التنبيه و الإشراف: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '....<ref>' به '.<ref>') |
جز (جایگزینی متن - 'عسگرى' به 'عسکرى') |
||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
#تاريخ اسلام.<ref>ر.ك: عطاران، فاطمه، 1378، ص8</ref> | #تاريخ اسلام.<ref>ر.ك: عطاران، فاطمه، 1378، ص8</ref> | ||
آثار حكماى يونان، چون: «الفحص» و «فادن»، از آثار افلاطون؛ «السماء و العالم»، «بوليطيا» يا «سياست مُدن»، «الحيوان»، «السياسة المدنية»، «سمع الكيان و مابعدالطبيعة» و «بيت الذهب»، از آثار [[ارسطو]]؛ «مسكون الأرض»، «المدخل» و «المجسطى»، از آثار بطلميوس و «أخلاق النفس»، از آثار [[جالینوس]] از مهمترين مآخذ مسعودى در تدوين بحثهاى تاريخى - جغرافيايىِ «التنبيه» پيش از ورود به تاريخ عصر اسلامى است.<ref>ر.ك: | آثار حكماى يونان، چون: «الفحص» و «فادن»، از آثار افلاطون؛ «السماء و العالم»، «بوليطيا» يا «سياست مُدن»، «الحيوان»، «السياسة المدنية»، «سمع الكيان و مابعدالطبيعة» و «بيت الذهب»، از آثار [[ارسطو]]؛ «مسكون الأرض»، «المدخل» و «المجسطى»، از آثار بطلميوس و «أخلاق النفس»، از آثار [[جالینوس]] از مهمترين مآخذ مسعودى در تدوين بحثهاى تاريخى - جغرافيايىِ «التنبيه» پيش از ورود به تاريخ عصر اسلامى است.<ref>ر.ك: عسکرى، عليرضا، 1376، ص95-96</ref> | ||
مسعودى در تأليف اين اثر، از آثار نويسندگان اسلامى نيز استفاده كرده است؛ آثارى همچون: «مناقب قريش»، اثر ابوعبيده معمر بن مثنى؛ «غريب الحديث»، اثر ابوعبيد قاسم بن سلام؛ «الدولة العباسية»، اثر سلمويه؛ «الإخبار عن الأمصار»، اثر [[جاحظ، عمرو بن بحر|جاحظ]]؛ «أنساب قريش»، اثر زبير بن بكار؛ «فتوح مصر»، اثر ابن عبدالحكم و «رسم المعمور من الأرض» اثر كندى.<ref>ر.ك: همان، ص96</ref> | مسعودى در تأليف اين اثر، از آثار نويسندگان اسلامى نيز استفاده كرده است؛ آثارى همچون: «مناقب قريش»، اثر ابوعبيده معمر بن مثنى؛ «غريب الحديث»، اثر ابوعبيد قاسم بن سلام؛ «الدولة العباسية»، اثر سلمويه؛ «الإخبار عن الأمصار»، اثر [[جاحظ، عمرو بن بحر|جاحظ]]؛ «أنساب قريش»، اثر زبير بن بكار؛ «فتوح مصر»، اثر ابن عبدالحكم و «رسم المعمور من الأرض» اثر كندى.<ref>ر.ك: همان، ص96</ref> | ||
خط ۱۱۶: | خط ۱۱۶: | ||
عناوين بعدى كتاب مربوط به تاريخ خلفاى بنى عباس از خلافت ابوالعباس سفاح تا خلافت مطيع مىباشد. آغاز روى كار آمدن عباسيان و دعوت آنان، تثبيت مقام وزارت، ولايتعهدى [[امام رضا(ع)]] و اخبار مربوط به ايران مانند تأسيس دولت طاهريان، قيام بابك خرمدين، قيام افشين و قيام صاحب الزنج همراه با شرح مختصرى از خلقوخوى خلفا، موضوعات مطروحه اين بخشها را تشكيل مىدهد.<ref>همان</ref> | عناوين بعدى كتاب مربوط به تاريخ خلفاى بنى عباس از خلافت ابوالعباس سفاح تا خلافت مطيع مىباشد. آغاز روى كار آمدن عباسيان و دعوت آنان، تثبيت مقام وزارت، ولايتعهدى [[امام رضا(ع)]] و اخبار مربوط به ايران مانند تأسيس دولت طاهريان، قيام بابك خرمدين، قيام افشين و قيام صاحب الزنج همراه با شرح مختصرى از خلقوخوى خلفا، موضوعات مطروحه اين بخشها را تشكيل مىدهد.<ref>همان</ref> | ||
از جمله ويژگىهاى اين كتاب، نوآورىهاى مسعودى در آن است. از جمله آنكه وى در جاىجاى اين اثر، چون زبانشناسى آگاه از ساختار زبانهايى چون فارسىِ باستان، سريانى، يونانى و رومى به بحث از ويژگىهاى اين زبانها، اشتقاق واژهها و معانىِ آنها پرداختهاست. وى از پسِ عبرى، عربى را از همه زبانها به سريانى نزديكتر و تفاوت اين دو زبان را اندك مىداند. او زبان سريانى را فاقد «فا» و شمار حروف و صداهاى خطى كه زرتشت پديد آورد و مجوسان آن را «كشن دبيره»؛ يعنى «نوشته همگان» گويند، يكصد و شصت و هر حرف و صدايى را داراى صورتى منفرد و مستقل دانسته است.<ref> | از جمله ويژگىهاى اين كتاب، نوآورىهاى مسعودى در آن است. از جمله آنكه وى در جاىجاى اين اثر، چون زبانشناسى آگاه از ساختار زبانهايى چون فارسىِ باستان، سريانى، يونانى و رومى به بحث از ويژگىهاى اين زبانها، اشتقاق واژهها و معانىِ آنها پرداختهاست. وى از پسِ عبرى، عربى را از همه زبانها به سريانى نزديكتر و تفاوت اين دو زبان را اندك مىداند. او زبان سريانى را فاقد «فا» و شمار حروف و صداهاى خطى كه زرتشت پديد آورد و مجوسان آن را «كشن دبيره»؛ يعنى «نوشته همگان» گويند، يكصد و شصت و هر حرف و صدايى را داراى صورتى منفرد و مستقل دانسته است.<ref>عسکرى، عليرضا، 1376، ص98</ref> | ||
«واژهشناسىِ» زبانهاى مختلف نيز از نوآورىهاى مسعودى در «التنبيه» است. او مىنويسد: ايرانشهر، «شهر نيكان» است؛ چراكه «اير» به فارسى قديم معادل «خير» و برترى است و از همين رو رئيس آتشكده را «ايربذ» گفتند؛ يعنى «سر نيكان و برتران» و اين كلمه را معرب كرده، «هربذ» [هربد] گفتهاند. رود مهران سند به شهر مولتان مىرسد و مولتان؛ يعنى «روزنه طلا». ايرانيان پيش از زردشت بر دين حنيفان بودند. «حنيف» كلمهاى است سريانى كه معرب شده و اصل آن «حنيفوا» بوده است. گويند تلفظ آن با حروف مخصوصى ما بين «يا» و «فا» است؛ زيرا سريانيان فا ندارند و.<ref>ر.