زندگانى حضرت سجاد و امام باقر عليهماالسلام: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(ع)' به 'بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهمالسلام') |
جز (جایگزینی متن - 'مىب' به 'میب') |
||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
#:خ- آنچه بين او و محمد بن حنفيه و ساير خويشاوندانش اتفاق افتاد. | #:خ- آنچه بين او و محمد بن حنفيه و ساير خويشاوندانش اتفاق افتاد. | ||
#:د- جريانهاى مربوط به هم عصران امام از خلفا و ديگران و خدمتگزاران و غلامان آن جناب مىباشد. | #:د- جريانهاى مربوط به هم عصران امام از خلفا و ديگران و خدمتگزاران و غلامان آن جناب مىباشد. | ||
#:ذ- نوادر اخبار زين العابدين(ع) است كه ابوحمزه ثمالى میگويد با على بن الحسين(ع) رفتم خارج مدينه رسيد، به ديوارى فرمود يك روز به اين ديوار رسيدم به آن تكيه كردم، ناگاه ديدم مردى كه دو جامه سفيد بر تن داشت روبروى من ايستاد و به صورتم نگاه ميكرد. گفت هميشه تو را محزون | #:ذ- نوادر اخبار زين العابدين(ع) است كه ابوحمزه ثمالى میگويد با على بن الحسين(ع) رفتم خارج مدينه رسيد، به ديوارى فرمود يك روز به اين ديوار رسيدم به آن تكيه كردم، ناگاه ديدم مردى كه دو جامه سفيد بر تن داشت روبروى من ايستاد و به صورتم نگاه ميكرد. گفت هميشه تو را محزون میبينم، اگر براى دنيا غمناكى دنيا رزق آماده ايست كه مردمان خوب و بد از آن میخورند. | ||
#: گفتم براى دنيا نيست و گر نه همانست كه تو ميگويى، گفت براى آخرت است كه آن هم وعدهاى است، حتمى كه ملكى قاهر آن روز حكومت خواهد كرد، پس براى چه محزونى؟ گفتم از دست ابن الزبير ناراحتم لبخندى زده گفت، آيا ديدهاى كسى به خدا توكل كند، خدا او را كفايت ننمايد؟ گفتم نه. | #: گفتم براى دنيا نيست و گر نه همانست كه تو ميگويى، گفت براى آخرت است كه آن هم وعدهاى است، حتمى كه ملكى قاهر آن روز حكومت خواهد كرد، پس براى چه محزونى؟ گفتم از دست ابن الزبير ناراحتم لبخندى زده گفت، آيا ديدهاى كسى به خدا توكل كند، خدا او را كفايت ننمايد؟ گفتم نه. | ||
#: گفت ديدهاى كسى از خدا به خواهد خدا به او ندهد؟ گفتم نه. | #: گفت ديدهاى كسى از خدا به خواهد خدا به او ندهد؟ گفتم نه. |
نسخهٔ ۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۰۵
زندگانى حضرت سجاد و امام باقر عليهماالسلام ترجمه جلد يازدهم بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهمالسلام، تألیف علامه مجلسى كه در بر دارنده روايات مختلف از شرح حال آن حضرت است كه توسط آقاى موسى خسروى به زبان فارسى ترجمه گشته است.
ساختار و گزارش محتوا
مؤلف سعى كرده تا شرح حال اين امام بزرگوار را كه برگرفته، از متن بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهمالسلام مىباشد تا حد امكان، ساده و روان بيان كند، و اگر جملهاى نيز ابهام داشت و قابل تعمق و شور بود از همفكرى و روشنبينى جمعى از فضلا و دانشمندان در تفسير و ترجمه آن استفاده كرده است. و از تكرار بعضى روايات كه فقط جنبه اثبات مطلب داشته و اضافه قابل توجهى نداشت، خودارى شده و در پاورقى وجه اختلاف دو روايت در مواردى كه لازم بوده ذكر شده است تا خوانندگان از تكرار ملول نگردند. بالاخره در اين ترجمه اختصارى كه به اصل كتاب زيان وارد نشود. كتاب شامل دو قسمت است:
- زندگانى حضرت زين العابدين(ع) شروع میگردد كه شامل يازده باب مىباشد:
- أ- اسامى و لقبها و نقش انگشترى و تاريخ ولادت آن جناب و احوال مادر و بعضى مناقب و مختصرى از احوال امام(ع) مىباشد.
- ب- تصريح به امامت ايشان و ساير دلائل امامت است.
- ت- شامل معجزات و كارهاى شگفت انگيز امام(ع) مىباشد.
- ث- در مستجاب شدن دعاى امام(ع) است، ثابت بنانى میگويد: من و گروهى از عباد بصره از قبيل ايوب سجستانى و صالح مرى و عتبه الغلام و حبيب فارسى و مالك بن دينار به حج رفتيم، همين كه داخل مكه شديم ديديم مردم از نظر آب در مضيقه هستند و از شدت تشنگى ناراحتند، چون باران كم باريده بود.
- مردم متوسل به ما شدند و تقاضاى طلب باران نمودند رفتيم، به جانب كعبه پس از طواف با تضرع و زارى از خدا درخواست باران نموديم؛ ولى دعاى ما اجابت نشد، در همين ميان جوانى كه اندوه ناراحتى غم در چهرهاش آشكارا ديده ميشد، وارد شد و طوافى نمود، سپس روى به ما آورده فرمود: مالك بن دينار و ثابت بنانى و ايوب سجستانى و صالح مرى و عتبه الغلام و حبيب فارسى و يا سعد يا عمر يا صالح اعمى، رابعه، سعدانه، يا جعفر بن سليمان، عرض كرديم، بله اى جوان؟
- فرمود يك نفر از شما را خدا دوست نمىداشت؟ گفتيم ما دعا كرديم بر خداست كه اجابت نمايد، روى به جانب كعبه نموده و از آن جا به سجده رفت.
- در سجده میگفت الهى تو را به علاقهاى كه به من دارى اينها را از باران سيراب كن، هنوز دعايش تمام نشده بود كه باران چون دهانه مشك باريدن گرفت، گفتم جوان از كجا فهميدى تو را دوست دارد؟ جواب داد اگر مرا دوست نميداشت، به خانهاش دعوت نمىكرد، چون دعوت كرده، فهميدم مرا دوست دارد. به همين جهت او را به علاقهاش قسم دادم از پيش ما رفت و اين شعر را خواند
من عرف الرب فلم تفنه معرفة الربّ فذاك الشقى ما ضر في الطاعة ما ناله ناله في طاعة الله و ما ذا لقى ما يصنع العبدبغير التقى و العز كل العز للمتقى - از مردم مكه پرسيدم اين جوان كيست؟ گفتند على بن الحسين بن على ابن ابى طالب(ع) است.
- ج- در ذكر احاديثى در مكارم اخلاق و دانش آن جناب و اقرار دوست و دشمن به مقامش مىباشد.
- ح- اندوه و گريهاش بر شهادت پدر بزرگوار است.
- خ- آنچه بين او و محمد بن حنفيه و ساير خويشاوندانش اتفاق افتاد.
- د- جريانهاى مربوط به هم عصران امام از خلفا و ديگران و خدمتگزاران و غلامان آن جناب مىباشد.
- ذ- نوادر اخبار زين العابدين(ع) است كه ابوحمزه ثمالى میگويد با على بن الحسين(ع) رفتم خارج مدينه رسيد، به ديوارى فرمود يك روز به اين ديوار رسيدم به آن تكيه كردم، ناگاه ديدم مردى كه دو جامه سفيد بر تن داشت روبروى من ايستاد و به صورتم نگاه ميكرد. گفت هميشه تو را محزون میبينم، اگر براى دنيا غمناكى دنيا رزق آماده ايست كه مردمان خوب و بد از آن میخورند.
- گفتم براى دنيا نيست و گر نه همانست كه تو ميگويى، گفت براى آخرت است كه آن هم وعدهاى است، حتمى كه ملكى قاهر آن روز حكومت خواهد كرد، پس براى چه محزونى؟ گفتم از دست ابن الزبير ناراحتم لبخندى زده گفت، آيا ديدهاى كسى به خدا توكل كند، خدا او را كفايت ننمايد؟ گفتم نه.
- گفت ديدهاى كسى از خدا به خواهد خدا به او ندهد؟ گفتم نه.
- گفت ديدهاى كسى از خدا بترسد او را نجات ندهد؟ گفتم نه. ناگاه ديدم كسى جلويم نيست.
- در كشف الغمه مىنويسد: پس از غايب شدن آن شخص صدائى بلند شد، امام فرمود: او خضر بود با تو صحبت كرد.
- توضيح: خداوند خضر را براى تسلى و تذكر حضرت زين العابدين فرستاد، اين منافات ندارد كه زين العابدين(ع) از خضر مقامش بالاتر باشد، چنانچه ملائكه را براى تعليم و تذكر انبياء مىفرستاد با اين كه پيامبران از ملائكه بهتر بودند.
- ر- وفات امام(ع).
- ز- تاريخچه زندگى اولاد و زنان امام(ع) مىباشد.
- زندگانى امام محمد باقر(ع) كه از يازده باب تشكيل شده است:
- أ- تاريخ تولد و درگذشت امام باقر(ع) است.
- ب- اسمها و نقش انگشترىهاى امام باقر(ع).
- ت- فضائل و مناقب امام باقر(ع).
- ث- تصريح به امامت حضرت باقر(ع).
- ج- معجزات و كارهاى شگفت انگيز امام(ع).
- ح- مكارم اخلاق و علم آن جناب و اقرار دوست و دشمن به مقامش.
- خ- رفتن امام بشام و معجزههايى كه به دست حضرت روى داد.
- د- زندگى اصحاب آن جناب و خلفاء زمان او مىباشد.
- ذ- مناظرات حضرت باقر(ع) مىباشد، از جمله: عبدالله بن نافع ارزق ميگفت، اگر بدانم در روى زمين كسى هست كه بتواند به من ثابت كند كه على(ع) اهل نهروان را كه كشت نسبت به آنها ستم نكرد، به سوى او خواهم رفت. گفتند اگر چه از فرزندانش باشد. گفت مگر در ميان فرزندانش عالم وجود دارد، گفتند اين اول نادانى تو است، مگر اين خانواده خالى از عالم هست.
- پرسيد اكنون عالم آن خانواده كيست. گفتند محمد بن على بن الحسين(ع). عبدالله بن نافع با گروهى از اصحاب خود به طرف مدينه رفت.
- اجازه شرفيابى از حضرت باقر(ع) خواست به حضرت باقر(ع) عرض كردند، اين عبدالله ابن نافع است. فرمود: مرا چه با او با اين كه او از من و پدرم شب و روز بيزارى مىجويد.
- ابوبصير عرض كرد، فدايت شوم او مدعى است كه اگر كسى روى زمين باشد كه ثابت كند حضرت على(ع) اهل نهروان را كه كشت نسبت به آنها ستم روا نداشته، پيش او مىروم اگر چه فاصله زيادى با من داشته باشد.
- امام فرمود: واقعا براى كشف مطلب آمدهاى عرض كرد، بلى. به غلامش دستور داد كه بار او را فرود آورد و بگويد فردا بيايد. فردا صبح عبدالله با سران اصحاب خود آمد، حضرت باقر(ع) نيز اولاد مهاجر و انصار را جمع كرد و با دو جامه به رنگ قرمز روشن بيرون آمد، گويى پارهى ماهى است. خطبهاى خواند بدين مضمون.
- ستايش خدايى راست كه جهان و جمال زيباى موجودات و تمام ممكنات را آفريد، حمد خدايى را خواب و چرت بر او راه ندارد، مالك آسمانها و زمين است...
- گواهى ميدهم بر يگانگى خدا و اين كه محمد(ص) بنده و پيامبر اوست. او را برگزيد و به راه مستقيم رهنمايى كرد. خدا را سپاس كه ما را مفتخر به نعمت نبوت او گردانيد و امتياز ولايت را به ما داد. گروه فرزندان مهاجر و انصار هر كس منقبتى براى على(ع) در خاطر دارد حركت كند و نقل نمايد.
- از جاى حركت كردند، هر كدام منقبتى نقل كردند. عبدالله گفت همه اين احاديث را من خود از راويانى كه گفتيد، نقل نمودهام؛ ولى على(ع) بعد از حكم قرار دادن كافر شد تا بالاخره منتهى شد مناقب به حديث خيبر:
- لأعطين الرايه غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله كرارا غير فرار حتى لا يرجع يفتح الله على يديه.
- حضرت باقر(ع) فرمود: درباره اين حديث چه ميگويى؟ گفت صحيح است، هيچ شكى در آن نيست؛ ولى بعد از اين حديث كارى كه موجب كفر او شد، انجام داد. فرمود: مادر به عزايت بنشيند، بگو ببينم خدا كه على(ع) را آن روز دوست داشت، مىدانست كه على بعدها نهروانيان را خواهد كشت يا نمىدانست.
- گفت مىدانست فرمود: على(ع) را دوست داشت كه مطيع و فرمانبردار او بود يا دوست داشت با اين كه مخالف و خطاكار بود. گفت دوست داشت كه اطاعتش مىكرد، حضرت باقر(ع) فرمود، اكنون محكوم شدى. عبدالله رافع از جاى حركت كرده با خود میگفت(حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ)خداوند میداند مقام رهبرى را به كه بدهد.
خلاصه استدلال اين است كه میپرسد، خدا على(ع) را براى اين كه اطاعت مىكرد، دوست داشت، قبول مىكند. بعد مىفرمايد، پس بنابراين تو ميگويى على را دوست داشت با اين كه به عقيده تو على(ع) بعدها به واسطه كشتن نهروانيان كافر شد و تمام اعمالش از بين رفت. ر- پارهاى از خبرهاى منسوب به امام(ع). ز- همسران و اولاد آن جناب و احوال مادر عزيزش مىباشد.
نسخه شناسى
اين كتاب در سال 1396ق توسط انتشارات اسلامیه در تهران كه شامل يك جلد مىباشد، چاپ شده است.
منابع
مقدمه و متن كتاب.