۱۱۸٬۶۸۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' اهل بیت' به ' اهلبیت') |
||
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
تشیع او ریشهدار بود. ابن سعد مىگوید: «جد او بشر بن عمرو و فرزندانش سائب و عبید و عبدالرحمان همراه با [[امام علی علیهالسلام|على بن ابىطالب علیهالسّلام]] در جنگ جمل شرکت داشتند». | تشیع او ریشهدار بود. ابن سعد مىگوید: «جد او بشر بن عمرو و فرزندانش سائب و عبید و عبدالرحمان همراه با [[امام علی علیهالسلام|على بن ابىطالب علیهالسّلام]] در جنگ جمل شرکت داشتند». | ||
[[کلینی، محمد بن یعقوب|ثقه الاسلام کلینى]] سرگذشت تشیع او را مىآورد و سپس مىگوید: «همواره با دوستى و محبت | [[کلینی، محمد بن یعقوب|ثقه الاسلام کلینى]] سرگذشت تشیع او را مىآورد و سپس مىگوید: «همواره با دوستى و محبت اهلبیت مىزیست تا بدرود حیات گفت». به همین جهت است که گاهى او را ضعیف مىشمارند و گاهى به او تهمت بدعتگذارى مىزنند، ولى به هر حال چارهاى جز تسلیم در برابر مقام شامخ علمى او ندارند و ناگزیر باید خاضعانه و متواضعانه سر بر آستانه او بسایند؛ زیرا پیشوایان و استادان تفسیر و حدیث بر سخن او اعتماد کردهاند. | ||
البته تهمت غلو در تشیع که به او نسبت دادهاند اساسى ندارد و تنها براى خدشهدار کردن شهرت او چنین تهمتى ساختهاند؛ زیرا تنها شیعه بودن موجب قدح او نمىشود. از محاربى چنین نقل شده است: «به [[زائدة بن قدامه]] گفتند: چرا از سه نفر روایت نقل نمىشود: [[ابن ابیلیلی|ابن ابىلیلى]]، جابر جعفى و کلبى؟ گفت: درباره [[ابن ابیلیلی|ابن ابىلیلى]] سخنى به یاد ندارم و دلیل آن را نمىدانم، اما جابر، به دلیل اینکه قائل به رجعت بود و کلبى هم- که من نزد او حاضر مىشدم- به این دلیل که از او شنیدم که گفت: یک بار مریض شدم و هر آنچه حفظ کرده بودم فراموش کردم. به محضر بزرگ | البته تهمت غلو در تشیع که به او نسبت دادهاند اساسى ندارد و تنها براى خدشهدار کردن شهرت او چنین تهمتى ساختهاند؛ زیرا تنها شیعه بودن موجب قدح او نمىشود. از محاربى چنین نقل شده است: «به [[زائدة بن قدامه]] گفتند: چرا از سه نفر روایت نقل نمىشود: [[ابن ابیلیلی|ابن ابىلیلى]]، جابر جعفى و کلبى؟ گفت: درباره [[ابن ابیلیلی|ابن ابىلیلى]] سخنى به یاد ندارم و دلیل آن را نمىدانم، اما جابر، به دلیل اینکه قائل به رجعت بود و کلبى هم- که من نزد او حاضر مىشدم- به این دلیل که از او شنیدم که گفت: یک بار مریض شدم و هر آنچه حفظ کرده بودم فراموش کردم. به محضر بزرگ اهلبیت شرفیاب شدم، آب دهانى به دهانم انداخت؛ آنچه فراموش کرده بودم دوباره باز یافتم. وى (ابن قدامه) گفت: لذا او را رها کردم». از ابوعوانه نقل شده که گفت: «از کلبى گفتارى شنیدم که هر کس چنان سخنى بگوید کافر مىشود». | ||
اصمعى مىگوید: «به کلبى مراجعه کردم و این موضوع را از او پرسیدم؛ او انکار کرد». ساجى مىگوید: «وى به غایت ضعیف است؛ زیرا شیعهاى افراطى است»، | اصمعى مىگوید: «به کلبى مراجعه کردم و این موضوع را از او پرسیدم؛ او انکار کرد». ساجى مىگوید: «وى به غایت ضعیف است؛ زیرا شیعهاى افراطى است»، | ||
