ابن انباری، محمد بن قاسم: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'براى' به 'برای') |
جز (جایگزینی متن - 'يك' به 'یک') |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
'''ابن انبارى، ابوبكر محمد بن قاسم انبارى'''، (271 ق-) نحوى، لغتشناس، مفسر و عالم به علم قرائات بوده است. وى را گاه انبارى مىخوانند، اما غالباً لفظ ابن را بر آن مىافزايند؛ شايد بيشتر به آن جهت كه از پدر، ابومحمد قاسم بن محمد انبارى بازشناخته شود؛ زيرا ابومحمد نيز چون فرزند، خود مردى اديب و دانشمند بود و چندين کتاب داشته كه نام برخى از آنها با نام کتابهاى ابوبكر مشابه است. | '''ابن انبارى، ابوبكر محمد بن قاسم انبارى'''، (271 ق-) نحوى، لغتشناس، مفسر و عالم به علم قرائات بوده است. وى را گاه انبارى مىخوانند، اما غالباً لفظ ابن را بر آن مىافزايند؛ شايد بيشتر به آن جهت كه از پدر، ابومحمد قاسم بن محمد انبارى بازشناخته شود؛ زيرا ابومحمد نيز چون فرزند، خود مردى اديب و دانشمند بود و چندين کتاب داشته كه نام برخى از آنها با نام کتابهاى ابوبكر مشابه است. | ||
وى در 11 رجب 271ق، احتمالاً در بغداد زاده شد. او در كودكى نزد پدر و نيز نزد ابوجعفر احمد بن عبيد، ادب آموخت، سپس نزد مشاهير ادب و لغت و علوم قرآنى و حديث چون اسماعيل بن اسحاق قاضى، كديمى و ثعلب به تكميل معلومات خود پرداخت. او به يمن حافظه نيرومند توانست بهسرعت در كار علم سرآمد گردد و چنان شد كه در زمان حيات پدر (يعنى پيش از 33 سالگى خود او) در همان مسجدى كه محل تدريس وى بود، او نيز گوشهاى برگزيد و به تدريس پرداخت. ظاهراً وى را كارى جز درس، خواه در مساجد و خواه در مجالسى كه خود تشكيل مىداد، نبود. تنها در اواخر عمر، زمانى كه شهرت فراگيرى كسب كرده بود، به دربار خليفه «الراضي» راه يافت و ظاهراً آموزگارى فرزندان او را به عهده گرفت. خليفه به او عنايت تمام داشت، چنانكه عادت بر آن جارى شده بود كه بر خوان خليفه نشيند و خادمان نيز مىدانستند كه خوراك خاص وى چيست و چه زمان آشاميدنى او را بايد تقديم كرد. | وى در 11 رجب 271ق، احتمالاً در بغداد زاده شد. او در كودكى نزد پدر و نيز نزد ابوجعفر احمد بن عبيد، ادب آموخت، سپس نزد مشاهير ادب و لغت و علوم قرآنى و حديث چون اسماعيل بن اسحاق قاضى، كديمى و ثعلب به تكميل معلومات خود پرداخت. او به يمن حافظه نيرومند توانست بهسرعت در كار علم سرآمد گردد و چنان شد كه در زمان حيات پدر (يعنى پيش از 33 سالگى خود او) در همان مسجدى كه محل تدريس وى بود، او نيز گوشهاى برگزيد و به تدريس پرداخت. ظاهراً وى را كارى جز درس، خواه در مساجد و خواه در مجالسى كه خود تشكيل مىداد، نبود. تنها در اواخر عمر، زمانى كه شهرت فراگيرى كسب كرده بود، به دربار خليفه «الراضي» راه يافت و ظاهراً آموزگارى فرزندان او را به عهده گرفت. خليفه به او عنايت تمام داشت، چنانكه عادت بر آن جارى شده بود كه بر خوان خليفه نشيند و خادمان نيز مىدانستند كه خوراك خاص وى چيست و چه زمان آشاميدنى او را بايد تقديم كرد. یک بار هم وى در بازار دل به كنيزكى سپرد؛ خليفه بىدرنگ آن كنيزك را خريده به خانه او روانه ساخت. | ||
آنچه بيش از همه نظر [[خطيب بغدادى]] و نویسندگان بعد از او را جلب كرده، حافظه تواناى اوست. خطيب از قول ابوعلى قالى نقل مىكند كه ابن انبارى 300 هزار شاهد شعرى برای قرآن از حفظ داشت. كسانى كه در محضر درس او بودهاند، گفتهاند كه وى در مجالس درس منحصراً بر حافظه اعتماد داشت و هرگز از دفتر و کتاب املا نمىكرد. روزى كه بيمار شده بود، پدرش را سخت نگران ديدند. چون سبب را پرسيدند، به کتابخانه مفصل فرزند اشاره كرد و گفت از برای كسى كه اين همه کتاب از بر دارد، چگونه نگران نباشد. | آنچه بيش از همه نظر [[خطيب بغدادى]] و نویسندگان بعد از او را جلب كرده، حافظه تواناى اوست. خطيب از قول ابوعلى قالى نقل مىكند كه ابن انبارى 300 هزار شاهد شعرى برای قرآن از حفظ داشت. كسانى كه در محضر درس او بودهاند، گفتهاند كه وى در مجالس درس منحصراً بر حافظه اعتماد داشت و هرگز از دفتر و کتاب املا نمىكرد. روزى كه بيمار شده بود، پدرش را سخت نگران ديدند. چون سبب را پرسيدند، به کتابخانه مفصل فرزند اشاره كرد و گفت از برای كسى كه اين همه کتاب از بر دارد، چگونه نگران نباشد. | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
از ابن انبارى درباره مقدار علمى كه در خاطر داشت، پرسيدند؟ جواب داد: 13 صندوق کتاب. نيز گفتهاند كه 120 تفسير قرآن را با سلسله سند از حفظ داشت. در خانه فرزندان خليفه «الراضي»، كنيزكى از او تعبير خواب خود را پرسيد، وى كه از تعبير رؤيا اطلاعى نداشت، پاسخى به كنيزك نداد، اما همان شب «کتاب کرمانى» را حفظ كرد و فردا پاسخ مناسب گفت. او خود بر اين استعداد خداداده آگاه بود و هيچ شيء خوشبویى را عطرآگينتر از علمى كه در سينه داشت، نمىدانست. نيز برای نيرومند نگاه داشتن حافظه خود دشوارىها بر خود هموار مىداشت؛ بر سر خوان خليفه جز غذاى ناچيزى كه خاص خود او بود، نمىخورد و آب جز در وقت معين، آن هم از خمره نمىآشاميد. چون علت اين رياضتكشى را از او سؤال كردند، پاسخ داد كه از جهت نگهدارى حافظه است. روزى ديگر، چون كنيزكى كه در بازار دل از او ربوده بود، به فرمان خليفه، نزد او رفت، وى دريافت كه كنيزك خاطر او را از دانش به خویشتن مشغول داشته است. همان دم فرمان داد او را نزد بردهفروش باز برند. | از ابن انبارى درباره مقدار علمى كه در خاطر داشت، پرسيدند؟ جواب داد: 13 صندوق کتاب. نيز گفتهاند كه 120 تفسير قرآن را با سلسله سند از حفظ داشت. در خانه فرزندان خليفه «الراضي»، كنيزكى از او تعبير خواب خود را پرسيد، وى كه از تعبير رؤيا اطلاعى نداشت، پاسخى به كنيزك نداد، اما همان شب «کتاب کرمانى» را حفظ كرد و فردا پاسخ مناسب گفت. او خود بر اين استعداد خداداده آگاه بود و هيچ شيء خوشبویى را عطرآگينتر از علمى كه در سينه داشت، نمىدانست. نيز برای نيرومند نگاه داشتن حافظه خود دشوارىها بر خود هموار مىداشت؛ بر سر خوان خليفه جز غذاى ناچيزى كه خاص خود او بود، نمىخورد و آب جز در وقت معين، آن هم از خمره نمىآشاميد. چون علت اين رياضتكشى را از او سؤال كردند، پاسخ داد كه از جهت نگهدارى حافظه است. روزى ديگر، چون كنيزكى كه در بازار دل از او ربوده بود، به فرمان خليفه، نزد او رفت، وى دريافت كه كنيزك خاطر او را از دانش به خویشتن مشغول داشته است. همان دم فرمان داد او را نزد بردهفروش باز برند. | ||
وى در عين دانشمندى، سخت پارسا بود و به گناهى و حرامى آلوده نشد، در كار تدريس فروتنى بسيار نشان مىداد. در مجالس درس او كه بيشتر در باب لغت و نحو و اخبار بود، بسيارى چون ابوسعيد دبيلى و [[دارقطنی، علی بن عمر|دارقطنى]] حضور مىيافتند. | وى در عين دانشمندى، سخت پارسا بود و به گناهى و حرامى آلوده نشد، در كار تدريس فروتنى بسيار نشان مىداد. در مجالس درس او كه بيشتر در باب لغت و نحو و اخبار بود، بسيارى چون ابوسعيد دبيلى و [[دارقطنی، علی بن عمر|دارقطنى]] حضور مىيافتند. یک بار [[دارقطنی، علی بن عمر|دارقطنى]] در درس او - كه روزهاى جمعه املا مىشد - لغزشى يافت و در پایان درس آن را به نویسنده امالى او گوشزد كرد. جمعه بعد ابن انبارى، اشتباه را اصلاح كرد و در همان مجلس [[دارقطنی، علی بن عمر|دارقطنى]] جوان را ارج نهاد. گویند وى امالى خود را معمولاً با قطعه شعرى از ابن ابىاميه كه او را بسيار دوست مىداشت، ختم مىكرد. در منابع به بيمارى پایان عمر و ديدار سنان بن ثابت طبيب از او اشاره شده است. چون از علت ناتوانى او سؤال كردند، گفت كه هر جمعه 10 هزار ورق يا هفتهاى 20 هزار مىخوانده است. بعيد نيست كه اين داستان شگفت را در تأييد علم و بهخصوص هوش خارقالعاده او ساخته باشند. | ||
ابن انبارى روز عيد اضحى سال 328ق، درگذشت و او را در خانه خودش به خاک سپردند. از مذهب او، بااينكه به كار تفسير و قرائت قرآن نيز مىپرداخت، خبر دقيقى نداريم، جز اينكه [[ابن ابییعلی، محمد بن ابییعلی|ابن ابىيعلى]] وى را در «[[طبقات الحنابلة]]» خویش آورده و به قول خود او بر حنبلى بودنش استشهاد مىكرده است. | ابن انبارى روز عيد اضحى سال 328ق، درگذشت و او را در خانه خودش به خاک سپردند. از مذهب او، بااينكه به كار تفسير و قرائت قرآن نيز مىپرداخت، خبر دقيقى نداريم، جز اينكه [[ابن ابییعلی، محمد بن ابییعلی|ابن ابىيعلى]] وى را در «[[طبقات الحنابلة]]» خویش آورده و به قول خود او بر حنبلى بودنش استشهاد مىكرده است. | ||
ابن انبارى را | ابن انبارى را یکى از بزرگترين يا حتى بزرگترين نحوشناس مكتب كوفه دانستهاند. وى در زمانى مىزيست كه نزاع ميان دو مكتب نحوى بصره و كوفه به اوج رسيده بود و گاه نيز از حد نزاع علمى، به مشاجره سياسى كشيده مىشد. | ||
==آثار== | ==آثار== |
نسخهٔ ۲۳ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۴:۴۸
نام | ابن انباری، محمد بن قاسم |
---|---|
نامهای دیگر | ابن الانباری، محمد بن القاسم
انباری، محمد بن قاسم ابن الانباری، ابیبکر محمد بن القاسم |
نام پدر | قاسم |
متولد | 11 رجب 271ق |
محل تولد | بغداد |
رحلت | 328 ق |
اساتید | اسماعيل بن اسحاق قاضى،
كديمى ثعلب |
برخی آثار | إيضاح الوقف و الإبتداء في كتاب الله عزوجل |
کد مؤلف | AUTHORCODE2180AUTHORCODE |
ابن انبارى، ابوبكر محمد بن قاسم انبارى، (271 ق-) نحوى، لغتشناس، مفسر و عالم به علم قرائات بوده است. وى را گاه انبارى مىخوانند، اما غالباً لفظ ابن را بر آن مىافزايند؛ شايد بيشتر به آن جهت كه از پدر، ابومحمد قاسم بن محمد انبارى بازشناخته شود؛ زيرا ابومحمد نيز چون فرزند، خود مردى اديب و دانشمند بود و چندين کتاب داشته كه نام برخى از آنها با نام کتابهاى ابوبكر مشابه است.
وى در 11 رجب 271ق، احتمالاً در بغداد زاده شد. او در كودكى نزد پدر و نيز نزد ابوجعفر احمد بن عبيد، ادب آموخت، سپس نزد مشاهير ادب و لغت و علوم قرآنى و حديث چون اسماعيل بن اسحاق قاضى، كديمى و ثعلب به تكميل معلومات خود پرداخت. او به يمن حافظه نيرومند توانست بهسرعت در كار علم سرآمد گردد و چنان شد كه در زمان حيات پدر (يعنى پيش از 33 سالگى خود او) در همان مسجدى كه محل تدريس وى بود، او نيز گوشهاى برگزيد و به تدريس پرداخت. ظاهراً وى را كارى جز درس، خواه در مساجد و خواه در مجالسى كه خود تشكيل مىداد، نبود. تنها در اواخر عمر، زمانى كه شهرت فراگيرى كسب كرده بود، به دربار خليفه «الراضي» راه يافت و ظاهراً آموزگارى فرزندان او را به عهده گرفت. خليفه به او عنايت تمام داشت، چنانكه عادت بر آن جارى شده بود كه بر خوان خليفه نشيند و خادمان نيز مىدانستند كه خوراك خاص وى چيست و چه زمان آشاميدنى او را بايد تقديم كرد. یک بار هم وى در بازار دل به كنيزكى سپرد؛ خليفه بىدرنگ آن كنيزك را خريده به خانه او روانه ساخت.
آنچه بيش از همه نظر خطيب بغدادى و نویسندگان بعد از او را جلب كرده، حافظه تواناى اوست. خطيب از قول ابوعلى قالى نقل مىكند كه ابن انبارى 300 هزار شاهد شعرى برای قرآن از حفظ داشت. كسانى كه در محضر درس او بودهاند، گفتهاند كه وى در مجالس درس منحصراً بر حافظه اعتماد داشت و هرگز از دفتر و کتاب املا نمىكرد. روزى كه بيمار شده بود، پدرش را سخت نگران ديدند. چون سبب را پرسيدند، به کتابخانه مفصل فرزند اشاره كرد و گفت از برای كسى كه اين همه کتاب از بر دارد، چگونه نگران نباشد.
از ابن انبارى درباره مقدار علمى كه در خاطر داشت، پرسيدند؟ جواب داد: 13 صندوق کتاب. نيز گفتهاند كه 120 تفسير قرآن را با سلسله سند از حفظ داشت. در خانه فرزندان خليفه «الراضي»، كنيزكى از او تعبير خواب خود را پرسيد، وى كه از تعبير رؤيا اطلاعى نداشت، پاسخى به كنيزك نداد، اما همان شب «کتاب کرمانى» را حفظ كرد و فردا پاسخ مناسب گفت. او خود بر اين استعداد خداداده آگاه بود و هيچ شيء خوشبویى را عطرآگينتر از علمى كه در سينه داشت، نمىدانست. نيز برای نيرومند نگاه داشتن حافظه خود دشوارىها بر خود هموار مىداشت؛ بر سر خوان خليفه جز غذاى ناچيزى كه خاص خود او بود، نمىخورد و آب جز در وقت معين، آن هم از خمره نمىآشاميد. چون علت اين رياضتكشى را از او سؤال كردند، پاسخ داد كه از جهت نگهدارى حافظه است. روزى ديگر، چون كنيزكى كه در بازار دل از او ربوده بود، به فرمان خليفه، نزد او رفت، وى دريافت كه كنيزك خاطر او را از دانش به خویشتن مشغول داشته است. همان دم فرمان داد او را نزد بردهفروش باز برند.
وى در عين دانشمندى، سخت پارسا بود و به گناهى و حرامى آلوده نشد، در كار تدريس فروتنى بسيار نشان مىداد. در مجالس درس او كه بيشتر در باب لغت و نحو و اخبار بود، بسيارى چون ابوسعيد دبيلى و دارقطنى حضور مىيافتند. یک بار دارقطنى در درس او - كه روزهاى جمعه املا مىشد - لغزشى يافت و در پایان درس آن را به نویسنده امالى او گوشزد كرد. جمعه بعد ابن انبارى، اشتباه را اصلاح كرد و در همان مجلس دارقطنى جوان را ارج نهاد. گویند وى امالى خود را معمولاً با قطعه شعرى از ابن ابىاميه كه او را بسيار دوست مىداشت، ختم مىكرد. در منابع به بيمارى پایان عمر و ديدار سنان بن ثابت طبيب از او اشاره شده است. چون از علت ناتوانى او سؤال كردند، گفت كه هر جمعه 10 هزار ورق يا هفتهاى 20 هزار مىخوانده است. بعيد نيست كه اين داستان شگفت را در تأييد علم و بهخصوص هوش خارقالعاده او ساخته باشند.
ابن انبارى روز عيد اضحى سال 328ق، درگذشت و او را در خانه خودش به خاک سپردند. از مذهب او، بااينكه به كار تفسير و قرائت قرآن نيز مىپرداخت، خبر دقيقى نداريم، جز اينكه ابن ابىيعلى وى را در «طبقات الحنابلة» خویش آورده و به قول خود او بر حنبلى بودنش استشهاد مىكرده است.
ابن انبارى را یکى از بزرگترين يا حتى بزرگترين نحوشناس مكتب كوفه دانستهاند. وى در زمانى مىزيست كه نزاع ميان دو مكتب نحوى بصره و كوفه به اوج رسيده بود و گاه نيز از حد نزاع علمى، به مشاجره سياسى كشيده مىشد.
آثار
- الأضداد؛
- کتاب شرح الألفات؛
- مختصر في ذكر الألفات؛
- إيضاح الوقف و الابتداء في کتاب الله عز و جل؛
- الزاهر في معاني كلمات الناس؛
- شرح خطبة عائشة أمالمؤمنين في أبيها؛
- شرح القصائد السبع الطوال الجاهليات؛
- رسالة في سبب وضع النحو؛
- شرح الأصمعيات؛
- شرح بانت سعاد؛
- قصيدة في مشكل اللغة و شرحها.
پارهاى كتب نيز به ايشان منسوب است، از قبيل: «أدب الكاتب» (كه ابن انبارى آن را ناتمام گذاشت)، «الأمالي»، «الأمثال»، «تفسير الصحابة»، «الرد على من خالف مصحف العامة»، «رسالة المشكل رداً على ابن قتيبة»، «شرح الكافي»، «ضمائر القرآن»، «غريب الحديث»، «غريب الغريب النبوی»، «الكافي في النحو»، «اللامات»، «المجالس يا المجالسات»، «المشكل في معاني القرآن» (ظاهراً بهجز رسالة المشكل است)، «المقصور و الممدود»، «الموضح في النحو»، «نقض مسائل ابن شنبوذ»، «الهائات في کتاب الله عز و جل»، «الهجاء»، «الهمزة» (كه شايد همان الألفات باشد)، «الواضح في النحو»[۱].
پانویس
- ↑ آذرنوش، آذرتاش، ج 3، ص46 - 49
منابع مقاله
آذرنوش، آذرتاش، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374