تاريخ الأدب الجغرافي العربي (تعريب): تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - '== منابع مقاله == ' به '== منابع مقاله == ')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
    جز (جایگزینی متن - 'جغرافیا (ابهام زدایی)' به 'جغرافیا (ابهام‌زدایی)')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
     
    (۳۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۵: خط ۵:
    |پدیدآورندگان  
    |پدیدآورندگان  
    | پدیدآوران =  
    | پدیدآوران =  
    [[کراچکوفسکی، ایگناتی یولیانوویچ]] (نويسنده)
    [[کراچکوفسکی، ایگناتی یولیانوویچ]] (نویسنده)
    [[هاشم، صلاح الدین عثمان]] (تعريب)
    [[هاشم، صلاح‌الدین عثمان]] (تعريب)
    [[بلبایف، ایگور]] (مراجعه)
    [[بلبایف، ایگور]] (مراجعه)
    |زبان  
    |زبان  
    خط ۱۳: خط ۱۳:
    | موضوع =
    | موضوع =
    آفریقای شمالی
    آفریقای شمالی
    جغرافیای اسلامی - کتاب‎شناسی
    جغرافیای اسلامی - کتاب‌شناسی
    خاور میانه - کتاب‎شناسی
    خاور میانه - کتاب‌شناسی
    کشورهای اسلامی - جغرافیا
    کشورهای اسلامی - جغرافیا
    |ناشر  
    |ناشر  
    خط ۲۴: خط ۲۴:
    | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE14630AUTOMATIONCODE
    | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE14630AUTOMATIONCODE
    | چاپ =1
    | چاپ =1
    | تعداد جلد =2
    | تعداد جلد =2
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =19485
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =14630
    | کتابخوان همراه نور =14630
    | کد پدیدآور =
    | کد پدیدآور =
    | پس از =
    | پس از =
    | پیش از =
    | پیش از =
    }}
    }}
    '''تاريخ الأدب الجغرافي العربي'''، در اصل با قلم نويسنده توانمند معاصر روسى، [[ايگناتى یولیانوویچ کراچکوفسکی]]، به نگارش درآمده و [[صلاح‌الدين عثمان هاشم]] آن را به زبان عربى برگردانده و اداره فرهنگ در دانشگاه دول عربى آن را به چاپ رسانده است. اصل روسى آن در سال 1957 در مسكو - لنينگراد منتشر گرديده است.
    {{کاربردهای دیگر| جغرافیا (ابهام‌زدایی)}}
    '''تاریخ الأدب الجغرافی العربی'''، در اصل با قلم نویسنده توانمند معاصر روسى، [[ايگناتى یولیانوویچ کراچکوفسکی|ایگناتى یولیانوویچ کراچکوفسکی]]، به نگارش درآمده و [[صلاح‌الدين عثمان هاشم|صلاح‌الدین عثمان هاشم]] آن را به زبان عربى برگردانده و اداره فرهنگ در دانشگاه دول عربى آن را به چاپ رسانده است. اصل روسى آن در سال 1957 در مسکو - لنینگراد منتشر گردیده است.


    == ساختار ==
    ==ساختار==
    کتاب(همین ترجمه عربى)، با سه مقدمه آغاز مى‌شود؛ ابتدا، مقدمه مترجم و به دنبال آن، مقدمه ناشر و سپس مقدمه کوتاه مؤلف و پس از این سه مقدمه، مدخلى در دو بخش آمده است: یکى عرض عام و دیگرى تاریخ آموزش جغرافى و هدف از آن.


    متن کتاب، از شانزده فصل تشکیل شده و در پایان هر یک از فصول، حواشى و پى‌نوشت‌هاى آن فصل آمده است که خود میزان پژوهش‌گرى و تلاش مؤلف را نشان مى‌دهد که از کتاب‌هاى عربى، فارسی، روسى، انگلیسى، ایتالیایى، فرانسوى و... بهره جسته و استفاده کرده است.


    كتاب(همين ترجمه عربى)، با سه مقدمه آغاز مى‌شود؛ ابتدا، مقدمه مترجم و به دنبال آن، مقدمه ناشر و سپس مقدمه كوتاه مؤلف و پس از اين سه مقدمه، مدخلى در دو بخش آمده است: يكى عرض عام و ديگرى تاريخ آموزش جغرافى و هدف از آن.
    در بعضى از صفحات نیز پاورقى‌هایى از طرف مترجم، در توضیح برخى واژه‌ها و اصطلاحات آمده که گاه بسیار راشا و مفید است.


    متن كتاب، از شانزده فصل تشكيل شده و در پايان هر يك از فصول، حواشى و پى‌نوشت‌هاى آن فصل آمده است كه خود ميزان پژوهش‌گرى و تلاش مؤلف را نشان مى‌دهد كه از كتاب‌هاى عربى، فارسى، روسى، انگليسى، ايتاليايى، فرانسوى و... بهره جسته و استفاده كرده است.
    ==گزارش محتوا==
    مترجم، در مقدمه خود به معرفى کتاب پرداخته و چنین آورده است: «نام [[کراچکوفسکی، ایگناتی یولیانوویچ|کراتشکوفسکى]] در جهان معاصر عربى ناشناخته نیست، مگر اینکه بیشتر او را مورخ ادبیات قدیم و جدید عربى مى‌شناسند و از تلاش و اهتمام وى به تاریخ جغرافیا نزد عربان آگاهى ندارند. در واقع بیشتر مباحث این دانشمند، بر سه محور دور مى‌زند: شعر عربى، ادبیات نصاراى عرب و تاریخ ادبیات معاصر عرب».


    در بعضى از صفحات نيز پاورقى‌هايى از طرف مترجم، در توضيح برخى واژه‌ها و اصطلاحات آمده كه گاه بسيار راه‌گشا و مفيد است.
    مترجم، در ادامه، زندگى‌نامه مؤلف را از زبان خود وى که در مجله مجمع علمى عربى در دمشق(سال 1927، جلد 7) چاپ شده بود، مى‌آورد. او در آن‌جا، به چگونگى تحصیل خود اشاره مى‌کند و اینکه با کتاب‌هاى دوساسى شرق‌شناس بزرگ آشنا شد و از کتاب صرف و نحو وى براى آموختن عربى بهره گرفت، گرچه برایش آسان نبود، چون بدون راهنما آن را کار کرد.


    == گزارش محتوا ==
    مترجم، در ادامه به فعالیت‌های علمى و جهانى وى اشاره مى‌کند؛ به هر حال، او در سال 1951 درگذشت.


    [[کراچکوفسکی، ایگناتی یولیانوویچ|کراتشکوفسکى]]، سال‌هاى پایانى زندگى خویش را به دانش جغرافیا اختصاص داد و تلاش کرد تا این نقیصه را جبران کند. وى، به راستى مناسب‌ترین مرد براى چنین امر خطیرى بود. مترجم، در ادامه مقدمه، به روش خویش در ترجمه کتاب مى‌پردازد.


    مترجم، در مقدمه خود به معرفى كتاب پرداخته و چنين آورده است: «نام كراتشكوفسكى در جهان معاصر عربى ناشناخته نيست، مگر اينكه بيشتر او را مورخ ادبيات قديم و جديد عربى مى‌شناسند و از تلاش و اهتمام وى به تاريخ جغرافيا نزد عربان آگاهى ندارند. در واقع بيشتر مباحث اين دانشمند، بر سه محور دور مى‌زند: شعر عربى، ادبيات نصاراى عرب و تاريخ ادبيات معاصر عرب».
    پس از این مقدمه، از ناشر نیز مقدمه‌اى آمده است که به سیرى از تلاش علمى مؤلف در این موضوع و نیز روند این دانش اشاره مى‌کند و مى‌گوید: «جزء چهارم از منتخبات آثار آکادمى [[کراچکوفسکی، ایگناتی یولیانوویچ|کراتشکوفسکى]]، متضمن کاوش‌هاى این دانشمند در تاریخ ادب جغرافى عرب است که پیش از این جز چند فصل پراکنده آن چاپ نشده بود، ولى دست‌نویس‌هاى وى وجود داشت. بیشتر کتاب، در فواصل 1938 تا 1945 با مشکلاتى که جنگ جهانى پیش آورده و شهر لنینگراد در محاصره بود، به نگارش درآمد، ولى وى آموزش ادب جغرافى عرب را از همان ابتدا (1909)، مد نظر داشته و در سفرش به شرق، در کنفرانس‌ها و خطابه‌هاى کارلو الفونسونالینو، مستشرق ایتالیایى که بزرگ‌ترین متخصص در تاریخ نجوم و جغرافى ریاضى نزد عرب است، شرکت مى‌جست.


    مترجم، در ادامه، زندگى‌نامه مؤلف را از زبان خود وى كه در مجله مجمع علمى عربى در دمشق(سال 1927، جلد 7) چاپ شده بود، مى‌آورد. او در آن‌جا، به چگونگى تحصيل خود اشاره مى‌كند و اينكه با كتاب‌هاى دوساسى شرق‌شناس بزرگ آشنا شد و از كتاب صرف و نحو وى براى آموختن عربى بهره گرفت، گرچه برايش آسان نبود، چون بدون راهنما آن را كار كرد.
    مؤلف، در بازگشت از شرق در دانشگاه پطرسبورگ، به خطابه‌هایى در زمینه زبان و تمدن عرب دست زد که بیش از همه، «نگاه به ادب جغرافى عرب» چشم‌گیر است و موضوع تدریس وى در سال‌هاى 1935 و 1936، «ادب التاریخ والجغرافیا عند العرب» بوده است.


    مترجم، در ادامه به فعاليت‌هاى علمى و جهانى وى اشاره مى‌كند؛ به هر حال، او در سال 1951 درگذشت.
    با ذکر این سخن، ناشر، به علاقه‌مندى و کوشایى مؤلف در این زمینه مى‌پردازد و اینکه چگونه موضوع جغرافى ذهن وى را مشغول داشته و وى را به تفکر و مطالعه وامى‌داشته است.


    كراتشكوفسكى، سال‌هاى پايانى زندگى خويش را به دانش جغرافيا اختصاص داد و تلاش كرد تا اين نقيصه را جبران كند. وى، به راستى مناسب‌ترين مرد براى چنين امر خطيرى بود. مترجم، در ادامه مقدمه، به روش خويش در ترجمه كتاب مى‌پردازد.
    در ادامه، ناشر، به روش کار مؤلف و محتویات کتاب اشاره مى‌کند(روش کار صرفاً نقل یا نگارش تاریخ علم جغرافى یا تاریخ کشفیات جغرافیایى نزد عرب نبوده، بلکه فلسفه علم جغرافى است).


    پس از اين مقدمه، از ناشر نيز مقدمه‌اى آمده است كه به سيرى از تلاش علمى مؤلف در اين موضوع و نيز روند اين دانش اشاره مى‌كند و مى‌گويد: «جزء چهارم از منتخبات آثار آكادمى كراتشكوفسكى، متضمن كاوش‌هاى اين دانشمند در تاريخ ادب جغرافى عرب است كه پيش از اين جز چند فصل پراكنده آن چاپ نشده بود، ولى دست‌نويس‌هاى وى وجود داشت. بيشتر كتاب، در فواصل 1938 تا 1945 با مشكلاتى كه جنگ جهانى پيش آورده و شهر لنينگراد در محاصره بود، به نگارش درآمد، ولى وى آموزش ادب جغرافى عرب را از همان ابتدا (1909)، مد نظر داشته و در سفرش به شرق، در كنفرانس‌ها و خطابه‌هاى كارلو الفونسونالينو، مستشرق ايتاليايى كه بزرگ‌ترين متخصص در تاريخ نجوم و جغرافى رياضى نزد عرب است، شركت مى‌جست.
    در پایان، ناشر، اضافه مى‌کند که این کتاب در زمان اوج علمى مؤلف به نگارش درآمده است و سپس مى‌نویسد که وى در این میدان یکه‌تاز به شمار مى‌رود و کسى با او همانندى ندارد. خلاصه داده‌هاى کتاب یا آنچه که با مطالعه کتاب، دستگیر مى‌شود چنین است:


    مؤلف، در بازگشت از شرق در دانشگاه پطرسبورگ، به خطابه‌هايى در زمينه زبان و تمدن عرب دست زد كه بيش از همه، «نگاه به ادب جغرافى عرب» چشم‌گير است و موضوع تدريس وى در سال‌هاى 1935 و 1936، «ادب التاريخ والجغرافيا عند العرب» بوده است.
    1. با کار علمى ارزنده و بى‌سابقه‌اى که مؤلف انجام داده است، جایگاه تمدن عرب در تاریخ بشرى و نقشى که دانش جغرافى عرب در این میدان بازى کرده، روشن مى‌گردد؛


    با ذكر اين سخن، ناشر، به علاقه‌مندى و كوشايى مؤلف در اين زمينه مى‌پردازد و اينكه چگونه موضوع جغرافى ذهن وى را مشغول داشته و وى را به تفكر و مطالعه وامى‌داشته است.
    2. اینکه دیگر اقطار اسلامى از تمدن‌هاى آسیاى میانه (ترکستان)، قفقاز، ایران و ترکیه و... چه سهمى در شکوفایى و بلندى این تمدن داشته و از میان آنها چه دانشمندان بزرگى در جغرافیاى عرب سر برآوردند؛


    در ادامه، ناشر، به روش كار مؤلف و محتويات كتاب اشاره مى‌كند(روش كار صرفاً نقل يا نگارش تاريخ علم جغرافى يا تاريخ كشفيات جغرافيايى نزد عرب نبوده، بلكه فلسفه علم جغرافى است).
    3. دیگر اینکه مؤلف با روش صحیح، دقیق و عمیق علمى خود به راستى نشان داده که مى‌توان به ماده واقعى دانش جغرافیاى تاریخى و مسائل مربوط به آن، آثار و اجناس(نژادشناسى) دست یافت و...


    در پايان، ناشر، اضافه مى‌كند كه اين كتاب در زمان اوج علمى مؤلف به نگارش درآمده است و سپس مى‌نويسد كه وى در اين ميدان يكه‌تاز به شمار مى‌رود و كسى با او همانندى ندارد. خلاصه داده‌هاى كتاب يا آنچه كه با مطالعه كتاب، دستگير مى‌شود چنين است:
    سپس مقدمه‌اى از مؤلف آمده که در آن، مؤلف مى‌نویسد: «این کتاب، براى پا گرفتن، سال‌هاى درازى را به خود اختصاص داده و در اصل بر مواد سخن‌رانى‌ها و کنفرانس‌هایى استوار است که در دانشگاه پطرسبورگ و لنینگراد در فواصل مختلف سال 1910 برگزار گردید».


    1. با كار علمى ارزنده و بى‌سابقه‌اى كه مؤلف انجام داده است، جايگاه تمدن عرب در تاريخ بشرى و نقشى كه دانش جغرافى عرب در اين ميدان بازى كرده، روشن مى‌گردد؛
    مؤلف، در ادامه، به هدف کار خود اشاره مى‌کند و مى‌نویسد: «من صرفاً نخواستم به تاریخ جغرافیا به اندازه‌اى که کتاب‌هاى تاریخ ادبیات بیان مى‌دارند، پرداخته باشم، بلکه این نوشتار نگاهى جامع به فلسفه دانش جغرافیا از لابه‌لاى اشعار جاهلى تا زمان ماست؛ بنابراین، هر چیزى که به‌گونه‌اى در این دانش تأثیرى داشته و نقشى آفریده، بدان توجه شده و در این مجموعه، گرد آمده است و هم‌چنین به تأثیرى که ادب جغرافیاى عربى در شرق و غرب داشته، اشاره شده است.


    2. اينكه ديگر اقطار اسلامى از تمدن‌هاى آسياى ميانه (تركستان)، قفقاز، ايران و تركيه و... چه سهمى در شكوفايى و بلندى اين تمدن داشته و از ميان آنها چه دانشمندان بزرگى در جغرافياى عرب سر برآوردند؛
    نویسنده، در پایان، به زمان تألیف هر یک از فصول کتاب اشاره مى‌کند و اینکه بخش‌هایى از آن، در هنگام محاصره لنینگراد و در دوره جنگ جهانى به نگارش درآمده است؛ در این‌جا اندوه و غم یا خاطرات تلخ این دوره از لابه‌لاى نوشته، به روشنى به چشم مى‌آید.


    3. ديگر اينكه مؤلف با روش صحيح، دقيق و عميق علمى خود به راستى نشان داده كه مى‌توان به ماده واقعى دانش جغرافياى تاريخى و مسائل مربوط به آن، آثار و اجناس(نژادشناسى) دست يافت و...
    پس از این سه مقدمه، مدخلى در دو بخش آمده است: عرض عام؛ تاریخ آموزش جغرافى و هدف از آن. در این بخش، مؤلف، به جایگاه تمدن عرب و نقش آن در تمدن بشرى توجه مى‌دهد، اینکه عربان چگونه در دانش‌هاى گوناگون از فیزیک، ریاضى، کیمیا، بیولوژى و... برترى یافته و دیگران از این خرمن بهره گرفته‌اند و بعد به موضوع جغرافیا وارد مى‌شود و اهمیت آن را در دانش و معرفت انسانى و سهم عرب‌ها در آن و نیز تأثیر آن را در دنیاى انسانى مى‌نماید. در ریشه‌یابى دانش جغرافیاى عربى به ریشه‌ها و منابع خواسته یا ناخواسته آن هم نگاهى افکنده و از ایران، مصر و بیزانس یاد مى‌کند. پیدایش اسلام و تأکید بر دانش‌آموزى، به‌عنوان عاملى مهم در فراگیرى دانش‌ها در همین مدخل آمده و نقش تاجرین در این میدان، کوچ کردن‌هاى متعلمین، خراج گیرى و... همه در مقوله بحث داخلند.


    سپس مقدمه‌اى از مؤلف آمده كه در آن، مؤلف مى‌نويسد: «اين كتاب، براى پا گرفتن، سال‌هاى درازى را به خود اختصاص داده و در اصل بر مواد سخن‌رانى‌ها و كنفرانس‌هايى استوار است كه در دانشگاه پطرسبورگ و لنينگراد در فواصل مختلف سال 1910 برگزار گرديد».
    مؤلف، در این مدخل با دقت، موارد مؤثر در موضوع مطالعاتى جغرافى را زیر نظر مى‌گیرد، همچون تأثیر حج در مطالعات جغرافى مسلمین و کارهاى جغرافیایى عرب‌ها مثل علم الاصول و الاعراض، علم تقویم البلدان، علم المسالک و الممالک، علم البرود، علم عجائب البلاد و... البته آشنایى با زبان‌هاى مختلف در این کار به کمک مؤلف مى‌شتابد؛ از زبان‌هاى مرده تاریخى تا زبان‌هاى زنده کنونى.


    مؤلف، در ادامه، به هدف كار خود اشاره مى‌كند و مى‌نويسد: «من صرفاً نخواستم به تاريخ جغرافيا به اندازه‌اى كه كتاب‌هاى تاريخ ادبيات بيان مى‌دارند، پرداخته باشم، بلكه اين نوشتار نگاهى جامع به فلسفه دانش جغرافيا از لابه‌لاى اشعار جاهلى تا زمان ماست؛ بنابراين، هر چيزى كه به‌گونه‌اى در اين دانش تأثيرى داشته و نقشى آفريده، بدان توجه شده و در اين مجموعه، گرد آمده است و هم‌چنين به تأثيرى كه ادب جغرافياى عربى در شرق و غرب داشته، اشاره شده است.
    در بخش دوم، به تاریخ آموزش این موضوع در غرب مى‌پردازد که اروپاییان از چه زمانى با جغرافیاى عرب آشنا شده‌اند. وى، مى‌نویسد: از قرن یازدهم، در اسپانیا ترجمه تصنیف‌هاى عربى در فلک و ریاضى به زبان لاتینى آغاز شد و به سرعت اسامى خوارزمى، فرغانى و بتانى نزد همگان شناخته شد و به این طریق بیشتر اسامى اصلى شرقى معروف گردید و با این ترجمه‌ها، دانش جغرافى فلکى و وصفى سیر تطورى خویش را در اروپا آغاز کرد و اندیشه عرب در آن نقش بسزایى ایفا کرد. مؤلف، در ادامه، به سیر ترجمه آثار عربى به دست اروپاى مسیحى مى‌پردازد و برخى از مستشرقان را با ترجمه آنها نام مى‌برد و با نگاهى نقدى در پایان، هدف از نگارش کتاب را بیان مى‌کند.


    نويسنده، در پايان، به زمان تأليف هر يك از فصول كتاب اشاره مى‌كند و اينكه بخش‌هايى از آن، در هنگام محاصره لنينگراد و در دوره جنگ جهانى به نگارش درآمده است؛ در اين‌جا اندوه و غم يا خاطرات تلخ اين دوره از لابه‌لاى نوشته، به روشنى به چشم مى‌آيد.
    پس از این مقدمات، اولین فصل کتاب با عنوان «جغرافیا نزد عرب قبل از پیدایش کتاب‌هاى اولیه جغرافى» آمده است. در این فصل، نویسنده، به نقش عرب‌ها در جغرافیا اشاره دارد.


    پس از اين سه مقدمه، مدخلى در دو بخش آمده است: عرض عام؛ تاريخ آموزش جغرافى و هدف از آن. در اين بخش، مؤلف، به جايگاه تمدن عرب و نقش آن در تمدن بشرى توجه مى‌دهد، اينكه عربان چگونه در دانش‌هاى گوناگون از فيزيك، رياضى، كيميا، بيولوژى و... برترى يافته و ديگران از اين خرمن بهره گرفته‌اند و بعد به موضوع جغرافيا وارد مى‌شود و اهميت آن را در دانش و معرفت انسانى و سهم عرب‌ها در آن و نيز تأثير آن را در دنياى انسانى مى‌نمايد. در ريشه‌يابى دانش جغرافياى عربى به ريشه‌ها و منابع خواسته يا ناخواسته آن هم نگاهى افكنده و از ايران، مصر و بيزانس ياد مى‌كند. پيدايش اسلام و تأكيد بر دانش‌آموزى، به‌عنوان عاملى مهم در فراگيرى دانش‌ها در همين مدخل آمده و نقش تاجرين در اين ميدان، كوچ كردن‌هاى متعلمين، خراج گيرى و... همه در مقوله بحث داخلند.
    مؤلف، در ادامه، به چگونگى بهره‌گیرى از اشعار و ادب در این زمینه و اطلاع‌یابى از آنها اشاره مى‌کند. کتاب‌هاى آسمانى، مثل قرآن، تورات، انجیل نیز از منابع این زمینه به شمار آمده‌اند. بر این اساس، به دیدگاه‌هاى جغرافیاى فلکى و ریاضى اعراب پرداخته و تحقیقات عالمانه‌اى انجام مى‌دهد. داستان‌هاى جغرافیایى، تقسیمات طبیعى، نقشه‌ها، تحقیقات و جست‌وجوگرى‌ها، راه‌شناسى‌ها، نظریات گوناگون در مورد دریا و خشکى و... مباحثى است که در این فصل آمده است.


    مؤلف، در اين مدخل با دقت، موارد مؤثر در موضوع مطالعاتى جغرافى را زير نظر مى‌گيرد، همچون تأثير حج در مطالعات جغرافى مسلمين و كارهاى جغرافيايى عرب‌ها مثل علم الاصول و الاعراض، علم تقويم البلدان، علم المسالك و الممالك، علم البرود، علم عجائب البلاد و... البته آشنايى با زبان‌هاى مختلف در اين كار به كمك مؤلف مى‌شتابد؛ از زبان‌هاى مرده تاريخى تا زبان‌هاى زنده كنونى.
    فصل دوم، شروع جغرافیاى ریاضى نزد عرب است و اینکه ریشه جغرافیاى علمى نزد عرب به فلکى‌هاى یونانى برمى‌گردد و بعد تأثیر هندى و ایرانى موجب پر و بال یافتن آن گردید، هم‌چنین در این فصل، به این سؤال پاسخ مى‌گوید که چرا جغرافیاى علمى ابتدائاً در زمان عباسیان؛ یعنى در نیمه دوم قرن هشتم پدیدار شد و چرا ایرانیان، اولین مترجمین آن بوده‌اند با اینکه امویان به تمدن هلنستى در انطاکیه و اسکندریه نزدیک ‌تر بودند و على القاعده سریان مى‌باید نقش واسطه را بازى کند.


    در بخش دوم، به تاريخ آموزش اين موضوع در غرب مى‌پردازد كه اروپاييان از چه زمانى با جغرافياى عرب آشنا شده‌اند. وى، مى‌نويسد: از قرن يازدهم، در اسپانيا ترجمه تصنيف‌هاى عربى در فلك و رياضى به زبان لاتينى آغاز شد و به سرعت اسامى خوارزمى، فرغانى و بتانى نزد همگان شناخته شد و به اين طريق بيشتر اسامى اصلى شرقى معروف گرديد و با اين ترجمه‌ها، دانش جغرافى فلكى و وصفى سير تطورى خويش را در اروپا آغاز كرد و انديشه عرب در آن نقش بسزايى ايفا كرد. مؤلف، در ادامه، به سير ترجمه آثار عربى به دست اروپاى مسيحى مى‌پردازد و برخى از مستشرقان را با ترجمه آنها نام مى‌برد و با نگاهى نقدى در پايان، هدف از نگارش كتاب را بيان مى‌كند.
    فصل سوم، با عنوان جغرافى‌دانان مکتب یونانى و زیج‌هاى بزرگ(جغرافیو المدرسة الیونانیة و الزیجات الکبرى) است. در این فصل، نویسنده، به اندیشه نجومى خوارزمى و کارهاى وى مى‌پردازد و نکته‌هاى دقیق و جالبى از نوگرایى فکرى و تأثیرپذیرى وى از یونان و نیز تأثیرگذارى‌اش دارد و سپس به کتاب‌هاى عرب و محتویات بعضى از آنها و تأثیر آنها در ادوار بعدى اشاره مى‌کند و بعد اندیشه‌ها و روش یعقوب کندى معاصر خوارزمى و کارهاى او، بتانى و اندیشه‌هایش تا خواجه نصیر و شاگردانش و محمود شیرازى، الغ بیک(نواده تیمور)، على ال[[قوشچی، علی بن محمد|قوشجى]] را بررسى مى‌نماید.


    پس از اين مقدمات، اولين فصل كتاب با عنوان «جغرافيا نزد عرب قبل از پيدايش كتاب‌هاى اوليه جغرافى» آمده است. در اين فصل، نويسنده، به نقش عرب‌ها در جغرافيا اشاره دارد.
    جغرافى‌دانان لغوى و سیاحان قرن نهم در فصل چهارم ذکر شده‌اند(الجغرافیون اللغویون و رحالوا القرن التاسع). مقصود از این عنوان، بررسى مطالعات و پژوهش‌هاى دانشمندان جغرافى‌دانى است که از بسط و تبیین واژه‌اى به شناسایى یافته‌ها پرداختند و نوشته‌هاى آنان به «کتب الانواء» مشهورند، همانند نوشته‌هاى دوسى، [[دینوری، احمد بن داود|ابوحنیفه دینورى]]، کتاب تقویم قرطبه، کتاب الاصنام، جمهرة الانساب، کتاب الاقالیم، کتاب البلدان الصغیر و کتاب البلدان الکبیر، کتاب العجائب، اشتقاق البلدان، کتاب انساب البلدان و... در پایان آورده است که قرن نهم، گشایش دوره جدیدى در تاریخ ادبیات جغرافى عرب است؛ نه فقط به جهت فراوانى روش‌هاى تازه، بلکه به جهت پیدایى رساله‌هاى قابل نشر که به اشکال مختلف به دست ما رسیده است.


    مؤلف، در ادامه، به چگونگى بهره‌گيرى از اشعار و ادب در اين زمينه و اطلاع‌يابى از آنها اشاره مى‌كند. كتاب‌هاى آسمانى، مثل قرآن، تورات، انجيل نيز از منابع اين زمينه به شمار آمده‌اند. بر اين اساس، به ديدگاه‌هاى جغرافياى فلكى و رياضى اعراب پرداخته و تحقيقات عالمانه‌اى انجام مى‌دهد. داستان‌هاى جغرافيايى، تقسيمات طبيعى، نقشه‌ها، تحقيقات و جست‌وجوگرى‌ها، راه‌شناسى‌ها، نظريات گوناگون در مورد دريا و خشكى و... مباحثى است كه در اين فصل آمده است.
    تصنیفات عمومى در جغرافیاى قرن نهم(المصنفات العامة فی الجغرافیا فی القرن التاسع)، عنوان فصل بعدى است. مؤلف، در آغاز، مى‌نویسد: «خردادبه، اول مؤلفى است که تصنیفى از ایشان در جغرافیاى وصفى به ما رسیده است» و در ادامه آورده است: «ابوالقاسم، عبیدالله بن عبدالله بن خردادبه، فارسی الاصل و کان جدّه مجوسیا کما هو واضح من الاسم الذى حمله المؤلف و...». بعد از بررسى اندیشه وى، نویسنده، به یعقوبى، [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]]، ابن فقیه، ابن رسته تا [[ابن زولاق، حسن بن ابراهیم|ابن زولاق]] و محمد وراق و احمد رازى و همدانى اشاره مى‌کند. وى، همدانى را با کتاب «صفة جزیرة العرب»، در نوع خود یگانه مى‌داند.


    فصل دوم، شروع جغرافياى رياضى نزد عرب است و اينكه ريشه جغرافياى علمى نزد عرب به فلكى‌هاى يونانى برمى‌گردد و بعد تأثير هندى و ايرانى موجب پر و بال يافتن آن گرديد، هم‌چنين در اين فصل، به اين سؤال پاسخ مى‌گويد كه چرا جغرافياى علمى ابتدائاً در زمان عباسيان؛ يعنى در نيمه دوم قرن هشتم پديدار شد و چرا ايرانيان، اولين مترجمين آن بوده‌اند با اينكه امويان به تمدن هلنستى در انطاكيه و اسكندريه نزدیک ‌تر بودند و على القاعده سريان مى‌بايد نقش واسطه را بازى كند.
    فصل ششم، داراى عنوان «المسعودى و الرحالة الذین زاروا الاصقاع الشمالیة فی القرن العاشر»(مسعودى و جهان‌گردانى که از سرزمین‌ها و مناطق شمالى در قرن دهم دیدن کرده‌اند).


    فصل سوم، با عنوان جغرافى‌دانان مكتب يونانى و زيج‌هاى بزرگ(جغرافيو المدرسة اليونانية و الزيجات الكبرى) است. در اين فصل، نويسنده، به انديشه نجومى خوارزمى و كارهاى وى مى‌پردازد و نكته‌هاى دقيق و جالبى از نوگرايى فكرى و تأثيرپذيرى وى از يونان و نيز تأثيرگذارى‌اش دارد و سپس به كتاب‌هاى عرب و محتويات بعضى از آنها و تأثير آنها در ادوار بعدى اشاره مى‌كند و بعد انديشه‌ها و روش يعقوب كندى معاصر خوارزمى و كارهاى او، بتانى و انديشه‌هايش تا خواجه نصير و شاگردانش و محمود شيرازى، الغ بيك(نواده تيمور)، على ال[[قوشچی، علی بن محمد|قوشجى]] را بررسى مى‌نمايد.
    فصل هفتم، داراى عنوان «المدرسة الکلاسیکیة لجغرافى القرن العاشر» است.


    جغرافى‌دانان لغوى و سياحان قرن نهم در فصل چهارم ذكر شده‌اند(الجغرافيون اللغويون و رحالوا القرن التاسع). مقصود از اين عنوان، بررسى مطالعات و پژوهش‌هاى دانشمندان جغرافى‌دانى است كه از بسط و تبيين واژه‌اى به شناسايى يافته‌ها پرداختند و نوشته‌هاى آنان به «كتب الانواء» مشهورند، همانند نوشته‌هاى دوسى، [[دینوری، احمد بن داود|ابوحنيفه دينورى]]، كتاب تقويم قرطبه، كتاب الاصنام، جمهرة الانساب، كتاب الاقاليم، كتاب البلدان الصغير و كتاب البلدان الكبير، كتاب العجائب، اشتقاق البلدان، كتاب انساب البلدان و... در پايان آورده است كه قرن نهم، گشايش دوره جديدى در تاريخ ادبيات جغرافى عرب است؛ نه فقط به جهت فراوانى روش‌هاى تازه، بلكه به جهت پيدايى رساله‌هاى قابل نشر كه به اشكال مختلف به دست ما رسيده است.
    فصل هشتم، به جغرافى‌دانان دیگر قرن دهم مى‌پردازد و از کتاب‌هایى که در این دوره نوشته شده و نیز روش‌هاى نویسندگان و ویژگى‌هاى هر یک از آنها و میزان اهمیت هر یک، یاد مى‌کند. مؤلف، در این فصل از کتاب مجهول المؤلف «حدود العالم» سخن دارد. مجموعه مهم این عصر که در همین فصل به آن اشاره رفته، رسائل اخوان الصفاست که در آن اندیشه‌ها و نظریات قدیمى دنیاى کلاسیک یونان و نیز دانشمندان هندى آمده است. به ادعاى نویسنده، رسائل اخوان الصفا به سبک آسان و به دور از اصطلاحات غامض به نگارش درآمده و حاوى موضوعات گوناگونى است. کتاب‌های «آکام المرجان فی ذکر المداین المشهورة فی کل مکان» از اسحاق بن حسین و «المسالک و الممالک» از حسن بن احمد مهلبى و «دلائل القبلة» از ابوالعباس احمد بن القاص الطبرى و... در این فصل بررسى شده‌اند.


    تصنيفات عمومى در جغرافياى قرن نهم(المصنفات العامة في الجغرافيا في القرن التاسع)، عنوان فصل بعدى است. مؤلف، در آغاز، مى‌نويسد: «خردادبه، اول مؤلفى است كه تصنيفى از ايشان در جغرافياى وصفى به ما رسيده است» و در ادامه آورده است: «ابوالقاسم، عبيد الله بن عبدالله بن خردادبه، فارسى الاصل و كان جدّه مجوسيا كما هو واضح من الاسم الذى حمله المؤلف و...». بعد از بررسى انديشه وى، نويسنده، به يعقوبى، [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]]، ابن فقيه، ابن رسته تا [[ابن زولاق، حسن بن ابراهیم|ابن زولاق]] و محمد وراق و احمد رازى و همدانى اشاره مى‌كند. وى، همدانى را با كتاب «صفة جزيرة العرب»، در نوع خود يگانه مى‌داند.
    فصل نهم، در مورد بیرونى و جغرافى‌دانان قرن یازدهم در مشرق‌زمین است. مؤلف، مى‌نویسد: «با اینکه نام بیرونى در ادب عربى، در میدان جغرافیا و سفرنامه دیده مى‌شود، اما او در واقع یک جغرافى‌دان نیست، بلکه بیشتر، ریاضى‌دان و فیزیک‌دان و در مرحله بعد تاریخ‌دان است. نویسنده، از کتاب‌هاى مهم بیرونى چون «الآثار الباقیة»، «القانون المسعودى» و... یاد مى‌کند و وى را در عین اینکه متأثر از مکتب یونانى مى‌داند، مدعى است که از داده‌هاى تازه جغرافیایى معاصرش بهره گرفته و کتاب‌هاى او از احساسات قومى ایرانى خالى نیست.


    فصل ششم، داراى عنوان «المسعودى و الرحالة الذين زاروا الاصقاع الشمالية في القرن العاشر»(مسعودى و جهان‌گردانى كه از سرزمين‌ها و مناطق شمالى در قرن دهم ديدن كرده‌اند).
    دو فصل بعد، از جغرافى‌دانان قرن یازدهم و دوازدهم در مغرب و جغرافى‌دانان قرن دوازدهم در مشرق سخن دارد و بر آن است که مغرب و اندلس نقش چندانى در تطور جغرافیا نداشته جز آنکه در رابطه با جغرافیاى محلى اطلاعاتى را در اختیار پژوهنده قرار مى‌دهند، اما در مشرق اسلامى بزرگ‌ترین تصنیفات جغرافیایى پدید آمده است. در فصل دهم، بحث مفصلى درباره [[ادریسی، محمد بن محمد|ادریسى]] و روش او ارائه داده و در ادامه از سفرنامه‌هاى حج هم گفت‌وگوهایى شده است.


    فصل هفتم، داراى عنوان «المدرسة الكلاسیکیة لجغرافى القرن العاشر» است.
    فصل یازدهم، از «خرقى» سخن مى‌گوید که جغرافیاى ریاضى و وصفى را به هم نزدیک کرده است و از کتاب‌هاى فارسی این دوره نیز مباحث ارزش‌مندى ارائه گردیده، هرچند به ادعاى مؤلف در این قرن در مشرق‌زمین روش‌هاى جدید با آثار بزرگى ارائه نشده است.


    فصل هشتم، به جغرافى‌دانان ديگر قرن دهم مى‌پردازد و از كتاب‌هايى كه در اين دوره نوشته شده و نيز روش‌هاى نويسندگان و ويژگى‌هاى هر يك از آنها و ميزان اهميت هر يك، ياد مى‌كند. مؤلف، در اين فصل از كتاب مجهول المؤلف «حدود العالم» سخن دارد. مجموعه مهم اين عصر كه در همين فصل به آن اشاره رفته، رسائل اخوان الصفاست كه در آن انديشه‌ها و نظريات قديمى دنياى كلاسيك يونان و نيز دانشمندان هندى آمده است. به ادعاى نويسنده، رسائل اخوان الصفا به سبک  آسان و به دور از اصطلاحات غامض به نگارش درآمده و حاوى موضوعات گوناگونى است. كتاب‌های «آكام المرجان في ذكر المداين المشهورة في كل مكان» از اسحاق بن حسين و «المسالك و الممالك» از حسن بن احمد مهلبى و «دلائل القبلة» از ابوالعباس احمد بن القاص الطبرى و... در اين فصل بررسى شده‌اند.
    فصل دوازدهم، از [[یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله|یاقوت حموى]] و مؤلفین نیمه اول قرن سیزدهم سخن به میان آورده است؛ کسانى همچون عبداللطیف، عبدالواحد مراکشى، نابلسى و ابن مجاور. نویسنده، مدعى است که در این دوره جز یاقوت، دانشمند دیگرى درخور ذکر نیست. یاقوت کسى است که نیاز به یک مرجع عمومى را دریافت و با اینکه بخش عظیمى از مواد تحقیقاتى‌اش در حمله مغولان از میان رفته، اما با کتاب «[[معجم البلدان]]» که جمع بین جغرافیاى نجومى، وصفى، لغوى و سفرنامه‌هاست نقشى بزرگ در تاریخ این دانش بازى کرده است. دیگر کتاب‌هاى یاقوت، «المشترک وضعاً و المفترق صقعاً» و «مراصد الاطلاع على اسماء الامکنة و البقاع» است که در همین حوزه قرار دارند. سپس مؤلف به دیگر شخصیت‌هاى این دوره مى‌پردازد و از حمله تأثیرگذار مغولان مى‌گوید که موجب انتقال مراکز علمى و ادبى زبان عربى به شام و غرب گردید.


    فصل نهم، در مورد بيرونى و جغرافى‌دانان قرن يازدهم در مشرق‌زمين است. مؤلف، مى‌نويسد: «با اينكه نام بيرونى در ادب عربى، در ميدان جغرافيا و سفرنامه ديده مى‌شود، اما او در واقع يك جغرافى‌دان نيست، بلكه بيشتر، رياضى‌دان و فيزيك‌دان و در مرحله بعد تاريخ‌دان است. نويسنده، از كتاب‌هاى مهم بيرونى چون «الآثار الباقية»، «القانون المسعودى» و... ياد مى‌كند و وى را در عين اينكه متأثر از مكتب يونانى مى‌داند، مدعى است كه از داده‌هاى تازه جغرافيايى معاصرش بهره گرفته و كتاب‌هاى او از احساسات قومى ايرانى خالى نيست.
    فصل سیزدهم کتاب، به نیمه دوم قرن سیزدهم اختصاص دارد و در آن از ابن سعید زکریاى قزوینى تا جوینى و [[ابن عبری، غریغوریوس بن هارون|ابن عبرى]] و... سخن به میان مى‌آورد و مى‌نویسد: «جنگ مغولان حد فاصلى است در تاریخ بخش شرقى از جهان عربى و پس از آن مرکزیتِ عالم اسلامى و بغداد از بین رفت، ولى با همه اینها در جهان اسلام دانشمندانى سر برآوردند، از آن جمله یاقوت و...»


    دو فصل بعد، از جغرافى‌دانان قرن يازدهم و دوازدهم در مغرب و جغرافى‌دانان قرن دوازدهم در مشرق سخن دارد و بر آن است كه مغرب و اندلس نقش چندانى در تطور جغرافيا نداشته جز آنكه در رابطه با جغرافياى محلى اطلاعاتى را در اختيار پژوهنده قرار مى‌دهند، اما در مشرق اسلامى بزرگ‌ترين تصنيفات جغرافيايى پديد آمده است. در فصل دهم، بحث مفصلى درباره [[ادریسی، محمد بن محمد|ادريسى]] و روش او ارائه داده و در ادامه از سفرنامه‌هاى حج هم گفت‌وگوهايى شده است.
    قرن سیزدهم، به جهت حمله مغولان، به دو دوره متفاوت تقسیم شده است و نوع کار در این دو زمان از یک‌دیگر متفاوت است که به تفصیل طى دو فصل دوازده و سیزده آمده است.


    فصل يازدهم، از «خرقى» سخن مى‌گويد كه جغرافياى رياضى و وصفى را به هم نزدیک  كرده است و از كتاب‌هاى فارسى اين دوره نيز مباحث ارزش‌مندى ارائه گرديده، هرچند به ادعاى مؤلف در اين قرن در مشرق‌زمين روش‌هاى جديد با آثار بزرگى ارائه نشده است.
    فصل چهاردهم، از قرن چهاردهم سخن دارد. این قرن، با سهم اندلس و مغرب در تطور ادب جغرافى عرب آغاز شده است؛ با افرادى چون محمد بن رشید، تجانى صفدى تا حمد الله قزوینى با کتاب «نزهة القلوب».


    فصل دوازدهم، از [[یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله|ياقوت حموى]] و مؤلفين نيمه اول قرن سيزدهم سخن به ميان آورده است؛ كسانى همچون عبداللطيف، عبدالواحد مراكشى، نابلسى و ابن مجاور. نويسنده، مدعى است كه در اين دوره جز ياقوت، دانشمند ديگرى درخور ذكر نيست. ياقوت كسى است كه نياز به يك مرجع عمومى را دريافت و با اينكه بخش عظيمى از مواد تحقيقاتى‌اش در حمله مغولان از ميان رفته، اما با كتاب «[[معجم البلدان]]» كه جمع بين جغرافياى نجومى، وصفى، لغوى و سفرنامه‌هاست نقشى بزرگ در تاريخ اين دانش بازى كرده است. ديگر كتاب‌هاى ياقوت، «المشترك وضعاً و المفترق صقعاً» و «مراصد الاطلاع على اسماء الامكنة و البقاع» است كه در همين حوزه قرار دارند. سپس مؤلف به ديگر شخصيت‌هاى اين دوره مى‌پردازد و از حمله تأثيرگذار مغولان مى‌گويد كه موجب انتقال مراكز علمى و ادبى زبان عربى به شام و غرب گرديد.
    فصل پانزدهم، داراى عنوان «موسوعات عصر ممالیک، اسفار ابن بطوطة) است و چنان‌که از عنوان برمى‌آید، نویسنده، به فرهنگ‌نامه‌ها و دایرةالمعارف‌هاى دوره سلاطین مملوکى و سفرهاى [[ابن بطوطه، محمد بن عبدالله|ابن بطوطه]] اشاره مى‌کند. این فصل، با ذکر الوطواط و نویرى آغاز مى‌شود و به [[ابن بطوطه، محمد بن عبدالله|ابن بطوطه]] ختم مى‌گردد. در سفرهاى [[ابن بطوطه، محمد بن عبدالله|ابن بطوطه]]، به این نکته مى‌پردازد که آیا آنچه را وى در سفرنامه‌اش ذکر کرده است، به راستى خود دیده یا از روى گمانه و تصور منعکس کرده است و در پاسخ مى‌نویسد: «نمى‌شود آن همه اطلاعات؛ مثلاً از چین، از روى حدس و خیال باشد، بلکه همه آنچه را [[ابن بطوطه، محمد بن عبدالله|ابن بطوطه]] در رحله خویش آورده است، نتیجه مشاهده شخصى و به واقع سفر وى بوده است».


    فصل سيزدهم كتاب، به نيمه دوم قرن سيزدهم اختصاص دارد و در آن از ابن سعيد زكرياى قزوينى تا جوينى و [[ابن عبری، غریغوریوس بن هارون|ابن عبرى]] و... سخن به ميان مى‌آورد و مى‌نويسد: «جنگ مغولان حد فاصلى است در تاريخ بخش شرقى از جهان عربى و پس از آن مركزيتِ عالم اسلامى و بغداد از بين رفت، ولى با همه اينها در جهان اسلام دانشمندانى سر برآوردند، از آن جمله ياقوت و...»
    فصل پایانى کتاب، با عنوان «[[ابن خلدون]] و جغرافیا در مغرب در دو قرن پانزدهم و شانزدهم» آغاز مى‌شود. در این فصل، نویسنده، به آرا و نظریات جغرافیایى [[ابن خلدون]](732 - 808) اشاره مى‌کند. به جهت برجستگى شخصیت و نقش [[ابن خلدون]]، ابتدا به زندگى او به‌طور گذرا نگاهى مى‌افکند و کارهاى وى را بررسى مى‌کند و زمینه رشد و نمو فکرى و اجتماعى و سیاسى‌اش را نشان مى‌دهد.


    قرن سيزدهم، به جهت حمله مغولان، به دو دوره متفاوت تقسيم شده است و نوع كار در اين دو زمان از يك‌ديگر متفاوت است كه به تفصيل طى دو فصل دوازده و سيزده آمده است.
    == وضعیت کتاب ==
    کتاب، به دست مترجم توانا، روان‌شاد [[پاینده، ابوالقاسم|ابوالقاسم پاینده]]، به فارسی برگردانده شد و در سال 1379، انتشارات علمى و فرهنگى، آن را با عنوان [[تاريخ نوشته‌هاى جغرافيايى در جهان اسلام|تاریخ نوشته‌هاى جغرافیایى در جهان اسلام]]، انتشار داد.


    فصل چهاردهم، از قرن چهاردهم سخن دارد. اين قرن، با سهم اندلس و مغرب در تطور ادب جغرافى عرب آغاز شده است؛ با افرادى چون محمد بن رشيد، تجانى صفدى تا حمد الله قزوينى با كتاب «نزهة القلوب».
    ==منابع مقاله==
     
    # متن و مقدمه کتاب؛
    فصل پانزدهم، داراى عنوان «موسوعات عصر مماليك، اسفار ابن بطوطة) است و چنان‌كه از عنوان برمى‌آيد، نويسنده، به فرهنگ‌نامه‌ها و دايرةالمعارف‌هاى دوره سلاطين مملوكى و سفرهاى [[ابن بطوطه، محمد بن عبدالله|ابن بطوطه]] اشاره مى‌كند. اين فصل، با ذكر الوطواط و نويرى آغاز مى‌شود و به [[ابن بطوطه، محمد بن عبدالله|ابن بطوطه]] ختم مى‌گردد. در سفرهاى [[ابن بطوطه، محمد بن عبدالله|ابن بطوطه]]، به اين نكته مى‌پردازد كه آيا آنچه را وى در سفرنامه‌اش ذكر كرده است، به راستى خود ديده يا از روى گمانه و تصور منعكس كرده است و در پاسخ مى‌نويسد: «نمى‌شود آن همه اطلاعات؛ مثلاً از چين، از روى حدس و خيال باشد، بلكه همه آنچه را [[ابن بطوطه، محمد بن عبدالله|ابن بطوطه]] در رحله خويش آورده است، نتيجه مشاهده شخصى و به واقع سفر وى بوده است».
    # مجله آینه پژوهش، مرداد و شهریور 1384، شماره 93، واسعى، سید على رضا نگاهى به تاریخ الجغرافى العربى.
     
    فصل پايانى كتاب، با عنوان «[[ابن خلدون]] و جغرافيا در مغرب در دو قرن پانزدهم و شانزدهم» آغاز مى‌شود. در اين فصل، نويسنده، به آرا و نظريات جغرافيايى [[ابن خلدون]](732 - 808) اشاره مى‌كند. به جهت برجستگى شخصيت و نقش [[ابن خلدون]]، ابتدا به زندگى او به‌طور گذرا نگاهى مى‌افكند و كارهاى وى را بررسى مى‌كند و زمينه رشد و نمو فكرى و اجتماعى و سياسى‌اش را نشان مى‌دهد.
     
    == وضعيت كتاب ==
     
     
    كتاب، به دست مترجم توانا، روان‌شاد [[ابوالقاسم پاينده]]، به فارسى برگردانده شد و در سال 1379، انتشارات علمى و فرهنگى، آن را با عنوان [[تاريخ نوشته‌هاى جغرافيايى در جهان اسلام]]، انتشار داد.
     
    == منابع مقاله ==
    1. متن و مقدمه كتاب؛
     
    2. مجله آينه پژوهش، مرداد و شهريور 1384، شماره 93، واسعى، سيد على رضا نگاهى به تاريخ الجغرافى العربى.


    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}


    [[تاریخ نوشته‌های جغرافیایی در جهان اسلامی]]


    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:جغرافیا (عمومی)، اطلس، نقشه]]
    [[رده:جغرافیا (عمومی)، اطلس، نقشه]]
    [[رده: تاریخ جغرافیا]]
    [[رده: تاریخ جغرافیا]]
    [[رده:آثار خاورشناسان]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۰۱:۳۶

    تاريخ الأدب الجغرافي العربي (تعریب)
    تاريخ الأدب الجغرافي العربي (تعريب)
    پدیدآورانکراچکوفسکی، ایگناتی یولیانوویچ (نویسنده)

    هاشم، صلاح‌الدین عثمان (تعريب)

    بلبایف، ایگور (مراجعه)
    ناشرلجنة التألیف و الترجمة و النشر
    مکان نشرقاهره - مصر
    سال نشر1963 م
    چاپ1
    موضوعآفریقای شمالی

    جغرافیای اسلامی - کتاب‌شناسی خاور میانه - کتاب‌شناسی

    کشورهای اسلامی - جغرافیا
    زبانعربی
    تعداد جلد2
    کد کنگره
    ‏G‎‏ ‎‏93‎‏ ‎‏/‎‏ک‎‏4‎‏ت‎‏2‎‏ ‎‏1336
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    تاریخ الأدب الجغرافی العربی، در اصل با قلم نویسنده توانمند معاصر روسى، ایگناتى یولیانوویچ کراچکوفسکی، به نگارش درآمده و صلاح‌الدین عثمان هاشم آن را به زبان عربى برگردانده و اداره فرهنگ در دانشگاه دول عربى آن را به چاپ رسانده است. اصل روسى آن در سال 1957 در مسکو - لنینگراد منتشر گردیده است.

    ساختار

    کتاب(همین ترجمه عربى)، با سه مقدمه آغاز مى‌شود؛ ابتدا، مقدمه مترجم و به دنبال آن، مقدمه ناشر و سپس مقدمه کوتاه مؤلف و پس از این سه مقدمه، مدخلى در دو بخش آمده است: یکى عرض عام و دیگرى تاریخ آموزش جغرافى و هدف از آن.

    متن کتاب، از شانزده فصل تشکیل شده و در پایان هر یک از فصول، حواشى و پى‌نوشت‌هاى آن فصل آمده است که خود میزان پژوهش‌گرى و تلاش مؤلف را نشان مى‌دهد که از کتاب‌هاى عربى، فارسی، روسى، انگلیسى، ایتالیایى، فرانسوى و... بهره جسته و استفاده کرده است.

    در بعضى از صفحات نیز پاورقى‌هایى از طرف مترجم، در توضیح برخى واژه‌ها و اصطلاحات آمده که گاه بسیار راشا و مفید است.

    گزارش محتوا

    مترجم، در مقدمه خود به معرفى کتاب پرداخته و چنین آورده است: «نام کراتشکوفسکى در جهان معاصر عربى ناشناخته نیست، مگر اینکه بیشتر او را مورخ ادبیات قدیم و جدید عربى مى‌شناسند و از تلاش و اهتمام وى به تاریخ جغرافیا نزد عربان آگاهى ندارند. در واقع بیشتر مباحث این دانشمند، بر سه محور دور مى‌زند: شعر عربى، ادبیات نصاراى عرب و تاریخ ادبیات معاصر عرب».

    مترجم، در ادامه، زندگى‌نامه مؤلف را از زبان خود وى که در مجله مجمع علمى عربى در دمشق(سال 1927، جلد 7) چاپ شده بود، مى‌آورد. او در آن‌جا، به چگونگى تحصیل خود اشاره مى‌کند و اینکه با کتاب‌هاى دوساسى شرق‌شناس بزرگ آشنا شد و از کتاب صرف و نحو وى براى آموختن عربى بهره گرفت، گرچه برایش آسان نبود، چون بدون راهنما آن را کار کرد.

    مترجم، در ادامه به فعالیت‌های علمى و جهانى وى اشاره مى‌کند؛ به هر حال، او در سال 1951 درگذشت.

    کراتشکوفسکى، سال‌هاى پایانى زندگى خویش را به دانش جغرافیا اختصاص داد و تلاش کرد تا این نقیصه را جبران کند. وى، به راستى مناسب‌ترین مرد براى چنین امر خطیرى بود. مترجم، در ادامه مقدمه، به روش خویش در ترجمه کتاب مى‌پردازد.

    پس از این مقدمه، از ناشر نیز مقدمه‌اى آمده است که به سیرى از تلاش علمى مؤلف در این موضوع و نیز روند این دانش اشاره مى‌کند و مى‌گوید: «جزء چهارم از منتخبات آثار آکادمى کراتشکوفسکى، متضمن کاوش‌هاى این دانشمند در تاریخ ادب جغرافى عرب است که پیش از این جز چند فصل پراکنده آن چاپ نشده بود، ولى دست‌نویس‌هاى وى وجود داشت. بیشتر کتاب، در فواصل 1938 تا 1945 با مشکلاتى که جنگ جهانى پیش آورده و شهر لنینگراد در محاصره بود، به نگارش درآمد، ولى وى آموزش ادب جغرافى عرب را از همان ابتدا (1909)، مد نظر داشته و در سفرش به شرق، در کنفرانس‌ها و خطابه‌هاى کارلو الفونسونالینو، مستشرق ایتالیایى که بزرگ‌ترین متخصص در تاریخ نجوم و جغرافى ریاضى نزد عرب است، شرکت مى‌جست.

    مؤلف، در بازگشت از شرق در دانشگاه پطرسبورگ، به خطابه‌هایى در زمینه زبان و تمدن عرب دست زد که بیش از همه، «نگاه به ادب جغرافى عرب» چشم‌گیر است و موضوع تدریس وى در سال‌هاى 1935 و 1936، «ادب التاریخ والجغرافیا عند العرب» بوده است.

    با ذکر این سخن، ناشر، به علاقه‌مندى و کوشایى مؤلف در این زمینه مى‌پردازد و اینکه چگونه موضوع جغرافى ذهن وى را مشغول داشته و وى را به تفکر و مطالعه وامى‌داشته است.

    در ادامه، ناشر، به روش کار مؤلف و محتویات کتاب اشاره مى‌کند(روش کار صرفاً نقل یا نگارش تاریخ علم جغرافى یا تاریخ کشفیات جغرافیایى نزد عرب نبوده، بلکه فلسفه علم جغرافى است).

    در پایان، ناشر، اضافه مى‌کند که این کتاب در زمان اوج علمى مؤلف به نگارش درآمده است و سپس مى‌نویسد که وى در این میدان یکه‌تاز به شمار مى‌رود و کسى با او همانندى ندارد. خلاصه داده‌هاى کتاب یا آنچه که با مطالعه کتاب، دستگیر مى‌شود چنین است:

    1. با کار علمى ارزنده و بى‌سابقه‌اى که مؤلف انجام داده است، جایگاه تمدن عرب در تاریخ بشرى و نقشى که دانش جغرافى عرب در این میدان بازى کرده، روشن مى‌گردد؛

    2. اینکه دیگر اقطار اسلامى از تمدن‌هاى آسیاى میانه (ترکستان)، قفقاز، ایران و ترکیه و... چه سهمى در شکوفایى و بلندى این تمدن داشته و از میان آنها چه دانشمندان بزرگى در جغرافیاى عرب سر برآوردند؛

    3. دیگر اینکه مؤلف با روش صحیح، دقیق و عمیق علمى خود به راستى نشان داده که مى‌توان به ماده واقعى دانش جغرافیاى تاریخى و مسائل مربوط به آن، آثار و اجناس(نژادشناسى) دست یافت و...

    سپس مقدمه‌اى از مؤلف آمده که در آن، مؤلف مى‌نویسد: «این کتاب، براى پا گرفتن، سال‌هاى درازى را به خود اختصاص داده و در اصل بر مواد سخن‌رانى‌ها و کنفرانس‌هایى استوار است که در دانشگاه پطرسبورگ و لنینگراد در فواصل مختلف سال 1910 برگزار گردید».

    مؤلف، در ادامه، به هدف کار خود اشاره مى‌کند و مى‌نویسد: «من صرفاً نخواستم به تاریخ جغرافیا به اندازه‌اى که کتاب‌هاى تاریخ ادبیات بیان مى‌دارند، پرداخته باشم، بلکه این نوشتار نگاهى جامع به فلسفه دانش جغرافیا از لابه‌لاى اشعار جاهلى تا زمان ماست؛ بنابراین، هر چیزى که به‌گونه‌اى در این دانش تأثیرى داشته و نقشى آفریده، بدان توجه شده و در این مجموعه، گرد آمده است و هم‌چنین به تأثیرى که ادب جغرافیاى عربى در شرق و غرب داشته، اشاره شده است.

    نویسنده، در پایان، به زمان تألیف هر یک از فصول کتاب اشاره مى‌کند و اینکه بخش‌هایى از آن، در هنگام محاصره لنینگراد و در دوره جنگ جهانى به نگارش درآمده است؛ در این‌جا اندوه و غم یا خاطرات تلخ این دوره از لابه‌لاى نوشته، به روشنى به چشم مى‌آید.

    پس از این سه مقدمه، مدخلى در دو بخش آمده است: عرض عام؛ تاریخ آموزش جغرافى و هدف از آن. در این بخش، مؤلف، به جایگاه تمدن عرب و نقش آن در تمدن بشرى توجه مى‌دهد، اینکه عربان چگونه در دانش‌هاى گوناگون از فیزیک، ریاضى، کیمیا، بیولوژى و... برترى یافته و دیگران از این خرمن بهره گرفته‌اند و بعد به موضوع جغرافیا وارد مى‌شود و اهمیت آن را در دانش و معرفت انسانى و سهم عرب‌ها در آن و نیز تأثیر آن را در دنیاى انسانى مى‌نماید. در ریشه‌یابى دانش جغرافیاى عربى به ریشه‌ها و منابع خواسته یا ناخواسته آن هم نگاهى افکنده و از ایران، مصر و بیزانس یاد مى‌کند. پیدایش اسلام و تأکید بر دانش‌آموزى، به‌عنوان عاملى مهم در فراگیرى دانش‌ها در همین مدخل آمده و نقش تاجرین در این میدان، کوچ کردن‌هاى متعلمین، خراج گیرى و... همه در مقوله بحث داخلند.

    مؤلف، در این مدخل با دقت، موارد مؤثر در موضوع مطالعاتى جغرافى را زیر نظر مى‌گیرد، همچون تأثیر حج در مطالعات جغرافى مسلمین و کارهاى جغرافیایى عرب‌ها مثل علم الاصول و الاعراض، علم تقویم البلدان، علم المسالک و الممالک، علم البرود، علم عجائب البلاد و... البته آشنایى با زبان‌هاى مختلف در این کار به کمک مؤلف مى‌شتابد؛ از زبان‌هاى مرده تاریخى تا زبان‌هاى زنده کنونى.

    در بخش دوم، به تاریخ آموزش این موضوع در غرب مى‌پردازد که اروپاییان از چه زمانى با جغرافیاى عرب آشنا شده‌اند. وى، مى‌نویسد: از قرن یازدهم، در اسپانیا ترجمه تصنیف‌هاى عربى در فلک و ریاضى به زبان لاتینى آغاز شد و به سرعت اسامى خوارزمى، فرغانى و بتانى نزد همگان شناخته شد و به این طریق بیشتر اسامى اصلى شرقى معروف گردید و با این ترجمه‌ها، دانش جغرافى فلکى و وصفى سیر تطورى خویش را در اروپا آغاز کرد و اندیشه عرب در آن نقش بسزایى ایفا کرد. مؤلف، در ادامه، به سیر ترجمه آثار عربى به دست اروپاى مسیحى مى‌پردازد و برخى از مستشرقان را با ترجمه آنها نام مى‌برد و با نگاهى نقدى در پایان، هدف از نگارش کتاب را بیان مى‌کند.

    پس از این مقدمات، اولین فصل کتاب با عنوان «جغرافیا نزد عرب قبل از پیدایش کتاب‌هاى اولیه جغرافى» آمده است. در این فصل، نویسنده، به نقش عرب‌ها در جغرافیا اشاره دارد.

    مؤلف، در ادامه، به چگونگى بهره‌گیرى از اشعار و ادب در این زمینه و اطلاع‌یابى از آنها اشاره مى‌کند. کتاب‌هاى آسمانى، مثل قرآن، تورات، انجیل نیز از منابع این زمینه به شمار آمده‌اند. بر این اساس، به دیدگاه‌هاى جغرافیاى فلکى و ریاضى اعراب پرداخته و تحقیقات عالمانه‌اى انجام مى‌دهد. داستان‌هاى جغرافیایى، تقسیمات طبیعى، نقشه‌ها، تحقیقات و جست‌وجوگرى‌ها، راه‌شناسى‌ها، نظریات گوناگون در مورد دریا و خشکى و... مباحثى است که در این فصل آمده است.

    فصل دوم، شروع جغرافیاى ریاضى نزد عرب است و اینکه ریشه جغرافیاى علمى نزد عرب به فلکى‌هاى یونانى برمى‌گردد و بعد تأثیر هندى و ایرانى موجب پر و بال یافتن آن گردید، هم‌چنین در این فصل، به این سؤال پاسخ مى‌گوید که چرا جغرافیاى علمى ابتدائاً در زمان عباسیان؛ یعنى در نیمه دوم قرن هشتم پدیدار شد و چرا ایرانیان، اولین مترجمین آن بوده‌اند با اینکه امویان به تمدن هلنستى در انطاکیه و اسکندریه نزدیک ‌تر بودند و على القاعده سریان مى‌باید نقش واسطه را بازى کند.

    فصل سوم، با عنوان جغرافى‌دانان مکتب یونانى و زیج‌هاى بزرگ(جغرافیو المدرسة الیونانیة و الزیجات الکبرى) است. در این فصل، نویسنده، به اندیشه نجومى خوارزمى و کارهاى وى مى‌پردازد و نکته‌هاى دقیق و جالبى از نوگرایى فکرى و تأثیرپذیرى وى از یونان و نیز تأثیرگذارى‌اش دارد و سپس به کتاب‌هاى عرب و محتویات بعضى از آنها و تأثیر آنها در ادوار بعدى اشاره مى‌کند و بعد اندیشه‌ها و روش یعقوب کندى معاصر خوارزمى و کارهاى او، بتانى و اندیشه‌هایش تا خواجه نصیر و شاگردانش و محمود شیرازى، الغ بیک(نواده تیمور)، على القوشجى را بررسى مى‌نماید.

    جغرافى‌دانان لغوى و سیاحان قرن نهم در فصل چهارم ذکر شده‌اند(الجغرافیون اللغویون و رحالوا القرن التاسع). مقصود از این عنوان، بررسى مطالعات و پژوهش‌هاى دانشمندان جغرافى‌دانى است که از بسط و تبیین واژه‌اى به شناسایى یافته‌ها پرداختند و نوشته‌هاى آنان به «کتب الانواء» مشهورند، همانند نوشته‌هاى دوسى، ابوحنیفه دینورى، کتاب تقویم قرطبه، کتاب الاصنام، جمهرة الانساب، کتاب الاقالیم، کتاب البلدان الصغیر و کتاب البلدان الکبیر، کتاب العجائب، اشتقاق البلدان، کتاب انساب البلدان و... در پایان آورده است که قرن نهم، گشایش دوره جدیدى در تاریخ ادبیات جغرافى عرب است؛ نه فقط به جهت فراوانى روش‌هاى تازه، بلکه به جهت پیدایى رساله‌هاى قابل نشر که به اشکال مختلف به دست ما رسیده است.

    تصنیفات عمومى در جغرافیاى قرن نهم(المصنفات العامة فی الجغرافیا فی القرن التاسع)، عنوان فصل بعدى است. مؤلف، در آغاز، مى‌نویسد: «خردادبه، اول مؤلفى است که تصنیفى از ایشان در جغرافیاى وصفى به ما رسیده است» و در ادامه آورده است: «ابوالقاسم، عبیدالله بن عبدالله بن خردادبه، فارسی الاصل و کان جدّه مجوسیا کما هو واضح من الاسم الذى حمله المؤلف و...». بعد از بررسى اندیشه وى، نویسنده، به یعقوبى، بلاذرى، ابن فقیه، ابن رسته تا ابن زولاق و محمد وراق و احمد رازى و همدانى اشاره مى‌کند. وى، همدانى را با کتاب «صفة جزیرة العرب»، در نوع خود یگانه مى‌داند.

    فصل ششم، داراى عنوان «المسعودى و الرحالة الذین زاروا الاصقاع الشمالیة فی القرن العاشر»(مسعودى و جهان‌گردانى که از سرزمین‌ها و مناطق شمالى در قرن دهم دیدن کرده‌اند).

    فصل هفتم، داراى عنوان «المدرسة الکلاسیکیة لجغرافى القرن العاشر» است.

    فصل هشتم، به جغرافى‌دانان دیگر قرن دهم مى‌پردازد و از کتاب‌هایى که در این دوره نوشته شده و نیز روش‌هاى نویسندگان و ویژگى‌هاى هر یک از آنها و میزان اهمیت هر یک، یاد مى‌کند. مؤلف، در این فصل از کتاب مجهول المؤلف «حدود العالم» سخن دارد. مجموعه مهم این عصر که در همین فصل به آن اشاره رفته، رسائل اخوان الصفاست که در آن اندیشه‌ها و نظریات قدیمى دنیاى کلاسیک یونان و نیز دانشمندان هندى آمده است. به ادعاى نویسنده، رسائل اخوان الصفا به سبک آسان و به دور از اصطلاحات غامض به نگارش درآمده و حاوى موضوعات گوناگونى است. کتاب‌های «آکام المرجان فی ذکر المداین المشهورة فی کل مکان» از اسحاق بن حسین و «المسالک و الممالک» از حسن بن احمد مهلبى و «دلائل القبلة» از ابوالعباس احمد بن القاص الطبرى و... در این فصل بررسى شده‌اند.

    فصل نهم، در مورد بیرونى و جغرافى‌دانان قرن یازدهم در مشرق‌زمین است. مؤلف، مى‌نویسد: «با اینکه نام بیرونى در ادب عربى، در میدان جغرافیا و سفرنامه دیده مى‌شود، اما او در واقع یک جغرافى‌دان نیست، بلکه بیشتر، ریاضى‌دان و فیزیک‌دان و در مرحله بعد تاریخ‌دان است. نویسنده، از کتاب‌هاى مهم بیرونى چون «الآثار الباقیة»، «القانون المسعودى» و... یاد مى‌کند و وى را در عین اینکه متأثر از مکتب یونانى مى‌داند، مدعى است که از داده‌هاى تازه جغرافیایى معاصرش بهره گرفته و کتاب‌هاى او از احساسات قومى ایرانى خالى نیست.

    دو فصل بعد، از جغرافى‌دانان قرن یازدهم و دوازدهم در مغرب و جغرافى‌دانان قرن دوازدهم در مشرق سخن دارد و بر آن است که مغرب و اندلس نقش چندانى در تطور جغرافیا نداشته جز آنکه در رابطه با جغرافیاى محلى اطلاعاتى را در اختیار پژوهنده قرار مى‌دهند، اما در مشرق اسلامى بزرگ‌ترین تصنیفات جغرافیایى پدید آمده است. در فصل دهم، بحث مفصلى درباره ادریسى و روش او ارائه داده و در ادامه از سفرنامه‌هاى حج هم گفت‌وگوهایى شده است.

    فصل یازدهم، از «خرقى» سخن مى‌گوید که جغرافیاى ریاضى و وصفى را به هم نزدیک کرده است و از کتاب‌هاى فارسی این دوره نیز مباحث ارزش‌مندى ارائه گردیده، هرچند به ادعاى مؤلف در این قرن در مشرق‌زمین روش‌هاى جدید با آثار بزرگى ارائه نشده است.

    فصل دوازدهم، از یاقوت حموى و مؤلفین نیمه اول قرن سیزدهم سخن به میان آورده است؛ کسانى همچون عبداللطیف، عبدالواحد مراکشى، نابلسى و ابن مجاور. نویسنده، مدعى است که در این دوره جز یاقوت، دانشمند دیگرى درخور ذکر نیست. یاقوت کسى است که نیاز به یک مرجع عمومى را دریافت و با اینکه بخش عظیمى از مواد تحقیقاتى‌اش در حمله مغولان از میان رفته، اما با کتاب «معجم البلدان» که جمع بین جغرافیاى نجومى، وصفى، لغوى و سفرنامه‌هاست نقشى بزرگ در تاریخ این دانش بازى کرده است. دیگر کتاب‌هاى یاقوت، «المشترک وضعاً و المفترق صقعاً» و «مراصد الاطلاع على اسماء الامکنة و البقاع» است که در همین حوزه قرار دارند. سپس مؤلف به دیگر شخصیت‌هاى این دوره مى‌پردازد و از حمله تأثیرگذار مغولان مى‌گوید که موجب انتقال مراکز علمى و ادبى زبان عربى به شام و غرب گردید.

    فصل سیزدهم کتاب، به نیمه دوم قرن سیزدهم اختصاص دارد و در آن از ابن سعید زکریاى قزوینى تا جوینى و ابن عبرى و... سخن به میان مى‌آورد و مى‌نویسد: «جنگ مغولان حد فاصلى است در تاریخ بخش شرقى از جهان عربى و پس از آن مرکزیتِ عالم اسلامى و بغداد از بین رفت، ولى با همه اینها در جهان اسلام دانشمندانى سر برآوردند، از آن جمله یاقوت و...»

    قرن سیزدهم، به جهت حمله مغولان، به دو دوره متفاوت تقسیم شده است و نوع کار در این دو زمان از یک‌دیگر متفاوت است که به تفصیل طى دو فصل دوازده و سیزده آمده است.

    فصل چهاردهم، از قرن چهاردهم سخن دارد. این قرن، با سهم اندلس و مغرب در تطور ادب جغرافى عرب آغاز شده است؛ با افرادى چون محمد بن رشید، تجانى صفدى تا حمد الله قزوینى با کتاب «نزهة القلوب».

    فصل پانزدهم، داراى عنوان «موسوعات عصر ممالیک، اسفار ابن بطوطة) است و چنان‌که از عنوان برمى‌آید، نویسنده، به فرهنگ‌نامه‌ها و دایرةالمعارف‌هاى دوره سلاطین مملوکى و سفرهاى ابن بطوطه اشاره مى‌کند. این فصل، با ذکر الوطواط و نویرى آغاز مى‌شود و به ابن بطوطه ختم مى‌گردد. در سفرهاى ابن بطوطه، به این نکته مى‌پردازد که آیا آنچه را وى در سفرنامه‌اش ذکر کرده است، به راستى خود دیده یا از روى گمانه و تصور منعکس کرده است و در پاسخ مى‌نویسد: «نمى‌شود آن همه اطلاعات؛ مثلاً از چین، از روى حدس و خیال باشد، بلکه همه آنچه را ابن بطوطه در رحله خویش آورده است، نتیجه مشاهده شخصى و به واقع سفر وى بوده است».

    فصل پایانى کتاب، با عنوان «ابن خلدون و جغرافیا در مغرب در دو قرن پانزدهم و شانزدهم» آغاز مى‌شود. در این فصل، نویسنده، به آرا و نظریات جغرافیایى ابن خلدون(732 - 808) اشاره مى‌کند. به جهت برجستگى شخصیت و نقش ابن خلدون، ابتدا به زندگى او به‌طور گذرا نگاهى مى‌افکند و کارهاى وى را بررسى مى‌کند و زمینه رشد و نمو فکرى و اجتماعى و سیاسى‌اش را نشان مى‌دهد.

    وضعیت کتاب

    کتاب، به دست مترجم توانا، روان‌شاد ابوالقاسم پاینده، به فارسی برگردانده شد و در سال 1379، انتشارات علمى و فرهنگى، آن را با عنوان تاریخ نوشته‌هاى جغرافیایى در جهان اسلام، انتشار داد.

    منابع مقاله

    1. متن و مقدمه کتاب؛
    2. مجله آینه پژوهش، مرداد و شهریور 1384، شماره 93، واسعى، سید على رضا نگاهى به تاریخ الجغرافى العربى.

    وابسته‌ها