==آثار== | ==آثار== | ||
ولى ابن عدى درباره او مىگوید: «از این- نسبت غلو دادن به او- که بگذریم، وى صاحب احادیث قابل استنادى به ویژه از طریق ابوصالح است. او به تفسیر شهره است و کسى بزرگتر از تفسیر او ننگاشته- و نیز مىگوید:- افراد ثقهاى از او حدیث نقل کرده و تفسیر او را پسندیدهاند». ابوحاتم- در اینجا- گفتارى شگفت دارد که عینا آن را نقل مىکنیم؛ او مىگوید: «کلبى از طریق ابوصالح از ابن عباس تفسیرى دارد؛ در حالى که ابوصالح نه ابن عباس را دیده و نه از او چیزى شنیده است و کلبى هم از ابوصالح تنها اندکى مطالب پراکنده دریافت کرده ... آنگاه براى آنچه مورد نیاز است به گونهاى شگفت رفتار مىکند؛ مانند آنکه زمین آنچه در دل نهان دارد بیرون ریزد.- وى در ادامه مىگوید:- یاد کردن او در نوشتهها روا نباشد تا چه رسد که به روایات او استناد شود! خداوند تفسیر کلام خود را به پیامبر واگذاشت و امکان ندارد که خدا پیامبرش را مأمور بیان و تفسیر کلام خود نماید و پیامبر انجام ندهد؛ بلکه پیامبر مراد خداوند را بیان داشته و در قالب احادیث خویش آنچه را مردم نیاز داشتند، برایشان تفسیر نموده است؛ از این رو هر کس سنت پیامبر را دنبال کند و آن را نیکو به ذهن بسپارد، تفسیر کلام خدا را خواهد دانست و از کلبى و امثال او بىنیاز خواهد بود- وى اضافه مىکند:- آیاتى وجود دارد که معانى آن را پیامبر بیان نکرده است و اگر براى پیامبر روا باشد که برخى آیات را تفسیر ننماید، هر آینه ترک تفسیر آن براى افراد امت- که بعدها آمدهاند- سزاوارتر خواهد بود و تفسیر نکردن این قبیل آیات- به دلیل اینکه پیامبر اینها را تفسیر نکرده- عملى پسندیده است، و بزرگترین دلیل بر اینکه خداوند تفسیر تمامى آیات قرآن را نخواسته، آن است که پیامبر آیات متشابه و آیاتى را که حاوى احکام نیست تفسیر نکرده و کیفیت آن را براى امت بیان ننموده است. این نکته روشن مىسازد که مقصود خداوند از آیه «لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ» تفسیر تمام قرآن نبوده بلکه بخشى از آن مراد است». | ولى ابن عدى درباره او مىگوید: «از این- نسبت غلو دادن به او- که بگذریم، وى صاحب احادیث قابل استنادى به ویژه از طریق ابوصالح است. او به تفسیر شهره است و کسى بزرگتر از تفسیر او ننگاشته- و نیز مىگوید:- افراد ثقهاى از او حدیث نقل کرده و تفسیر او را پسندیدهاند». ابوحاتم- در اینجا- گفتارى شگفت دارد که عینا آن را نقل مىکنیم؛ او مىگوید: «کلبى از طریق ابوصالح از ابن عباس تفسیرى دارد؛ در حالى که ابوصالح نه ابن عباس را دیده و نه از او چیزى شنیده است و کلبى هم از ابوصالح تنها اندکى مطالب پراکنده دریافت کرده... آنگاه براى آنچه مورد نیاز است به گونهاى شگفت رفتار مىکند؛ مانند آنکه زمین آنچه در دل نهان دارد بیرون ریزد.