كنز المسائل في شرح أربع رسائل: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'ن‎ه' به 'ن‌ه')
     
    (۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
    خط ۹: خط ۹:


    رساله در اصطلاحات فلسفه  
    رساله در اصطلاحات فلسفه  
    | پدیدآوران = [[دری، ضیاءالدین]]
    | زبان = فارسی  
    | زبان = فارسی  
    | کد کنگره =‏‏BBR‎‏ ‎‏291‎‏ ‎‏/‎‏د‎‏4‎‏ک‎‏8‎‏  
    | کد کنگره =‏‏BBR‎‏ ‎‏291‎‏ ‎‏/‎‏د‎‏4‎‏ک‎‏8‎‏  
    خط ۲۶: خط ۲۷:
    | چاپ =1
    | چاپ =1
    | تعداد جلد =1
    | تعداد جلد =1
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =22854
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =27433
    | کتابخوان همراه نور =27433
    | کد پدیدآور =
    | کد پدیدآور =
    | پس از =
    | پس از =
    خط ۳۲: خط ۳۴:
    }}
    }}


    '''كنز المسائل في شرح أربع رسائل'''، گردآوری، ترجمه و تألیف چهار رساله توسط ضیاءالدین دری اصفهانی (1293-1375ق) است. این چهار رساله عبارتند از: «شرح فصوص فارابی در حکمت متعالیه»، «رساله در بیان حدوث زلزله و فلسفه آن» و «ترجمه رساله عمر خیام در خصوص خیر و شر» و «رساله در اصطلاحات فلسفه». ضیاءالدین اصفهانی، رساله اول را شرح و ترجمه نموده، رساله سوم را ترجمه و رساله دوم و چهارم را تألیف کرده است.
    '''كنز المسائل في شرح أربع رسائل'''، گردآوری، ترجمه و تألیف چهار رساله توسط [[دری، ضیاءالدین|ضیاءالدین دری اصفهانی]] (1293-1375ق) است. این چهار رساله عبارتند از: «شرح فصوص فارابی در حکمت متعالیه»، «رساله در بیان حدوث زلزله و فلسفه آن» و «ترجمه رساله عمر خیام در خصوص خیر و شر» و «رساله در اصطلاحات فلسفه». ضیاءالدین اصفهانی، رساله اول را شرح و ترجمه نموده، رساله سوم را ترجمه و رساله دوم و چهارم را تألیف کرده است.


    ==ساختار==
    ==ساختار==
    خط ۴۹: خط ۵۱:
    ضیاءالدین دری اصفهانی برای فصوص ابتدایی، عنوانی را ذکر نکرده و فقط به شماره آن در پرانتر اشاره کرده است. در ادامه شیوه او تغییر کرده و از فص یازدهم، به‎ عنوان و موضوع آن فص اشاره کرده، سپس به شرح و توضیحاتی درباره آن می‌پردازد. ایشان، گاه یک فص را مقدمه‌ای بر فص دیگر می‌داند و یا برای توضیح هرکدام از فصوص، مقدماتی را ذکر می‌کند.
    ضیاءالدین دری اصفهانی برای فصوص ابتدایی، عنوانی را ذکر نکرده و فقط به شماره آن در پرانتر اشاره کرده است. در ادامه شیوه او تغییر کرده و از فص یازدهم، به‎ عنوان و موضوع آن فص اشاره کرده، سپس به شرح و توضیحاتی درباره آن می‌پردازد. ایشان، گاه یک فص را مقدمه‌ای بر فص دیگر می‌داند و یا برای توضیح هرکدام از فصوص، مقدماتی را ذکر می‌کند.


    ایشان در فص ششم چنین می‌گوید: این فص، مقدمه است برای فص هفتم. برای توضیح این فص ما محتاجیم به یک مقدمه مختصری و آن مقدمه آن است که می‌گوییم مفهومات کلیه که برای آن‌ها افراد ذهنی و یا خارجی است، بر پنچ قسم می‎باشند: جنس، فصل، نوع، عرض خاص و عرض عام.
    ایشان در فص ششم چنین می‌گوید: این فص، مقدمه است برای فص هفتم. برای توضیح این فص ما محتاجیم به یک مقدمه مختصری و آن مقدمه آن است که می‌گوییم مفهومات کلیه که برای آن‌ها افراد ذهنی و یا خارجی است، بر پنچ قسم می‌باشند: جنس، فصل، نوع، عرض خاص و عرض عام.
    سپس به توضیح هرکدام از موارد فوق با ذکر مثال‎هایی می‌پردازد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص15-14</ref>.
    سپس به توضیح هرکدام از موارد فوق با ذکر مثال‎هایی می‌پردازد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص15-14</ref>.


    خط ۵۷: خط ۵۹:
    نویسنده در این رساله پاسخگو به دو سؤال است:
    نویسنده در این رساله پاسخگو به دو سؤال است:
    # زلزله چگونه ایجاد می‌شود؟
    # زلزله چگونه ایجاد می‌شود؟
    # حکما می‌گویند: آنچه موجود است، خیر است و شرور امر عدمی می‎باشند؛ این چگونه است درحالی‎که زلزله جمع کثیر اطفال معصوم و مردمان بی‌گناه را به هلاکت می‌رساند؟! چرا خداوند راضی می‌شود و از وقوع آن جلوگیری نمی‌کند؟
    # حکما می‌گویند: آنچه موجود است، خیر است و شرور امر عدمی می‌باشند؛ این چگونه است درحالی‌که زلزله جمع کثیر اطفال معصوم و مردمان بی‌گناه را به هلاکت می‌رساند؟! چرا خداوند راضی می‌شود و از وقوع آن جلوگیری نمی‌کند؟


    نویسنده برای جواب دادن به سؤال اول از چهار مقدمه استفاده می‌کند و در پایان می‌گوید: ممکن است حدوث زلزله به جهت آن است که در اعماق زمین مجاری زیادی برای آب‌هایی که در آن‌ها جاری است، گودال‎های بزرگ و عمیقی پدید آمده باشد و باطن زمین را سست و رخو ساخته؛ به‎طوری‎که باعث می‌شود که قطعات بزرگ از زمین جدا می‌گردد و در آن گودال‎ها ریزش می‌کند..<ref>همان، ص73</ref>.
    نویسنده برای جواب دادن به سؤال اول از چهار مقدمه استفاده می‌کند و در پایان می‌گوید: ممکن است حدوث زلزله به جهت آن است که در اعماق زمین مجاری زیادی برای آب‌هایی که در آن‌ها جاری است، گودال‎های بزرگ و عمیقی پدید آمده باشد و باطن زمین را سست و رخو ساخته؛ به‌طوری‌که باعث می‌شود که قطعات بزرگ از زمین جدا می‌گردد و در آن گودال‎ها ریزش می‌کند..<ref>همان، ص73</ref>.


    بعد از پاسخ به سؤال اول، به سؤال دوم چنین پاسخ می‌دهد: این آب‌هایی که باعث حفره‌های بزرگ در زمین و نیز سستی آن شده است، دارای فواید بی‌شماری است که انسان و حیوان با آن زندگی و تولیدمثل می‌کنند و انسان‌ها خدا را پرستش و عبادت می‌کنند؛ پس این آب‌ها خیر محض هستند و هیچ شری در آن‌ها نیست. حال اگر پس از سال‎های عدیده در گوشه‌ای از زمین زلزله‌ای واقع شود و عده قلیلی از انسان‌ها و حیوانات به هلاکت رسند، در جنب این‌همه خیرات و عطاهای بی‌شمار هیچ است و قابل‎مقایسه نیست<ref>ر.ک: همان، ص74</ref>.
    بعد از پاسخ به سؤال اول، به سؤال دوم چنین پاسخ می‌دهد: این آب‌هایی که باعث حفره‌های بزرگ در زمین و نیز سستی آن شده است، دارای فواید بی‌شماری است که انسان و حیوان با آن زندگی و تولیدمثل می‌کنند و انسان‌ها خدا را پرستش و عبادت می‌کنند؛ پس این آب‌ها خیر محض هستند و هیچ شری در آن‌ها نیست. حال اگر پس از سال‎های عدیده در گوشه‌ای از زمین زلزله‌ای واقع شود و عده قلیلی از انسان‌ها و حیوانات به هلاکت رسند، در جنب این‌همه خیرات و عطاهای بی‌شمار هیچ است و قابل‎مقایسه نیست<ref>ر.ک: همان، ص74</ref>.
    خط ۶۶: خط ۶۸:
    این رساله، ترجمه سؤال ابونصر محمد بن عبدالرحیم نسوی و جواب عمر بن ابراهیم خیام توسط ضیاءالدین دری اصفهانی است.
    این رساله، ترجمه سؤال ابونصر محمد بن عبدالرحیم نسوی و جواب عمر بن ابراهیم خیام توسط ضیاءالدین دری اصفهانی است.


    سؤال مطرح‎شده چنین است که: «این همه شرور و مضاداتی که در این عالم واقع شده و می‌شود آیا ممکن‎الوجودند یا واجب‎الوجود. مسلم است که واجب‎الوجود نیستند؛ زیرا با ادله توحید ثابت و مبرهن شده است که واجب‎الوجود یکی است؛ پس ناچار ممکن‎الوجود می‎باشند و این مسئله هم مسلم است که هیچ ممکن‎الوجودی نمی‌تواند بدون سبب و علتی موجود شود، مگر اینکه به واجب‎الوجود ختم شود؛ بنابراین لازم می‎آید که واجب‎الوجود، علت و سبب پدید آمدن شرور و مضادت و فساد در عالم باشد»<ref>ر.ک: همان، ص76</ref>.
    سؤال مطرح‌شده چنین است که: «این همه شرور و مضاداتی که در این عالم واقع شده و می‌شود آیا ممکن‌الوجودند یا واجب‌الوجود. مسلم است که واجب‌الوجود نیستند؛ زیرا با ادله توحید ثابت و مبرهن شده است که واجب‌الوجود یکی است؛ پس ناچار ممکن‌الوجود می‌باشند و این مسئله هم مسلم است که هیچ ممکن‌الوجودی نمی‌تواند بدون سبب و علتی موجود شود، مگر اینکه به واجب‌الوجود ختم شود؛ بنابراین لازم می‌آید که واجب‌الوجود، علت و سبب پدید آمدن شرور و مضادت و فساد در عالم باشد»<ref>ر.ک: همان، ص76</ref>.


    عمر خیام برای پاسخ به این سؤال، سه مقدمه را آورده است، سپس می‌گوید: اکنون‎که این مقدمات را دانستی، پی می‎بری به اینکه اگر تضاد و تنافی در موجودات ممکنه مشاهده شود، به‎واسطه جعل جاعل نیست؛ بلکه به جهت آن است که هرگاه آن موجود یافت شد تضاد بالضروره موجود خواهد شد و چون تضاد موجود شد، عدم بالضروره موجود می‌گردد و وقتی‎که عدم موجود شد بالضروره شر هم موجود می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص80</ref>.
    عمر خیام برای پاسخ به این سؤال، سه مقدمه را آورده است، سپس می‌گوید: اکنون‌که این مقدمات را دانستی، پی می‌بری به اینکه اگر تضاد و تنافی در موجودات ممکنه مشاهده شود، به‌واسطه جعل جاعل نیست؛ بلکه به جهت آن است که هرگاه آن موجود یافت شد تضاد بالضروره موجود خواهد شد و چون تضاد موجود شد، عدم بالضروره موجود می‌گردد و وقتی‌که عدم موجود شد بالضروره شر هم موجود می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص80</ref>.


    مترجم بعد از ذکر پاسخ عمر خیام، پاسخ ابن ‎سینا را نیز در این‎باره متذکر می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص82-81</ref>، سپس می‌گوید: این نظام فعلی که در عالم وجود، موجود است، بهترین و کامل‎ترین نظام است؛ برای آنکه اگر کسی بگوید این نظام حسن نیست، در جواب او باید بگوییم: اگر نظامی بهتر و کامل‎تر از این بود آیا خدا می‌دانست و یا نمی‌دانست؟ اگر بگوید نمی‌دانست که قائل به جهل خدا شده است و اگر بگوید می‌دانست، این هم دو صورت دارد: به این صورت که وقتی‎که می‌دانست نظامی احسن از این نظام فعلی است و ایجاد نفرمود، یا می‌توانست و نکرد و یا نمی‌توانست. اگر بگوید می‌توانست و نکرد، بخل در خدا لازم می‎آید و اگر بگوید نمی‌توانست، عجز خدا لازم می‎آید. پس نسبت جهل دادن به خدا در صورت اول و نسبت بخل و عجز در دو فرض اخیر مسلماً کفر است؛ پس هرکس بگوید این نظام و روش در این عالم بد است من آن شخص را به این بیانی که گفتم کافر می‌دانم<ref>ر.ک: همان، ص83</ref>.
    مترجم بعد از ذکر پاسخ عمر خیام، پاسخ ابن ‎سینا را نیز در این‌باره متذکر می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص82-81</ref>، سپس می‌گوید: این نظام فعلی که در عالم وجود، موجود است، بهترین و کامل‌ترین نظام است؛ برای آنکه اگر کسی بگوید این نظام حسن نیست، در جواب او باید بگوییم: اگر نظامی بهتر و کامل‌تر از این بود آیا خدا می‌دانست و یا نمی‌دانست؟ اگر بگوید نمی‌دانست که قائل به جهل خدا شده است و اگر بگوید می‌دانست، این هم دو صورت دارد: به این صورت که وقتی‌که می‌دانست نظامی احسن از این نظام فعلی است و ایجاد نفرمود، یا می‌توانست و نکرد و یا نمی‌توانست. اگر بگوید می‌توانست و نکرد، بخل در خدا لازم می‌آید و اگر بگوید نمی‌توانست، عجز خدا لازم می‌آید. پس نسبت جهل دادن به خدا در صورت اول و نسبت بخل و عجز در دو فرض اخیر مسلماً کفر است؛ پس هرکس بگوید این نظام و روش در این عالم بد است من آن شخص را به این بیانی که گفتم کافر می‌دانم<ref>ر.ک: همان، ص83</ref>.


    ===رساله چهارم: رساله در اصطلاحات فلسفه===
    ===رساله چهارم: رساله در اصطلاحات فلسفه===
    در این رساله اصطلاحات علم فلسفه توضیح داده شده است. بدین‌سان که برای سهولت فهم و حفظ مطالب به ترتیب حروف تهجی نگاشته شده است؛ لکن در پاره‌ای از مواضع و در برخی از مواد چون لغات با یکدیگر پیوستگی دارند و به هم مربوط هستند، برای آنکه رشته سخن گسیخته نگردد و برای طلب‎کننده حیرت دست ندهد، ناچار بقیه آن در ذیل همان حرف نخست نگاشته و تفسیر شده است؛ بنابراین واژگانی چون علت و معلول و اقسام آن، قوه و فعل، حدوث و قدم، جواهر و اعراض به دنبال یکدیگر آمده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص86</ref>.
    در این رساله اصطلاحات علم فلسفه توضیح داده شده است. بدین‌سان که برای سهولت فهم و حفظ مطالب به ترتیب حروف تهجی نگاشته شده است؛ لکن در پاره‌ای از مواضع و در برخی از مواد چون لغات با یکدیگر پیوستگی دارند و به هم مربوط هستند، برای آنکه رشته سخن گسیخته نگردد و برای طلب‎کننده حیرت دست ندهد، ناچار بقیه آن در ذیل همان حرف نخست نگاشته و تفسیر شده است؛ بنابراین واژگانی چون علت و معلول و اقسام آن، قوه و فعل، حدوث و قدم، جواهر و اعراض به دنبال یکدیگر آمده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص86</ref>.


    نویسنده در توضیح واژگان، گاه اختلاف بین متکلمان و حکما را یادآور شده است؛ مثلاً ایشان در ذیل حرف «ز» واژه زمان را مورد بررسی قرار داده و نوشته: زمان، در نزد متکلمان عبارت است از یک امر متجدد معلومی که معین می‌شود به‎واسطه او یک امر متجدد موهومی؛ مثلاً هرگاه کسی بگوید من اول طلوع آفتاب نزد تو می‎آیم. طلوع آفتاب امر متجدد معلوم است؛ لکن آمدن آن شخص یک امر موهومی است و وقتی‎که مقارن شود این امر موهوم با آن امر متجدد معلوم، برطرف می‌گردد آن ابهامی که در امر موهوم موجود بوده است.
    نویسنده در توضیح واژگان، گاه اختلاف بین متکلمان و حکما را یادآور شده است؛ مثلاً ایشان در ذیل حرف «ز» واژه زمان را مورد بررسی قرار داده و نوشته: زمان، در نزد متکلمان عبارت است از یک امر متجدد معلومی که معین می‌شود به‌واسطه او یک امر متجدد موهومی؛ مثلاً هرگاه کسی بگوید من اول طلوع آفتاب نزد تو می‌آیم. طلوع آفتاب امر متجدد معلوم است؛ لکن آمدن آن شخص یک امر موهومی است و وقتی‌که مقارن شود این امر موهوم با آن امر متجدد معلوم، برطرف می‌گردد آن ابهامی که در امر موهوم موجود بوده است.
    اما زمان نزد حکما عبارت است از مقدار حرکت فلک اعظم و آن‎ یک امر متصل غیر قاری است و اجزاء زمان بر سبیل اجتماع با هم موجود نمی‌شوند... میان حکما هم در خصوص زمان اختلاف است؛ بعضی اصلاً منکر وجود او می‎باشند و بعضی دیگر مثبت وجود او. در میان مثبتین هم اختلاف است که آیا زمان، جوهر است و یا عرض و اگر جوهر باشد آیا جوهر مجرد است، مانند عقول و نفوس و یا جوهر مادی است، مانند هیولا و صورت<ref>ر.ک: همان، ص118</ref>.
    اما زمان نزد حکما عبارت است از مقدار حرکت فلک اعظم و آن‎ یک امر متصل غیر قاری است و اجزاء زمان بر سبیل اجتماع با هم موجود نمی‌شوند... میان حکما هم در خصوص زمان اختلاف است؛ بعضی اصلاً منکر وجود او می‌باشند و بعضی دیگر مثبت وجود او. در میان مثبتین هم اختلاف است که آیا زمان، جوهر است و یا عرض و اگر جوهر باشد آیا جوهر مجرد است، مانند عقول و نفوس و یا جوهر مادی است، مانند هیولا و صورت<ref>ر.ک: همان، ص118</ref>.


    این رساله در دوم بهمن 1329، مهر خاتمه بر آن زده شده است<ref>ر.ک: همان، ص142</ref>.
    این رساله در دوم بهمن 1329، مهر خاتمه بر آن زده شده است<ref>ر.ک: همان، ص142</ref>.
    خط ۸۳: خط ۸۵:
    کتاب، خالی از پاورقی است.
    کتاب، خالی از پاورقی است.
    فهرست محتویات در ابتدای کتاب آمده است.
    فهرست محتویات در ابتدای کتاب آمده است.
    در پایان رساله اول و دوم، استدراکی به‎منظور تکمیل مباحث آن رساله آمده است<ref>ر.ک: همان، ص69-66 و ص85-84</ref>.
    در پایان رساله اول و دوم، استدراکی به‌منظور تکمیل مباحث آن رساله آمده است<ref>ر.ک: همان، ص69-66 و ص85-84</ref>.


    ==پانویس==
    ==پانویس==
    خط ۹۲: خط ۹۴:


    ==وابسته‌ها==
    ==وابسته‌ها==
    {{وابسته‌ها}}




    خط ۱۰۴: خط ۱۰۷:
    [[رده:عصر صاحب نظران فلسفه قرن چهارم]]
    [[رده:عصر صاحب نظران فلسفه قرن چهارم]]


    [[رده:فیلسوفان، آ–ی]]
    [[رده:کتابهای فیلسوفان، آ–ی]]


    [[رده:فارابی ابونصر محمد بن محمد، 260-339ق]]
    [[رده:فارابی ابونصر محمد بن محمد، 260-339ق]]
    [[رده: 25 آبان الی 24 آذر]]

    نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۲۱

    كنز المسائل في شرح أربع رسائل
    كنز المسائل في شرح أربع رسائل
    پدیدآوراندری، ضیاءالدین
    عنوان‌های دیگرشرح فصوص فارابي در حکمت متعاليه

    رساله در بيان حدوث زلزله و فلسفه آن

    ترجمه رساله عمر خيام در خصوص وقوع شر و خير

    رساله در اصطلاحات فلسفه
    ناشرخيام
    مکان نشرايران - تهران
    سال نشر1330ش
    چاپ1
    موضوعخیام، عمر بن ابراهیم، 432 - 517؟ق. رساله در وقوع شر و خير

    خير و شر (فلسفه اسلامی) فارابی، محمد بن محمد، 260؟ - 339ق. فصوص الحکم - نقد و تفسير فلسفه اسلامی

    زلزله
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‏BBR‎‏ ‎‏291‎‏ ‎‏/‎‏د‎‏4‎‏ک‎‏8‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    كنز المسائل في شرح أربع رسائل، گردآوری، ترجمه و تألیف چهار رساله توسط ضیاءالدین دری اصفهانی (1293-1375ق) است. این چهار رساله عبارتند از: «شرح فصوص فارابی در حکمت متعالیه»، «رساله در بیان حدوث زلزله و فلسفه آن» و «ترجمه رساله عمر خیام در خصوص خیر و شر» و «رساله در اصطلاحات فلسفه». ضیاءالدین اصفهانی، رساله اول را شرح و ترجمه نموده، رساله سوم را ترجمه و رساله دوم و چهارم را تألیف کرده است.

    ساختار

    در ابتدای هرکدام از رسائل، مقدمه‌ای توسط ضیاءالدین دری اصفهانی نوشته شده است.

    نویسنده در رساله چهارم، طی هجده باب به ترتیب حروف الفبا، اصطلاحات علم فلسفه را شرح داده است.

    گزارش محتوا

    رساله اول: شرح فصوص فارابی در حکمت متعالیه

    شارح، ابتدای این رساله را به زندگی‌نامه فارابی (260-339ق) اختصاص داده است. ایشان، از حکایت جعلی ملاقات صاحب بن عباد و فارابی سخن به میان آورده و دلایلی بر کذب بودن این حکایت مطرح نموده است. ایشان در ادامه به آثار فارابی اشاره کرده است[۱].

    شارح، انگیزه خود را درباره ترجمه و شرح این رساله چنین توضیح می‌دهد: چون آن مخدرات سراپرده حقیقت و آن فرائد لئالی ناسفته بحار معرفت و طریقت در خیام احتجاب الفاظ، مستور و در زیر نقاب کلمات و عبارات، مقصور و پوشیده بود و بر غالب شائقین به حکمت و تشنگان شراب حقیقت، واضح و هویدا نبود، لذا این‌جانب با قلت بضاعت بر خود مخمر نموده و کمر همت را استوار بسته و در بیان معضلات و عویصات او رنج و زحمت را بر خود هموار نموده و آن مطالب عالیه را از قالب الفاظ عربی خارج کرده و به الفاظ فارسی که سهل التناول است درآورده و در توضیح عبارات و تشریح مشکلات و معضلات تا آن مقدار که درخور این رساله بود، جهد وافی مبذول داشته‌ام[۲].

    عادت ایشان در این شرح چینن است که بدون اشاره به متن عربی فصوص، تمام 65 فص را ترجمه و شرح نموده است. هرچند در برخی از موارد، بخشی جزئی و کوچک از متن یک فص را آورده، سپس توضیحاتی را درباره آن متن ارائه داده است.

    ضیاءالدین دری اصفهانی برای فصوص ابتدایی، عنوانی را ذکر نکرده و فقط به شماره آن در پرانتر اشاره کرده است. در ادامه شیوه او تغییر کرده و از فص یازدهم، به‎ عنوان و موضوع آن فص اشاره کرده، سپس به شرح و توضیحاتی درباره آن می‌پردازد. ایشان، گاه یک فص را مقدمه‌ای بر فص دیگر می‌داند و یا برای توضیح هرکدام از فصوص، مقدماتی را ذکر می‌کند.

    ایشان در فص ششم چنین می‌گوید: این فص، مقدمه است برای فص هفتم. برای توضیح این فص ما محتاجیم به یک مقدمه مختصری و آن مقدمه آن است که می‌گوییم مفهومات کلیه که برای آن‌ها افراد ذهنی و یا خارجی است، بر پنچ قسم می‌باشند: جنس، فصل، نوع، عرض خاص و عرض عام. سپس به توضیح هرکدام از موارد فوق با ذکر مثال‎هایی می‌پردازد[۳].

    شارح، این شرح و ترجمه را در سوم اردیبهشت 1327ش، به پایان برده است[۴].

    رساله دوم: رساله در بیان حدوث زلزله و فلسفه آن

    نویسنده در این رساله پاسخگو به دو سؤال است:

    1. زلزله چگونه ایجاد می‌شود؟
    2. حکما می‌گویند: آنچه موجود است، خیر است و شرور امر عدمی می‌باشند؛ این چگونه است درحالی‌که زلزله جمع کثیر اطفال معصوم و مردمان بی‌گناه را به هلاکت می‌رساند؟! چرا خداوند راضی می‌شود و از وقوع آن جلوگیری نمی‌کند؟

    نویسنده برای جواب دادن به سؤال اول از چهار مقدمه استفاده می‌کند و در پایان می‌گوید: ممکن است حدوث زلزله به جهت آن است که در اعماق زمین مجاری زیادی برای آب‌هایی که در آن‌ها جاری است، گودال‎های بزرگ و عمیقی پدید آمده باشد و باطن زمین را سست و رخو ساخته؛ به‌طوری‌که باعث می‌شود که قطعات بزرگ از زمین جدا می‌گردد و در آن گودال‎ها ریزش می‌کند..[۵].

    بعد از پاسخ به سؤال اول، به سؤال دوم چنین پاسخ می‌دهد: این آب‌هایی که باعث حفره‌های بزرگ در زمین و نیز سستی آن شده است، دارای فواید بی‌شماری است که انسان و حیوان با آن زندگی و تولیدمثل می‌کنند و انسان‌ها خدا را پرستش و عبادت می‌کنند؛ پس این آب‌ها خیر محض هستند و هیچ شری در آن‌ها نیست. حال اگر پس از سال‎های عدیده در گوشه‌ای از زمین زلزله‌ای واقع شود و عده قلیلی از انسان‌ها و حیوانات به هلاکت رسند، در جنب این‌همه خیرات و عطاهای بی‌شمار هیچ است و قابل‎مقایسه نیست[۶].

    رساله سوم: ترجمه رساله عمر خیام در خصوص خیر و شر

    این رساله، ترجمه سؤال ابونصر محمد بن عبدالرحیم نسوی و جواب عمر بن ابراهیم خیام توسط ضیاءالدین دری اصفهانی است.

    سؤال مطرح‌شده چنین است که: «این همه شرور و مضاداتی که در این عالم واقع شده و می‌شود آیا ممکن‌الوجودند یا واجب‌الوجود. مسلم است که واجب‌الوجود نیستند؛ زیرا با ادله توحید ثابت و مبرهن شده است که واجب‌الوجود یکی است؛ پس ناچار ممکن‌الوجود می‌باشند و این مسئله هم مسلم است که هیچ ممکن‌الوجودی نمی‌تواند بدون سبب و علتی موجود شود، مگر اینکه به واجب‌الوجود ختم شود؛ بنابراین لازم می‌آید که واجب‌الوجود، علت و سبب پدید آمدن شرور و مضادت و فساد در عالم باشد»[۷].

    عمر خیام برای پاسخ به این سؤال، سه مقدمه را آورده است، سپس می‌گوید: اکنون‌که این مقدمات را دانستی، پی می‌بری به اینکه اگر تضاد و تنافی در موجودات ممکنه مشاهده شود، به‌واسطه جعل جاعل نیست؛ بلکه به جهت آن است که هرگاه آن موجود یافت شد تضاد بالضروره موجود خواهد شد و چون تضاد موجود شد، عدم بالضروره موجود می‌گردد و وقتی‌که عدم موجود شد بالضروره شر هم موجود می‌شود[۸].

    مترجم بعد از ذکر پاسخ عمر خیام، پاسخ ابن ‎سینا را نیز در این‌باره متذکر می‌شود[۹]، سپس می‌گوید: این نظام فعلی که در عالم وجود، موجود است، بهترین و کامل‌ترین نظام است؛ برای آنکه اگر کسی بگوید این نظام حسن نیست، در جواب او باید بگوییم: اگر نظامی بهتر و کامل‌تر از این بود آیا خدا می‌دانست و یا نمی‌دانست؟ اگر بگوید نمی‌دانست که قائل به جهل خدا شده است و اگر بگوید می‌دانست، این هم دو صورت دارد: به این صورت که وقتی‌که می‌دانست نظامی احسن از این نظام فعلی است و ایجاد نفرمود، یا می‌توانست و نکرد و یا نمی‌توانست. اگر بگوید می‌توانست و نکرد، بخل در خدا لازم می‌آید و اگر بگوید نمی‌توانست، عجز خدا لازم می‌آید. پس نسبت جهل دادن به خدا در صورت اول و نسبت بخل و عجز در دو فرض اخیر مسلماً کفر است؛ پس هرکس بگوید این نظام و روش در این عالم بد است من آن شخص را به این بیانی که گفتم کافر می‌دانم[۱۰].

    رساله چهارم: رساله در اصطلاحات فلسفه

    در این رساله اصطلاحات علم فلسفه توضیح داده شده است. بدین‌سان که برای سهولت فهم و حفظ مطالب به ترتیب حروف تهجی نگاشته شده است؛ لکن در پاره‌ای از مواضع و در برخی از مواد چون لغات با یکدیگر پیوستگی دارند و به هم مربوط هستند، برای آنکه رشته سخن گسیخته نگردد و برای طلب‎کننده حیرت دست ندهد، ناچار بقیه آن در ذیل همان حرف نخست نگاشته و تفسیر شده است؛ بنابراین واژگانی چون علت و معلول و اقسام آن، قوه و فعل، حدوث و قدم، جواهر و اعراض به دنبال یکدیگر آمده‌اند[۱۱].

    نویسنده در توضیح واژگان، گاه اختلاف بین متکلمان و حکما را یادآور شده است؛ مثلاً ایشان در ذیل حرف «ز» واژه زمان را مورد بررسی قرار داده و نوشته: زمان، در نزد متکلمان عبارت است از یک امر متجدد معلومی که معین می‌شود به‌واسطه او یک امر متجدد موهومی؛ مثلاً هرگاه کسی بگوید من اول طلوع آفتاب نزد تو می‌آیم. طلوع آفتاب امر متجدد معلوم است؛ لکن آمدن آن شخص یک امر موهومی است و وقتی‌که مقارن شود این امر موهوم با آن امر متجدد معلوم، برطرف می‌گردد آن ابهامی که در امر موهوم موجود بوده است. اما زمان نزد حکما عبارت است از مقدار حرکت فلک اعظم و آن‎ یک امر متصل غیر قاری است و اجزاء زمان بر سبیل اجتماع با هم موجود نمی‌شوند... میان حکما هم در خصوص زمان اختلاف است؛ بعضی اصلاً منکر وجود او می‌باشند و بعضی دیگر مثبت وجود او. در میان مثبتین هم اختلاف است که آیا زمان، جوهر است و یا عرض و اگر جوهر باشد آیا جوهر مجرد است، مانند عقول و نفوس و یا جوهر مادی است، مانند هیولا و صورت[۱۲].

    این رساله در دوم بهمن 1329، مهر خاتمه بر آن زده شده است[۱۳].

    وضعیت کتاب

    کتاب، خالی از پاورقی است. فهرست محتویات در ابتدای کتاب آمده است. در پایان رساله اول و دوم، استدراکی به‌منظور تکمیل مباحث آن رساله آمده است[۱۴].

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، ص3-1
    2. ر.ک: همان، ص4-3
    3. ر.ک: متن کتاب، ص15-14
    4. ر.ک: همان، ص65
    5. همان، ص73
    6. ر.ک: همان، ص74
    7. ر.ک: همان، ص76
    8. ر.ک: همان، ص80
    9. ر.ک: همان، ص82-81
    10. ر.ک: همان، ص83
    11. ر.ک: همان، ص86
    12. ر.ک: همان، ص118
    13. ر.ک: همان، ص142
    14. ر.ک: همان، ص69-66 و ص85-84

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها