هشت رساله‌ی سهروردی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ه ای ' به 'ه‌ای '
جز (جایگزینی متن - 'ی های ' به 'ی‌های ')
جز (جایگزینی متن - 'ه ای ' به 'ه‌ای ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۷: خط ۳۷:
کتاب هشت رساله‌ی سهروردی  اثری است یک جلدی و با 192 صفحه که هشت رساله‌ی فلسفی ـ عرفانی از آثار فارسی شیخ اشراق را جمع و مورد توضیح قرار داده است. این کار به همّت استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] صورت گرفته است. نامبرده گذشته از تصحیح رساله‌ها و توضیح آنها که در پاورقی صورت گرفته مقدّمه‌ای عالی هم برای شناخت [[سهروردی، یحیی بن حبش|شهاب‌الدّین سهروردی]] و آثار او نوشته که بسیار مهم و قابل استفاده است.
کتاب هشت رساله‌ی سهروردی  اثری است یک جلدی و با 192 صفحه که هشت رساله‌ی فلسفی ـ عرفانی از آثار فارسی شیخ اشراق را جمع و مورد توضیح قرار داده است. این کار به همّت استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] صورت گرفته است. نامبرده گذشته از تصحیح رساله‌ها و توضیح آنها که در پاورقی صورت گرفته مقدّمه‌ای عالی هم برای شناخت [[سهروردی، یحیی بن حبش|شهاب‌الدّین سهروردی]] و آثار او نوشته که بسیار مهم و قابل استفاده است.


در فهرست مطالب کتاب که در آغاز اثر قرار دارد با چنین مواردی مواجه هستیم: شرح زندگی شیخ، آثار و نوشته‌ها، رساله‌ی فی حالة الطفولیه، رساله‌ی رسالة الطیر، رساله‌ی لغت موران، رساله‌ی روزی با جماعت صوفیان، رساله‌ی آواز پر جبرئیل، رساله‌ی صفیر سیمرغ، رساله‌ی فی حقیقة العشق، رساله‌ی عقل سرخ. در انتها نیز برخی از آثار انتشارات نجم کبری دیده می‌شود. امّا پیش از اینها مقدّمه‌ای دو صفحه ای از سوی ناشر وجود دارد که توضیحی راجع به ایت کتاب می‌دهد که در فهرست مطلب درج نشده است. در مقدّمه‌ی ناشر اشاره به یک همایش در باره‌ی شیخ اشراق می‌شود تحت عنوان «عقل سرخ» که در شرهر کرج برقرار شده بود و استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] سخنران اصلی آن بوده است. قابل ذکر است که در سالها قبل در دهه‌ی هشتاد در فرهنگسرای اشراق تهران، لوح تقدیری نیز به این استاد بزرگ جهت پژوهشهای ناب فلسفی در حوزه‌ی شیخ اشراق به عنوان سهروردی پژوه تقدیم شده است، که در مطبوعات آن زمان درج شد.
در فهرست مطالب کتاب که در آغاز اثر قرار دارد با چنین مواردی مواجه هستیم: شرح زندگی شیخ، آثار و نوشته‌ها، رساله‌ی فی حالة الطفولیه، رساله‌ی رسالة الطیر، رساله‌ی لغت موران، رساله‌ی روزی با جماعت صوفیان، رساله‌ی آواز پر جبرئیل، رساله‌ی صفیر سیمرغ، رساله‌ی فی حقیقة العشق، رساله‌ی عقل سرخ. در انتها نیز برخی از آثار انتشارات نجم کبری دیده می‌شود. امّا پیش از اینها مقدّمه‌ای دو صفحه‌ای از سوی ناشر وجود دارد که توضیحی راجع به ایت کتاب می‌دهد که در فهرست مطلب درج نشده است. در مقدّمه‌ی ناشر اشاره به یک همایش در باره‌ی شیخ اشراق می‌شود تحت عنوان «عقل سرخ» که در شرهر کرج برقرار شده بود و استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] سخنران اصلی آن بوده است. قابل ذکر است که در سالها قبل در دهه‌ی هشتاد در فرهنگسرای اشراق تهران، لوح تقدیری نیز به این استاد بزرگ جهت پژوهشهای ناب فلسفی در حوزه‌ی شیخ اشراق به عنوان سهروردی پژوه تقدیم شده است، که در مطبوعات آن زمان درج شد.




خط ۵۰: خط ۵۰:
این رساله به مانند اغلب رساله‌ی‌های کوتاه شیخ رمزی است و باید بسیار تأمّل کرد تا به مفهوم و معنایی که در آن است پی برد. ماجرا از نکته‌ای خاص آغاز می‌شود که کودکان به مکتب و به سمت استاد برای آموختن علم رفتند و سهروردی که طفلی بیش نبود تعجّب کرد که چرا وی به دنبال علم نرفته است، همین که به دنبال ایشان رفت هیچیک را نیافت ولی شیخی را یافت که محل پاسخ به پرسشهای او بود، شیخ به جای استاد.
این رساله به مانند اغلب رساله‌ی‌های کوتاه شیخ رمزی است و باید بسیار تأمّل کرد تا به مفهوم و معنایی که در آن است پی برد. ماجرا از نکته‌ای خاص آغاز می‌شود که کودکان به مکتب و به سمت استاد برای آموختن علم رفتند و سهروردی که طفلی بیش نبود تعجّب کرد که چرا وی به دنبال علم نرفته است، همین که به دنبال ایشان رفت هیچیک را نیافت ولی شیخی را یافت که محل پاسخ به پرسشهای او بود، شیخ به جای استاد.


در شماره‌ی 4 می‌گوید روزی در خانقاهی پیری را با خرقه ای ملمّع دیده است که نیمه ای سیاه و نیمه‌ی دیگرش سپید بود. سهروردی از پیر خانقاه علّت جدایی از شیخ را می‌پرسد و او وی را آگاه می‌سازد، تمنای دیدار دو باره‌ی شیخ را از پیر دارد و پیر دستگیرانه وی را به شیخ می‌رساند. سهروردی در دوران ارادت و شاگردی پرسشهایی خاص از شیخ می‌کند و شیخ نیز پاسخهایی اجمالی و اغلب به رمز به وی می‌دهد. از نکات بسیار مهم در این پرسشها در شماره‌ی 10 خود را نشان می‌دهد: شیخ را گفتم: کس باشد که از بند هرچه دارد برخیزد؟ شیخ گفت: کس آن کس بود. گفتم: چون هیچ ندارد زندگانی به کدام اسباب کند؟ شیخ گفت: آن‌کس که این اندیشد هیچ ندهد، امّا آن کس که همه بدهد این نیندیشد. عالم توکّل خوش عالمی‌است و ذوق آن به هر کس نرسد<ref>متن، ص 58</ref>.
در شماره‌ی 4 می‌گوید روزی در خانقاهی پیری را با خرقه‌ای ملمّع دیده است که نیمه‌ای سیاه و نیمه‌ی دیگرش سپید بود. سهروردی از پیر خانقاه علّت جدایی از شیخ را می‌پرسد و او وی را آگاه می‌سازد، تمنای دیدار دو باره‌ی شیخ را از پیر دارد و پیر دستگیرانه وی را به شیخ می‌رساند. سهروردی در دوران ارادت و شاگردی پرسشهایی خاص از شیخ می‌کند و شیخ نیز پاسخهایی اجمالی و اغلب به رمز به وی می‌دهد. از نکات بسیار مهم در این پرسشها در شماره‌ی 10 خود را نشان می‌دهد: شیخ را گفتم: کس باشد که از بند هرچه دارد برخیزد؟ شیخ گفت: کس آن کس بود. گفتم: چون هیچ ندارد زندگانی به کدام اسباب کند؟ شیخ گفت: آن‌کس که این اندیشد هیچ ندهد، امّا آن کس که همه بدهد این نیندیشد. عالم توکّل خوش عالمی‌است و ذوق آن به هر کس نرسد<ref>متن، ص 58</ref>.


# دوّم رسالة الطّیر است.
# دوّم رسالة الطّیر است.
خط ۶۱: خط ۶۱:
این رساله صفحات 99 الی 110 را در بر دارد و شماره‌های مسلسل آن نیز تا عدد 13 را نشان می‌دهد. آغاز رساله سخن سهروردی و خاطره‌ی اوست که با جماعتی از صوفیان در خانقاهی نشسته بود، هر یک از شیخ خود چیزی می‌گفت تا نوبت به سهروردی رسید و رساله در همین باره است که او از شیخ خود آنچه را دیده و یافته و شنیده را توصیف می‌کند. در ذیل شماره‌ی 9 شیخ تمام پرسشهای فلکیِ سهروردی را خطا و باطل می‌داند و بیان می‌دارد که در این باره آگاهان اندکند و دانایی ایشان از جایی دیگر است. و در شماره‌ی 10 پاسخی نیکو وجود دارد:
این رساله صفحات 99 الی 110 را در بر دارد و شماره‌های مسلسل آن نیز تا عدد 13 را نشان می‌دهد. آغاز رساله سخن سهروردی و خاطره‌ی اوست که با جماعتی از صوفیان در خانقاهی نشسته بود، هر یک از شیخ خود چیزی می‌گفت تا نوبت به سهروردی رسید و رساله در همین باره است که او از شیخ خود آنچه را دیده و یافته و شنیده را توصیف می‌کند. در ذیل شماره‌ی 9 شیخ تمام پرسشهای فلکیِ سهروردی را خطا و باطل می‌داند و بیان می‌دارد که در این باره آگاهان اندکند و دانایی ایشان از جایی دیگر است. و در شماره‌ی 10 پاسخی نیکو وجود دارد:


شیخ را گفتم: آن چگونه توان دانستن؟ گفت که: آن کسان که در آسمان و ستارگان نگرند سه گروهند: گروهی به چشم سر نگرند و صحیفه ای کبود بینند، نقطه ای چند سپید بر وی و این گروه عوامند و بهائم را نیز اینقدر نظر حاصل باشد. و گروهی آسمان  را هم به دیده‌ی آسمان بینند و این گروه منجّمانند، دیده‌ی آسمان ستاره است و ایشان آسمان را به ستارگان بینند، گویند: امروز فلان ستاره در فلان برج است پس این اثر کند، در فلان برج بر فلان قران است، برج بادی است یا خاکی یا آتشی، قِران نخستین است، غلبه‌ی باد بود یا غلبه‌ی آب، فلان سال که آفتاب به حمل می‌رفت آن زمان فلان برج می‌آمد، طالع سال آن برج است با زندگی می‌باشد، آن زمان که فلان کس از مادر به زمین می‌آمد فلان برج برمی‌آمد، طالع آنکس آن برج باشد، کدخدایش فلان ستاره است، خداوند طالع عمل کند نعمت به دست آرد، فلان وقت عقده‌ی ذنب در پیش آفتاب ایستد یا در پیش ماه، آفتاب یا ماه سیاه شود، حساب آن ستاره کنند. ایشان آسمان را به دیده‌ی آسمان بینند. امّا کسانی که سرّ آسمان و ستاره به چشم سر نبینند و نه به دیده‌ی آسمان الاّ به نظر استدلال، محقّقان اند<ref>متن، صص 107-106</ref>.
شیخ را گفتم: آن چگونه توان دانستن؟ گفت که: آن کسان که در آسمان و ستارگان نگرند سه گروهند: گروهی به چشم سر نگرند و صحیفه‌ای کبود بینند، نقطه‌ای چند سپید بر وی و این گروه عوامند و بهائم را نیز اینقدر نظر حاصل باشد. و گروهی آسمان  را هم به دیده‌ی آسمان بینند و این گروه منجّمانند، دیده‌ی آسمان ستاره است و ایشان آسمان را به ستارگان بینند، گویند: امروز فلان ستاره در فلان برج است پس این اثر کند، در فلان برج بر فلان قران است، برج بادی است یا خاکی یا آتشی، قِران نخستین است، غلبه‌ی باد بود یا غلبه‌ی آب، فلان سال که آفتاب به حمل می‌رفت آن زمان فلان برج می‌آمد، طالع سال آن برج است با زندگی می‌باشد، آن زمان که فلان کس از مادر به زمین می‌آمد فلان برج برمی‌آمد، طالع آنکس آن برج باشد، کدخدایش فلان ستاره است، خداوند طالع عمل کند نعمت به دست آرد، فلان وقت عقده‌ی ذنب در پیش آفتاب ایستد یا در پیش ماه، آفتاب یا ماه سیاه شود، حساب آن ستاره کنند. ایشان آسمان را به دیده‌ی آسمان بینند. امّا کسانی که سرّ آسمان و ستاره به چشم سر نبینند و نه به دیده‌ی آسمان الاّ به نظر استدلال، محقّقان اند<ref>متن، صص 107-106</ref>.


در شماره‌ی 11 سهروردی به شیخ می‌گوید که من این مطالب را نمی‌فهمم، چاره چیست؟ و شیخ وی را به چلّه ای فرا می‌خواند تا به فهم مطالب توفیق یابد. شیخ وی را پرهیز غذایی می‌دهد تا آنچه در وی است و مانع فهم از وی به در شود، و از جمله چیزهایی که باید از وی بیرون شود توجّه به مال و ملک و اسباب و لذّت نفسانی و شهوات است<ref>متن، صص 108-107</ref>.
در شماره‌ی 11 سهروردی به شیخ می‌گوید که من این مطالب را نمی‌فهمم، چاره چیست؟ و شیخ وی را به چلّه‌ای فرا می‌خواند تا به فهم مطالب توفیق یابد. شیخ وی را پرهیز غذایی می‌دهد تا آنچه در وی است و مانع فهم از وی به در شود، و از جمله چیزهایی که باید از وی بیرون شود توجّه به مال و ملک و اسباب و لذّت نفسانی و شهوات است<ref>متن، صص 108-107</ref>.


# پنجم آواز پر جبرئیل است.
# پنجم آواز پر جبرئیل است.
این رساله نیز از صفحه‌ی 111 شروع می‌شود تا 126 و تا 21 شماره نیز قابل دیدن است. از نام رساله پیداست که اثری کاملاً رمزی است و فهم آن دشوار و از همین بابت کسی منکر اینگونه‌اندیشه‌ها بود که سهروردی در همان ابتدا به آن اشاره کرده و رساله را پیش می‌برد، چنانکه می‌گوید: درین یک دو روز از کسانی که رمد تعصّب، نقص بصر و بصیرت ایشان شده است، یکی از برای کبر منصب سادات و ائمّه‌ی طریقت از سر قصور در مشایخ سوالف بیهده ای می‌گفت و در اثناء آن از بهر تقریر تشدید انکاری را بر مصطلحات متأخّران استهزاء می‌کرد، تا تمادی او در آن به جائی رسید که حکایت ایراد کرد از خواجه [[ابوعلی فارمدی]] رحمه‌الله علیه که او را پرسیدند که: چون است که کبودپوشان بعضی اصوات را آواز پر جبرئیل می‌خواندند؟ گفت: بدان که بیشتر چیزها که حواسّ تو مشاهده‌ی آن می‌کند، همه از آواز پر جبرئیل است. و سائل را گفت: از جمله آوازهای پر جبرئیل یکی توئی. این منکر مدّعی تعصّبِ بیفایده می‌کرد که چه معنی این کلمه را فرض توان کرد الاّ هذیانات مزخرف؟ چون تجاسر او بدینجا رسید راستی را من نیز از سر حدّت زجر او را متشمّر گشتم و دامن مبادلات با دوش انداختم و آستین تحمّل باز نَوَردیدم و بر سَرِ زانوی فطنت بنشستم و از طریق شَتم کردن و عامی‌خواندن درآمدم. و گفتم: اینک من در شرح آواز پر جبرئیل به عزمی‌درست و رأیی صائب شروع کردم، تو اگر مردی و هنر مردان داری فهم کن، و این جزو را «آواز پر جبرئیل» نام کردم<ref>متن، صص 113-111</ref>.
این رساله نیز از صفحه‌ی 111 شروع می‌شود تا 126 و تا 21 شماره نیز قابل دیدن است. از نام رساله پیداست که اثری کاملاً رمزی است و فهم آن دشوار و از همین بابت کسی منکر اینگونه‌اندیشه‌ها بود که سهروردی در همان ابتدا به آن اشاره کرده و رساله را پیش می‌برد، چنانکه می‌گوید: درین یک دو روز از کسانی که رمد تعصّب، نقص بصر و بصیرت ایشان شده است، یکی از برای کبر منصب سادات و ائمّه‌ی طریقت از سر قصور در مشایخ سوالف بیهده‌ای می‌گفت و در اثناء آن از بهر تقریر تشدید انکاری را بر مصطلحات متأخّران استهزاء می‌کرد، تا تمادی او در آن به جائی رسید که حکایت ایراد کرد از خواجه [[ابوعلی فارمدی]] رحمه‌الله علیه که او را پرسیدند که: چون است که کبودپوشان بعضی اصوات را آواز پر جبرئیل می‌خواندند؟ گفت: بدان که بیشتر چیزها که حواسّ تو مشاهده‌ی آن می‌کند، همه از آواز پر جبرئیل است. و سائل را گفت: از جمله آوازهای پر جبرئیل یکی توئی. این منکر مدّعی تعصّبِ بیفایده می‌کرد که چه معنی این کلمه را فرض توان کرد الاّ هذیانات مزخرف؟ چون تجاسر او بدینجا رسید راستی را من نیز از سر حدّت زجر او را متشمّر گشتم و دامن مبادلات با دوش انداختم و آستین تحمّل باز نَوَردیدم و بر سَرِ زانوی فطنت بنشستم و از طریق شَتم کردن و عامی‌خواندن درآمدم. و گفتم: اینک من در شرح آواز پر جبرئیل به عزمی‌درست و رأیی صائب شروع کردم، تو اگر مردی و هنر مردان داری فهم کن، و این جزو را «آواز پر جبرئیل» نام کردم<ref>متن، صص 113-111</ref>.


# ششم صفیر سیمرغ است.
# ششم صفیر سیمرغ است.
خط ۷۲: خط ۷۲:


# هفتم فی حقیقة العشق است.
# هفتم فی حقیقة العشق است.
این رساله در صفحات 149 الی 174 وجود دارد و در آن 28 شماره دیده می‌شود و همین طور 12 فصل که تماماً به عشق ربط پیدا می‌کند. این رساله با آیه ای از سوره‌ی یوسف(ع) آغاز می‌شود و با بیتی عربی و یک رباعی فارسی ادامه می‌یابد. آنگاه به این ابتدا می‌کند که نخستین چیزی که خداوند آفرید گوهری تابناک به نام عقل بود و به این روایت اشاره می‌کند: «اوّل ما خلق الله تعالی العقل». به این گوهر سه صفت بخشید که یکی شناخت حق است، یکی شناخت خود و یکی هم شناخت آنکه نبود و بعد بود شد.
این رساله در صفحات 149 الی 174 وجود دارد و در آن 28 شماره دیده می‌شود و همین طور 12 فصل که تماماً به عشق ربط پیدا می‌کند. این رساله با آیه‌ای از سوره‌ی یوسف(ع) آغاز می‌شود و با بیتی عربی و یک رباعی فارسی ادامه می‌یابد. آنگاه به این ابتدا می‌کند که نخستین چیزی که خداوند آفرید گوهری تابناک به نام عقل بود و به این روایت اشاره می‌کند: «اوّل ما خلق الله تعالی العقل». به این گوهر سه صفت بخشید که یکی شناخت حق است، یکی شناخت خود و یکی هم شناخت آنکه نبود و بعد بود شد.


در ادامه در خصوص حسن و عشق و حزن سخن می‌گوید و از روابطی که این سه در جهان معنا دارند. شماره‌های 27 و 28 این رساله نکات مهمی‌را بدین شرح بیان می‌کند: عشق بنده ای است خانه زاد که در شهرستان ازل پرورده شده است و سلطان ازل و ابد شحنگی کونین بدو ارزانی داشته است، و این شحنه هر وقتی برطرفی زند و هر مدّتی نظر بر اقلیمی‌افکند. و در منشور او چنین نبشته است که در هر شهری که روی نهد، می‌باید که خبر بدان شهر رسد، گاوی از برای او قربان کنند که: «انّ الله یأمرکم أن تذبحوا بقرة»، و تا گاو نفس را نکشد قدم در آن شهر ننهد. و بدن انسان بر مثال شهری است، اعضای او کوی‌های او و رگهای او جویهاست که در کوچه رانده‌اند، و حواس او پیشه وران اند که هریکی به کاری مشغول اند. و نفس گاوی است که دراین شهر خرابیها می‌کند و اورا دو سراست یکی «حرص» و یکی «امل»، و رنگی خوش دارد، زردی روشن است فریبنده، هرکه دراو نگاه کند خرّم شود، «صفراء فاقع لونها تسرّ الناظرین». نه پیر است که به حکم«البرکة مع اکابرکم» بدو تبرّک جویند، نه جوان است که به فتوای «الشباب شعبة من الجنون» قلم تکلیف از وی بردارند، نه مشروع دریابد، نه معقول فهم کند، نه به بهشت نازد، نه از دوزخ ترسد، که «لافارض و لابکر عوان بین ذلک»<ref>متن، صص 173-172</ref>.
در ادامه در خصوص حسن و عشق و حزن سخن می‌گوید و از روابطی که این سه در جهان معنا دارند. شماره‌های 27 و 28 این رساله نکات مهمی‌را بدین شرح بیان می‌کند: عشق بنده‌ای است خانه زاد که در شهرستان ازل پرورده شده است و سلطان ازل و ابد شحنگی کونین بدو ارزانی داشته است، و این شحنه هر وقتی برطرفی زند و هر مدّتی نظر بر اقلیمی‌افکند. و در منشور او چنین نبشته است که در هر شهری که روی نهد، می‌باید که خبر بدان شهر رسد، گاوی از برای او قربان کنند که: «انّ الله یأمرکم أن تذبحوا بقرة»، و تا گاو نفس را نکشد قدم در آن شهر ننهد. و بدن انسان بر مثال شهری است، اعضای او کوی‌های او و رگهای او جویهاست که در کوچه رانده‌اند، و حواس او پیشه وران اند که هریکی به کاری مشغول اند. و نفس گاوی است که دراین شهر خرابیها می‌کند و اورا دو سراست یکی «حرص» و یکی «امل»، و رنگی خوش دارد، زردی روشن است فریبنده، هرکه دراو نگاه کند خرّم شود، «صفراء فاقع لونها تسرّ الناظرین». نه پیر است که به حکم«البرکة مع اکابرکم» بدو تبرّک جویند، نه جوان است که به فتوای «الشباب شعبة من الجنون» قلم تکلیف از وی بردارند، نه مشروع دریابد، نه معقول فهم کند، نه به بهشت نازد، نه از دوزخ ترسد، که «لافارض و لابکر عوان بین ذلک»<ref>متن، صص 173-172</ref>.


# هشتم عقل سرخ است.
# هشتم عقل سرخ است.