- وى در ادامه مىگوید:- یاد کردن او در نوشتهها روا نباشد تا چه رسد که به روایات او استناد شود! خداوند تفسیر کلام خود را به پیامبر واگذاشت و امکان ندارد که خدا پیامبرش را مأمور بیان و تفسیر کلام خود نماید و پیامبر انجام ندهد؛ بلکه پیامبر مراد خداوند را بیان داشته و در قالب احادیث خویش آنچه را مردم نیاز داشتند، برایشان تفسیر نموده است؛ از این رو هر کس سنت پیامبر را دنبال کند و آن را نیکو به ذهن بسپارد، تفسیر کلام خدا را خواهد دانست و از کلبى و امثال او بىنیاز خواهد بود- وى اضافه مىکند:- آیاتى وجود دارد که معانى آن را پیامبر بیان نکرده است و اگر براى پیامبر روا باشد که برخى آیات را تفسیر ننماید، هر آینه ترک تفسیر آن براى افراد امت- که بعدها آمدهاند- سزاوارتر خواهد بود و تفسیر نکردن این قبیل آیات- به دلیل اینکه پیامبر اینها را تفسیر نکرده- عملى پسندیده است، و بزرگترین دلیل بر اینکه خداوند تفسیر تمامى آیات قرآن را نخواسته، آن است که پیامبر آیات متشابه و آیاتى را که حاوى احکام نیست تفسیر نکرده و کیفیت آن را براى امت بیان ننموده است. این نکته روشن مىسازد که مقصود خداوند از آیه «لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ» تفسیر تمام قرآن نبوده بلکه بخشى از آن مراد است». | ||
این سخن از تعصبى کور نشأت گرفته است. شگفتا! چگونه مسلمانى متعهد به خود جرأت مىدهد که نسبت ناروا به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بدهد و چنین ادعا کند: او مبهمات قرآن را- با اینکه از جانب خداوند مأمور بیان آن است- براى مردم تفسیر نکرده است؟! در گذشته روشن ساختیم که پیامبر همه چیز را- کوتاه یا گسترده- بیان کرده است و هر چه امت بدان نیاز داشته- که فهم تمامى معانى قرآن از آن جمله است- هرگز ناگفته رها نساخته است. چه اینکه او مأمور بیان قرآن است؛ همان گونه که مأمور ابلاغ آن بوده است. گستردگى تفسیر کلبى هم امرى معقول مىنماید؛ زیرا این گستردگى در تفسیر، ناشى از گستره علم و تربیت یافتن وى در کوفه، پایگاه علم و جایگاه صحابه دانشمند پیامبر است؛ لذا این امر موجب کاستى در شأن او نمىگردد. | این سخن از تعصبى کور نشأت گرفته است. شگفتا! چگونه مسلمانى متعهد به خود جرأت مىدهد که نسبت ناروا به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بدهد و چنین ادعا کند: او مبهمات قرآن را- با اینکه از جانب خداوند مأمور بیان آن است- براى مردم تفسیر نکرده است؟! در گذشته روشن ساختیم که پیامبر همه چیز را- کوتاه یا گسترده- بیان کرده است و هر چه امت بدان نیاز داشته- که فهم تمامى معانى قرآن از آن جمله است- هرگز ناگفته رها نساخته است. چه اینکه او مأمور بیان قرآن است؛ همان گونه که مأمور ابلاغ آن بوده است. گستردگى تفسیر کلبى هم امرى معقول مىنماید؛ زیرا این گستردگى در تفسیر، ناشى از گستره علم و تربیت یافتن وى در کوفه، پایگاه علم و جایگاه صحابه دانشمند پیامبر است؛ لذا این امر موجب کاستى در شأن او نمىگردد. | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، قم، | معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ یکم، 1379-1380ش. | ||
==وابستهها== | ==وابستهها== | ||
{{وابستهها}} | {{وابستهها}} | ||
[[تفسیر کلبی]] | |||
[[رده:زندگینامه]] | [[رده:زندگینامه]] | ||
[[رده:مقالات بازبینی | [[رده:مقالات بازبینی شده2 اردیبهشت 1402]] | ||
[[رده:فاقد کد پدیدآور]] | [[رده:فاقد کد پدیدآور]] |