تاريخ الفلاسفة: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    جز (جایگزینی متن - '}} '''' به '}} '''')
    خط ۲۶: خط ۲۶:
    | شابک =977-341-346-2
    | شابک =977-341-346-2
    | تعداد جلد =1
    | تعداد جلد =1
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =8481
    | کتابخانۀ دیجیتال نور =14479
    | کتابخوان همراه نور =14479
    | کتابخوان همراه نور =14479
    | کد پدیدآور =
    | کد پدیدآور =
    خط ۳۲: خط ۳۲:
    | پیش از =
    | پیش از =
    }}
    }}


    '''تاريخ الفلاسفة'''، اثر [[طالس|طالیس ملیطی (طالس ملطی)]]، کتابی است با موضوع تاریخ فلسفه (فلسفه یونان) که [[حسين، عبدالله|سید عبدالله حسین]]، آن را از فرانسه به عربی ترجمه کرده است. در این اثر شاهد معرفی بیست‌وشش نفر از فیلسوفان یونان باستان از زمان [[طالس|طالیس (طالس)]] تا زنون (زینون) هستیم.
    '''تاريخ الفلاسفة'''، اثر [[طالس|طالیس ملیطی (طالس ملطی)]]، کتابی است با موضوع تاریخ فلسفه (فلسفه یونان) که [[حسين، عبدالله|سید عبدالله حسین]]، آن را از فرانسه به عربی ترجمه کرده است. در این اثر شاهد معرفی بیست‌وشش نفر از فیلسوفان یونان باستان از زمان [[طالس|طالیس (طالس)]] تا زنون (زینون) هستیم.

    نسخهٔ ‏۱۰ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۰:۰۳

    تاريخ الفلاسفة
    تاريخ الفلاسفة
    پدیدآورانطالس (نویسنده) حسين، عبدالله (مترجم)
    ناشرمکتبة الثقافةالدينية
    مکان نشرمصر - قاهره
    سال نشرمجلد1: 1428ق ,
    چاپ1
    شابک977-341-346-2
    موضوعفلسفه قديم - تاريخ

    فلسفه يوناني - تاريخ

    فلسفه يوناني - سرگذشت‌نامه

    فيلسوفان قديم - سرگذشت‌نامه
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏B‎‏ ‎‏168‎‏ ‎‏/‎‏م‎‏8‎‏ت‎‏2
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf


    تاريخ الفلاسفة، اثر طالیس ملیطی (طالس ملطی)، کتابی است با موضوع تاریخ فلسفه (فلسفه یونان) که سید عبدالله حسین، آن را از فرانسه به عربی ترجمه کرده است. در این اثر شاهد معرفی بیست‌وشش نفر از فیلسوفان یونان باستان از زمان طالیس (طالس) تا زنون (زینون) هستیم.

    ساختار

    کتاب، دارای مقدمه و محتوای مطالب ضمن فصول متعدد است.

    گزارش محتوا

    مترجم در مقدمه پس از خطبه‌ای که در آن حمد الهی کرده و بر پیامبر اسلام(ص) و خاندان ایشان(ع) درود ‎فرستاده، می‌نویسد: چون همت وزیر اعظم مصر (آن عزیز مفخم و صاحب عزّت والا که امثال کسری و قیصر از کار او عاجزند)، به احیای ممالک اسلامی و اخراج آنها از حوزه جهالت به حوزه دانش تعلق گرفت، تمام تلاشش را در این راه به‌کار گرفت و گروهی را به سرزمین‌های فرنگ فرستاد و آنان انبوهی از لغات و فنون و علوم فرنگیان را فراگرفتند و مترجمان همواره این علوم را ترجمه می‌کنند و من هم از کسانی هستم که فرانسوی را آموخته‌ام و ازاین‌رو سعی کردم همتم را در کسب رضایت او بگمارم و شروع به ترجمه تاریخ فلاسفه یونان کردم که در فرنگ کتاب مهمی است.[۱].

    وی متذکر می‌شود که در هنگام ترجمه این اثر، در مدرسه زبان‌ها در ازبکیه مشغول بوده است و در حل مشکلات کتاب و نوشتن ترجمه از مدیر آن مدرسه کمک می‌گرفته است. این ترجمه، همچنین به تصحیح مدرسین آنجا هم رسیده است.[۲].

    سید عبدالله حسین در بخش توضیح درباره طالس ملطی می‌نویسد: او در سال اول از المپیاد سی‌وپنج؛ یعنی ششصدوچهل سال قبل از میلاد مسیح به دنیا آمد (زیرا مدت زمانی المپیاد هر چهار سال یک بار بوده است) و در المپیاد پنجاه‌وهشت از دنیا رفت. وی نودودو سال عمر کرد. طالس از نوادگان قورموس بن اوجنور، از اهالی شهرهای صور شام بود و علت انتقال اجداد وی به ملط که بعدها زادگاه طالس شد، ظلم و ستم حاکمان آن شهرها بود[۳].

    وی سپس به سفرهای علمی طالس، تولی منصب قضاوت در ملط، سفر به مصر، آموختن علوم متفاوت از قسیسین در آن دیار، به‌ویژه هندسه و ستاره‌شناسی و... می‌پردازد. طالس، پس از بازگشت از مصر به ملط، کنج عزلت گزید و درباره ستارگان و هیئت و... اندیشه کرد. وی همسری اختیار نکرد. البته برخی هم معتقدند وی در اواخر عمر همسری اختیار کرد. وی در علم هیئت تا جایی پیشرفت کرد که می‌توانست حدس بزند که چه سالی میوه‌های درختان بیشتر است و چه سالی قحطی خواهد آمد. وی در یک سال، تمامی میوه‌های زیتون را قبل از رسیدن روی درخت خرید و آن سال آن درختان بار فراوانی دادند. وی سود زیادی برد، ولی از آنجا که اهل طمع نبود آن سود را میان تمامی تاجران شهر ملیطه تقسیم کرد[۴].

    طالس، همواره خدا را به‌خاطر سه چیز شکر می‌کرد:

    1. اینکه خداوند وی را از ذوی‌العقول قرار داده، نه از بهائم؛
    2. اینکه مرد است، نه زن؛
    3. اینکه از رومیان است، نه از بربرها.

    از نظر طالس، عالم نه اول دارد و نه آخر [یعنی ازلی و ابدی است] و در تمامی زمان‌ها بر همین حالتی که الآن دارد بوده است. او از میان رومیان، اولین کسی است که قائل به غیر فانی بودن ارواح؛ یعنی ازلی و ابدی بودن آنها شده است. او معتقد بود، بزرگ‎ترین اشیا، مکان است؛ زیرا تمام موجودات را در بر گرفته است. قوی‌ترین انگیزه از نظر طالس، حاجت است؛ زیرا انسان برای برآورده ساختن حاجتش هر مشقتی را بر جان می‌خرد و سریع‎ترین اشیا، عقل است؛ زیرا در طرفة‎العینی می‌تواند دور جهان بچرخد[۵].

    نویسنده درباره افلاطون می‌نویسد: او در سال اول از المپیاد هشتادوهشت به دنیا آمد و در سال اول المپیاد متمم صدوهشت از دنیا رفت و هشتادویک سال عمر کرد. به او لقب الهی می‌دادند و از مشهورترین خانواده‌های اثینا بود؛ او از طرف پدرش اریسطون، به قدروس منسوب بود و از جهت مادرش بیریقتبون، به سولون. ابتدا وی را ارسطوقلیس نام نهادند، ولی هنگامی که بزرگ شد و صاحب قدی بلند و هیکلی درشت و پیشانی عریض و شانه‌های پهنی شد، او را افلاطون نامیدند و به این نام مشهور شد[۶].

    وی سپس از سفرهای او و آموزش‌های علمی‌اش یاد می‌کند. افلاطون در مدت زندگی‌اش مجرد زیست، ولی همواره عفت و قناعت پیشه می‌کرد. او کم می‌خندید و بر نفسش مسلط بود... او طبعی سودایی داشت و بسیار اهل اندیشه و تأمل بود. وی شاگردان زیادی داشت و از جمله آنان هستند: اسبوسیس بن اخته، بوتونه همسر اوریمندون، زنقراطس قلسدونی و ارسطو و..[۷].

    افلاطون به آموختن هندسه بسیار اهمیت می‌داد و آموختن این علم را برای آموزش فلسفه لازم می‌دانست. او بر سردر آکادمی نوشته بود: کسی که در هندسه مهارت ندارد به اینجا وارد نشود[۸].

    از نظر نویسنده، کتاب‌های افلاطون را به اعتباری می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

    1. دسته اول، در رد شبهه‌های سوفسطائیان؛
    2. دسته دوم، در چگونگی آموزش جوانان؛
    3. دسته سوم، آثاری که مختص کسانی است که به سن رجولیت رسیده‌اند.

    از لحاظ دیگر، این آثار به دو دسته تقسیم می‌گردند:

    1. بخش اول، مخاطباتی که آنها را از خودش حکایت می‌کند؛
    2. بخش دوم، آنچه از زبان دیگر فلاسفه، مانند سقراط و زنون و غیره حکایت می‌نماید[۹].

    افلاطون، اندیشه‌هایش را از عقاید سه تن از فیلسوفان گردآوری کرده است؛ وی در طبیعیات و محسوسات از هرقلیتس، در ماوراء طبیعیات و عقلیات از فیثاغورث و در قوانین و آداب از سقراط پیروی کرده است. بنا بر قول لوطرقس، افلاطون به سه اصل اعتقاد دارد: اله و ماده و ادراک؛ اله شبیه عقل العقول است، ماده شبیه سبب اول تولد و فساد است و ادراک همچون جوهری روحانی قائم به ذات اله است..[۱۰].

    برخی معتقدند که افلاطون، خداوند حقیقی را می‌شناخته است و این امر یا به علت قوت ذهن او بوده، یا به دلیل اینکه به کتاب‌های عبرانی‌ها دسترسی پیدا کرده بوده است. نویسنده این امر را نمی‌پذیرد و اعتقاد افلاطون به آلهه سه‌گانه والا، متوسط و سفلی را برای این امر شاهد می‌آورد[۱۱].

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب کتاب، در انتهای آن ذکر شده است. مترجم، حاصل تلاشش را به جناب «بیک»، ناظر همه مدارس در ازبکیه، تقدیم کرده است.[۱۲].

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه کتاب، ص3
    2. ر.ک: همان
    3. ر.ک: متن کتاب، ص5
    4. ر.ک: همان، ص5-7
    5. ر.ک: همان، 7-8
    6. ر.ک: همان، 109
    7. ر.ک: همان، 109-112
    8. ر.ک: همان، ص113
    9. ر.ک: همان، 113-114
    10. ر.ک: همان، 114
    11. ر.ک: همان
    12. ر.ک: مقدمه کتاب، ص4

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.


    وابسته‌ها