دلیل شرایط خفقان آن دوران موفق به ارائه آثار خویش به زبان کردی نشدند، اما در اکثر آثار ایشان میتوان به دلبستگی ایشان به مادها و... بهعنوان نمادهای کرد پی برد[۴].
او نویسندهای بود بسیار متواضع و دیرجوش و گوشهگیر. ایشان یکی از معدود نویسندگان و مترجمان بسیار توانایی است که ایران تاکنون به خود دیدهاست. بدون شک میتوان ایشان را از ستونهای اصلی نویسندگی و ترجمه ایرانزمین به حساب آورد و بسیاری از افرادی که کتابهای ایشان را مطالعه نمودهاند، به توانایی خارقالعاده ایشان در نگارش و به کار بردن اصطلاحات ادبی، اذعان مینمایند و بنا بر اعتراف بسیاری از نویسندگان و مترجمان، ایشان نویسندهای افسانهای میباشند. بنا بر شواهد و دلایل موجود، بسیاری از کارهای ایشان که به نام ترجمه چاپ شده است، توسط خود ایشان تألیف گشته، اما بنا بر ضعف فرهنگی آن دوران ایران و تمایل ناشران برای چاپ آثار ترجمه از نویسندگان خارجی، ایشان کارهایشان را بهناچار به نام ترجمه چاپ مینمایند[۵].
وفات
وی در ۱۹ خردادماه ۱۳۶۵ش، در بیمارستان شریعتی در سن ۸۹، سالگی درگذشت و در آرامگاه خانوادگی شماره ۵۹۶ در بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد.
آثار
منصوری حدود ۵۰ سال نوشت و ترجمه کرد. نگاهی به آثاری که از وی برجا مانده و مقایسه آنها با مدت عمر او از این حکایت میکند که او هنگام راه رفتن و خوردن هم مشغول نوشتن و ترجمه بوده است[۶].
- شاهجنگ ایرانیان؛
- سینوهه پزشک مخصوص فرعون؛
- خواجه تاجدار؛
- خداوند الموت (حسن صباح)؛
- ابن سینا نابغهای از شرق؛
- اسپارتاکوس؛
- امام حسین(ع) و ایران؛
- اندیشههای یک مغز بزرگ؛
- افکار مترلینگ؛
- خداوند بزرگ و من؛
- خداوند بزرگ و انسان؛
- دنیای دیگر؛
- راز بزرگ؛
- افکار کوچک و دنیای بزرگ؛
- زندگی مورچگان؛
- زنبور عسل؛
- موریانه؛
- دروازه بزرگ؛
- زندگی آل کاپون؛
- دزد جوانمرد؛
- اسرار هفتگانه؛
- عشاق نامدار؛
- رابین هود؛
- سه تفنگدار؛
- غرش طوفان؛
- مونیکای دوپاری؛
- کنت دو مونت کریستو؛
- جراح دیوانه؛
- ماژلان؛
- یک سال در میان ایرانیان؛
- شاه طهماسب و سلیمان خان قانونی؛
- سقوط پاریس؛
- منم تیمور جهانگشا؛
- سقوط قسطنطنیه؛
- نورنبرگ؛
- تازهمسلمان؛
- محمد پیغمبری که از نو باید شناخت؛
- عایشه؛
- امام جعفر صادق(ع)، مغز متفکر جهان شیعه؛
و...[۷].
تنها کتابی که «ذبیحالله منصوری» نام خود را بهعنوان نویسنده بر آن نهاده، کتاب «علوم اسلامی در قرن اول هجری» است، که البته بیشتر درباره علوم اسلامی در سدههای چهارم و پنجم هجری است[۸].
او کتابهای بسیاری نگاشته و در سبک نویسندگی خود، دارای روش خاصی بود؛ اما طرفدار سبک بسط و گسترش کتب بود. او به کتابهای اصلی وفادار نبود. در بسیاری از موارد اطلاعات خویش را نیز به کتابها میافزود. او معتقد بود ترجمه بر دو گونه است: نوعی که در آن مترجم لغت به لغت ترجمه میکند و به متن اصلی وفادار است و نوعی دیگر که خود آن را اقتباس مینامید که مترجم این اختیار را داشت که ایده اولیه نویسنده را گسترش دهد. نقل است که اصلا شخصیتی به نام «پل آمیر» در تاریخ ادبیات فرانسه وجود ندارد. عدهای معتقدند «خداوند الموت» پرداخته ذهن منصوری بوده است[۹].
با نگاهی به نوشتههای منصوری درمییابیم که وی بیش از آنکه مترجم باشد، نویسندهای توانا بوده است. کتابهای او از نظر تاریخی سندیت دقیقی ندارند... در برخی از اوقات نوشتههای او با تاریخ واقعی در تضاد هستند. برای نمونه در مورد قتل خواجه نظامالملک در کتاب خداوند الموت میخوانیم: «وقتی محمد طبسی به نهاوند رسید، به او گفتند خواجه در شکارگاه است و او به قرق رفت و تقاضای ملاقات کرد. در محضر خواجه وی ناگهان دید که یکی از دو غلامبچه با خنجر به وی حمله کرد و او را به قتل رساند». اما در واقع خواجه نظامالملک در شب جمعه دوازدهم ماه رمضان سال ۴۸۵ق، در راه بغداد در محلی به نام صحنه توسط یکی از فدائیان حسن صباح به نام بوطاهر ارانی به قتل رسیده است[۱۰].
پانویس
منابع مقاله
برگرفته از سایت «انسانشناسی و فرهنگ»، به آدرس اینترنتی: http://anthropology.ir/dossier/663.html