خاطرات سرهار فورد جونز: روزنامه سفر خاطرات هیئت اعزامی انگلستان به ایران: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'فرانسوي' به 'فرانسوی'
جز (جایگزینی متن - ' | تعداد جلد =' به '| تعداد جلد =')
جز (جایگزینی متن - 'فرانسوي' به 'فرانسوی')
خط ۴۵: خط ۴۵:
هارفورد مى‌گويد: پاداش موفقيت او در سفر به ايران، فرمان‌روايى بر بمبئى بود، اما «مضحك‌ترين بخش داستان اين است كه ملكم به مقام فرمان‌دارى آن‌جا منصوب شد و من كه سفارتم با موفقيت كامل به سرانجام رسيد، نه تنها به فرمان‌دارى نرسيدم، كه مقام‌هاى ديگرى نيز از من دريغ شد...».  
هارفورد مى‌گويد: پاداش موفقيت او در سفر به ايران، فرمان‌روايى بر بمبئى بود، اما «مضحك‌ترين بخش داستان اين است كه ملكم به مقام فرمان‌دارى آن‌جا منصوب شد و من كه سفارتم با موفقيت كامل به سرانجام رسيد، نه تنها به فرمان‌دارى نرسيدم، كه مقام‌هاى ديگرى نيز از من دريغ شد...».  


هنگامى كه انگلیسیان از نقشه ناپلئون، امپراتور فرانسه و پل اول، امپراتور روسيه براى حمله به هند از راه ايران آگاه شدند، بى‌درنگ سر جان ملكم را براى عقد قراردادى دفاعى به ايران فرستادند، اما فرانسويان پيش‌دستى كردند و ژنرال گاردان را همراه با شمارى از صاحب منصبان فرانسوى براى آموزش سپاهيان (قشون) ايران به اين كشور گسيل كردند. ملكم نيز به شتاب از هند به راه افتاد و در پاييز 1800 به بوشهر رفت. او با اعتبار مالى فراوان پا به ايران گذارد، اما به دليل استفاده از زبان تهديد، نتوانست در كار خود توفيق يابد و سرانجام با دستى تهى به كشورش بازگشت. او تهديد كرده بود كه با نيروى دريايى انگليس براى تصرف خارك و بوشهر باز مى‌گردد. بنا بر اين، پادشاه انگليس، سر هارفورد جونز را به هند و پس از چندى به ايران فرستاد. او در 27 اكتبر 1807 با «كشتى نيروى دريايى سلطنتى به نام سافير (ياقوت كبود) با 24 عراده توپ به ناخدايى كاپيتان جورج ديويس از بندر پورتسموث لنگر كشيد». مأموريت اين كشتى، رساندن جونز به بمبئى و سپس ايران (بندر بوشهر) بود و سرانجام در چهاردهم اكتبر 1808 در بوشهر لنگر انداخت و شيخ عبدالرسول حاكم بوشهر و هيئت همراه او براى استقبال از جونز به عرشه كشتى آمدند و با شليك توپ به ساحل «نزول اجلال فرمودند».  
هنگامى كه انگلیسیان از نقشه ناپلئون، امپراتور فرانسه و پل اول، امپراتور روسيه براى حمله به هند از راه ايران آگاه شدند، بى‌درنگ سر جان ملكم را براى عقد قراردادى دفاعى به ايران فرستادند، اما فرانسویان پيش‌دستى كردند و ژنرال گاردان را همراه با شمارى از صاحب منصبان فرانسوى براى آموزش سپاهيان (قشون) ايران به اين كشور گسيل كردند. ملكم نيز به شتاب از هند به راه افتاد و در پاييز 1800 به بوشهر رفت. او با اعتبار مالى فراوان پا به ايران گذارد، اما به دليل استفاده از زبان تهديد، نتوانست در كار خود توفيق يابد و سرانجام با دستى تهى به كشورش بازگشت. او تهديد كرده بود كه با نيروى دريايى انگليس براى تصرف خارك و بوشهر باز مى‌گردد. بنا بر اين، پادشاه انگليس، سر هارفورد جونز را به هند و پس از چندى به ايران فرستاد. او در 27 اكتبر 1807 با «كشتى نيروى دريايى سلطنتى به نام سافير (ياقوت كبود) با 24 عراده توپ به ناخدايى كاپيتان جورج ديويس از بندر پورتسموث لنگر كشيد». مأموريت اين كشتى، رساندن جونز به بمبئى و سپس ايران (بندر بوشهر) بود و سرانجام در چهاردهم اكتبر 1808 در بوشهر لنگر انداخت و شيخ عبدالرسول حاكم بوشهر و هيئت همراه او براى استقبال از جونز به عرشه كشتى آمدند و با شليك توپ به ساحل «نزول اجلال فرمودند».  


«مقابله با نفوذ فرانسويان» و «تأمين امنيت هند»، از هدف‌هاى نمايندگى جونز به شمار مى‌رفت. او در خاطرات خود، بدبينى‌اش را درباره حضور فرانسويان در ايران بازگو مى‌كند: «كوچك‌ترين شكى ندارم كه بناپارت قصد داشت يك سكوى پرش در ايران ايجاد كند كه هر گاه زمانش فرا برسد، آن قدرت بزرگ ديگر [روسيه] را راضى يا مجبور كند تا همراه فرانسه از آن‌جا به هند بريتانيا و متحدان ما حمله كند». از اين رو، ايران صحنه تاخت و تاز روس و انگليس و فرانسه شد و بازى درباره هند، در زمين ايران و افغانستان رخ داد. جونز وجود افسران نظامى فرانسوى را براى آموزش نظامى ايرانيان، دليلى براى چنين طرحى مى‌شمارد و مى‌گويد اگر چنين حمله‌اى به راستى روى نمى‌داد، آسيب‌هايى بسيار نگران كننده در پى مى‌آورد. او بر پايه روى‌كرد انگليسى‌اش درباره امنيت هند، مى‌افزايد: «اگر حفظ ما يملك‌مان در هند اهميت دارد (كه گمان مى‌كنم داشته باشد) و اگر ايران يكى از بزرگ‌ترين سنگرها و استحكامات بيرونى آن قلعه گران‌بها باشد (كه گمان مى‌كنم هست)، آيا هيچ فرد عاقلى مى‌تواند بگويد كه منافع ما در دربار تهران آن‌قدرها ارزش ندارد و نيازى نيست كه مانند قسطنطنيه وزير مختارى از طرف پادشاه به آن‌جا فرستاده شود».  
«مقابله با نفوذ فرانسویان» و «تأمين امنيت هند»، از هدف‌هاى نمايندگى جونز به شمار مى‌رفت. او در خاطرات خود، بدبينى‌اش را درباره حضور فرانسویان در ايران بازگو مى‌كند: «كوچك‌ترين شكى ندارم كه بناپارت قصد داشت يك سكوى پرش در ايران ايجاد كند كه هر گاه زمانش فرا برسد، آن قدرت بزرگ ديگر [روسيه] را راضى يا مجبور كند تا همراه فرانسه از آن‌جا به هند بريتانيا و متحدان ما حمله كند». از اين رو، ايران صحنه تاخت و تاز روس و انگليس و فرانسه شد و بازى درباره هند، در زمين ايران و افغانستان رخ داد. جونز وجود افسران نظامى فرانسوى را براى آموزش نظامى ايرانيان، دليلى براى چنين طرحى مى‌شمارد و مى‌گويد اگر چنين حمله‌اى به راستى روى نمى‌داد، آسيب‌هايى بسيار نگران كننده در پى مى‌آورد. او بر پايه روى‌كرد انگليسى‌اش درباره امنيت هند، مى‌افزايد: «اگر حفظ ما يملك‌مان در هند اهميت دارد (كه گمان مى‌كنم داشته باشد) و اگر ايران يكى از بزرگ‌ترين سنگرها و استحكامات بيرونى آن قلعه گران‌بها باشد (كه گمان مى‌كنم هست)، آيا هيچ فرد عاقلى مى‌تواند بگويد كه منافع ما در دربار تهران آن‌قدرها ارزش ندارد و نيازى نيست كه مانند قسطنطنيه وزير مختارى از طرف پادشاه به آن‌جا فرستاده شود».  


هارفورد جونز توفيق يافت كه معاهده‌اى با ايران ببندد. اين عقد ميان او و ميرزا شفيع صدر اعظم و حاجى محمدحسين خان امين‌الدوله در هشت بند بسته شد. پادشاه ايران بر پايه اين معاهده ملزَم شد كه همه عهدنامه‌هاى پيشين را با دولت‌هاى اروپايى لغو و باطل بخواند و گذر سربازان اروپايى را از ايران به هند ممنوع كند. ماده چهارم اين عهدنامه نيز بر اين دلالت داشت كه هر گاه سپاهيان اروپايى به ايران حمله كردند، بريتانيا كمك‌هاى مالى يا نظامى‌اش را از ايران دريغ نكند و اگر خارجيانى به هند دست گشادند، پادشاه ايران به پشتيبانى از هند سپاه بفرستد. گزارش درباره وضع ايران و افغانستان و هند، چيستى و چگونگى سياست روس، انگليس و فرانسه درباره ايران و هند، وضع و روى‌كرد نمايندگان فرستاده ناپلئون (روميو و ژوبر) به ايران و تأثيرشان در تاريخ اين دوره از تاريخ اين كشور) و...، از ديگر گزارش‌هاى روشن‌كننده و سودمند اين كتاب است.
هارفورد جونز توفيق يافت كه معاهده‌اى با ايران ببندد. اين عقد ميان او و ميرزا شفيع صدر اعظم و حاجى محمدحسين خان امين‌الدوله در هشت بند بسته شد. پادشاه ايران بر پايه اين معاهده ملزَم شد كه همه عهدنامه‌هاى پيشين را با دولت‌هاى اروپايى لغو و باطل بخواند و گذر سربازان اروپايى را از ايران به هند ممنوع كند. ماده چهارم اين عهدنامه نيز بر اين دلالت داشت كه هر گاه سپاهيان اروپايى به ايران حمله كردند، بريتانيا كمك‌هاى مالى يا نظامى‌اش را از ايران دريغ نكند و اگر خارجيانى به هند دست گشادند، پادشاه ايران به پشتيبانى از هند سپاه بفرستد. گزارش درباره وضع ايران و افغانستان و هند، چيستى و چگونگى سياست روس، انگليس و فرانسه درباره ايران و هند، وضع و روى‌كرد نمايندگان فرستاده ناپلئون (روميو و ژوبر) به ايران و تأثيرشان در تاريخ اين دوره از تاريخ اين كشور) و...، از ديگر گزارش‌هاى روشن‌كننده و سودمند اين كتاب است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش