شرح حكمة الإشراق سهروردي: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - ' (ص)' به '(ص)')
    جز (جایگزینی متن - 'مى‏' به 'مى‌‏')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
     
    (یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
    خط ۳۷: خط ۳۷:
    شارح در مقدمه کتاب به طلوع دولت علی بن محمد دستجردانی (وزیر ایلخانی) اشاره می‌کند و می‌گوید: آن دولت، فضیلت علمی و عملی و ریاست دینی و دنیایی را با هم داشت. با یمن دولت او اندوه‌ها برطرف و تاریکی‌ها برکنار گردید و امن و امان به‌جای خود بازگشت. سپس این کتاب را به پیشگاهش تقدیم می‌کند: «چون مرا تحفه‌ای دنیایی نبود که به خزانه کریمه او اهدا کنم و او خود حکمت را بهترین تحفه می‌دانست مصمم گردیدم این شرح را به نام او گردانم و این تحفه‌ای است که گشت زمان و حوادث دوران آن را نابود نمی‌گرداند بلکه تا روزگار باقی است آن‌هم باز می‌ماند»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/11737/1/17 ر.ک: مقدمه، صفحه هفده]</ref>.
    شارح در مقدمه کتاب به طلوع دولت علی بن محمد دستجردانی (وزیر ایلخانی) اشاره می‌کند و می‌گوید: آن دولت، فضیلت علمی و عملی و ریاست دینی و دنیایی را با هم داشت. با یمن دولت او اندوه‌ها برطرف و تاریکی‌ها برکنار گردید و امن و امان به‌جای خود بازگشت. سپس این کتاب را به پیشگاهش تقدیم می‌کند: «چون مرا تحفه‌ای دنیایی نبود که به خزانه کریمه او اهدا کنم و او خود حکمت را بهترین تحفه می‌دانست مصمم گردیدم این شرح را به نام او گردانم و این تحفه‌ای است که گشت زمان و حوادث دوران آن را نابود نمی‌گرداند بلکه تا روزگار باقی است آن‌هم باز می‌ماند»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/11737/1/17 ر.ک: مقدمه، صفحه هفده]</ref>.


    وی انگیزه و چگونگی نگارش شرح را این‌گونه توضیح می‌دهد: «ازآنجاکه این کتاب میدان و جولانگاه اهل بحث و کشف است من خود دریغم آمد که بدایع آنکه مغز علم و حکمت و خلاصه سیر و سلوک است در پرده ابهام و پوشیده از افهام بماند. ازاین‌روی مصمم شدم که شرحى بر آن بنگارم تا دشواری‌هاى لفظ را آسان سازد و نقاب از صورت معانى آن براندازد، ولى احوال زمان و اختلال امن و امان مرا از این تصمیم باز می‌‏داشت تا آنکه خود را از ابناء زمان دور داشتم و افتراق را بر اجتماع برگزیدم و خود را در خمول و انکسار پنهان ساختم و در برخى از نواحى این دیار منزوى گردیدم، زیرا شرح مشکلات و تقریر معضلات و استخراج علوم و صناعات نیاز به تجرید عقل و تمییز ذهن و تصفیه فکر و دقت نظر دارد و این همه به امن و امان وابسته است و آن به عدالت سلطان بستگى دارد، زیرا عدل اصل هر خیر و دفع هر شرى است. با عدل عناصر عالم بر صفت اعتدال پایدار مى‏مانند»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/11737/1/16 ر.ک: مقدمه، صفحه شانزده و هفده]</ref>.
    وی انگیزه و چگونگی نگارش شرح را این‌گونه توضیح می‌دهد: «ازآنجاکه این کتاب میدان و جولانگاه اهل بحث و کشف است من خود دریغم آمد که بدایع آنکه مغز علم و حکمت و خلاصه سیر و سلوک است در پرده ابهام و پوشیده از افهام بماند. ازاین‌روی مصمم شدم که شرحى بر آن بنگارم تا دشواری‌هاى لفظ را آسان سازد و نقاب از صورت معانى آن براندازد، ولى احوال زمان و اختلال امن و امان مرا از این تصمیم باز می‌‏داشت تا آنکه خود را از ابناء زمان دور داشتم و افتراق را بر اجتماع برگزیدم و خود را در خمول و انکسار پنهان ساختم و در برخى از نواحى این دیار منزوى گردیدم، زیرا شرح مشکلات و تقریر معضلات و استخراج علوم و صناعات نیاز به تجرید عقل و تمییز ذهن و تصفیه فکر و دقت نظر دارد و این همه به امن و امان وابسته است و آن به عدالت سلطان بستگى دارد، زیرا عدل اصل هر خیر و دفع هر شرى است. با عدل عناصر عالم بر صفت اعتدال پایدار مى‌‏مانند»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/11737/1/16 ر.ک: مقدمه، صفحه شانزده و هفده]</ref>.


    و در پایان مقدمه به تعریف و توصیف شرح خود می‌پردازد و آن را از نسیم سحرگاه گواراتر و از راز و نیاز عاشق و معشوق شیرین‌تر می‌داند و در ضمن به قلت بضاعت و کوتاه‌دستی خود در این صناعت اعتراف می‌نماید<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/11737/1/18 ر.ک: همان، صفحه هجده]</ref>.
    و در پایان مقدمه به تعریف و توصیف شرح خود می‌پردازد و آن را از نسیم سحرگاه گواراتر و از راز و نیاز عاشق و معشوق شیرین‌تر می‌داند و در ضمن به قلت بضاعت و کوتاه‌دستی خود در این صناعت اعتراف می‌نماید<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/11737/1/18 ر.ک: همان، صفحه هجده]</ref>.


    قطب‌الدین متن حكمة الإشراق را نقل و با شرح خود ممزوج مى‏سازد و در این شرح نه‌تنها به توضیح لغات و اصطلاحات و بیان تعبیرات تشبیهى و استعارى و کنائى می‌‏پردازد، بلکه آگاهی‌هاى مفیدى را از بیان مفاهیم فلسفى و عرفانى و اندیشه‏‌هاى متقدمان و متأخران را بر خواننده عرضه می‌‏دارد که در این مختصر به برخى از آنها اشاره می‌گردد:
    قطب‌الدین متن حكمة الإشراق را نقل و با شرح خود ممزوج می‌‏سازد و در این شرح نه‌تنها به توضیح لغات و اصطلاحات و بیان تعبیرات تشبیهى و استعارى و کنائى می‌‏پردازد، بلکه آگاهی‌هاى مفیدى را از بیان مفاهیم فلسفى و عرفانى و اندیشه‏‌هاى متقدمان و متأخران را بر خواننده عرضه می‌‏دارد که در این مختصر به برخى از آنها اشاره می‌گردد:
    # او در تعریف حکمت اشراق می‌گوید: یعنى حکمتى که بر اشراق که کشف باشد نهاده شده یا مقصود حکمت مشرقیان است که اهل فارس هستند و این هم به معنى اول بر می‌گردد، زیرا حکمت آنان کشفى و ذوقى بوده و به اشراق نسبت داده شده که همان ظهور انوار عقلى است و اعتماد فارسیان در حکمت بر ذوق و کشف بوده است. او اشاره به اهمیت علوم ایرانیان می‌کند و می‌گوید حوادث روزگار حکمت‏هاى آنان را نابود کرده و ملک را از آنان ربوده و اسکندر نیز بیشتر کتاب‌ها و حکمت‏هاى آنان را سوزانده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/11737/1/18 ر.ک: همان]</ref>.
    # او در تعریف حکمت اشراق می‌گوید: یعنى حکمتى که بر اشراق که کشف باشد نهاده شده یا مقصود حکمت مشرقیان است که اهل فارس هستند و این هم به معنى اول بر می‌گردد، زیرا حکمت آنان کشفى و ذوقى بوده و به اشراق نسبت داده شده که همان ظهور انوار عقلى است و اعتماد فارسیان در حکمت بر ذوق و کشف بوده است. او اشاره به اهمیت علوم ایرانیان می‌کند و می‌گوید حوادث روزگار حکمت‏هاى آنان را نابود کرده و ملک را از آنان ربوده و اسکندر نیز بیشتر کتاب‌ها و حکمت‏هاى آنان را سوزانده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/11737/1/18 ر.ک: همان]</ref>.
    # و هنگام بحث [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردى]] از نور و ظلمت نزد حکیمان ایرانى، قطب‌الدین می‌گوید: حکماى فارس که به دو اصل نور و ظلمت قائل‏اند، نور و ظلمت را رمزى از وجوب و امکان می‌‏دانند. نور قائم‌مقام واجب‌الوجود و ظلمت قائم‌مقام ممکن‌الوجود است و این بدان معنى نیست که مبدأ نخستین دو حقیقت است، یکى نور و یکى ظلمت، زیرا فضلاى فارس که در دریاى علوم حقیقى غوطه‏ور بودند هرگز چنین پندارى نداشته‏‌اند و از همین روى پیامبر اکرم(ص) درباره آنان فرموده است: لو کان العلم بالثریا لتناولته رجال من فارس<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده</ref>.
