۱۰۶٬۱۰۱
ویرایش
A-esmaeili (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR23317J1.jpg | عنوان = کليات ديوان حالت | عنوانهای دیگر = قصائد، غزلیات، مقطعات، مثنویات و رباعیات | پدیدآورندگان | پدیدآوران = حالت، ابو القاسم (نويسنده) |زبان | زبان = فارسی | کد کنگره = /الف7ک8 8013 PIR | موضوع = |ناشر...» ایجاد کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''کلیات دیوان حالت: قصائد، غزلیات، مقطعات، مثنویات و رباعیات''' تألیف ابوالقاسم | '''کلیات دیوان حالت: قصائد، غزلیات، مقطعات، مثنویات و رباعیات''' تألیف [[حالت، ابوالقاسم|ابوالقاسم حالت]]، دربردارنده اشعار وی میباشد که توسط [[علی اکبر علمی]]، به چاپ رسیده است. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
در مقدمه، به بیان ویژگیهای کتاب و اشعار آن، پرداخته شده است<ref>مقدمه، ص3- 14</ref>. | در مقدمه، به بیان ویژگیهای کتاب و اشعار آن، پرداخته شده است<ref>مقدمه، ص3- 14</ref>. | ||
دیوان حالت خصوصیاتی دارد که در دیوانهای دیگر کمتر دیده میشود. آنچه در وهله اول جلب نظر میکند، کثرت اشعار آقای حالت است. در این دوره که هرکسی بنحوی در چنبر زندگی گرفتار است، سرودن پانصد صفحه شعر کاری ساده نیست. طبعی سرشار و همتی بلند و حالتی فارغ میخواهد که بتواند به نظم چندین هزار شعر سلیس پردازد و در قافیه هیچکدام در نماند<ref>ابوسعیدی، محمدصالح، ص44</ref>. | دیوان حالت خصوصیاتی دارد که در دیوانهای دیگر کمتر دیده میشود. آنچه در وهله اول جلب نظر میکند، کثرت اشعار آقای [[حالت، ابوالقاسم|حالت]] است. در این دوره که هرکسی بنحوی در چنبر زندگی گرفتار است، سرودن پانصد صفحه شعر کاری ساده نیست. طبعی سرشار و همتی بلند و حالتی فارغ میخواهد که بتواند به نظم چندین هزار شعر سلیس پردازد و در قافیه هیچکدام در نماند<ref>ابوسعیدی، محمدصالح، ص44</ref>. | ||
نکته دیگری که در دیوان حالت شایان ملاحظه است، تنوع در وزن و سبک و مضمون است؛ با آنکه آقای حالت مقید به وزنهای متعارف عروضی بوده و بقول خود گسستن قیود هنری را هنر ندانسته، اما در وزنهای تازه نیز طبعآزمائی کرده و قطعاتی ساخته که بیش از اشعار معمولی ایشان توأم با لطف و عذوبت و اصالت است. از لحاظ موضوع باید آقای حالت را مستطرف دانست زیرا در موضوعهای متفرق وارد شده و در هر باب کموبیش مضمونهای تازه وارد قصائد و غزلیات و قطعات خود ساخته است. از یکطرف به ذکر معشوق و فراق و وصال یار و وصف بهار و خزان و زمستان و گل و بوستان و شرح حسادت و تذبذب زن و صفت لب و چشم پرداخته و از طرف دیگر کوتاهی دوران عمر را یادآور گردیده و روح امید و استقامت و پایداری را ستوده و رفتار زشت را نکوهش کرده و اغتنام وقت و تمتع از حال و آفت تأخیر را تأکید نموده و مردم را به ترک حرص و شهوت و خشم و غرور خوانده و گرهگشودن از کار هرکس را فرض ذمه دانسته و حس غمخواری و همدردی نسبت به بینوایان را برانگیخته و علیه ستمگری و بیعدالتیهای اجتماع زبان اعتراض گشوده و داد سخن داده است<ref>همان</ref>. | نکته دیگری که در دیوان حالت شایان ملاحظه است، تنوع در وزن و سبک و مضمون است؛ با آنکه آقای [[حالت، ابوالقاسم|حالت]] مقید به وزنهای متعارف عروضی بوده و بقول خود گسستن قیود هنری را هنر ندانسته، اما در وزنهای تازه نیز طبعآزمائی کرده و قطعاتی ساخته که بیش از اشعار معمولی ایشان توأم با لطف و عذوبت و اصالت است. از لحاظ موضوع باید آقای [[حالت، ابوالقاسم|حالت]] را مستطرف دانست زیرا در موضوعهای متفرق وارد شده و در هر باب کموبیش مضمونهای تازه وارد قصائد و غزلیات و قطعات خود ساخته است. از یکطرف به ذکر معشوق و فراق و وصال یار و وصف بهار و خزان و زمستان و گل و بوستان و شرح حسادت و تذبذب زن و صفت لب و چشم پرداخته و از طرف دیگر کوتاهی دوران عمر را یادآور گردیده و روح امید و استقامت و پایداری را ستوده و رفتار زشت را نکوهش کرده و اغتنام وقت و تمتع از حال و آفت تأخیر را تأکید نموده و مردم را به ترک حرص و شهوت و خشم و غرور خوانده و گرهگشودن از کار هرکس را فرض ذمه دانسته و حس غمخواری و همدردی نسبت به بینوایان را برانگیخته و علیه ستمگری و بیعدالتیهای اجتماع زبان اعتراض گشوده و داد سخن داده است<ref>همان</ref>. | ||
نکته سوم که درخور ذکر است، شیوه روان و سلیس شاعریست. اشعار حالت خالی از تعقید و ابتذال و غربت و عاری از ابهام و تاریکی است. با آنکه وسیله انتقال فکر شعر است همیشه معنی مقصود به سادهترین وجهی اداء میشود و در هیچ مورد لفظی که خواننده را دچار شک و ترید سازد ملاحظه نمیگردد. تمام اشعار حالت از صنایع لفظی بارد و کلمات وحشی و تشبیهات کاذب و کنایات نادل بسنده و استعارت بعید اشارات مجهول و ایهامات غیره مأنوس و تکلفات ثقیل خالی است<ref>همان، ص44- 45</ref>. | نکته سوم که درخور ذکر است، شیوه روان و سلیس شاعریست. اشعار [[حالت، ابوالقاسم|حالت]] خالی از تعقید و ابتذال و غربت و عاری از ابهام و تاریکی است. با آنکه وسیله انتقال فکر شعر است همیشه معنی مقصود به سادهترین وجهی اداء میشود و در هیچ مورد لفظی که خواننده را دچار شک و ترید سازد ملاحظه نمیگردد. تمام اشعار [[حالت، ابوالقاسم|حالت]] از صنایع لفظی بارد و کلمات وحشی و تشبیهات کاذب و کنایات نادل بسنده و استعارت بعید اشارات مجهول و ایهامات غیره مأنوس و تکلفات ثقیل خالی است<ref>همان، ص44- 45</ref>. | ||
اما مهمترین خصوصیت دیوان حالت اشباع آن است از پندواندرزهای اجتماعی و معانی دقیق و حکمتآمیز اخلاقی. در سراسر دیوان حالت این کیفیت کاملا نمایان است و حتی در مواردی هم که غزل سروده و ذکر دلدار و عشق را پیش کشیده، از دادن پند و اندرز غافل نبوده و در همه جا نکات مهم اخلاقی را گوشزد کرده است<ref>همان، ص45</ref>. | اما مهمترین خصوصیت دیوان حالت اشباع آن است از پندواندرزهای اجتماعی و معانی دقیق و حکمتآمیز اخلاقی. در سراسر دیوان حالت این کیفیت کاملا نمایان است و حتی در مواردی هم که غزل سروده و ذکر دلدار و عشق را پیش کشیده، از دادن پند و اندرز غافل نبوده و در همه جا نکات مهم اخلاقی را گوشزد کرده است<ref>همان، ص45</ref>. | ||
شاید تنها نکتهای را که میتوان بر شعر حالت وارد دانست، همین است که به دقائق حکمتآمیز اخلاقی پیش از هیجانهای روحی توجه داشت است. به نظر میرسد کار شاعر اصلاح امور اجتماعی و گفتن قصه و حکایت نیست. شاعر میتواند پند و اندرز بدهد اما لازم نیست که شعر را وسیله تبلیغات اخلاقی قرار دهد و مستمع را از راه کلام موزون غافلگیر کند. اگر شاعر بخواهد مبلغ روحانی و مصلح اجتماعی هم باشد، عیبی ندارد فقط راهش اینست که از شعر صرف نظر کند و به حکمت پردازد. باید نثر را وسیله انتقال اندیشه خود قرار دهد و شعر را از این وظیفه معاف سازد. پیامی نیست که بتوان آنرا با شعر بهتر از نثر ابلاغ کرد<ref>همان</ref>. | شاید تنها نکتهای را که میتوان بر شعر [[حالت، ابوالقاسم|حالت]] وارد دانست، همین است که به دقائق حکمتآمیز اخلاقی پیش از هیجانهای روحی توجه داشت است. به نظر میرسد کار شاعر اصلاح امور اجتماعی و گفتن قصه و حکایت نیست. شاعر میتواند پند و اندرز بدهد اما لازم نیست که شعر را وسیله تبلیغات اخلاقی قرار دهد و مستمع را از راه کلام موزون غافلگیر کند. اگر شاعر بخواهد مبلغ روحانی و مصلح اجتماعی هم باشد، عیبی ندارد فقط راهش اینست که از شعر صرف نظر کند و به حکمت پردازد. باید نثر را وسیله انتقال اندیشه خود قرار دهد و شعر را از این وظیفه معاف سازد. پیامی نیست که بتوان آنرا با شعر بهتر از نثر ابلاغ کرد<ref>همان</ref>. | ||
هنر شاعر در دو چیز است، بیان عواطف و تنسیق الفاظ. الیوت میگوید شاعر کسی است که خون را به مرکب تبدیل میکند، اگر خونی نباشد شعر بوجود نخواهد آمد، غرض از خون کلیه حالات نفسانی است که با وجد و حال و سوز و گداز درد و محنت و جوش و خروش همراه باشد از قبیل شادی و اندوه و مهر و کین و ستیز و گریز و آفرین و نفرین و شکر و شکایت و عتاب و استعتاب بیان مؤثر و دلنشین چنین عواطفی شاعری است و هرکس که بتواند حرفهای در گلو خفه شده و آرزوهای سرکوب شده و عشقهای مکتوم مانده را از راه حرف و لفظ و صوت شرح دهد شاعر است و کسی میتواند چنین قدرتی را دارا باشد که او را در عمر خویش حالی بوده و تحت تأثیر اضطرابها و خلجانهای روحی قرار گرفته باشد. اهل حال هستند که میتوانند از طریق الفاظ خوش و عبارات متین شور و هیجان و احساساتی را که بر زندگی خود آنها گذشته به دیگران منتقل کند و آنان را شریک حال و تجربه خود سازند و از این راه باعث بسط و پرورش عواطف بشری گردند. حالت نیز دارای احساساتی لطیف و دلی نازک است. در«قطعه چکنم با دل خویش» شاعر شکایت از این حساست دارد: | هنر شاعر در دو چیز است، بیان عواطف و تنسیق الفاظ. الیوت میگوید شاعر کسی است که خون را به مرکب تبدیل میکند، اگر خونی نباشد شعر بوجود نخواهد آمد، غرض از خون کلیه حالات نفسانی است که با وجد و حال و سوز و گداز درد و محنت و جوش و خروش همراه باشد از قبیل شادی و اندوه و مهر و کین و ستیز و گریز و آفرین و نفرین و شکر و شکایت و عتاب و استعتاب بیان مؤثر و دلنشین چنین عواطفی شاعری است و هرکس که بتواند حرفهای در گلو خفه شده و آرزوهای سرکوب شده و عشقهای مکتوم مانده را از راه حرف و لفظ و صوت شرح دهد شاعر است و کسی میتواند چنین قدرتی را دارا باشد که او را در عمر خویش حالی بوده و تحت تأثیر اضطرابها و خلجانهای روحی قرار گرفته باشد. اهل حال هستند که میتوانند از طریق الفاظ خوش و عبارات متین شور و هیجان و احساساتی را که بر زندگی خود آنها گذشته به دیگران منتقل کند و آنان را شریک حال و تجربه خود سازند و از این راه باعث بسط و پرورش عواطف بشری گردند. [[حالت، ابوالقاسم|حالت]] نیز دارای احساساتی لطیف و دلی نازک است. در«قطعه چکنم با دل خویش» شاعر شکایت از این حساست دارد: | ||
'''آه آه از دل من/ که از او نیست بجز خون جگر حاصل من | '''آه آه از دل من/ که از او نیست بجز خون جگر حاصل من | ||
زانگه هر دم فکند جان مرا در تشویش چکنم با دل خویش'''<ref>همان</ref>. | زانگه هر دم فکند جان مرا در تشویش چکنم با دل خویش'''<ref>همان</ref>. | ||
مطالعه بیشتر اشعار حالت مخصوصا قطعاتی چون «زبان عشق»، «ماهروی شناگر»، «وداع»، «در رقص»، «مرد عشق»، «چیستی ای عشق»، «بهار وصال» و «شب هجر» که ظاهر صورت تشبیب را دارد، همه گواه دل پر شور و طبع متهیج و روح متموج حالت است<ref>همان</ref>. | مطالعه بیشتر اشعار [[حالت، ابوالقاسم|حالت]] مخصوصا قطعاتی چون «زبان عشق»، «ماهروی شناگر»، «وداع»، «در رقص»، «مرد عشق»، «چیستی ای عشق»، «بهار وصال» و «شب هجر» که ظاهر صورت تشبیب را دارد، همه گواه دل پر شور و طبع متهیج و روح متموج [[حالت، ابوالقاسم|حالت]] است<ref>همان</ref>. | ||
تنها خردهگیری که میتوان نمود اینست که آقای حالت پیش از بیان احساسات خود در شعر به نصیحت پرداخته و حتی در قطعه «بهار» خود بصراحت ذکر کرده: | تنها خردهگیری که میتوان نمود اینست که آقای حالت پیش از بیان احساسات خود در شعر به نصیحت پرداخته و حتی در قطعه «بهار» خود بصراحت ذکر کرده: | ||
'''مقصد حالت ز شعر غیر نصیحت نبود/ چونکه بکاغذ قلم از پی اشعار زد'''<ref>همان</ref>. | '''مقصد حالت ز شعر غیر نصیحت نبود/ چونکه بکاغذ قلم از پی اشعار زد'''<ref>همان</ref>. | ||
حالت در انتخاب کلمات و ترتیب آنها استادی بخرج داده است. مخصوصا تصنیفهائی که برای آوازهخوانان ساخته و رباعیاتی که در ترجمه امثال و حکم اروپائی به نظم درآورده، همه گواه خوبی بر هنرمندی حالت در بهم جفت کردن کلمات است. در بعض موارد تسلط خود را در انتخاب کلمات و جملهبندی به درجهای رسانده که هنگام مقایسه ترجمه با متن، یک کلمه هم کم و زیاد یافت نمیشود. چنین کاری هیچگاه سهل نیست خاصه موقعی که مترجم بخواهد شعر بسراید و مقید به وزن و سجع و قافیه باشد<ref>همان، ص46</ref>. | [[حالت، ابوالقاسم|حالت]] در انتخاب کلمات و ترتیب آنها استادی بخرج داده است. مخصوصا تصنیفهائی که برای آوازهخوانان ساخته و رباعیاتی که در ترجمه امثال و حکم اروپائی به نظم درآورده، همه گواه خوبی بر هنرمندی [[حالت، ابوالقاسم|حالت]] در بهم جفت کردن کلمات است. در بعض موارد تسلط خود را در انتخاب کلمات و جملهبندی به درجهای رسانده که هنگام مقایسه ترجمه با متن، یک کلمه هم کم و زیاد یافت نمیشود. چنین کاری هیچگاه سهل نیست خاصه موقعی که مترجم بخواهد شعر بسراید و مقید به وزن و سجع و قافیه باشد<ref>همان، ص46</ref>. | ||
اهتمام حالت در نظم امثال و حکم فرنگی از لحاظ کمکی که به از حفظ کردن آنها میکند بسیار نافع است اما سئوالی که به ذهن من میرسد اینست چند نفر هستند که واقعا بهچنین کاری راغباند<ref>همان</ref>. | اهتمام [[حالت، ابوالقاسم|حالت]] در نظم امثال و حکم فرنگی از لحاظ کمکی که به از حفظ کردن آنها میکند بسیار نافع است اما سئوالی که به ذهن من میرسد اینست چند نفر هستند که واقعا بهچنین کاری راغباند<ref>همان</ref>. | ||
از مطالعه دیوان حالت آشکار میگردد که سراینده با آنکه بقول خود یکسره پشت بدنیا نمیکند دائم از پی دنیا هم نمیرود و در فکر مقام مادی و مسند عالی نیست. در این باره گفته خود او چنین است: | از مطالعه دیوان حالت آشکار میگردد که سراینده با آنکه بقول خود یکسره پشت بدنیا نمیکند دائم از پی دنیا هم نمیرود و در فکر مقام مادی و مسند عالی نیست. در این باره گفته خود او چنین است: | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
در جای دیگر میگوید: | در جای دیگر میگوید: | ||
'''هوای منصب اگر در سرت فتد حالت/ سرت ز تن بهوای کلاه برخیزد''' | '''هوای منصب اگر در سرت فتد حالت/ سرت ز تن بهوای کلاه برخیزد''' | ||
بطور کلی حالت از متعلق گفتم بیزار است و در سراسر دیوان خود غیر از بزرگان دین کسی را مدح نگفته و زبان به خوشآمدگوئی نگشوده است. شاعر اگر چنین خصلتی را دارا باشد بیش از سائر مردم شایسته تکریم است. شاعر طبعی فیاض و بیانی سحار دارد. اگر هنر خود را در پیشرفت مقاصد خودپسندانه بکار ببرد بدیهی است که بیشتر موجب تباهی و گمراهی خواهد شد<ref>همان</ref>. | |||
بطور کلی [[حالت، ابوالقاسم|حالت]] از متعلق گفتم بیزار است و در سراسر دیوان خود غیر از بزرگان دین کسی را مدح نگفته و زبان به خوشآمدگوئی نگشوده است. شاعر اگر چنین خصلتی را دارا باشد بیش از سائر مردم شایسته تکریم است. شاعر طبعی فیاض و بیانی سحار دارد. اگر هنر خود را در پیشرفت مقاصد خودپسندانه بکار ببرد بدیهی است که بیشتر موجب تباهی و گمراهی خواهد شد<ref>همان</ref>. | |||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |