تاریخ فلسفه اسلامی (جمعی از نویسندگان): تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'> بندانگشتی|تاریخ فلسفه اسلامی {| class="wikitable aboutBookT...» ایجاد کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'تاریخ فلسفه اسلامی (ابهام زدایی)' به 'تاریخ فلسفه اسلامی (ابهامزدایی)') |
||
(۵۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات کتاب | |||
| تصویر =NUR14466J1.jpg | |||
| عنوان =تاریخ فلسفه اسلامی | |||
| پدیدآوران = | |||
[[معلمی، حسن]] (نویسنده) | |||
| | |||
[[ | [[شیروانی، علی]](نویسنده) | ||
[[قيومي، محمدباقر]] ( | [[قيومي، محمدباقر]] (نویسنده) | ||
[[ | [[سليماني اميري، عسکري]] (نویسنده) | ||
[[دژاکام، علي]] ( | [[دژاکام، علي]] (نویسنده) | ||
[[ميرسپاه، اکبر]] ( | [[ميرسپاه، اکبر]] (نویسنده) | ||
[[ | [[کاشفی، محمدرضا]] (نویسنده) | ||
| زبان = فارسی | |||
|زبان | | کد کنگره =BBR 15 /ت2 | ||
| موضوع = | |||
فلسفهاسلامی - تاريخ | |||
|کد کنگره | |||
|موضوع | |||
فيلسوفان | فيلسوفان اسلامی - سرگذشتنامه | ||
فيلسوفان | فيلسوفان ایرانی | ||
| ناشر = | |||
|ناشر | مرکز جهانیعلوم اسلامی | ||
| مکان نشر = ایران - قم | |||
| سال نشر = |مجلد1: 1385ش , | |||
|مکان نشر | |||
|کد اتوماسیون | | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE14466AUTOMATIONCODE | ||
| | | چاپ =1 | ||
|} | | شابک =964-8961-49-2 | ||
| تعداد جلد =1 | |||
'''تاریخ فلسفه اسلامی'''، اثر حسن | | کتابخانۀ دیجیتال نور =14466 | ||
| کتابخوان همراه نور =14466 | |||
| کد پدیدآور = | |||
| پس از = | |||
| پیش از = | |||
}} | |||
{{کاربردهای دیگر|تاریخ فلسفه اسلامی (ابهامزدایی)}} | |||
'''تاریخ فلسفه اسلامی'''، اثر [[معلمی، حسن|حسن معلمی]]، [[اکبر میرسپاه]]، [[شیروانی، علی|علی شیروانی]] و دیگران، پژوهشی است پیرامون تاریخ فلسفه اسلامی. | |||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
کتاب با | کتاب با مقدمهای از ناشر و پیشگفتاری از [[معلمی، حسن|حسن معلمی]] آغاز و مطالب در دو بخش، به تحلیل و بررسى مباحث تاریخ تفکر فلسفى اسلامى و فیلسوفان جهان اسلام، اختصاص یافته است. | ||
نوشتار حاضر براى | نوشتار حاضر براى دانشپژوهان دوره کارشناسى ارشد رشته فلسفه و کلام نگارش یافته است.<ref>ر.ک: پیشگفتار، ص15</ref>. | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
در پیشگفتار، به موضوع کتاب و نام نویسندگان آن، اشاره شده است<ref>ر.ک: همان، ص15-16</ref>. | در پیشگفتار، به موضوع کتاب و نام نویسندگان آن، اشاره شده است.<ref>ر.ک: همان، ص15-16</ref>. | ||
در بخش اول که | در بخش اول که بهعنوان مباحث مقدماتی کتاب مطرح گردیده، تاریخ تفکر فلسفی اسلامی، مورد بحث و بررسی قرار گرفته و به این نکته اشاره شده است که براى مطالعات و تفکرات فلسفى، آغاز مشخصى را نمىتوان ذکر کرد؛ بلکه براى آن، همچون دیگر رشتههاى دانش بشرى، ریشههایى در اعماق تاریخ تفکر انسان میتوان یافت. هرگاه انسانى مىزیسته، فکر و اندیشه را بهعنوان یک ویژگى جدایىناپذیر با خود داشته و هر جا انسانى گام نهاده، تعقل و تفکر را با خود آورده است. از اندیشههاى نانوشته بشر، اطلاعات متقن و دقیقى در دست نیست، جز آنچه دیرینهشناسان بر اساس آثارى که از حفاریها به دست آمده است، حدس مىزنند. اما اندیشههاى مکتوب، چه فلسفى و چه غیر آن، از این قافله بسیار عقب مانده و طبعا تا زمان اختراع خط به تأخیر افتاده است. نویسندگان معتقدند اندیشه فلسفى، به همان معنا که از فلسفه اراده مىکنیم، به معناى هستىشناسى و مباحثى از قبیل آغاز و انجام، در ابتداى پیدایش خود توأم با اعتقادات مذهبى است و ازاینرو، میتوان گفت: قدیمىترین افکار فلسفى را باید از میان اندیشههاى مذهبى جستجو کرد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص19</ref>. | ||
به اعتقاد نویسندگان، حدود سیزده قرن است که مسلمانان داراى نوعى خاص از حیات تعقلى هستند که از آن | به اعتقاد نویسندگان، حدود سیزده قرن است که مسلمانان داراى نوعى خاص از حیات تعقلى هستند که از آن میتوان به «حیات فلسفى» تعبیر نمود؛ اما بهطور کلى حیات تعقلى مسلمانان، با ظهور اسلام همراه است. قرآن کریم، تکیه فراوانى بر حیات تعقلى داشته و خود پارهاى از استدلالهاى قیاسى و منطقى را به کار برده است. در کلمات مأثوره از پیامبر(ص)، بحثهاى تعقلى دقیق و عمیقى یافت مىشود و متکلمان اسلامى قبل از آنکه کتب فلسفى ترجمه شود، کموبیش به بحثهاى تعقلى و استدلالى پرداختهاند؛ بنابراین، حیات عقلى مسلمانان، سابقه طولانىترى دارد که پانزده قرن از آن میگذرد<ref>ر.ک: همان، ص29</ref>. | ||
به اعتقاد ایشان، نخستین بذرهاى تفکر و تعقل، با نزول آیات قرآنى و دعوت پیامبر(ص) در بین مسلمانان پاشیده شد. قرآن کریم، در آیات فراوانى، پیروان خود را به تعقل و تفکر دعوت | به اعتقاد ایشان، نخستین بذرهاى تفکر و تعقل، با نزول آیات قرآنى و دعوت پیامبر(ص) در بین مسلمانان پاشیده شد. قرآن کریم، در آیات فراوانى، پیروان خود را به تعقل و تفکر دعوت مىکند و کسانى را که عقل خود را به کار نمىگیرند، مورد مذمت قرار مىدهد. همان گونه که پیروان خود را به تقوا امر فرموده، به گفتار محکم و بااساس نیز مأمور ساخته است و از پیروى مطالب مشکوک برحذر داشته و مردمى را که از سنن خرافى نیاکان خود، کورکورانه تقلید مىکنند، نکوهش فرموده است<ref>ر.ک: همان، ص29-30</ref>. | ||
در بخش دوم، به معرفی ده تن از فیلسوفان جهان اسلام و اشاره به برخی از آثار آنان پرداخته شده است که نخستین شخص آنان ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی | در بخش دوم، به معرفی ده تن از فیلسوفان جهان اسلام و اشاره به برخی از آثار آنان پرداخته شده است که نخستین شخص آنان ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی میباشد که مهمترین ویژگى علمى وی، پیشگامى او در بحث سازگارى دین و فلسفه دانسته شده است. او در پاسخ به افکار دهریان، مانویان، لاادریان مطالبى به رشته تحریر درآورده است؛ بدین جهت وى را مىتوان متکلم - فیلسوف دانست. متکلمانه سلوک کردن وى تا فیلسوفانه در مباحثى از قبیل حدوث و تناهى عالم و بهویژه در بحث از خداوند، بهخوبى قابل احساس است. اگر تشیع او جدى گرفته شود و قراینى که روشن مىسازد که وى علاوه بر مطالعات قرآنى، تحت تأثیر تعالیم ائمه معصومین(ع) نیز بوده است، آنگاه قابل فهم خواهد بود که چرا علىرغم اشراف بر فلسفه یونان، هرگز در برابر آن احساس خودباختگى نداشت و به یک منفعل صرف تبدیل نشد. این ویژگى کماهمیتى نیست که وى در مسائلى از فلسفه که بهنحوى مىپنداشته با مسائل اعتقادى و دادههاى دینى معارضه دارد، حرمت این مسائل و دادهها را نگه مىداشت و رأى مشهور فلسفى را که معارض با دین مىدید، قابل اعتنا نمىدانست<ref>ر.ک: همان، ص54</ref>. | ||
دومین شخص | دومین شخص معرفیشده، [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] است. وی، نخستین فیلسوفى است که دین را در عرصههاى گوناگونش در چارچوب فلسفى ارائه نمود و اولین کسى است که منطق یونانى را بهطور کامل و منظم، به جهان اسلام تقدیم کرد. تلاشهاى او در این زمینه بیشتر روى آثار منطقى ارسطو متمرکز بود. گستردگى کار او در علوم حقیقى و عقلى و شرح او بر آثار [[ارسطو]] و افلاطون، سبب شد تا در میان فلاسفه، گوى سبقت را ببرد و به «معلم ثانى» ملقب شود. این [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] است که فهم خود را از مابعدالطبیعه [[ارسطو]] مدیون نوشته «أغراض مابعدالطبيعة» [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مىداند. فلسفهاى که او ارائه کرد و در فیلسوفان بعد از خودش مانند [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] تأثیرگذار بود، از یکسو افلاطونى - فلوطینى است و از سوى دیگر، [[ارسطو|ارسطویى]] است. این مطلب بهوضوح در کتاب «الجمع بين رأيي الحكيمين» مشهود است؛ چراکه در جمع اقوال، از مبانى نوافلاطونیان مایه میگذارد. او نهتنها در فهم درست فلسفه یونان بر فیلسوفان متأخر از خود مؤثر بوده، بلکه آرایى که خود در مسائل فلسفى مطرح کرده است، در آنان اثرگذار بود<ref>ر.ک: همان، ص71</ref>. | ||
ابن سینا، سومین فیلسوفی است که به معرفی وی پرداخته شده است. از نظر او، | [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]]، سومین فیلسوفی است که به معرفی وی پرداخته شده است. از نظر او، دانشها در تقسیم اولى به «دانشهاى مقطعى» که روزگارانى به کار آیند و در برههاى کاربردشان را از دست مىدهند و یا روزگارانى نیاز بدانها مورد غفلت واقع مىشود و بعد مورد توجه قرار مىگیرد و به «دانشهاى ثابتى» که نسبت به همه زمانها داراى کاربرد هستند تقسیم مىشوند. این قسم دانشها برازنده نام حکمتند. از نظر او «دانشهاى حکمى» به «اصول» و «فروع» یا توابع تقسیم مىشوند؛ دانشهاى فرعى علومى مانند پزشکى، کشاورزى و علوم جزئى مربوط به تنجیم را در بر مىگیرند. وی دانشهاى اصلى را به «دانشهاى ابزارى»، یعنى علم منطق، که وسیله براى رسیدن به دانشهاى دیگرند و «دانشهاى غیر ابزارى» که هدف از آن رسیدن به امور عالم حاضر و قبل از آن است، تقسیم مىکند. «دانشهاى غیر ابزارى»، از نظر وی در اولین تقسیم به دانش «نظرى»، که تنها هدفش تزکیه جان است به معلوماتى که برایش حاصل مىشود و به دانش «عملى»، که هدفش عمل بر وفق معلومات نیز مىباشد، تقسیم مىشود؛ ازاینرو، «دانشهاى نظرى»، موجوداتى را که افعال یا حالات ما نیستند، مورد بررسى قرار مىدهند و «دانشهاى عملى»، افعال و حالات ما را بررسى مىکنند، تا بهترینها در ما تحقق بیابند یا از ما صادر گردند. او برخلاف متعارف، «دانشهاى نظرى» را به «طبیعى»، «ریاضى»، «الهى» و «کلى» تقسیم مىکند و معیار را در این تقسیمبندى، بهترتیب ممزوج بودن شىء، از نظر تعریف و قوام، با ماده معین و یا ماده غیر معین و یا غیر ممزوج بودن با ماده و یا گاهى ممزوج و گاهى غیر ممزوج بودن با ماده، قرار مىدهد. وى «دانشهاى عملى» را نیز به چهار بخش تقسیم مىکند: «علم اخلاق»، که هدف آن رسیدن انسان به سعادت دنیا و آخرت است، «علم تدبیر منزل»، «علم تدبیر مدینه» و «علم قانونگذارى»<ref>ر.ک: همان، ص126-127</ref>. | ||
چهارمین فیلسوف | چهارمین فیلسوف معرفیشده، [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] است. شخصیت علمى [[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]]، از ابعاد گوناگون، داراى اهمیت است. [[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساکر]]، در کتاب «تبيين كذب المفتري في ما نسب إلی الإمام أبيالحسن الأشعري» و [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطى]] در ارجوزهاى به همین مناسبت، به او لقب «مجدد» دادهاند. احتمالا خود [[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]]، درباره خود، چنین مىاندیشید و نام کتاب خود را احیاکننده علوم دین گذاشت. اهمیت وى در آن روزگار، در رونق و گسترش مذهب رسمى اشعریه شافعیه و رد بر مخالفین، انکارناپذیر است. وى بر علیه اسماعیلیان، که بزرگترین خطر براى حکومت عباسیان بودهاند، بسیار تاخته است؛ همه اینها، در جا افتادن شخصیت وى و رسیدن به مقام حجتالاسلامى، بىتأثیر نبوده است. وجه دیگر اهمیت وى، تأثیر در تفکر مغربزمین است؛ بهویژه در شک دکارتى، که مبناى فلسفه جدید غرب است و همچنین در مباحث هیوم و فیلسوفان تحلیلى، بهویژه بحث علیت<ref>ر.ک: همان، ص172</ref>. | ||
