هادي المضلين (در علم کلام): تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '}} '''' به '}} '''') |
جز (جایگزینی متن - '== گزارش محتوا == ' به '== گزارش محتوا == ') |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
== گزارش محتوا == | == گزارش محتوا == | ||
باب اول: در توحيد است و غرض اصلى در اين باب دانستن سه چيز است: | باب اول: در توحيد است و غرض اصلى در اين باب دانستن سه چيز است: | ||
# اثبات توحيد واجبالوجود. | # اثبات توحيد واجبالوجود. |
نسخهٔ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۲۱:۵۹
هادی المضلین (در علم کلام) | |
---|---|
پدیدآوران | سبزواری، هادی بن مهدی (نويسنده)
اوجبی، علی (محقق و مصحح) محقق، مهدی (اشراف) |
ناشر | دانشگاه تهران |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1383 ش |
موضوع | توحید - متون قدیمی تا قرن 14 کلام - متون قدیمی تا قرن 14 |
زبان | فارسی |
کد کنگره | BP 203 /س2ﻫ2* |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
هادي المضلين، از كتابهايى كه منسوب به حاج ملاهادى سبزوارى است؛ ولى در واقع از ايشان نيست، چون در هيچ يك از فهرستهايى كه از آثار وى ارائه شده، نامى از اين كتاب وجود ندارد. علاوه بر آن در اين كتاب حركت جوهرى ملاصدرا، رد مىشود، در حالى كه مرحوم حاجى از طرفداران نظريه حركت جوهرى به شمار مىرود. شايد بتوان احتمال داد كه اين كتاب اثر يكى از متكلمان معاصر باشد، به هر حال اثر حاضر در يك مقدمه و پنج باب تدوين شده است و اينك به بيان محتواى ابواب كتاب مىپردازيم.
ساختار
این کتاب از پنج باب و هر یک از ابواب آن از چندین فصل تشکیل شده است.
گزارش محتوا
باب اول: در توحيد است و غرض اصلى در اين باب دانستن سه چيز است:
- اثبات توحيد واجبالوجود.
- اثبات وحدت ذات الوهيت.
- اثبات توحيد خداى تعالى.
در اثبات توحيد واجبالوجود هيچ حجتى قوى تر از مشاهدهى صنع و نكات خفيه كه در آنها ملاحظه و مشاهد مىشود، نخواهد بود، صنع به غير صانع محال است، همچنين از عبور و مرور قافله كه پيوسته از عدم، به وجود مىآيد، استدلال به حى بودن قافله سالار مىكنيم و از براى او هيچ وقت زوال و فنا نخواهد بود.
دليل براى اثبات وحدت ذات الوهيت رابطه كل مخلوقات با يكديگر است و همين رابطه ميان عموم مخلوق دليل بر وحدت حقيقت خالق است كه خلق نمودن از مصدر واحد است، مؤلف در اثبات توحيد بيان مىكند كه معنى توحيد غير از معنى وحدت است، معنى توحيد اتحاد است و به اين معنى كه او با مخلوقات خود در مرتبهاى هستند كه گويا شى واحد هستند و علم الوهيت به اشياء دليل بر توحيد و معيت و اتصال او با مخلوق خودش است. البته اين اتصال مانند اتصال هياكل جسمانيه نيست، بلكه به امتزاج معنوى روحانى مىباشد، چون هر گاه خارج از اشياء بود، علم و قدرت و احاطه و استيلاء به مخلوقات نداشت، لازم به ذكر است كه در قرآن كريم آيات زيادى وجود دارد كه به طور صريح توحيد بارىتعالى را اثبات مىكند.
باب دوم: درباره عدل است به نظر مؤلف اگر شخص بصير از روى تامل و انصاف نظر كند، مىداند كه در حق او هر چه شده از روى عدل و انصاف شده است و اگر حكمت بعضى را فهم ننمايد، حجت بر عدم حكمت و مصلحت قرار ندهد، بلكه فهم خود را در ادراك آن قاصر بداند، بعضى از جهات در فقر و غناى افراد ايراد مىگيرند، در حالى كه نمىدانند كه بهترين مربى فقر است، زيرا فقر محرك آدمى به دست كسب كمال و جمع هنر است، يكى از راههاى عدل آن است كه شخص معتقد شود كه اجراى تقدير با خداى تعالى است، ولى امورى كه مقتضى حسن تقدير و سوء تقدير مىشود، منوط به اختيار آدمى است.
باب سوم: در بيان نبوت و ولايت است كه خود داراى دو فصل است. مؤلف در فصل اول دربارهى نبوت و ولايت محمد و آل محمد(ص) بحث مبسوطى به عمل مىآورد و در فصل دوم به بطلان معاندين اهلبيت عصمت و طهارت مىپردازد.
در فصل اول اشاره مىكند كه وجود مقدس پيامبر گرامى اسلام(ص) جامع ولايت و نبوت است و خلاصه معنى آن رياست عامه از جانب خداوند بر ما سوى الله است. آن حضرت به جهت نظم عالم امكان، قرارى وضع فرمود كه هر كس كه اطاعت كرد ندامت نديد و اين بزرگترين برهان بر حقانيت آن بزرگوار است. بعد از پيامبر، چون امت حرمت وصى رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین على(ع) را نگه نداشتند، در اسلام ضعف و خلل راه يافت و بالاخره با شهادت آن سالار «لا فتى» رشته ايمان و ايقان گسيخته و رياست ظلم و جور بر پا شد. مؤلف بعد از بيان مناقب اهلبيت(ع) به حديث معراج اشاره كرده و درباره علوم اهلبيت(ع) و ساير فضائل آنها سخن مىگويد.
وى در فصل دوم ماجراى اجماع سقيفه، حديث روز غدير، قضيه فدك، آيه تطهير، حديث ثقلين، و بعضى آيات قرآنى را بازگو كرده و در برابر معاندين استدلال ارائه مىدهد، همچنين آياتى را از سوره نساء مىآورد كه در آن به قدح و جرح معاندين اهلبيت تصريح شده است.
نويسنده، پايان باب دوم را به ابطال آراى نصارى و پاسخ شبهات آنها اختصاص داده است.
باب چهارم: دربارهى معاد است و مهمترين نظريات مؤلف در اين باب عبارتند از: آدمى هر عالمى را كه طى نمود، ديگر به آن عالم عود نمىكند و اين هيكل و هيولاى سجينى، براى روح و حقيقت آدمى كه در كون اين قالب مخفى و مستتر گرديده قبر است و آدمى وقتى به رتبهى عاليه مشرف خواهد شد كه از اين بدن خارج گردد و از قبر صورت، برانگيخته شود، بهشت عبارت از استخلاص صورت سجينى و عروج به سماوات و وصول به عوالم مجرادت است، در نوع انسان، انواع است كه هر يك از آنها با مثل خود مانوس و مالوف و با غير خود در نزاع و خصومتاند در حالت نزع حقيقت كليه نوارنيه آدميت با صور مختلف حيوانيت كه همزات شياطيناند حضور پيدا مىكنند، شخص محتضر با هر يك مجانست دارد، حقيقت كليه آن چيز او را به خود جذب نموده و از منهج توالد صورت حقيقيه او را به عرض انظار ناظرين مىرساند، مؤلف در اين باب همچنين دربارهى صراط، بهشت و دوزخ و طبقات آن و همچنين دربارهى ساير معارف مربوط به معاد بحث مستوفى و جالبى را ارائه مىدهد.
باب پنجم، در بيان آن چيزى است كه به تجربه تحقق يافته است، به نظر نويسنده علمى كه از راه تجربه حاصل گردد، افضل علوم خواهد بود. وى همچنين از مردمان زمانه خود شكوه و گلايه مىكند كه به علوم تجربى و عقلى اعتنايى نمىكنند، بلكه به عقل و تجربه ديگران پايبندند، به طور خلاصه مىتوان گفت كه اين باب دربارهى مباحث طبيعى است كه به تجربه ثابت شده است، مباحثى از قبيل چگونگى به وجود آمدن ابر و باران و برف و فصول چهارگانه، تغييرات جوى، رعد و برق و آب و هوا و سائر مباحث طبيعى كه هر كدام از آنها در خود اهميت است.