امام رضا علیهالسلام: تفاوت میان نسخهها
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
[[ پرونده:NUR10274J1.jpg|بندانگشتی|265px| [[مدایح رضوی(ع) در شعر فارسی]] ]] | [[ پرونده:NUR10274J1.jpg|بندانگشتی|265px| [[مدایح رضوی(ع) در شعر فارسی]] ]] | ||
[[ پرونده:NUR22216J1.jpg|بندانگشتی|265px| [[الجامع لرواة أصحاب الإمام الرضا عليهالسلام]] ]] | [[ پرونده:NUR22216J1.jpg|بندانگشتی|265px| [[الجامع لرواة أصحاب الإمام الرضا عليهالسلام]] ]] | ||
[[ پرونده:کتابخانه تخصصی امام رضا علیهالسلام نسخه دوم.jpg|بندانگشتی|265px| [[نرمافزار کتابخانه تخصصی امام رضا علیهالسلام نسخه دوم]] ]] | |||
مشهور است كه به هنگام ورود حضرت رضا علیهالسلام به نیشابور طالبان علم و محدثان دور محفۀ آن حضرت كه بر استرى نهاده شده بود جمع شدند و از ایشان خواستند كه حدیثى بر آنها املا فرماید. | مشهور است كه به هنگام ورود حضرت رضا علیهالسلام به نیشابور طالبان علم و محدثان دور محفۀ آن حضرت كه بر استرى نهاده شده بود جمع شدند و از ایشان خواستند كه حدیثى بر آنها املا فرماید. | ||
نسخهٔ ۳۱ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۱:۵۴
نام | علی بن موسی (ع)، امام هشتم |
---|---|
نامهای دیگر | امام رضا(ع)
ثامنالحج Alī ibn Mūsā ar-Riḍā Ali al-Ridha |
نام پدر | امام موسی کاظم علیهالسلام |
متولد | 11 ذی قعده 148ق |
محل تولد | مدینه |
شهادت | 203 ق |
اساتید | |
برخی آثار | صحیفة الإمام الرضا علیهالسلام |
کد مؤلف | AUTHORCODE00153AUTHORCODE |
ابوالحسن على بن موسى علیهماالسلام (۱۴۸–۲۰۳ق)، ملقب به رضا، امام هشتم از ائمۀ اثنیعشر علیهمالسلام و دهمین معصوم از چهارده معصوم علیهمالسلام است که به مدت 20 سال عهدهدار امامت بود.
ولادت
سال تولد آن حضرت را 148 و 153ق و ماه تولد ایشان را ذوالحجة و ذوالقعدة و ربیعالاول گفتهاند و مشهور آن است كه روز تولد آن حضرت «یازدهم ذوالقعدة» بوده است.
مادر آن حضرت ام ولد بود. (كنیزى بود كه از مولاى خود فرزند آورده بود.) دربارۀ نام و زادگاه مادر آن حضرت اختلاف است و به اغلب احتمالات، از مردم شمال آفریقا یا مغرب مراكش بوده است.
كنیه و لقب
كنیۀ آن حضرت «ابوالحسن» بوده است و چون حضرت امیر علیهالسلام نیز مكنى به ابوالحسن بودهاند حضرت رضا علیهالسلام را ابوالحسن ثانى گفتهاند.
مشهورترین لقب ایشان «رضا» بوده است كه بنابر روایتى در عیون اخبار الرضا (13/1)، علت ملقب بودن آن حضرت به «رضا» این بوده است كه «رضی به المخالفون من أعدائه كما رضی به الموافقون من أولیائه و لم یكن ذلك لأحد من آبائه علیهمالسلام فلذلك سمی من بینهم بالرضا...»، یعنى هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به (ولایت عهد او) رضایت دادند و چنین چیزى براى هیچ یك از پدران او دست نداده بود، از این رو در میان ایشان تنها او به «رضا» نامیده شد.
اما به روایت طبرى (وقایع سال 201) مأمون آن حضرت را «الرضی من آل محمد» نامید و صدوق هم بنابر روایتى دیگر در عیون اخبار الرضا (147/2) چنین گفته است.
باید متذكر شد كه داعیان و مبلغان بنى عباس در اواخر عهد بنى امیه مردم را دعوت میكردند كه با «رضا از آل محمد» بیعت كنند، یعنى بىآنكه از كسى نام ببرند مىگفتند چون خلافت بنى امیه درست نیست باید به كسى از خاندان محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم كه مورد رضایت همه باشد بیعت كنند.
بنى عباس با حكومت آل على مخالف بودند ولى چون مأمون كه خود از بنى عباس بود حضرت رضا علیهالسلام را به ولایتعهدى برگزید، همه از مخالف و موافق به او راضى شدند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت صادق آمد و به آن لقب موسوم و مشهور شد.
در كتب معتبر، از جمله در عیون اخبار الرضا، نصوص و دلایل امامت آن حضرت مذكور است و در همین كتاب (23/1 به بعد) وصیت نامۀ مفصلى از حضرت امام موسى كاظم علیهالسلام مندرج است.
ولایت عهد
پس از آن كه محمد امین در بغداد كشته شد و خلافت در خراسان بر مأمون مسلم گردید، مأمون تصمیم گرفت تا خلافت را پس از خود به كسى كه غیر از خاندان بنى عباس باشد بسپارد و پس از تحقیق و بررسى در احوال علویان كسى را شایستهتر و برازندهتر از على بن موسى بن جعفر علیهمالسلام ندید و از این رو كس فرستاد و او را از مدینه به خراسان فرا خواند.
دربارۀ علت این تصمیم مطالبى گفته شده است و از جمله بنابر خبرى در عیون اخبار الرضا از قول مأمون نقل شده است كه گویا هنگامى كه امین خود را در بغداد خلیفه خواند و بسیارى از نقاط شرق عالم اسلام بر مأمون عاصى شدند، مأمون عهد و نذر كرد كه اگر بر مشكلات فائق آید خلافت را در محلى قرار دهد كه خداوند قرار داده است و چون بر برادرش غالب آمد و به خلافت رسید كسى را سزاوارتر از على بن موسى علیهماالسلام ندید و او را از مدینه بخواست و ولایتعهدى خود را به او تفویض كرد.
این مطلب درست به نظر نمىرسد، زیرا مستلزم آن است كه مأمون شیعه باشد و امامان را تا حضرت رضا قبول داشته باشد و گرنه «قرار دادن خلافت در محلى كه خداوند قرار داده است» معنى ندارد.
اما اگر هم مأمون ارادتى به حضرت امیر علیهالسلام و بعضى از اهلبیت داشته است دلیل تشیع او به معنى دقیق كلمه (امام واقعى دانستن حضرت رضا) نمىشود. علاوه بر این اگر مأمون خود را سزاوار خلافت نمىدانست دلیلى نداشت كه با امین بر سر خلافت بجنگد و خود را امیرالمؤمنین بخواند.
بعضى گفتهاند فضل بن سهل ذو الریاستین كه در حكم وزیر مأمون بود او را بر این كار واداشت. اما باید دید كه چه علتى موجب گردید تا فضل بن سهل مأمون را بر این كار وا بدارد؟
به احتمال قوى دلایل فضل و مأمون در انتصاب حضرت رضا علیهالسلام به ولایتعهدى، سیاسى بوده است، زیرا پس از قتل امین اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در میان بنى عباس فرد برجستهاى كه مورد قبول و رضایت همگان باشد وجود نداشت و مأمون با همۀ لیاقت و شخصیت سیاسى در عراق ناشناخته بود.
در یمن و كوفه و بصره و بغداد و ایران عامۀ مردم از زمان منصور به بعد آن انتظارى را كه از خلافت بنى عباس داشتند برآورده ندیدند، زیرا مردم تشنۀ عدل و داد و اسلام واقعى بودند. از این رو چشمها و دلها نگران و منتظر خاندان امام علی علیهالسلام بودند و امیدها و آرزوهاى خود را به افراد برجسته و متقى این خاندان بسته بودند.
فضل و مأمون با شم سیاسى خود از مشاهدۀ اوضاع نابسامان شهرهاى مهم و شورش مردم (مانند قیام ابوالسرایا در كوفه و علوى دیگر در یمن) به این نكته پى برده بودند و مىخواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازى از خاندان على به ولایتعهدى رضایت مردم را به خود جلب كنند و پایههاى خلافت مأمون را مستحكم سازند به همین جهت مأمون در سال 200ق بنا به گفتۀ طبرى رجاء بن ابى الضحاك و فرناس خادم (در بعضى روایات شیعه یاسر خادم) را به مدینه فرستاد تا على بن موسى بن جعفر علیهمالسلام و محمد بن جعفر عم حضرت رضا علیهالسلام را به خراسان ببرند.
رجاء بن ابى الضحاك، خویش نزدیک فضل بن سهل بود و همین امر شاید مؤید این مطلب باشد كه فضل بن سهل در كار ولایتعهدى حضرت رضا علیهالسلام دخالت داشته است.
در روایات شیعه آمده است كه مأمون به حضرت رضا نوشت تا از راه بصره و اهواز و فارس به خراسان برود نه از راه كوفه و قم و دلیل این امر را كثرت شیعیان در كوفه و قم ذكر كردهاند، زیرا مأمون مىترسید كه شیعیان كوفه و قم به دور آن حضرت جمع شوند.
این مؤید آن است كه عامل فرا خواندن حضرت رضا به خراسان عاملى سیاسى بوده است و مأمون مىترسیده است كه كثرت شیعیان در كوفه یا قم سبب شود كه آن حضرت را به خلافت بردارند و رشتۀ كار بكلى از دست مأمون خارج گردد.
حدیث سلسلة الذهب
مشهور است كه به هنگام ورود حضرت رضا علیهالسلام به نیشابور طالبان علم و محدثان دور محفۀ آن حضرت كه بر استرى نهاده شده بود جمع شدند و از ایشان خواستند كه حدیثى بر آنها املا فرماید.
حضرت حدیثى بطور مسلسل از آباء طاهرین خود از رسولاللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم و جبرئیل از قول خداوند روایت كرد كه «كلمة لا إله إلا اللّه حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی» یعنى كلمۀ توحید یا لا إله إلا اللّه حصار و باروى مستحكم من است و هر كه به درون حصار من رفت از عذاب من در امان ماند. این حدیث به جهت مسلسل بودن آن از ائمۀ اطهار علیهمالسلام تا حضرت رسول صلىاللهعلیهوآلهوسلم به حدیث «سلسلة الذهب» معروف شده است.
دربارۀ این كه چرا آن حضرت این حدیث را املا فرمود باید گفت كه این نوعى دعوت به وحدت كلمه و اتفاق بوده است زیرا اساس اسلام و مدخل آن این كلمه است كه معتقدان به خود را از هر گونه تشویش و عذابى در امان مىدارد و مسلمانان باید با توجه به آن در درون حصار و باروى اسلام از اختلاف كلمه بپرهیزند و مدافع آن حصن در برابر مهاجم خارجى باشند و از دشمنى و مخالفت بر سر مسائل فرعى دورى گزینند.
حضرت در نیشابور در محلهاى به نام بلاشاباد نزول فرمود و از آنجا به توس و از توس به سرخس و از سرخس به مرو كه اقامتگاه مأمون بود رفت.
به روایت عیون اخبار الرضا (149/2) مأمون نخست به آن حضرت پیشنهاد كرد كه خود خلافت را قبول كند و چون آن حضرت امتناع فرمودند و در این باب مخاطبات زیاد میان ایشان رد و بدل گردید سرانجام پس از دو ماه اصرار و امتناع ناچار ولایتعهدى را پذیرفت به این شرط كه از امر و نهى و حكم و قضا دور باشد و چیزى را تغییر ندهد.
علت مقاومت امام این بود كه اوضاع را پیش بینى مىكرد و بر او مسلم بود عشیرۀ عباسى و رجال دولت كه عادت به لاابالىگرى و درازدستى عهد هارون الرشید كردهاند زیر بار حق نخواهند رفت و او قادر به اجراى قوانین الهى نخواهد بود.
مأمون پس از آن كه آن حضرت ولایتعهدى را پذیرفت امر كرد تا لباس سیاه كه شعار عباسیان بود ترك شود و درباریان و فرماندهان و سپاهیان و بنى هاشم همه لباس سبز كه شعار علویان بود بپوشند. خود نیز جامۀ سبز پوشید و نام امام را زینت بخش درهم و دینار نمود و مقرر داشت كه در همۀ بلاد اسلام بر منابر خطبه بنام امام خوانده شود و این به روایت طبرى روز سهشنبه دوم رمضان سال 201 ق بود.
على بن عیسى اربلى مؤلف كشف الغمة، عهدى را كه مأمون ظاهرا دربارۀ ولایتعهدى امام رضا علیهالسلام نوشته بود و ملاحظاتى را كه حضرت رضا علیهالسلام در میان سطور آن عهدنامه و در پشت آن مرقوم فرموده بودند در سال 670 ق در دست یكى از «قوام» (خادمان مشهد و قبر آن حضرت) دیده و صورت آن را در همان كتاب كشف الغمة آورده است.
تحقیق دربارۀ صحت و اصالت این عهد بصورتى كه در كتاب مذكور آمده است مجالى دیگر مىخواهد و در اینجا فرض صحت و اصالت آن است و از مطالعۀ آن نتیجه مىشود كه آنچه در بعضى كتب ادعا شده است كه مأمون شیعى بوده است و در مطالب گذشته نیز به آن اشاره شد صحت ندارد زیرا مأمون در این عهدنامه از مقام خلافت به گونهاى تعبیر مىكند كه با عقاید اهل سنت مطابق است.
مأمون در این عهدنامه به سخن عمر استناد مىجوید و هم چنین خلافت خود را مستند به شرع و قانون مىداند. هم چنین در این عهدنامه مأمون علت انتخاب آن حضرت را به ولایتعهدى علم و فضل و ورع و تقواى او مىداند نه آنچه شیعیان معتقدند كه او خلیفه و امام بحق و برگزیده از جانب خدا و منصوص از سوى پدر و اجداد خویش است. هم چنین در این عهدنامه به صراحت آمده است كه ملقب شدن آن حضرت به «رضا» از جانب خود مأمون بوده است.
حضرت امام رضا علیهالسلام به موجب آنچه مؤلف كشف الغمة آورده است در پشت این عهدنامه قبول خود را اعلام فرموده است اما بقاى خود را پس از مأمون و وصول خود را به مقام خلافت با تردید و شك تلقى كرده است.
البته آن حضرت هم به نور امامت و هم با روشن بینى خاصى كه از اوضاع و احوال سیاسى زمان خود داشت مىدانست كه این كار به آخر نخواهد رسید و بنى عباس و مخالفان خاندان امام علی علیهالسلام به هر طریقى كه باشد با آن مخالفت خواهند كرد.
اما آنچه شخص را به تأمل وا مىدارد این است كه در آن جا گویا حضرت رضا مرقوم فرموده بود: «الجامعة و الجفر یدلان على ضد ذلك و ما أدری ما یفعل بی و لا بكم» یعنى: جامعه و جفر بر خلاف این دلالت دارند (یعنى دلالت دارند بر این كه این امر خلافت به من نخواهد رسید) و من نمىدانم بر سر من و شما چه خواهد آمد یا با من و با شما چه خواهند كرد.
دربارۀ جفر و جامعه و ماهیت آن نمىتوان سخنى گفت و شكى هم نیست كه امام علیهالسلام با ارشاد و هدایت الهى از غیب و آینده مىتواند آگاه باشد. اما این كه حضرت در سندى رسمى و پشت فرمان مأمون از جفر و جامعه سخن بگوید محل تردید است زیرا مأمون و اطرافیان او به جفر و جامعهاى كه مخصوص امامان شیعه باشد كه به وسیلۀ آن از سر غیب آگاه گردند اعتقادى نداشتند و بعید است كه حضرت امام رضا علیهالسلام در پشت عهدنامۀ مأمون چنین چیزى مرقوم بفرمایند.
تاریخ عهدنامۀ مذكور روز دوشنبه 7 رمضان سال 201 ق است و چنان كه گفتیم طبرى روز انتخاب حضرت را به ولایتعهدى سه شنبه 2 رمضان سال مذكور مىداند و اگر سه شنبه 2 رمضان باشد روز هفتم ماه رمضان یك شنبه مىشود نه دوشنبه. اما اختلاف یك روز را مىتوان به اختلاف در رؤیت هلال منسوب داشت.
صدوق در عیون اخبار الرضا (154/2 به بعد) نسخۀ سند دیگرى از حضرت رضا علیهالسلام به نام نسخۀ كتاب «الحباء و الشرط» كه تاریخ آن نیز همان دوشنبه 7 رمضان سال 201 ق است نقل كرده است و در آن تصریح شده است كه این روز همان روزى است كه مأمون آن حضرت را ولیعهد خود كرده و مردم را به پوشیدن لباس سبز واداشته است.
صدوق خود این نسخه را كه حضرت دربارۀ فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل به عمال و كارداران نوشته، دیده است و به قول خودش آن را از كسى «روایت» نكرده است.
این نامه مقدمهاى دارد كه به قلم حضرت رضا علیهالسلام است و پس از آن اصل نسخۀ «الحباء و الشرط» مىآید كه بنا به فرمودۀ حضرت شامل سه باب است:
باب اول در شرح آثار و اعمال فضل بن سهل است كه چگونه مأمون را در وصول به خلافت یارى داد و ابوالسرایا و شورشیان دیگر را سركوب كرد و طبرستان، دیلم، كامل، غرچستان، غور، كیاك، تغزغز، ارمنستان، حجاز، سریر، خزر و مغرب را رام ساخت.
باب دوم دربارۀ پاداشهایى است كه مأمون در برابر این خدمات در حق او برقرار كرده است.
باب سوم دربارۀ چشمپوشى فضل از این پاداشها است. مأمون این امر را پذیرفته و به فضل اختیار داده است كه هر كارى را كه نمىخواهد نكند و به اصطلاح این نامه او را «مزاح العلة» ساخته است.
ویژگىهاى آن حضرت
شخصیت ملكوتى و مقام شامخ علمى و زهد و اخلاق حضرت رضا علیهالسلام و اعتقاد شیعیان به او سبب شد كه نه تنها در مدینه بلكه در سراسر دنیاى اسلام به عنوان بزرگترین و محبوبترین فرد خاندان رسول اكرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم مورد قبول عامه باشد و مسلمانان او را بزرگترین پیشواى دین بشناسند و نامش را با صلوات و تقدیس ببرند.
بیست و چند سال بیش نداشت كه در مسجد رسولاللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم به فتوا مىنشست. علمش بىكران و رفتارش پیامبرگونه و حلم و رأفت و احسانش شامل خاص و عام مىگردید. كسى را با عمل و سخن خود نمىآزرد، سخن كسى را قطع نمىكرد، هیچ حاجتمندى را مأیوس باز نمىگرداند.
در حضور مهمان به پشتى تكیه نمىداد و پاى خود را دراز نمىكرد. هرگز به غلامان و خدمه دشنام نداد و با آنان مىنشست و غذا مىخورد، شبها كم مىخوابید و قرآن بسیار مىخواند. شبهاى تاریك در مدینه مىگشت و مستمندان را كمك مىكرد، در تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس زندگى مىكرد.
نظافت را در هر حال رعایت مىفرمود و عطر و بخور بسیار به كار مىبرد. عادتا جامۀ ارزان و خشن مىپوشید ولى در مجالس و براى ملاقاتها و پذیرایىها لباس فاخر در بر مىكرد. غذا را اندك مىخورد و سفرهاش رنگین نبود، در هر فرصت مناسب مردم مسلمان را به وظایف خود آگاه مىكرد.
نماز عید
امام علیهالسلام براى خنثى كردن توطئههاى مأمون و اطرافیان او مراقبتى هوشیارانه داشت. یكى از توطئههایى كه امام آن را به شكست كشانید موضوع نماز عید فطر رمضان سال 202 ق بود كه مأمون براى تظاهر به مردم و این كه امام كاملا در اختیار و آلت دست و طرفدار خلافت اوست از وى خواست كه نماز عید را ایشان با مردم بگزارند.
امام امتناع فرمود ولى بر اثر اصرار مأمون فرمود «به همان گونه كه پیغمبر اسلام نماز عید را برگزار مىكرد اجرا خواهد كرد». مأمون ناچار شد این شرط را بپذیرد و فرماندهان سپاه و قضات و علما و دانشمندان به دستور مأمون به در منزل امام رفته و منتظر خروج ایشان براى حركت به محل نماز ایستادند.
همین كه آفتاب سر زد امام كه خود را شستشو داده و غسل كرده و معطر ساخته بود جامهاى ساده ولى پاکیزه پوشیده و عمامهاى سفید بر سر نهاد. امام از كاركنان منزل خویش نیز خواسته بود كه همه همین گونه به راه افتند. همه در حالى كه امام را حلقهوار در بر گرفته بودند تكبیر گویان از منزل خارج شدند. امام سر به آسمان برداشت و با صدایى چنان نافذ چهار تكبیر گفت كه گویى هوا و زمین و همۀ موجودات تكبیر او را پاسخ گفتند.
چون فرماندهان و درباریان كه خود را آراسته و منتظر امام ایستاده بودند با چنین صحنهاى مواجه شدند بلافاصله از مركبها به زیر آمدند و كفشها و چكمهها از پاى بدر آوردند. امام پس از لحظهاى توقف این جملات را بر زبان جارى ساخت: «اللّه أكبر، اللّه أكبر على ما هدانا،... و الحمد للّه على ما أبلانا».
امام به سوى مصلا حركت آغاز كرد ولى هر ده قدمى كه به پیش مىرفت مىایستاد و چهار تكبیر مىگفت. تمام كوچهها و خیابانهاى شهر مرو از جمعیت مملو گردید، همه با اشتیاق گرد آمدند و ناظر حركت پیامبرگونۀ امام بودند.
گزارش این صحنههاى مهیج به گوش مأمون مىرسید تا آنجا كه بر اثر القاى اطرافیان تاب ادامۀ برنامه را نیاورده دستور داد كه امام از میان راه برگردد و امام نیز چنین كرد و مردم آشفته خاطر و خشمناك پراكنده شدند و صفوف نماز دیگر به نظم نپیوست و توطئۀ مأمون با شكست مواجه گردید.
شهادت
صدوق در عیون اخبار الرضا از ابوعلى حسین بن احمد سلامى مؤلف اخبار خراسان (كه فعلا در دست نیست) نقل مىكند كه ولایتعهدى حضرت رضا به اشاره و توصیۀ فضل بن سهل بوده است و چون این خبر به بغداد رسید خاندان بنى عباس را خوش نیامد و مأمون را خلع كردند و با ابراهیم بن المهدى كه موسیقىدان و عود نواز بود بیعت كردند و چون مأمون این خبر را شنید دریافت كه فضل بن سهل رأى ناصوابى در پیش او گذاشته است.
پس، از مرو بیرون آمد و راهى بغداد شد و چون به سرخس رسید فضل ناگهان در حمام كشته شد و قاتل او غالب، دایى مأمون بود. بعد مأمون حضرت را در حال بیمارى كه بر او عارض شده بود مسموم ساخت و آن حضرت در اثر آن سم وفات یافت و در «سناباد» توس در كنار قبر هارون مدفون گردید. این واقعه در صفر سال 203 ق اتفاق افتاد.
صدوق پس از نقل این خبر از كتاب اخبار خراسان، آن را نادرست مىداند و مىگوید (چنان كه قبلا ذكر شد) مأمون خود، آن حضرت را ولیعهد كرد و فضل بن سهل چون از پروردگان آل برمك بود با حضرت رضا علیهالسلام دشمن بود.
این كه فضل بن سهل از آغاز دشمن حضرت امام رضا علیهالسلام باشد محل تردید است و چنان كه اشاره شد ظاهرا فضل بن سهل در ولایتعهدى حضرت رضا علیهالسلام مؤثر بوده است. اما گویا پس از انتخاب آن حضرت به ولایتعهدى وقایعى روى داده است كه منجر به مخالفت فضل با امام رضا علیهالسلام شده است.
روایتى در عیون اخبار الرضا (167/2) هست كه به موجب آن فضل بن سهل با هشام بن ابراهیم نزد حضرت رضا رفتند و خواستند براى قتل مأمون و رساندن آن حضرت به خلافت با او تعهد بندند. حضرت بر ایشان خشم گرفت و هر دو را از نزد خود راند. آن دو ترسیدند و نزد مأمون رفتند و گفتند ما مىخواستیم «رضا» را بیازماییم. پس از آن حضرت رضا علیهالسلام نزد مأمون رفت و قصه را باز گفت و مأمون دریافت كه حق با امام رضا علیهالسلام بوده است.
شاید این معنى یكى از اسباب مخالفت فضل با امام باشد و شاید عوامل دیگرى هم باشد كه بر ما مجهول است. به هر حال بنا به گفتۀ طبرى (حوادث سال 203) حضرت رضا علیهالسلام به مأمون گفت كه فضل اخبار بغداد و نارضایى مردم را از خودش و برادرش حسن بن سهل و حتى از ولایتعهدى خود آن حضرت نهان مىدارد و مردم در بغداد با ابراهیم بن المهدى بیعت كردهاند.
چون مأمون در این باره تحقیق كرد و صدق گفتههاى آن حضرت بر او روشن شد عازم بغداد گردید و چنان كه در تواریخ مذكور است در سر راه، فضل بن سهل در سرخس در حمام كشته شد و خود حضرت رضا در توس وفات یافت.
مجلسى در بحار الأنوار (311/49 چاپ جدید) تحت عنوان «تذییل» دربارۀ این كه آیا حضرت رضا علیهالسلام به مرگ طبیعى وفات یافته یا شهید شده است مىگوید: میان اصحاب ما (یعنى شیعه) و مخالفان (اهل سنت) در این كه آیا حضرت رضا به مرگ طبیعى درگذشته یا مسموم شده اختلاف است و اشهر در میان ما شیعیان آن است كه آن حضرت به سم مأمون شهید شده است و از سید على بن طاوس از علماى شیعه نقل شده است كه او منكر مسموم بودن آن حضرت است و نیز اربلى در كشف الغمة مسموم شدن آن حضرت را انكار كرده است و گفته است كه ابن طاوس قبول نداشت كه مأمون حضرت رضا را زهر داده باشد.
مؤلف كشف الغمة پس از ذكر مطالبى در این باره مىگوید این كه گفته مىشود سوزن آلوده به زهر را در انگور فرو بردند و انگور را زهرآگین ساختند ما نمىدانیم كه چنین چیزى سبب زهرآگین شدن انگور مىگردد و قیاس طبى، آن را گواهى نمىدهد.
البته مجلسى اظهارات مؤلف كشف الغمة را رد مىكند و حق را به جانب صدوق و مفید مىدهد و معتقد است كه آن حضرت مسموم شده است. دربارۀ مسموم شدن آن حضرت از راه انگور یا انار یا چیز دیگر روایات مختلف است و آنچه مىتوان با قطع نظر از جزئیات و تفاصیل واقعه گفت این است كه همچنان كه انتخاب آن حضرت به ولایتعهدى سیاسى بوده است وفات آن حضرت هم در جوّى سیاسى صورت گرفته است و به همین جهت احتمال مسموم شدن حضرت بیشتر است.
زیرا مأمون پس از شنیدن این كه او را در بغداد از خلافت خلع كردند و با ابراهیم بن المهدى بیعت كردند دریافت كه یكى از علل عمدۀ مخالفت بزرگان و دست اندركاران بغداد با خلافت او همین ولایتعهدى حضرت رضا است و خواست به هر نحوى كه شده است خود را از این گرفتارى كه گریبانگیر او شده بود نجات دهد.
منابع مقاله
- أعیان الشیعة، ج 2
- الكامل، ابن أثیر، 119/6، مصر 1303 ه ق
- بحار الأنوار، ج 49
- تاریخ طبرى، 251/10
- تاریخ الخلفاء، سیوطى، 307
- عیون أخبار الرضا، قم 1363ه ش
وابستهها
صحيفة الإمام الرضا عليهالسلام
الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا عليهالسلام
طب الرضا، طب و بهداشت از امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام
عيون أخبار الرضا عليهالسلام (تصحیح لاجوردی)
عيون أخبار الرضا عليهالسلام (ترجمه آقانجفی)
عيون أخبار الرضا علیهالسلام (ترجمه روغنی قزوینی)
متن و ترجمه عیون أخبار الرضا علیهالسلام
اخبار و آثار حضرت امام رضا علیهالسلام (ترجمه)
الحياة السياسية للإمام الرضا(ع)، دراسة و تحليل
الجامع لرواة أصحاب الإمام الرضا عليهالسلام