۱۹٬۵۴۷
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| (یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
| خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
| سال نشر =1400 | | سال نشر =1400 | ||
| کد اتوماسیون = | | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE128086AUTOMATIONCODE | ||
| چاپ =اول | | چاپ =اول | ||
| شابک =2ـ22ـ7706ـ622ـ867 | | شابک =2ـ22ـ7706ـ622ـ867 | ||
| تعداد جلد = | | تعداد جلد = | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور = | | کتابخانۀ دیجیتال نور =128086 | ||
| کتابخوان همراه نور = | | کتابخوان همراه نور = | ||
| کد پدیدآور = | | کد پدیدآور = | ||
| خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
زمان دقیق تولد و مرگ نویسنده معلوم نیست؛ ولی با توجه به اینکه وی در اواخر عمر و در روزگار پیری به گلپایگان آمده و این کتاب را در همانجا تألیف کرده و در این کتاب وقتی از شاه صفی نام میبرد از او با عناوین «رضوانمکان عیشآشیان» و دعای «نورالله مرقده» یاد میکند، تاریخ درگذشت وی باید بعد از 1052 قمری باشد و باید در گلپایگان نیز درگذشته و مدفون شده باشد. | زمان دقیق تولد و مرگ نویسنده معلوم نیست؛ ولی با توجه به اینکه وی در اواخر عمر و در روزگار پیری به گلپایگان آمده و این کتاب را در همانجا تألیف کرده و در این کتاب وقتی از شاه صفی نام میبرد از او با عناوین «رضوانمکان عیشآشیان» و دعای «نورالله مرقده» یاد میکند، تاریخ درگذشت وی باید بعد از 1052 قمری باشد و باید در گلپایگان نیز درگذشته و مدفون شده باشد. | ||
در این داستان که آن را بابا یوسف برای محمدمهدی جربادقانی در طول یک شب گفته، دو برادر بازرگان نیشابوری که بسیار متمول و معتبر بودهاند، تصمیم میگیرند تا میان دو فرزند خود وصلتی ایجاد کنند تا اموال موروثی آنها از خانواده بیرون نرود و نامشان «به وسیلۀ فرزندان ایشان بر صفحۀ روزگار باقی بماند». یک طرف این وصلت «بدیعالزمان» پسر برادر بزرگتر است و طرف دیگر دختر برادر کوچکتر است که نویسنده نامش را ذکر نکرده و نقش مهمی در این داستان ندارد. برادر کوچکتر خواستگاری را میپذیرد، ولی میگوید بدیعالزمان تجربۀ لازم برای تجارت و تحویلگرفتن اموال و دارایی آنها را ندارد و بهتر است او را برای کسب تجربه قبل از ازدواج به سفری برای تجارت بفرستیم تا در آن دیار «با فروختن متاع این دیار و خریدن اجناس آن مملکت مراجعه نماید» و پس از اینکه «ریاضت ایام سفر که سوهانزن ناهمواریهای نفس است، درشتیهای طبیعتش را که لازمۀ فصل شباب است هموار ساخت» بساط ازدواج او را فراهم میکنیم». برادر بزرگتر میپذیرد و بدیعالزمان به همراه «شصت هزار تومان جواهر لطیفه و اقمشۀ نفیسه با چهارصد شتر ... و چهارصد غلام» به مقصد بغداد عازم میشود ..... . | در این داستان که آن را بابا یوسف برای محمدمهدی جربادقانی در طول یک شب گفته، دو برادر بازرگان نیشابوری که بسیار متمول و معتبر بودهاند، تصمیم میگیرند تا میان دو فرزند خود وصلتی ایجاد کنند تا اموال موروثی آنها از خانواده بیرون نرود و نامشان «به وسیلۀ فرزندان ایشان بر صفحۀ روزگار باقی بماند». یک طرف این وصلت «بدیعالزمان» پسر برادر بزرگتر است و طرف دیگر دختر برادر کوچکتر است که نویسنده نامش را ذکر نکرده و نقش مهمی در این داستان ندارد. برادر کوچکتر خواستگاری را میپذیرد، ولی میگوید بدیعالزمان تجربۀ لازم برای تجارت و تحویلگرفتن اموال و دارایی آنها را ندارد و بهتر است او را برای کسب تجربه قبل از ازدواج به سفری برای تجارت بفرستیم تا در آن دیار «با فروختن متاع این دیار و خریدن اجناس آن مملکت مراجعه نماید» و پس از اینکه «ریاضت ایام سفر که سوهانزن ناهمواریهای نفس است، درشتیهای طبیعتش را که لازمۀ فصل شباب است هموار ساخت» بساط ازدواج او را فراهم میکنیم». برادر بزرگتر میپذیرد و بدیعالزمان به همراه «شصت هزار تومان جواهر لطیفه و اقمشۀ نفیسه با چهارصد شتر... و چهارصد غلام» به مقصد بغداد عازم میشود...... | ||
نویسنده در حین گزارش وقایع و توصیف آنها، گاهی اطلاعاتی مهم را بیان میکند؛ از جمله ذکر مراسم آتشبازی، بازیگری، خیالبازی و قصهخوانی در هنگام برگزاری جشنهای دربار خاقان و نیز آیینبندی و چراغانیکردن خیابان، کوه و درخت و دشت برای به پیشواز و استقبالرفتن که قطعاً پرداختۀ ذهن مؤلف است و آنها را از تجربیات و دیدههای خود در دربار صفویه به داستانش منتقل کرده است. | نویسنده در حین گزارش وقایع و توصیف آنها، گاهی اطلاعاتی مهم را بیان میکند؛ از جمله ذکر مراسم آتشبازی، بازیگری، خیالبازی و قصهخوانی در هنگام برگزاری جشنهای دربار خاقان و نیز آیینبندی و چراغانیکردن خیابان، کوه و درخت و دشت برای به پیشواز و استقبالرفتن که قطعاً پرداختۀ ذهن مؤلف است و آنها را از تجربیات و دیدههای خود در دربار صفویه به داستانش منتقل کرده است. | ||
ویرایش