از دیگر | از دیگر فلاسفهای که به معرفی وی پرداخته شده است، [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالدین شیرازی]] است. نظام فلسفى ارزشمندى که بهدست وی تأسیس شد، تأثیر عمیقى بر اندیشه فلسفى ایران، در سه قرن و نیم اخیر و نیز در هند و عراق، از خود برجاى گذارد. هرچند حکمت متعالیه [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]]، پس از مرگ او، به سبب اوضاع نامناسب سیاسى، بهطور موقت، تحتالشعاع قرار گرفته بود، اما در طول دوره قاجار، هم در اصفهان و هم در تهران احیا شد. این حکمت، که به دست حکیمان بزرگ اصفهان، «ملا على نورى» و «[[خواجویی، اسماعیل بن محمدحسین|ملا اسماعیل خواجویى]]» احیا شده بود، توسط اندیشمندان بزرگى همچون «[[سبزواری، هادی|ملا هادى سبزوارى]]» در خراسان و «[[زنوزی، علی بن عبدالله|ملا على مدرس زنوزى]]» در تهران تداوم یافت. اینان، تا حد فراوانى، ادامهدهنده راه [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] بودند و در راه نشر و تبیین آراى وی، تلاشهاى بىوقفهاى انجام دادند<ref>ر.ک: همان، ص305</ref>. | ||
ابن رشد، فخرالدین | [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]]، [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخرالدین رازی]]، [[سهروردی، یحیی بن حبش|شیخ اشراق]]، [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبایی]] و [[مطهری، مرتضی|شهید مطهری]]، دیگر فیلسوفان معرفیشده میباشند. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== | ||
فهرست مطالب در ابتدا و کتابنامه منابع مورد استفاده نویسندگان، در انتهای کتاب آمده است. | فهرست مطالب در ابتدا و کتابنامه منابع مورد استفاده نویسندگان، در انتهای کتاب آمده است. | ||
در | در پاورقیها، علاوه بر ذکر منابع، به توضیح برخی از مطالب متن پرداخته شده است. | ||
==پانویس == | ==پانویس== | ||
<references /> | <references/> | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
خط ۹۱: | خط ۸۱: | ||
== وابستهها == | ==وابستهها== | ||
{{وابستهها}} | |||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده: | [[رده:فلسفه، مذهب و روانشناسی]] | ||
[[رده: | [[رده:فلسفه اسلامی]] | ||
[[رده: | [[رده: کلیات فلسفه اسلامی]] | ||
[[رده: | [[رده:آثار کلی تاریخ فلسفه]] | ||
[[رده: | [[رده:آثار جدید و معاصر فلسفه اسلامی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۰
تاریخ فلسفه اسلامی | |
---|---|
پدیدآوران | معلمی، حسن (نویسنده)
شیروانی، علی(نویسنده) قيومي، محمدباقر (نویسنده) سليماني اميري، عسکري (نویسنده) دژاکام، علي (نویسنده) ميرسپاه، اکبر (نویسنده) کاشفی، محمدرضا (نویسنده) |
ناشر | مرکز جهانیعلوم اسلامی |
مکان نشر | ایران - قم |
چاپ | 1 |
شابک | 964-8961-49-2 |
موضوع | فلسفهاسلامی - تاريخ
فيلسوفان اسلامی - سرگذشتنامه فيلسوفان ایرانی |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BBR 15 /ت2 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
تاریخ فلسفه اسلامی، اثر حسن معلمی، اکبر میرسپاه، علی شیروانی و دیگران، پژوهشی است پیرامون تاریخ فلسفه اسلامی.
ساختار
کتاب با مقدمهای از ناشر و پیشگفتاری از حسن معلمی آغاز و مطالب در دو بخش، به تحلیل و بررسى مباحث تاریخ تفکر فلسفى اسلامى و فیلسوفان جهان اسلام، اختصاص یافته است.
نوشتار حاضر براى دانشپژوهان دوره کارشناسى ارشد رشته فلسفه و کلام نگارش یافته است.[۱].
گزارش محتوا
در پیشگفتار، به موضوع کتاب و نام نویسندگان آن، اشاره شده است.[۲].
در بخش اول که بهعنوان مباحث مقدماتی کتاب مطرح گردیده، تاریخ تفکر فلسفی اسلامی، مورد بحث و بررسی قرار گرفته و به این نکته اشاره شده است که براى مطالعات و تفکرات فلسفى، آغاز مشخصى را نمىتوان ذکر کرد؛ بلکه براى آن، همچون دیگر رشتههاى دانش بشرى، ریشههایى در اعماق تاریخ تفکر انسان میتوان یافت. هرگاه انسانى مىزیسته، فکر و اندیشه را بهعنوان یک ویژگى جدایىناپذیر با خود داشته و هر جا انسانى گام نهاده، تعقل و تفکر را با خود آورده است. از اندیشههاى نانوشته بشر، اطلاعات متقن و دقیقى در دست نیست، جز آنچه دیرینهشناسان بر اساس آثارى که از حفاریها به دست آمده است، حدس مىزنند. اما اندیشههاى مکتوب، چه فلسفى و چه غیر آن، از این قافله بسیار عقب مانده و طبعا تا زمان اختراع خط به تأخیر افتاده است. نویسندگان معتقدند اندیشه فلسفى، به همان معنا که از فلسفه اراده مىکنیم، به معناى هستىشناسى و مباحثى از قبیل آغاز و انجام، در ابتداى پیدایش خود توأم با اعتقادات مذهبى است و ازاینرو، میتوان گفت: قدیمىترین افکار فلسفى را باید از میان اندیشههاى مذهبى جستجو کرد[۳].
به اعتقاد نویسندگان، حدود سیزده قرن است که مسلمانان داراى نوعى خاص از حیات تعقلى هستند که از آن میتوان به «حیات فلسفى» تعبیر نمود؛ اما بهطور کلى حیات تعقلى مسلمانان، با ظهور اسلام همراه است. قرآن کریم، تکیه فراوانى بر حیات تعقلى داشته و خود پارهاى از استدلالهاى قیاسى و منطقى را به کار برده است. در کلمات مأثوره از پیامبر(ص)، بحثهاى تعقلى دقیق و عمیقى یافت مىشود و متکلمان اسلامى قبل از آنکه کتب فلسفى ترجمه شود، کموبیش به بحثهاى تعقلى و استدلالى پرداختهاند؛ بنابراین، حیات عقلى مسلمانان، سابقه طولانىترى دارد که پانزده قرن از آن میگذرد[۴].
به اعتقاد ایشان، نخستین بذرهاى تفکر و تعقل، با نزول آیات قرآنى و دعوت پیامبر(ص) در بین مسلمانان پاشیده شد. قرآن کریم، در آیات فراوانى، پیروان خود را به تعقل و تفکر دعوت مىکند و کسانى را که عقل خود را به کار نمىگیرند، مورد مذمت قرار مىدهد. همان گونه که پیروان خود را به تقوا امر فرموده، به گفتار محکم و بااساس نیز مأمور ساخته است و از پیروى مطالب مشکوک برحذر داشته و مردمى را که از سنن خرافى نیاکان خود، کورکورانه تقلید مىکنند، نکوهش فرموده است[۵].
در بخش دوم، به معرفی ده تن از فیلسوفان جهان اسلام و اشاره به برخی از آثار آنان پرداخته شده است که نخستین شخص آنان ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی میباشد که مهمترین ویژگى علمى وی، پیشگامى او در بحث سازگارى دین و فلسفه دانسته شده است. او در پاسخ به افکار دهریان، مانویان، لاادریان مطالبى به رشته تحریر درآورده است؛ بدین جهت وى را مىتوان متکلم - فیلسوف دانست. متکلمانه سلوک کردن وى تا فیلسوفانه در مباحثى از قبیل حدوث و تناهى عالم و بهویژه در بحث از خداوند، بهخوبى قابل احساس است. اگر تشیع او جدى گرفته شود و قراینى که روشن مىسازد که وى علاوه بر مطالعات قرآنى، تحت تأثیر تعالیم ائمه معصومین(ع) نیز بوده است، آنگاه قابل فهم خواهد بود که چرا علىرغم اشراف بر فلسفه یونان، هرگز در برابر آن احساس خودباختگى نداشت و به یک منفعل صرف تبدیل نشد. این ویژگى کماهمیتى نیست که وى در مسائلى از فلسفه که بهنحوى مىپنداشته با مسائل اعتقادى و دادههاى دینى معارضه دارد، حرمت این مسائل و دادهها را نگه مىداشت و رأى مشهور فلسفى را که معارض با دین مىدید، قابل اعتنا نمىدانست[۶].
دومین شخص معرفیشده، فارابی است. وی، نخستین فیلسوفى است که دین را در عرصههاى گوناگونش در چارچوب فلسفى ارائه نمود و اولین کسى است که منطق یونانى را بهطور کامل و منظم، به جهان اسلام تقدیم کرد. تلاشهاى او در این زمینه بیشتر روى آثار منطقى ارسطو متمرکز بود. گستردگى کار او در علوم حقیقى و عقلى و شرح او بر آثار ارسطو و افلاطون، سبب شد تا در میان فلاسفه، گوى سبقت را ببرد و به «معلم ثانى» ملقب شود. این ابن سینا است که فهم خود را از مابعدالطبیعه ارسطو مدیون نوشته «أغراض مابعدالطبيعة» فارابى مىداند. فلسفهاى که او ارائه کرد و در فیلسوفان بعد از خودش مانند ابن سینا و ابن رشد تأثیرگذار بود، از یکسو افلاطونى - فلوطینى است و از سوى دیگر، ارسطویى است. این مطلب بهوضوح در کتاب «الجمع بين رأيي الحكيمين» مشهود است؛ چراکه در جمع اقوال، از مبانى نوافلاطونیان مایه میگذارد. او نهتنها در فهم درست فلسفه یونان بر فیلسوفان متأخر از خود مؤثر بوده، بلکه آرایى که خود در مسائل فلسفى مطرح کرده است، در آنان اثرگذار بود[۷].
ابن سینا، سومین فیلسوفی است که به معرفی وی پرداخته شده است. از نظر او، دانشها در تقسیم اولى به «دانشهاى مقطعى» که روزگارانى به کار آیند و در برههاى کاربردشان را از دست مىدهند و یا روزگارانى نیاز بدانها مورد غفلت واقع مىشود و بعد مورد توجه قرار مىگیرد و به «دانشهاى ثابتى» که نسبت به همه زمانها داراى کاربرد هستند تقسیم مىشوند. این قسم دانشها برازنده نام حکمتند. از نظر او «دانشهاى حکمى» به «اصول» و «فروع» یا توابع تقسیم مىشوند؛ دانشهاى فرعى علومى مانند پزشکى، کشاورزى و علوم جزئى مربوط به تنجیم را در بر مىگیرند. وی دانشهاى اصلى را به «دانشهاى ابزارى»، یعنى علم منطق، که وسیله براى رسیدن به دانشهاى دیگرند و «دانشهاى غیر ابزارى» که هدف از آن رسیدن به امور عالم حاضر و قبل از آن است، تقسیم مىکند. «دانشهاى غیر ابزارى»، از نظر وی در اولین تقسیم به دانش «نظرى»، که تنها هدفش تزکیه جان است به معلوماتى که برایش حاصل مىشود و به دانش «عملى»، که هدفش عمل بر وفق معلومات نیز مىباشد، تقسیم مىشود؛ ازاینرو، «دانشهاى نظرى»، موجوداتى را که افعال یا حالات ما نیستند، مورد بررسى قرار مىدهند و «دانشهاى عملى»، افعال و حالات ما را بررسى مىکنند، تا بهترینها در ما تحقق بیابند یا از ما صادر گردند. او برخلاف متعارف، «دانشهاى نظرى» را به «طبیعى»، «ریاضى»، «الهى» و «کلى» تقسیم مىکند و معیار را در این تقسیمبندى، بهترتیب ممزوج بودن شىء، از نظر تعریف و قوام، با ماده معین و یا ماده غیر معین و یا غیر ممزوج بودن با ماده و یا گاهى ممزوج و گاهى غیر ممزوج بودن با ماده، قرار مىدهد. وى «دانشهاى عملى» را نیز به چهار بخش تقسیم مىکند: «علم اخلاق»، که هدف آن رسیدن انسان به سعادت دنیا و آخرت است، «علم تدبیر منزل»، «علم تدبیر مدینه» و «علم قانونگذارى»[۸].
چهارمین فیلسوف معرفیشده، غزالی است. شخصیت علمى غزالى، از ابعاد گوناگون، داراى اهمیت است. ابن عساکر، در کتاب «تبيين كذب المفتري في ما نسب إلی الإمام أبيالحسن الأشعري» و سیوطى در ارجوزهاى به همین مناسبت، به او لقب «مجدد» دادهاند. احتمالا خود غزالى، درباره خود، چنین مىاندیشید و نام کتاب خود را احیاکننده علوم دین گذاشت. اهمیت وى در آن روزگار، در رونق و گسترش مذهب رسمى اشعریه شافعیه و رد بر مخالفین، انکارناپذیر است. وى بر علیه اسماعیلیان، که بزرگترین خطر براى حکومت عباسیان بودهاند، بسیار تاخته است؛ همه اینها، در جا افتادن شخصیت وى و رسیدن به مقام حجتالاسلامى، بىتأثیر نبوده است. وجه دیگر اهمیت وى، تأثیر در تفکر مغربزمین است؛ بهویژه در شک دکارتى، که مبناى فلسفه جدید غرب است و همچنین در مباحث هیوم و فیلسوفان تحلیلى، بهویژه بحث علیت[۹].
از دیگر فلاسفهای که به معرفی وی پرداخته شده است، صدرالدین شیرازی است. نظام فلسفى ارزشمندى که بهدست وی تأسیس شد، تأثیر عمیقى بر اندیشه فلسفى ایران، در سه قرن و نیم اخیر و نیز در هند و عراق، از خود برجاى گذارد. هرچند حکمت متعالیه ملاصدرا، پس از مرگ او، به سبب اوضاع نامناسب سیاسى، بهطور موقت، تحتالشعاع قرار گرفته بود، اما در طول دوره قاجار، هم در اصفهان و هم در تهران احیا شد. این حکمت، که به دست حکیمان بزرگ اصفهان، «ملا على نورى» و «ملا اسماعیل خواجویى» احیا شده بود، توسط اندیشمندان بزرگى همچون «ملا هادى سبزوارى» در خراسان و «ملا على مدرس زنوزى» در تهران تداوم یافت. اینان، تا حد فراوانى، ادامهدهنده راه ملاصدرا بودند و در راه نشر و تبیین آراى وی، تلاشهاى بىوقفهاى انجام دادند[۱۰].
ابن رشد، فخرالدین رازی، شیخ اشراق، علامه طباطبایی و شهید مطهری، دیگر فیلسوفان معرفیشده میباشند.
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدا و کتابنامه منابع مورد استفاده نویسندگان، در انتهای کتاب آمده است.
در پاورقیها، علاوه بر ذکر منابع، به توضیح برخی از مطالب متن پرداخته شده است.
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.