دیوان الهی قمشه‌ای: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵۳: خط ۱۵۳:
و اما نمونه‎ای از مشابهت اوزانی اشعار الهی با مولوی:
و اما نمونه‎ای از مشابهت اوزانی اشعار الهی با مولوی:


'''از عقل بیزارم دلا دیوانه آن‎ یار کو       مست‎ الستم جرعه‎ای زان نرگس خمار کو''' ([[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی‎ قمشه‎‎ای]]) <ref>ر.ک: همان، ص99</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''از عقل بیزارم دلا دیوانه آن‎ یار کو ''|2=''مست‎ الستم جرعه‎ای زان نرگس خمار کو''}}
{{پایان شعر}}([[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی‎ قمشه‎‎ای]]) <ref>ر.ک: همان، ص99</ref>.


الهی‎ معتقد‎ به جبر بوده؛ زیرا اعتقاد داشته ما همه مستیم؛ مست شراب عشقی که از ازل به کام ما نوشانده‎اند و همین مستی حکایت از جبر دارد‎:
الهی‎ معتقد‎ به جبر بوده؛ زیرا اعتقاد داشته ما همه مستیم؛ مست شراب عشقی که از ازل به کام ما نوشانده‎اند و همین مستی حکایت از جبر دارد‎:


'''هرگه‎ که برگیرم قلم تا زاختیار آرم‎ رقم       جز شرح جبر عشق تو ناید به تحریر ای صنم'''.
{{شعر}}
 
{{ب|''هرگه‎ که برگیرم قلم تا زاختیار آرم‎ رقم ''|2=''جز شرح جبر عشق تو ناید به تحریر ای صنم''}}
'''ما اسیر جبر عشقیم ای خرد معذور دار       عاقلان مستانه گفتند اختیاری داشتیم'''<ref>ر.ک: همان، ص99-‎100</ref>.
{{ب|''ما اسیر جبر عشقیم ای خرد معذور دار ''|2=''عاقلان مستانه گفتند اختیاری داشتیم''}}
{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص99-‎100</ref>.


به اعتقاد بیشتر مشایخ اهل تصوف و عرفان، عقل جزیی گرفتار چون و چرا و استدلال بوده، لذا از درک‎ حقیقت عاجز است؛ زیرا سیر در طریق الی الله که راه حقیقی‎ است‎، به‎ مدد عشق و تذهیب و امداد غیبی میسر است، نه عقل. اما عقل کلی (عقل عقل) که زیربنای هستی ‎‎است، والاتر از عقل جزیی بوده و آدمی با تسلط بر نفس می‎تواند بدان گام نهد و‎ به‎ مقام‎ اولیای الهی برسد. الهی نیز در اشعار خود، از عجز عقل در راه سیر و سلوک سخن می‎گوید:
به اعتقاد بیشتر مشایخ اهل تصوف و عرفان، عقل جزیی گرفتار چون و چرا و استدلال بوده، لذا از درک‎ حقیقت عاجز است؛ زیرا سیر در طریق الی الله که راه حقیقی‎ است‎، به‎ مدد عشق و تذهیب و امداد غیبی میسر است، نه عقل. اما عقل کلی (عقل عقل) که زیربنای هستی ‎‎است، والاتر از عقل جزیی بوده و آدمی با تسلط بر نفس می‎تواند بدان گام نهد و‎ به‎ مقام‎ اولیای الهی برسد. الهی نیز در اشعار خود، از عجز عقل در راه سیر و سلوک سخن می‎گوید:


'''آتش عشق آرزوی عقل خامم سوختی           از شرارش دفتر فکرم در آب انداختی'''.
{{شعر}}
 
{{ب|''آتش عشق آرزوی عقل خامم سوختی''|2=''از شرارش دفتر فکرم در آب انداختی''}}
'''گوهر عقل‎ و دل و دانش نبخشی گر به عشق         در هوای ماه رخساری الهی نیستی'''<ref>ر.ک: همان، ص100</ref>.
{{ب|''گوهر عقل‎ و دل و دانش نبخشی گر به عشق ''|2=''در هوای ماه رخساری الهی نیستی''}}
{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص100</ref>.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش