موسوعة مصطلحات الفلسفة عند العرب: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'ابن‌ح' به 'ابن‌ ح')
     
    (۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
    خط ۳۸: خط ۳۸:
    مؤلف، هيچ‌گونه تحليل يا اظهار نظرى در خصوص مفاهيم و اصطلاحات ارائه نكرده است و صرفاً متون مختلفى را كه اصطلاح در آنها يافت مى‌شده، كنار هم قرار داده و يا به اصطلاح، اصطلاحات فلسفى را مستندسازى كرده است.
    مؤلف، هيچ‌گونه تحليل يا اظهار نظرى در خصوص مفاهيم و اصطلاحات ارائه نكرده است و صرفاً متون مختلفى را كه اصطلاح در آنها يافت مى‌شده، كنار هم قرار داده و يا به اصطلاح، اصطلاحات فلسفى را مستندسازى كرده است.


    جيرار جهامى، در مقدمه كتاب، گستره تاريخى خاصى را براى اين فرهنگ‌نامه مشخص نكرده است. از اين روى، مى‌توان دريافت كه او كل تاريخ فلسفه اسلامى را گستره اين فرهنگ‌نامه مى‌داند، اما از آن‌جا كه منابعى كه او براى اين‌فرهنگ‌نامه شمرده است، از ابتداى فلسفه اسلامى تا علاءالدين طوسى در قرن نهم هجرى قمرى را شامل مى‌شود، مى‌توان دريافت كه دكتر جهامى نيز مانند بسيارى از مستشرقان و به تبع آنها، بسيارى از اعراب اهل فلسفه، فلسفه اسلامى را در ابن‌رشد خاتمه يافته مى‌داند و بعد از او فيلسوف قابل اعتنايى نمى‌بيند.
    جيرار جهامى، در مقدمه كتاب، گستره تاريخى خاصى را براى اين فرهنگ‌نامه مشخص نكرده است. از اين روى، مى‌توان دريافت كه او كل تاريخ فلسفه اسلامى را گستره اين فرهنگ‌نامه مى‌داند، اما از آن‌جا كه منابعى كه او براى اين‌فرهنگ‌نامه شمرده است، از ابتداى فلسفه اسلامى تا علاءالدين طوسى در قرن نهم هجرى قمرى را شامل مى‌شود، مى‌توان دريافت كه دكتر جهامى نيز مانند بسيارى از مستشرقان و به تبع آنها، بسيارى از اعراب اهل فلسفه، فلسفه اسلامى را در ابن‌ رشد خاتمه يافته مى‌داند و بعد از او فيلسوف قابل اعتنايى نمى‌بيند.


    در يك نگاه خوش‌بينانه، اين گرايش از آن‌جا ريشه مى‌گيرد كه مستشرقان، چون فلسفه اسلامى را بخشى از تاريخ فلسفه غرب در قرون وسطى مى‌دانستند و بيشتر متفكرانى را مى‌شناختند كه آثارشان در قرون وسطى، به زبان لاتين ترجمه شده بود. نگاهى جامع به دامنه وسيع فلسفه و حكمت اسلامى نداشتند و تاريخ فلسفه اسلامى را با مرگ ابن‌رشد خاتمه يافته مى‌دانستند و حداكثر قدمى كه پس از ابن‌رشد برمى‌داشتند، بررسى آرا و عقايد ابن‌خلدون بود؛ كارى كه مؤلف اين فرهنگ‌نامه هم انجام داده و مقدمه ابن‌خلدون را جزو منابع شمرده است.
    در يك نگاه خوش‌بينانه، اين گرايش از آن‌جا ريشه مى‌گيرد كه مستشرقان، چون فلسفه اسلامى را بخشى از تاريخ فلسفه غرب در قرون وسطى مى‌دانستند و بيشتر متفكرانى را مى‌شناختند كه آثارشان در قرون وسطى، به زبان لاتين ترجمه شده بود. نگاهى جامع به دامنه وسيع فلسفه و حكمت اسلامى نداشتند و تاريخ فلسفه اسلامى را با مرگ ابن‌ رشد خاتمه يافته مى‌دانستند و حداكثر قدمى كه پس از ابن‌ رشد برمى‌داشتند، بررسى آرا و عقايد ابن‌ خلدون بود؛ كارى كه مؤلف اين فرهنگ‌نامه هم انجام داده و مقدمه ابن‌ خلدون را جزو منابع شمرده است.


    اگر خاتمه بخشيدن فلسفه اسلامى به ابن‌رشد، از برخى از مستشرقان كه دسترسى مستقيم به منابع اسلامى ندارند، پذيرفتنى باشد، از محققان عرب، كه منابع فلسفه اسلامى را به‌راحتى در اختيار دارند، پذيرفته نيست كه در انتهاى قرن بيستم، تاريخ فلسفه اسلامى يا فرهنگ اصطلاحات فلسفه اسلامى تأليف كنند و از بخش بزرگى از حكمت اسلامى چشم‌پوشى نمايند. چگونه مى‌توان شارحان حكمت اشراق، چون سهره‌وردى و قطب‌الدين شيرازى و حكماى بنامى مانند جلال‌الدين دوانى، [[میرداماد، سید محمدباقر بن محمد|ميرداماد]]، [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]]، ملارجبعلى تبريزى، [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|ملامحسن فيض كاشانى]]، [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهيجى]]، قاضى سعيد قمى، آقا على مدرس و [[سبزواری، هادی|ملاهادى سبزوارى]] را ناديده گرفت.
    اگر خاتمه بخشيدن فلسفه اسلامى به ابن‌ رشد، از برخى از مستشرقان كه دسترسى مستقيم به منابع اسلامى ندارند، پذيرفتنى باشد، از محققان عرب، كه منابع فلسفه اسلامى را به‌راحتى در اختيار دارند، پذيرفته نيست كه در انتهاى قرن بيستم، تاريخ فلسفه اسلامى يا فرهنگ اصطلاحات فلسفه اسلامى تأليف كنند و از بخش بزرگى از حكمت اسلامى چشم‌پوشى نمايند. چگونه مى‌توان شارحان حكمت اشراق، چون سهره‌وردى و قطب‌الدين شيرازى و حكماى بنامى مانند جلال‌الدين دوانى، [[میرداماد، سید محمدباقر بن محمد|ميرداماد]]، [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]]، ملارجبعلى تبريزى، [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|ملامحسن فيض كاشانى]]، [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهيجى]]، قاضى سعيد قمى، آقا على مدرس و [[سبزواری، هادی|ملاهادى سبزوارى]] را ناديده گرفت.


    غفلت از فلسفه اسلامى پس از ابن‌رشد، عمده‌ترين نقص اين فرهنگ‌نامه به شمار مى‌رود. از اين رو، فاقد اصطلاحات جديد فلسفى است كه پس از ابن‌رشد، به خصوص در مكتب اصفهان، ابداع شده و هم‌چنين فاقد تطورات همه اصطلاحات فلسفى در بخش بزرگى از تاريخ فلسفه اسلامى؛ يعنى پس از ابن‌رشد است.
    غفلت از فلسفه اسلامى پس از ابن‌ رشد، عمده‌ترين نقص اين فرهنگ‌نامه به شمار مى‌رود. از اين رو، فاقد اصطلاحات جديد فلسفى است كه پس از ابن‌ رشد، به خصوص در مكتب اصفهان، ابداع شده و هم‌چنين فاقد تطورات همه اصطلاحات فلسفى در بخش بزرگى از تاريخ فلسفه اسلامى؛ يعنى پس از ابن‌ رشد است.


    در همان بخش از تاريخ فلسفه اسلامى هم كه گستره اين كتاب است، برخى منابع از قلم افتاده‌اند. از [[بهمنیار بن مرزبان|بهمنيار]]، كتابى به نام ما بعدالطبيعة، جزو منابع قرار گرفته است و نامى از مراتب الموجودات و التحصيل برده نشده است؛ حال آن‌كه، التحصيل جامع‌ترين اثر [[بهمنیار بن مرزبان|بهمنيار]] است. هيچ‌يك از رسائل [[رازی، محمد بن زکریا‏|محمد بن زكرياى رازى]]، به عنوان اولين فيلسوف [[ارسطو]]ستيز جهان اسلام، جزو منابع قرار نگرفته است. از آثار [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]]، فلسفه [[ارسطو]] جزو منابع آمده، اما فلسفه افلاطون نيامده است.
    در همان بخش از تاريخ فلسفه اسلامى هم كه گستره اين كتاب است، برخى منابع از قلم افتاده‌اند. از [[بهمنیار بن مرزبان|بهمنيار]]، كتابى به نام ما بعدالطبيعة، جزو منابع قرار گرفته است و نامى از مراتب الموجودات و التحصيل برده نشده است؛ حال آن‌كه، التحصيل جامع‌ترين اثر [[بهمنیار بن مرزبان|بهمنيار]] است. هيچ‌يك از رسائل [[رازی، محمد بن زکریا‏|محمد بن زكرياى رازى]]، به عنوان اولين فيلسوف [[ارسطو]]ستيز جهان اسلام، جزو منابع قرار نگرفته است. از آثار [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]]، فلسفه [[ارسطو]] جزو منابع آمده، اما فلسفه افلاطون نيامده است.


    هم‌چنين، رسالة في العلم الالهي، فصول منتزعة، اغراض ما بعدالطبيعة، الواحد و الوحدة از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]]، جزو منابع قرار نگرفته‌است. از ابوسليمان سجستانى، ابوالحسن عامرى و [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن‌حزم]]، سخنى به ميان نيامده است. از ابن‌سينا، رساله العرشية، المباحثات، المبدأ و المعاد و رسالة في اثبات النبوات جزو منابع قرار نگرفته است؛ حال آن‌كه، آثار اصلى ابن‌رشد همه جزو منابع قرار گرفته‌اند و به‌طور مكرر نيز در فرهنگ‌نامه به آنها ارجاع شده است.
    هم‌چنين، رسالة في العلم الالهي، فصول منتزعة، اغراض ما بعدالطبيعة، الواحد و الوحدة از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]]، جزو منابع قرار نگرفته‌است. از ابوسليمان سجستانى، ابوالحسن عامرى و [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن‌ حزم]]، سخنى به ميان نيامده است. از ابن‌ سينا، رساله العرشية، المباحثات، المبدأ و المعاد و رسالة في اثبات النبوات جزو منابع قرار نگرفته است؛ حال آن‌كه، آثار اصلى ابن‌ رشد همه جزو منابع قرار گرفته‌اند و به‌طور مكرر نيز در فرهنگ‌نامه به آنها ارجاع شده است.


    از ديگر اشكالات وارد بر كتاب عبارت است از:
    از ديگر اشكالات وارد بر كتاب عبارت است از:

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۳۰

    موسوعة مصطلحات الفلسفة عند العرب
    موسوعة مصطلحات الفلسفة عند العرب
    پدیدآورانجهامی، جیرار (نویسنده)
    ناشرمکتبة لبنان ناشرون
    مکان نشربیروت - لبنان
    سال نشر1998 م
    چاپ1
    موضوعدایرةالمعارف‏ها و واژه‌نامه‌های عربی

    فلسفه - دایرةالمعارف‏ها

    فلسفه اسلامی - دایرةالمعارف‏ها
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏B‎‏ ‎‏51‎‏ ‎‏/‎‏ج‎‏9‎‏م‎‏8
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    موسوعة مصطلحات الفلسفة عند العرب، تأليف جيرار جهامى، از معدود فرهنگ‌نامه‌هايى است كه در خصوص علوم عقلى اسلامى، تدوين شده است. اين فرهنگ‌نامه، علاوه بر نشان دادن نظر هر فيلسوف، به خصوص درباره تعريف يك اصطلاح، با مقايسه تعريف فيلسوفان مختلف از يك اصطلاح، امكان دست‌يابى به تحول تاريخى مفهوم يك اصطلاح فلسفى را نيز فراهم آورده است.