    # و هنگام بحث [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردى]] از نور و ظلمت نزد حکیمان ایرانى، قطب‌الدین می‌گوید: حکماى فارس که به دو اصل نور و ظلمت قائل‏اند، نور و ظلمت را رمزى از وجوب و امکان می‌‏دانند. نور قائم‌مقام واجب‌الوجود و ظلمت قائم‌مقام ممکن‌الوجود است و این بدان معنى نیست که مبدأ نخستین دو حقیقت است، یکى نور و یکى ظلمت، زیرا فضلاى فارس که در دریاى علوم حقیقى غوطه‏ور بودند هرگز چنین پندارى نداشته‏‌اند و از همین روى پیامبر اکرم(ص) درباره آنان فرموده است: لو کان العلم بالثریا لتناولته رجال من فارس<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده</ref>.
    خط ۴۸: خط ۴۸:
    و بالاخره آنجا که [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردى]] گفته است: کتاب ما براى طالبان تأله و بحث است، او می‌گوید: زیرا اینان جامع هر دو حکمت هستند. حکمت ذوقیه که با آن انوار الهى را دریافت می‌کنند و حکمت بحثیه که با آن اصول و قواعد علوم را در می‌‏یابند همچون علم منطق و طبیعى و الهى؛ و در این بحث که همچنان که محسوسات را مشاهده می‌کنیم روحانیات را هم مشاهده می‌کنیم می‌گوید: محسوسات مانند ستارگان و اجسام طبیعى که بر پایه آن علوم هیئت و طبیعیات استوارند و روحانیات مانند ذات‌های مجرد و اشراق‏ها و هیئت‏هاى نورى آنها که علوم الهى و اسرار ربانى بر آن مبتنى است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/11737/1/21 ر.ک: همان، صفحه بیست‌ویک]</ref>.
    و بالاخره آنجا که [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردى]] گفته است: کتاب ما براى طالبان تأله و بحث است، او می‌گوید: زیرا اینان جامع هر دو حکمت هستند. حکمت ذوقیه که با آن انوار الهى را دریافت می‌کنند و حکمت بحثیه که با آن اصول و قواعد علوم را در می‌‏یابند همچون علم منطق و طبیعى و الهى؛ و در این بحث که همچنان که محسوسات را مشاهده می‌کنیم روحانیات را هم مشاهده می‌کنیم می‌گوید: محسوسات مانند ستارگان و اجسام طبیعى که بر پایه آن علوم هیئت و طبیعیات استوارند و روحانیات مانند ذات‌های مجرد و اشراق‏ها و هیئت‏هاى نورى آنها که علوم الهى و اسرار ربانى بر آن مبتنى است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/11737/1/21 ر.ک: همان، صفحه بیست‌ویک]</ref>.


    و در پایان کتاب به مصداق: من صنف فقد استهدف و من ألف فقد استقذف به کم بضاعتى و کوتاه‌دستی خود در این صناعت اعتراف و به خطاها و سهوهاى خود اقرار می‌نماید و از اینکه فترتى پیش آمده که او را از مباحثه و اشتغال و مطالعه و قیل‌وقال بازداشته اعتذار مى‏جوید<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/11737/1/21 ر.ک: همان]</ref>.
    و در پایان کتاب به مصداق: من صنف فقد استهدف و من ألف فقد استقذف به کم بضاعتى و کوتاه‌دستی خود در این صناعت اعتراف و به خطاها و سهوهاى خود اقرار می‌نماید و از اینکه فترتى پیش آمده که او را از مباحثه و اشتغال و مطالعه و قیل‌وقال بازداشته اعتذار مى‌‏جوید<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/11737/1/21 ر.ک: همان]</ref>.


    ==وضعیت کتاب==
    ==وضعیت کتاب==

    نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۰۰:۲۵

    ‏شرح حكمة الإشراق سهروردي
    شرح حكمة الإشراق سهروردي
    پدیدآورانقطب‌‌الدین‌ شیرازی‌، محمود بن‌ مسعود (شارح)

    نورانی، عبدالله (اهتمام)

    محقق، مهدی (اهتمام)
    عنوان‌های دیگرحکمه الاشراق. شرح
    ناشرانجمن آثار و مفاخر فرهنگی
    مکان نشرايران - تهران
    سال نشرمجلد1: 1383ش,
    شابک964-7874-73-1
    موضوعاشراقيان

    سهروردی، یحیی بن حبش، 549؟ - 587ق. حکمه الاشراق - نقد و تفسير

    فلسفه اسلامى
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BBR‎‏ ‎‏746‎‏ ‎‏/‎‏ق‎‏6‎‏ش‎‏4‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    شرح حكمة الإشراق سهروردي، اثر محمود بن مسعود کازرونی (متوفی 710ق)، معروف به قطب‌الدین شیرازی، شرحی عربی بر حكمة الإشراق نوشته شهاب‌الدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی (متوفی 587ق) است. کتاب با مقدمه و تصحیح کتاب به قلم مهدی محقق و عبدالله نورانی به انجام رسیده است.

    شارح در مقدمه کتاب به طلوع دولت علی بن محمد دستجردانی (وزیر ایلخانی) اشاره می‌کند و می‌گوید: آن دولت، فضیلت علمی و عملی و ریاست دینی و دنیایی را با هم داشت. با یمن دولت او اندوه‌ها برطرف و تاریکی‌ها برکنار گردید و امن و امان به‌جای خود بازگشت. سپس این کتاب را به پیشگاهش تقدیم می‌کند: «چون مرا تحفه‌ای دنیایی نبود که به خزانه کریمه او اهدا کنم و او خود حکمت را بهترین تحفه می‌دانست مصمم گردیدم این شرح را به نام او گردانم و این تحفه‌ای است که گشت زمان و حوادث دوران آن را نابود نمی‌گرداند بلکه تا روزگار باقی است آن‌هم باز می‌ماند»[۱].

    وی انگیزه و چگونگی نگارش شرح را این‌گونه توضیح می‌دهد: «ازآنجاکه این کتاب میدان و جولانگاه اهل بحث و کشف است من خود دریغم آمد که بدایع آنکه مغز علم و حکمت و خلاصه سیر و سلوک است در پرده ابهام و پوشیده از افهام بماند. ازاین‌روی مصمم شدم که شرحى بر آن بنگارم تا دشواری‌هاى لفظ را آسان سازد و نقاب از صورت معانى آن براندازد، ولى احوال زمان و اختلال امن و امان مرا از این تصمیم باز می‌‏داشت تا آنکه خود را از ابناء زمان دور داشتم و افتراق را بر اجتماع برگزیدم و خود را در خمول و انکسار پنهان ساختم و در برخى از نواحى این دیار منزوى گردیدم، زیرا شرح مشکلات و تقریر معضلات و استخراج علوم و صناعات نیاز به تجرید عقل و تمییز ذهن و تصفیه فکر و دقت نظر دارد و این همه به امن و امان وابسته است و آن به عدالت سلطان بستگى دارد، زیرا عدل اصل هر خیر و دفع هر شرى است. با عدل عناصر عالم بر صفت اعتدال پایدار مى‌‏مانند»[۲].

    و در پایان مقدمه به تعریف و توصیف شرح خود می‌پردازد و آن را از نسیم سحرگاه گواراتر و از راز و نیاز عاشق و معشوق شیرین‌تر می‌داند و در ضمن به قلت بضاعت و کوتاه‌دستی خود در این صناعت اعتراف می‌نماید[۳].

    قطب‌الدین متن حكمة الإشراق را نقل و با شرح خود ممزوج می‌‏سازد و در این شرح نه‌تنها به توضیح لغات و اصطلاحات و بیان تعبیرات تشبیهى و استعارى و کنائى می‌‏پردازد، بلکه آگاهی‌هاى مفیدى را از بیان مفاهیم فلسفى و عرفانى و اندیشه‏‌هاى متقدمان و متأخران را بر خواننده عرضه می‌‏دارد که در این مختصر به برخى از آنها اشاره می‌گردد:

    1. او در تعریف حکمت اشراق می‌گوید: یعنى حکمتى که بر اشراق که کشف باشد نهاده شده یا مقصود حکمت مشرقیان است که اهل فارس هستند و این هم به معنى اول بر می‌گردد، زیرا حکمت آنان کشفى و ذوقى بوده و به اشراق نسبت داده شده که همان ظهور انوار عقلى است و اعتماد فارسیان در حکمت بر ذوق و کشف بوده است. او اشاره به اهمیت علوم ایرانیان می‌کند و می‌گوید حوادث روزگار حکمت‏هاى آنان را نابود کرده و ملک را از آنان ربوده و اسکندر نیز بیشتر کتاب‌ها و حکمت‏هاى آنان را سوزانده است[۴].
    2. و هنگام بحث سهروردى از نور و ظلمت نزد حکیمان ایرانى، قطب‌الدین می‌گوید: حکماى فارس که به دو اصل نور و ظلمت قائل‏اند، نور و ظلمت را رمزى از وجوب و امکان می‌‏دانند. نور قائم‌مقام واجب‌الوجود و ظلمت قائم‌مقام ممکن‌الوجود است و این بدان معنى نیست که مبدأ نخستین دو حقیقت است، یکى نور و یکى ظلمت، زیرا فضلاى فارس که در دریاى علوم حقیقى غوطه‏ور بودند هرگز چنین پندارى نداشته‏‌اند و از همین روى پیامبر اکرم(ص) درباره آنان فرموده است: لو کان العلم بالثریا لتناولته رجال من فارس[۵].
    3. و نیز درباره گفته سهروردى که جهان هرگز خالى از حکمت نبوده است می‌گوید: زیرا همچنان که عنایت الهى اقتضاى وجود این عالم را می‌کند، همان عنایت اقتضاى صلاح آن را نیز می‌کند و این صلاح به‌وسیله حکیمان متأله که شارعان شرایع و مؤسسان قاعده‌اند به دست می‌آید و اگر زمانى از یکى یا از گروهى از ایشان خالى باشد فساد و هرج‌ومرج حاصل می‌آید؛ و نیز درباره خلیفه خداوند در روى زمین می‌گوید: یعنى آنکه جانشینى می‌کند از خداوند در علم و ریاست و اصلاح عالم زیرا باید خداوند را موجودى باشد که از دیگران به او نزدیک‏تر باشد که فیض خداوند به‌وسیله او به دیگران رسد، بنابراین حافظان علوم حقیقى و قائمان به حجت‏هاى خدا و اصلاح‌کنندگان خلق خدا، خلیفه خداوندند در روى زمین بر خلق او[۶].

    و بالاخره آنجا که سهروردى گفته است: کتاب ما براى طالبان تأله و بحث است، او می‌گوید: زیرا اینان جامع هر دو حکمت هستند. حکمت ذوقیه که با آن انوار الهى را دریافت می‌کنند و حکمت بحثیه که با آن اصول و قواعد علوم را در می‌‏یابند همچون علم منطق و طبیعى و الهى؛ و در این بحث که همچنان که محسوسات را مشاهده می‌کنیم روحانیات را هم مشاهده می‌کنیم می‌گوید: محسوسات مانند ستارگان و اجسام طبیعى که بر پایه آن علوم هیئت و طبیعیات استوارند و روحانیات مانند ذات‌های مجرد و اشراق‏ها و هیئت‏هاى نورى آنها که علوم الهى و اسرار ربانى بر آن مبتنى است[۷].

    و در پایان کتاب به مصداق: من صنف فقد استهدف و من ألف فقد استقذف به کم بضاعتى و کوتاه‌دستی خود در این صناعت اعتراف و به خطاها و سهوهاى خود اقرار می‌نماید و از اینکه فترتى پیش آمده که او را از مباحثه و اشتغال و مطالعه و قیل‌وقال بازداشته اعتذار مى‌‏جوید[۸].

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در ابتدای کتاب پس از مقدمه مصحح ذکر شده است.


    پانویس

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها