۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '== وابستهها ==' به '==وابستهها==') |
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
#:حتى علماى اخلاق هم كه تدوين اين علم كردند، يا به طريق علمى - فلسفى بحث و تفتيش كردند، مثل كتاب شريف «طهارة الأعراق» محقق بزرگ [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكويه]] و كتاب شريف «[[اخلاق ناصری]]» تأليف حكيم متأله و فيلسوف متبحر افضل المتأخرين نصير الملة والدين - قدّس اللّه نفسه الزكية - و بسيارى از قسمتهاى كتاب «إحياء العلوم» [[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]] - و اين نحو تأليف علمى را در تصفيه اخلاق و تهذيب باطن تأثيرى بسزا نيست، اگر نگوييم اصلا و رأسا نيست. | #:حتى علماى اخلاق هم كه تدوين اين علم كردند، يا به طريق علمى - فلسفى بحث و تفتيش كردند، مثل كتاب شريف «طهارة الأعراق» محقق بزرگ [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكويه]] و كتاب شريف «[[اخلاق ناصری]]» تأليف حكيم متأله و فيلسوف متبحر افضل المتأخرين نصير الملة والدين - قدّس اللّه نفسه الزكية - و بسيارى از قسمتهاى كتاب «إحياء العلوم» [[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]] - و اين نحو تأليف علمى را در تصفيه اخلاق و تهذيب باطن تأثيرى بسزا نيست، اگر نگوييم اصلا و رأسا نيست. | ||
#:كتاب «إحياء العلوم» كه تمام فضلا او را به مدح و ثنا ياد مىكنند و او را بدء و ختم علم اخلاق مىپندارند، به نظر نويسنده در اصلاح اخلاق و قلع ماده فساد و تهذيب باطن كمكى نمىكند. | #:كتاب «إحياء العلوم» كه تمام فضلا او را به مدح و ثنا ياد مىكنند و او را بدء و ختم علم اخلاق مىپندارند، به نظر نويسنده در اصلاح اخلاق و قلع ماده فساد و تهذيب باطن كمكى نمىكند. | ||
#:بالجمله... اخلاق علمى و تاريخى و همين طور تفسير ادبى و علمى و شرح احاديث بدين منوال از مقصد و مقصود دور افتادن و تبعيد قريب نمودن است. نويسنده را عقيده آن است كه مهم در علم اخلاق و شرح احاديث مربوطه به آن يا تفسير آيات شريفه راجعه به آن، آن است كه نويسنده آن، با ابشار و تنذير و موعظت و نصيحت و تذكر دادن و يادآورى كردن، هريك از مقاصد خود را در نفوس جايگزين كند؛ بهعبارتديگر، كتاب اخلاق، موعظه كتبيه بايد باشد و خود معالجه كند دردها و عيبها را نه آنكه راه علاج نشان دهد. ريشههاى اخلاق را فهماندن و راه علاج نشان دادن، يك نفر را به مقصد نزدیک | #:بالجمله... اخلاق علمى و تاريخى و همين طور تفسير ادبى و علمى و شرح احاديث بدين منوال از مقصد و مقصود دور افتادن و تبعيد قريب نمودن است. نويسنده را عقيده آن است كه مهم در علم اخلاق و شرح احاديث مربوطه به آن يا تفسير آيات شريفه راجعه به آن، آن است كه نويسنده آن، با ابشار و تنذير و موعظت و نصيحت و تذكر دادن و يادآورى كردن، هريك از مقاصد خود را در نفوس جايگزين كند؛ بهعبارتديگر، كتاب اخلاق، موعظه كتبيه بايد باشد و خود معالجه كند دردها و عيبها را نه آنكه راه علاج نشان دهد. ريشههاى اخلاق را فهماندن و راه علاج نشان دادن، يك نفر را به مقصد نزدیک نكند و يك قلب ظلمانى را نور ندهد و يك خلق فاسد را اصلاح ننمايد. | ||
#:كتاب اخلاق آن است كه به مطالعه آن، نفس قاسى، نرم و غير مهذب، مهذب و ظلمانى، نورانى شود و آن، به آن است كه عالم در ضمن راهنمايى، راهبر و در ضمن ارائه علاج، معالج باشد و كتاب، خود، دواى درد باشد نه نسخه دوانما. طبيب روحانى بايد كلامش حكم دوا داشته باشد نه حكم نسخه و اين كتب مذكوره، نسخه هستند نه دوا، بلكه اگر جرأت بود مىگفتم: «نسخه بودن بعضى از آنها نيز مشکوک | #:كتاب اخلاق آن است كه به مطالعه آن، نفس قاسى، نرم و غير مهذب، مهذب و ظلمانى، نورانى شود و آن، به آن است كه عالم در ضمن راهنمايى، راهبر و در ضمن ارائه علاج، معالج باشد و كتاب، خود، دواى درد باشد نه نسخه دوانما. طبيب روحانى بايد كلامش حكم دوا داشته باشد نه حكم نسخه و اين كتب مذكوره، نسخه هستند نه دوا، بلكه اگر جرأت بود مىگفتم: «نسخه بودن بعضى از آنها نيز مشکوک است»<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13779/1/11 ر.ک: همان، ص11-13]</ref> | ||
#نويسنده در سرتاسر كتاب، خواننده را به هدف اصلى تحصيل علوم دينى، كه معرفت اللّه و حصول حقيقت توحيد در قلب است، متذكر مىسازد؛ چنانكه مىنويسد: «حكيم وقتى الهى و عالم هنگامى ربانى و روحانى شود كه علمش الهى و ربانى شود و اگر علمى از توحيد و تجريد فرضا بحث كند، ولى حقطلبى و خداخواهى او را به اين بحث نكشانده باشد، بلكه خود علم و فنون بديعه آن، بلكه نفس و جلوههاى آن، او را دعوت كرده باشد، علمش آيت و نمونه و نشانه نيست و حكمتش الهيه نيست، بلكه نفسانيه و طبیعیه است. | #نويسنده در سرتاسر كتاب، خواننده را به هدف اصلى تحصيل علوم دينى، كه معرفت اللّه و حصول حقيقت توحيد در قلب است، متذكر مىسازد؛ چنانكه مىنويسد: «حكيم وقتى الهى و عالم هنگامى ربانى و روحانى شود كه علمش الهى و ربانى شود و اگر علمى از توحيد و تجريد فرضا بحث كند، ولى حقطلبى و خداخواهى او را به اين بحث نكشانده باشد، بلكه خود علم و فنون بديعه آن، بلكه نفس و جلوههاى آن، او را دعوت كرده باشد، علمش آيت و نمونه و نشانه نيست و حكمتش الهيه نيست، بلكه نفسانيه و طبیعیه است. | ||
#:پس اينكه نزد علما مشهور است كه يك قسم از علوم است كه خودش منظور فى نفسه است كه در مقابل علوم عمليه است، در نظر قاصر درست نيايد، بلكه جميع علوم معتبره را سمت مقدميت است، منتهى هريك براى چيزى و بهطورى مقدمه است؛ پس علم توحيد، علمى مقدمه است براى حصول توحيد قلبى كه توحيد عملى است و با تعمّل و تذكر و ارتياض قلبى حاصل شود. | #:پس اينكه نزد علما مشهور است كه يك قسم از علوم است كه خودش منظور فى نفسه است كه در مقابل علوم عمليه است، در نظر قاصر درست نيايد، بلكه جميع علوم معتبره را سمت مقدميت است، منتهى هريك براى چيزى و بهطورى مقدمه است؛ پس علم توحيد، علمى مقدمه است براى حصول توحيد قلبى كه توحيد عملى است و با تعمّل و تذكر و ارتياض قلبى حاصل شود. |
ویرایش