    ساختار

    در اين فرهنگ‌نامه، اصطلاحات، به صورت الفبايى مرتب شده‌اند و ذيل هر اصطلاح، متن‌هاى فلسفى‌اى كه شامل آن اصطلاح است، به ترتيب تاريخ حيات مؤلفان، ذكر شده است.

    گزارش محتوا

    نویسنده، در توضيح نحوه گزينش اصطلاحات، در اين فرهنگ‌نامه و ويژگى‌هاى كلى منابع آن، در مقدمه، مى‌نويسد: «ما از طريق تأليفاتى كه محققان اين حوزه آنها را مهم‌ترين فرهنگ‌نامه‌ها شمرده‌اند و طبيعت جامع و شامل اصطلاح فلسفى را نشان مى‌دهند، به هويت اصطلاح فلسفى نزد عرب‌ها راه مى‌بريم. ما هويت اصطلاح فلسفى را فقط از جابر بن حیان يا كندى يا فارابى در اوايل امر، يا در زمان تحول آن نمى‌گيريم، بلكه هم‌چنين و به خصوص از طريق آثارى بر مى‌كشيم كه ختم كننده اصطلاح‌اند و آن را به طور كامل جمع كرده‌اند؛ يعنى دو كتاب المبين في شرح الفاظ الحكماء و المتكلمين اثر سيف‌الدين آمدى و التعريفات اثر على بن محمد شريف جرجانى».

    مؤلف، هيچ‌گونه تحليل يا اظهار نظرى در خصوص مفاهيم و اصطلاحات ارائه نكرده است و صرفاً متون مختلفى را كه اصطلاح در آنها يافت مى‌شده، كنار هم قرار داده و يا به اصطلاح، اصطلاحات فلسفى را مستندسازى كرده است.

    جيرار جهامى، در مقدمه كتاب، گستره تاريخى خاصى را براى اين فرهنگ‌نامه مشخص نكرده است. از اين روى، مى‌توان دريافت كه او كل تاريخ فلسفه اسلامى را گستره اين فرهنگ‌نامه مى‌داند، اما از آن‌جا كه منابعى كه او براى اين‌فرهنگ‌نامه شمرده است، از ابتداى فلسفه اسلامى تا علاءالدين طوسى در قرن نهم هجرى قمرى را شامل مى‌شود، مى‌توان دريافت كه دكتر جهامى نيز مانند بسيارى از مستشرقان و به تبع آنها، بسيارى از اعراب اهل فلسفه، فلسفه اسلامى را در ابن‌ رشد خاتمه يافته مى‌داند و بعد از او فيلسوف قابل اعتنايى نمى‌بيند.

    در يك نگاه خوش‌بينانه، اين گرايش از آن‌جا ريشه مى‌گيرد كه مستشرقان، چون فلسفه اسلامى را بخشى از تاريخ فلسفه غرب در قرون وسطى مى‌دانستند و بيشتر متفكرانى را مى‌شناختند كه آثارشان در قرون وسطى، به زبان لاتين ترجمه شده بود. نگاهى جامع به دامنه وسيع فلسفه و حكمت اسلامى نداشتند و تاريخ فلسفه اسلامى را با مرگ ابن‌ رشد خاتمه يافته مى‌دانستند و حداكثر قدمى كه پس از ابن‌ رشد برمى‌داشتند، بررسى آرا و عقايد ابن‌ خلدون بود؛ كارى كه مؤلف اين فرهنگ‌نامه هم انجام داده و مقدمه ابن‌ خلدون را جزو منابع شمرده است.

    اگر خاتمه بخشيدن فلسفه اسلامى به ابن‌ رشد، از برخى از مستشرقان كه دسترسى مستقيم به منابع اسلامى ندارند، پذيرفتنى باشد، از محققان عرب، كه منابع فلسفه اسلامى را به‌راحتى در اختيار دارند، پذيرفته نيست كه در انتهاى قرن بيستم، تاريخ فلسفه اسلامى يا فرهنگ اصطلاحات فلسفه اسلامى تأليف كنند و از بخش بزرگى از حكمت اسلامى چشم‌پوشى نمايند. چگونه مى‌توان شارحان حكمت اشراق، چون سهره‌وردى و قطب‌الدين شيرازى و حكماى بنامى مانند جلال‌الدين دوانى، ميرداماد، ملاصدرا، ملارجبعلى تبريزى، ملامحسن فيض كاشانى، عبدالرزاق لاهيجى، قاضى سعيد قمى، آقا على مدرس و ملاهادى سبزوارى را ناديده گرفت.

    غفلت از فلسفه اسلامى پس از ابن‌ رشد، عمده‌ترين نقص اين فرهنگ‌نامه به شمار مى‌رود. از اين رو، فاقد اصطلاحات جديد فلسفى است كه پس از ابن‌ رشد، به خصوص در مكتب اصفهان، ابداع شده و هم‌چنين فاقد تطورات همه اصطلاحات فلسفى در بخش بزرگى از تاريخ فلسفه اسلامى؛ يعنى پس از ابن‌ رشد است.

    در همان بخش از تاريخ فلسفه اسلامى هم كه گستره اين كتاب است، برخى منابع از قلم افتاده‌اند. از بهمنيار، كتابى به نام ما بعدالطبيعة، جزو منابع قرار گرفته است و نامى از مراتب الموجودات و التحصيل برده نشده است؛ حال آن‌كه، التحصيل جامع‌ترين اثر بهمنيار است. هيچ‌يك از رسائل محمد بن زكرياى رازى، به عنوان اولين فيلسوف ارسطوستيز جهان اسلام، جزو منابع قرار نگرفته است. از آثار فارابى، فلسفه ارسطو جزو منابع آمده، اما فلسفه افلاطون نيامده است.

    هم‌چنين، رسالة في العلم الالهي، فصول منتزعة، اغراض ما بعدالطبيعة، الواحد و الوحدة از فارابى، جزو منابع قرار نگرفته‌است. از ابوسليمان سجستانى، ابوالحسن عامرى و ابن‌ حزم، سخنى به ميان نيامده است. از ابن‌ سينا، رساله العرشية، المباحثات، المبدأ و المعاد و رسالة في اثبات النبوات جزو منابع قرار نگرفته است؛ حال آن‌كه، آثار اصلى ابن‌ رشد همه جزو منابع قرار گرفته‌اند و به‌طور مكرر نيز در فرهنگ‌نامه به آنها ارجاع شده است.

    از ديگر اشكالات وارد بر كتاب عبارت است از:

    1. اصطلاح‌يابى نادرست: در بررسى اصطلاحات مربوط به «علت» و «علم» موارد نادرستى ديده مى‌شود. مواردى مانند: علم‌الاشياء، علم‌الانسان، علم‌الشىء به عنوان اصطلاح ذكر شده كه هر چند برخى از اين موارد موضوعات فلسفى هستند، اما هيچ يك اصطلاح فلسفى نيستند.
    2. ذكر عبارت‌هاى نامناسب يا زايد: در ذيل اصطلاح«علم»، در عبارتى كه از فارابى نقل شده است، ابتدا علم به تصور مطلق و تصور با تصديق تقسيم مى‌شود و در ادامه عبارتى مى‌آيد كه به خود اصطلاح علم ربطى ندارد، بلكه تقسيم تصور به بديهى و نظرى را بيان مى‌كند.
    3. بى‌توجهى به اشتراك لفظى: اصطلاحاتى كه مشترك لفظى‌اند، در حقيقت يك اصطلاح نيستند، بلكه به تعداد معانى، اصطلاح دارند و در يك فرهنگ تخصصى، تفكيك اين اصطلاح‌ها از يك‌ديگر لازم است، اما در اين فرهنگ اين كار انجام نشده است؛ براى مثال، ذيل اصطلاح«علم»، عمده عبارت‌هاى ذكر شده معطوف به علم، به معناى يكى از احوال‌نفس است.
    4. ذكر اصطلاحات نامناسب: مؤلف، چهار اصطلاح علت، علل، علت و معلول و معلول را جداگانه آورده است. در حالى كه اكثر متونى كه ذيل اين چهار عنوان ذكر شده، يك‌سان و تكرارى‌اند. در حقيقت، كافى بود اصطلاح علت ذكر شود و اين متون، ذيل آن قرار داده شوند و نيازى به تكرار چهارباره متون مربوط به علت نبود.
    5. فقدان عبارت‌هاى لازم: براى اعتماد به فرهنگ‌نامه‌ها، بايد مطمئن بود آنچه در گستره فرهنگ‌نامه قرار مى‌گيرد مورد تحقيق قرار گرفته و همه متون استيفا شده است، اما در فرهنگ‌نامه‌اى كه محل بحث ما است، اين شرط مفقود است؛ براى مثال، ذيل اصطلاح«علم»، از فخررازى عبارت‌هايى ذكر شده كه به رغم تعددشان، اولاً، كمتر از نيمى از عبارت‌هاى المباحث، درباره اين اصطلاح را شامل مى‌شود و ثانياً، مهم‌تر اينكه عبارت‌هاى ديگر فخررازى كه نشان مى‌دهند او نظريه‌اى غير از نظريه مشهور داشته، از قلم افتاده است؛ در عوض، عبارت‌هايى از فخررازى در اين فرهنگ‌نامه ذكر شده‌اند كه برخى صراحت در نظر مشهور؛ يعنی «حصول صورت معلوم نزد عالم» دارد و موهم اين است كه فخررازى هم قائل به نظريه مشهور در باب حقيقت علم بوده است.
    6. فقدان اصطلاحات لازم: در همين رابطه مى‌توان از اصطلاحاتى ياد كرد كه در منابع اين فرهنگ‌نامه هست، ولى مؤلف از آنها غفلت كرده است؛ مثلاً اصطلاح«علت قريبه» در الهيات شفا آمده است، ولى در اين فرهنگ‌نامه ذكر نشده است. هم‌چنين «علت بالفعل» نيامده اما اصطلاح مقابل آن؛ يعنی «علت بالقوه» در اين فرهنگ آمده است.
    7. تكرار عبارت‌ها و فقدان نظام ارجاعات: اين ايراد موجب تكرارهاى بسيارى شده كه حجم زيادى از اين كتاب را تشكيل مى‌دهند؛ براى مثال، در مواردى كه يك اصطلاح اقسامى دارد، به جاى اينكه متون مربوط به اقسام فقط ذيل اصطلاح خود آن اقسام ذكر شود، ذيل اصطلاح مقسم هم ذكر شده است؛ مثلاً، عبارت ذيل اصطلاح«علم حِكمى»، ذيل اصطلاح‌های «علم عملى» و «علم نظرى» هم تكرار شده است.

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب، در ابتداى كتاب آمده است. در انتهاى مقدمه نيز فهرست مصادر، اسامى فلاسفه به حسب زمان وفات و رموز مستعمله در كتاب آمده است.

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن كتاب.
    2. موسوعة مصطلحات الفلسفة عند العرب، ذاكرى، مهدى، مجله معارف عقلى، تابستان 1384، پيش شماره، ص 125 و بعد.