۱۰۶٬۱۰۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می د' به ' مید') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'هها' به 'هها') |
||
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
==گزارش کتاب== | ==گزارش کتاب== | ||
پژوهشکده علوم انسانی پژوهشگاه | پژوهشکده علوم انسانی پژوهشگاه بینالمللی المصطفی(ص) در بخشی از مقدمه این اثر مینویسد: نگاهی اجمالی به آثار و مباحثی که راجع به تحول علوم انسانی در کشور منتشر شده، با تمام اختلافاتی که با یکدیگر دارند، از یک حقیقت واحد خبر می دهند و آن حقیقت این است که علوم انسانی رایج، نیازمند بازنگری است و باید کاری کرد. در این میان، جایگاه قرآن در علوم انسانی، مغفول واقع شده است. این غفلت خودش را در دو جا نشان می دهد: یکی، عدم سنجش و نقد تفکر دیگران بر اساس منطق قرآنی و دوم، باور نکردن مفاهیم قرآنی و اعتراف به آنچه که خدای متعال در قرآن کریم وعده داده است؛ این آسیب شناسی مهمِ علوم انسانی ماست. | ||
به نظر می رسد بتوان از چند منظر ضرورت تحول علوم انسانی را با استفاده از معارف قرآن تبیین کرد. یکی از آن | به نظر می رسد بتوان از چند منظر ضرورت تحول علوم انسانی را با استفاده از معارف قرآن تبیین کرد. یکی از آن منظرگاهها این است که ما در واقع با یک چالش مواجه هستیم و آن چالش این است که علوم انسانی موجود، به دلائل متعدد، پاسخگوی نیاز کشور ما و دیگر کشورهای مسلمان نیست، علاوه بر این علوم انسانی موجود با چالشهای دیگری هم مواجه است که باید به آنها نیز پرداخت. | ||
به نظر میرسد بتوانیم علوم انسانی را در دو پارادایم کلان طبقهبندی کنیم، چنانکه در پژوهش حاضر این طبقه بندی انجام شده است؛ یکم: علوم انسانی متعالی؛ دوم: علوم انسانی متدانی یا متعارف. علوم انسانی موجود که ما از آن به علوم انسانی متدانی و یا متعارف تعبیر میکنیم با چالشهایی مهم و جدی روبروست؛ یک چالش این است که معرفتشناسی جامعی ندارند. چالش دیگر این است که در حوزه انسانشناسی، مرگ و خطراتی که پس از مرگ ما را تهدید می کند و یا ممکن است تهدید کند را به راحتی نادیده میگیرد. چالش مهمی که در عرصه ارزش شناختی به نظر می رسد این است که از طرفی فقط ارزشهای مادی را برجسته می کند و از سوی دیگر از ارائه گستره انعکاس عمل انسان ناتوان است. چالشهایی جدی هم در عرصه غایت شناختی وجود دارد که از غایت پنداشتن سلطه، ثروت ولذت، ناشی شده است. | به نظر میرسد بتوانیم علوم انسانی را در دو پارادایم کلان طبقهبندی کنیم، چنانکه در پژوهش حاضر این طبقه بندی انجام شده است؛ یکم: علوم انسانی متعالی؛ دوم: علوم انسانی متدانی یا متعارف. علوم انسانی موجود که ما از آن به علوم انسانی متدانی و یا متعارف تعبیر میکنیم با چالشهایی مهم و جدی روبروست؛ یک چالش این است که معرفتشناسی جامعی ندارند. چالش دیگر این است که در حوزه انسانشناسی، مرگ و خطراتی که پس از مرگ ما را تهدید می کند و یا ممکن است تهدید کند را به راحتی نادیده میگیرد. چالش مهمی که در عرصه ارزش شناختی به نظر می رسد این است که از طرفی فقط ارزشهای مادی را برجسته می کند و از سوی دیگر از ارائه گستره انعکاس عمل انسان ناتوان است. چالشهایی جدی هم در عرصه غایت شناختی وجود دارد که از غایت پنداشتن سلطه، ثروت ولذت، ناشی شده است. | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
این چالشها ناظر به مبانی علوم انسانی است و در پژوهش حاضر بر اساس چارچوب نظری متخذ از حدیث نبوی صلوات الله علیه و آله، بر اساس تحلیل [[موسوی خمینی، سید روحالله|امام خمینی]] از این حدیث شریف، و از منظر قرآن کریم بررسی شده است. قرآن نور است و نور هرچه بالاتر باشد، بیشتر به بشریت نفع می رساند، لذا شناسایی و مرتفع ساختن این چالشها با نور قرآن ممکن است و این امر سبب می شود که چراغ قرآن بالای سر علوم انسانی روشن شود و علوم انسانی زیر نور قرآن قرار بگیرد، نه آنکه قرآن نیازی به بالانشینی نیازی داشته باشد. | این چالشها ناظر به مبانی علوم انسانی است و در پژوهش حاضر بر اساس چارچوب نظری متخذ از حدیث نبوی صلوات الله علیه و آله، بر اساس تحلیل [[موسوی خمینی، سید روحالله|امام خمینی]] از این حدیث شریف، و از منظر قرآن کریم بررسی شده است. قرآن نور است و نور هرچه بالاتر باشد، بیشتر به بشریت نفع می رساند، لذا شناسایی و مرتفع ساختن این چالشها با نور قرآن ممکن است و این امر سبب می شود که چراغ قرآن بالای سر علوم انسانی روشن شود و علوم انسانی زیر نور قرآن قرار بگیرد، نه آنکه قرآن نیازی به بالانشینی نیازی داشته باشد. | ||
در بخشی از پیش گفتار این اثر به قلم مؤلف آمده است:، ترجمه کتب متفکرین غربی برای تولید علوم انسانی کافی نیست باید علوم انسانی بومی تولید نمود و برای این مهم در گام نخست، تعیین جهت گیری تولید علم بر مبنای فلسفه اسلامی لازم است و در گام دوم تولید علوم انسانی بر مبنای قرآن کریم که رابطه این دو نه مثل دو فعل لازم بلکه مثل یک فعل متعدی است. به ویژه اینکه حکمت متعالیه که از منظر امام خمینی فلسفه اسلامی است، به عنوان پشتیبان علوم انسانی متعالی مطرح می شود. ضمن آنکه ما در بخشی از رشته های علوم انسانی، از کسانی که امروز در این رشته سرآمد به حساب می آیند، | در بخشی از پیش گفتار این اثر به قلم مؤلف آمده است:، ترجمه کتب متفکرین غربی برای تولید علوم انسانی کافی نیست باید علوم انسانی بومی تولید نمود و برای این مهم در گام نخست، تعیین جهت گیری تولید علم بر مبنای فلسفه اسلامی لازم است و در گام دوم تولید علوم انسانی بر مبنای قرآن کریم که رابطه این دو نه مثل دو فعل لازم بلکه مثل یک فعل متعدی است. به ویژه اینکه حکمت متعالیه که از منظر امام خمینی فلسفه اسلامی است، به عنوان پشتیبان علوم انسانی متعالی مطرح می شود. ضمن آنکه ما در بخشی از رشته های علوم انسانی، از کسانی که امروز در این رشته سرآمد به حساب می آیند، قرنها جلوتریم. مثلاً در ادبیات، فلسفه، تاریخ و هنر، ما خیلی سابقه داریم. بعضی از علوم انسانی دیگر هم هست که اگر چه از غرب آمده، اما خمیر مایه آن، که عبارت است از عقلانیت و تجربه گرایی، از تفکر و روح ایرانی ـ اسلامی است، چرا که اروپای خرافاتی نمی توانست زیستشناسی، اقتصاد، مدیریت، روانشناسی و جامعه شناسی را به این شکل تنظیم کند. این، سوغات تفکر علم گرایی و تجربه گرایی شرق و عمدتاً ایران اسلامی بود که رفت در آنجا و به این تحول منتهی شد. | ||
به دیگر سخن چنانکه استاد مطهری تصریح می کند، هیچ فرهنگی در جهان وجود ندارد که از سایر فرهنگها و تمدنها بهره نگرفته باشد، اما نوع و کیفیت بهره گرفتن شان متفاوت بوده است، یک نوع بهره گیری آن است که فرهنگ و تمدن دیگر را بدون هیچ تصرفی در قلمرو خودش قرار دهد، اما نوع دوم این است که از فرهنگ و تمدن دیگر تغذیه کند؛ یعنی مانند یک موجود زنده آنها را در خود جذب و هضم کند و موجودی تازه به وجود آورد. [[مطهری، مرتضی|استاد شهید مطهری]] فرهنگ اسلامی را از نوع دوم می داند. وی می نویسد اسلام مانند یک سلّول زنده رشد کرد و فرهنگ های دیگر را از یونانی و هندی و ایرانی و … را در خود جذب کرد و به صورت موجودی جدید با چهره و سیمایی مخصوص به خود ظهور و بروز کرد. اما این سلول حیاتی فرهنگی در چه محلی و به دست چه کسی و از چه نقطه ای رشد و نمو خود را آغاز کرد؟ ایشان پاسخ می دهد: این سلول مانند هر سلول دیگر که در آغاز کوچک و نامحسوس است، در شهر مدینه به وسیله شخص پیامبر گرامی(ص) پایه گذاری شد.<ref> [http://talienovin.ir/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%b9%d9%84%d9%88%d9%85-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d9%86%d8%b8%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%da%a9%d8%b1/ ر.ک: پایگاه خبری، تحلیلی علوم انسانی طلیعه نوین]</ref> | به دیگر سخن چنانکه استاد مطهری تصریح می کند، هیچ فرهنگی در جهان وجود ندارد که از سایر فرهنگها و تمدنها بهره نگرفته باشد، اما نوع و کیفیت بهره گرفتن شان متفاوت بوده است، یک نوع بهره گیری آن است که فرهنگ و تمدن دیگر را بدون هیچ تصرفی در قلمرو خودش قرار دهد، اما نوع دوم این است که از فرهنگ و تمدن دیگر تغذیه کند؛ یعنی مانند یک موجود زنده آنها را در خود جذب و هضم کند و موجودی تازه به وجود آورد. [[مطهری، مرتضی|استاد شهید مطهری]] فرهنگ اسلامی را از نوع دوم می داند. وی می نویسد اسلام مانند یک سلّول زنده رشد کرد و فرهنگ های دیگر را از یونانی و هندی و ایرانی و … را در خود جذب کرد و به صورت موجودی جدید با چهره و سیمایی مخصوص به خود ظهور و بروز کرد. اما این سلول حیاتی فرهنگی در چه محلی و به دست چه کسی و از چه نقطه ای رشد و نمو خود را آغاز کرد؟ ایشان پاسخ می دهد: این سلول مانند هر سلول دیگر که در آغاز کوچک و نامحسوس است، در شهر مدینه به وسیله شخص پیامبر گرامی(ص) پایه گذاری شد.<ref> [http://talienovin.ir/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%b9%d9%84%d9%88%d9%85-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d9%86%d8%b8%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%da%a9%d8%b1/ ر.ک: پایگاه خبری، تحلیلی علوم انسانی طلیعه نوین]</ref> |