ك: همان</ref> | «واژهشناسىِ» زبانهاى مختلف نيز از نوآورىهاى مسعودى در «التنبيه» است. او مىنويسد: ايرانشهر، «شهر نيكان» است؛ چراكه «اير» به فارسى قديم معادل «خير» و برترى است و از همين رو رئيس آتشكده را «ايربذ» گفتند؛ يعنى «سر نيكان و برتران» و اين كلمه را معرب كرده، «هربذ» [هربد] گفتهاند. رود مهران سند به شهر مولتان مىرسد و مولتان؛ يعنى «روزنه طلا». ايرانيان پيش از زردشت بر دين حنيفان بودند. «حنيف» كلمهاى است سريانى كه معرب شده و اصل آن «حنيفوا» بوده است. گويند تلفظ آن با حروف مخصوصى ما بين «يا» و «فا» است؛ زيرا سريانيان فا ندارند و.<ref>ر.ك: همان</ref> | ||
خط ۱۴۸: | خط ۱۴۸: | ||
1. مقدمه و متن كتاب. | 1. مقدمه و متن كتاب. | ||
2. | 2. عسکرى، علىرضا، «مسعودى و التنبيه و الإشراف»، برگرفته از پايگاه مجلات تخصصى نور، مجله: مقالات و بررسىها، شماره 62، زمستان 1376، (18 صفحه، از 87 تا 104). | ||
3. عطاران، فاطمه، «نقد و نظر در باب كتاب التنبيه و الإشراف»، برگرفته از پايگاه مجلات تخصصى نور، مجله: كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، شماره 21، تير 1378، (4 صفحه، از 8 تا 11). | 3. عطاران، فاطمه، «نقد و نظر در باب كتاب التنبيه و الإشراف»، برگرفته از پايگاه مجلات تخصصى نور، مجله: كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، شماره 21، تير 1378، (4 صفحه، از 8 تا 11). |
نسخهٔ ۲۷ اوت ۲۰۱۷، ساعت ۲۲:۲۵
نام کتاب | التنبیه و الإشراف |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | صاوی، عبدالله اسماعیل (محقق)
مسعودی، علی بن حسین (نويسنده) |
زبان | عربی |
کد کنگره | DS 35/63 /م5ت9 |
موضوع | اسلام - تاریخ
ایران - تاریخ جغرافیا - متون قدیمی تا قرن 14 کشورهای اسلامی - تاریخ |
ناشر | دار الصاوي |
مکان نشر | قاهره - مصر |
سال نشر | |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE2865AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
التنبيه و الإشراف، اثر ابوالحسن على بن حسين مسعودى، كتابى است تاريخى - جغرافيايى كه بين سالهاى 344 تا 345ق و به زبان عربى تأليف شده و تحقيق آن، توسط عبدالله اسماعيل الصاوى صورت گرفته است.
ساختار
كتاب با مقدمه محقق آغاز و مطالب در عناوين مختلف و متعددى، عرضه شده است.
در يك تقسيمبندى كلى، مطالب را مىتوان به دو دسته تقسيم كرد:
الف) اطلاعات جغرافيايى، كه عمدتا شامل شرح تقسيمات زمان و فصول سال، شكل زمين، تقسيمات و حدود اقليمهاى هفتگانه، طول و عرض بلاد، اسامى درياها و تعداد آنها مىباشد.
ب) اطلاعات تاريخى، كه خود به شش دسته عمده تقسيم مىشود:
- تاريخ اقوام هفتگانه و زبان و عقايد و اقامتگاههايشان؛
- تاريخ ايران؛
- تاريخ يونان؛
- تاريخ روم؛
- تاريخ پيامبران؛
- تاريخ اسلام.[۱]
آثار حكماى يونان، چون: «الفحص» و «فادن»، از آثار افلاطون؛ «السماء و العالم»، «بوليطيا» يا «سياست مُدن»، «الحيوان»، «السياسة المدنية»، «سمع الكيان و مابعدالطبيعة» و «بيت الذهب»، از آثار ارسطو؛ «مسكون الأرض»، «المدخل» و «المجسطى»، از آثار بطلميوس و «أخلاق النفس»، از آثار جالینوس از مهمترين مآخذ مسعودى در تدوين بحثهاى تاريخى - جغرافيايىِ «التنبيه» پيش از ورود به تاريخ عصر اسلامى است.[۲]
مسعودى در تأليف اين اثر، از آثار نويسندگان اسلامى نيز استفاده كرده است؛ آثارى همچون: «مناقب قريش»، اثر ابوعبيده معمر بن مثنى؛ «غريب الحديث»، اثر ابوعبيد قاسم بن سلام؛ «الدولة العباسية»، اثر سلمويه؛ «الإخبار عن الأمصار»، اثر جاحظ؛ «أنساب قريش»، اثر زبير بن بكار؛ «فتوح مصر»، اثر ابن عبدالحكم و «رسم المعمور من الأرض» اثر كندى.[۳]
تورات و متون مانوى همچون: «جبله»، «شابرقان» و «سفر الأسفار» از آثار مانى نيز در «التنبيه» مورد استفاده مسعودى قرار گرفته است.[۴]
علاوه بر آنچه گذشت، مسعودى گاهى با واژههايى چون «گفته شده»، «گفتهاند» و «مىگويند»، بىآنكه مآخذى ارائه كند، آنچه را شنيده نقل كرده است. گاه نيز مآخذ او رواياتى است شفاهى از بازرگانان و فرستادگان حكومتى.[۵]
گاه نيز از منابع مكتوب بهره گرفته، ولى از آنها نام نمىبرد و با عباراتى همچون: «مؤلفان كتب»، «اهل تاريخ»، «مطلعانِ انساب ايشان» و... از آنها ياد مىكند.[۶]
علاوه بر اين، در جاىجاىِ اين كتاب و بهمناسبت ذكر احوال دانشمندان، سخن از تأليفاتى از ايشان به ميان آمده، بىآنكه تصريحى به استفاده از اين مآخذ صورت گرفته باشد؛ از جمله آن تأليفات، «المسالك و الممالك»، اثر ابن خرداذبه؛ «مقاتل فرسان العرب»، اثر ابوعبيده و... است.[۷]
گزارش محتوا
در مقدمه محقق، توضيح مختصرى پيرامون كتاب و منابع آن، داده شده است.[۸]
مسعودى در ديباچهاى با عنوان «ذكر هدف اين كتاب» با صراحت، احتمال اشتباهات موجود در كتاب خويش را نهتنها نفى نمىكند، بلكه آن را پذيرفته و علت آن را ناشى از غفلت احتمالى دانسته است.
بخش اول كتاب، در «ذكر هيئت افلاك و تأثير نجوم و تركيب عناصر و چگونگى اعمال آن» بوده و اقوال افلاطون و ارسطاطاليس درباره هيئت افلاك، رأس سرطان، رأس جدى و خط استوا و معرفى اركان چهارگانه (آتش، آب، هوا و زمين) و تأثير آنها بر تشكيل باد و باران و بيان اين عقيده كه زمين در ميان همه افلاك است و فلك از آن گريزان و بر آن محيط است، از موضوعات مهم اين بخش است.[۹]
مسعودى پس از آن به «ذكر تقسيم زمان و فصول سال» پرداخته، تقسيمات چهارگانه فصول و مدت زمان آنها بر حسب ماه و روز و ساعت را برمىشمارد. قسمت انتهايى اين بخش، با گفتارى از بطلميوس پايان يافته است كه وى فصل بهار را به دوره طفوليت و فصل تابستان را به دوران جوانى و فصل پاييز را به كهولت و زمستان را به پيرى همانند كرده است.[۱۰]
«ذكر بادهاى چهارگانه و محل وزش آن و عمل و اثر آن و مطالبى در ستايش و تذكار فضيلت مصر و امتياز آن بر جاهاى ديگر» عنوان بعدى است. بخش ديگر كتاب در «ذكر زمين و شكل آن و آنچه درباره مساحت و آباد و غير آباد آن گفتهاند» مىباشد. در اين بخش، مسعودى همه مناطق زمين را به دو قسمت آباد و غير آباد تقسيم كرده و مساحت زمين را بهتقريب بيست و چهار هزار ميل تخمين زده است. مسعودى در اثبات اين قضيه كه زمين كروى شكل است بيان مىكند كه اگر زمين مسطح بود و فرو رفتگى و برجستگى نداشت، گياهى وجود نداشت و آب درياها بر زمين روان بود و زراعت ميسر نمىشد.[۱۱]
بخش ديگر به «ذكر هفت اقليم و حدود آنها و آنچه درباره طول و عرض اقليمها گفتهاند و مطالب مربوط به آنها» اختصاص يافته است. مسعودى اقليم اول را هند، اقليم دوم را حجاز، اقليم سوم را مصر و افريقيه، اقليم چهارم را بابل و عراق، اقليم پنجم را روم، اقليم ششم را ياجوج و ماجوج و اقليم هفتم را يوماريس و چين معرفى مىكند و مساحت هر اقليم را هفتصد فرسخ در هفتصد فرسخ مىداند.[۱۲]
«ذكر تقسيم اقليمها بر هفت ستاره كه پنج ستاره و دو نير است» و «ذكر اقليم چهارم و وصف برترى آن بر اقليمهاى ديگر»، عناوين بخشهاى بعدى كتاب است. بنا به گفته مسعودى چون اقليم چهارم (بابل و عراق) در ميان هفت اقليم قرار دارد و از همه معتدلتر و برتر است، پس نخبه و اشرف نقاط زمين است.[۱۳]
بخش ديگر كتاب در «ذكر شمار درياها و آنچه درباره طول و عرض و پيوستگى و ناپيوستگى آن گفتهاند و رودهاى بزرگ كه به درياها مىريزد و ممالكى كه در آن اطراف هست» مىباشد. مسعودى تمام درياهاى جهان را به پنج دريا تقسيم كرده است. قسمت ديگر اين بخش به چگونگى تأثيرات ماه بر رشد و كمال و نمو انسان، گياهان و حيوانات اختصاص دارد.[۱۴]
«ذكر اقوام هفتگانه و زبانها و عقايد و مسكنهايشان و امتيازاتى كه هر قوم داشتهاند»، عنوان بخش ديگر كتاب است. مسعودى سپس به «ذكر طبقات ملوك ايران» پرداخته است. وى پادشاهى ايران قديم را به پنج طبقه تقسيم كرده است.[۱۵]
عنوان مطلب بعدى «ذكر ملوك يونانيان و مدت پادشاهىاشان» است. تعداد ملوك يونانيان از فيليپس پدر اسكندر تا كلوبطره آخرين آنها كه شانزده تن بودند و جمعا دويست و سى و هفت سال و هجده روز پادشاهى كردند بههمراه اسامى آنان مباحث عمده اين بخش را تشكيل مىدهد.[۱۶]
«ذكر طبقات ملوك روم»، «ذكر ولايتهاى روم» و «ذكر مبادله اسيران كه در ميان مسلمانان و روميان بود» عناوين بعدى است. مسعودى ملوك روم را به دو طبقه تقسيم كرده و توضيح داده است. موضوعاتى چون سرگذشت آيين مسيحيت و تقسيم اين دين به سه شعبه ملكانيان، نسطوريان و يعقوبيان موضوعات اين بخشها مىباشد. همچنين در اين قسمت، مسعودى با يك تقسيمبندى جديد به بيان تاريخ ملوك روم از آغاز هجرت تا سال 345ق پرداخته كه در حقيقت مقايسهاى است از وقايع مهم تاريخ اسلام با حوادث مهم امپرطورى روم.[۱۷]
بخش بعدى در «ذكر تاريخ اقوام و پيغمبران و ملوك و خلاصه تاريخ جهان از آدم تا پيغمبر(ص) و مختصرى از سالها و ماههاى اقوام» تدوين يافته است. فواصل سالهاى حيات پيامبران از آدم تا حضرت محمد(ص) و همچنين توجه به مبدأ تاريخ در نزد اقوام و نحوه تاريخگذارى آنان و نيز اختلاف اقوام درباره سالهاى شمسى و قمرى و ماههاى آن مباحث عمده اين بخش مىباشد.[۱۸]
مسعودى پس از آن به «ذكر تاريخ پيامبر(ص)» پرداخته است. اين بخش مجملى از تاريخ زندگانى پيامبر(ص) از تولد تا بعثت، از بعثت تا هجرت و از هجرت تا وفات را در بر مىگيرد.[۱۹]
عناوين بعدى كتاب مربوط به خلافت خلفاى راشدين مىباشد. مسعودى ضمن توجه به نسب هريك از خلفا، به خلاصهاى از تاريخ سياسى، نام كاتبان، قاضيان و نقش انگشتر آنان بسنده كرده است. يك بخش از كتاب با يك عنوان جداگانه كه تنها يك صفحه از كل كتاب را تشكيل مىدهد، در «ذكر خلافت حسن بن على(ع)» است.[۲۰]
«تاريخ خلفاى اموى از آغاز تا پايان»، عنوان بعدى است و بيان حوادث مهم سياسى اين دوران مانند قيام امام حسين(ع)، قيام مختار، قدرتگيرى زبيريان، قيام ابن اشعث، قيام يزيد بن مهلب و قيام زيد، موضوعات عمده اين قسمت را تشكيل مىدهد.[۲۱]
«ذكر حوادثى كه پس از قتل مروان بر بنى اميه گذشت»، عنوان بخش ديگر كتاب است. جريان پراكنده شدن بنى اميه در ولايات و چگونگى تشكيل حكومت امويان در اندلس بهوسيله عبدالرحمن بن معاوية بن هشام بن عبدالملك بن مروان در سال 139ق و ادامه اين حكومت تا سال وفات مسعودى و مختصرى از تاريخ حكومت هريك از اين خلفا در اين بخش مورد مداقه قرار گرفته است.[۲۲]
عناوين بعدى كتاب مربوط به تاريخ خلفاى بنى عباس از خلافت ابوالعباس سفاح تا خلافت مطيع مىباشد. آغاز روى كار آمدن عباسيان و دعوت آنان، تثبيت مقام وزارت، ولايتعهدى امام رضا(ع) و اخبار مربوط به ايران مانند تأسيس دولت طاهريان، قيام بابك خرمدين، قيام افشين و قيام صاحب الزنج همراه با شرح مختصرى از خلقوخوى خلفا، موضوعات مطروحه اين بخشها را تشكيل مىدهد.[۲۳]
از جمله ويژگىهاى اين كتاب، نوآورىهاى مسعودى در آن است. از جمله آنكه وى در جاىجاى اين اثر، چون زبانشناسى آگاه از ساختار زبانهايى چون فارسىِ باستان، سريانى، يونانى و رومى به بحث از ويژگىهاى اين زبانها، اشتقاق واژهها و معانىِ آنها پرداختهاست. وى از پسِ عبرى، عربى را از همه زبانها به سريانى نزديكتر و تفاوت اين دو زبان را اندك مىداند. او زبان سريانى را فاقد «فا» و شمار حروف و صداهاى خطى كه زرتشت پديد آورد و مجوسان آن را «كشن دبيره»؛ يعنى «نوشته همگان» گويند، يكصد و شصت و هر حرف و صدايى را داراى صورتى منفرد و مستقل دانسته است.[۲۴]
«واژهشناسىِ» زبانهاى مختلف نيز از نوآورىهاى مسعودى در «التنبيه» است. او مىنويسد: ايرانشهر، «شهر نيكان» است؛ چراكه «اير» به فارسى قديم معادل «خير» و برترى است و از همين رو رئيس آتشكده را «ايربذ» گفتند؛ يعنى «سر نيكان و برتران» و اين كلمه را معرب كرده، «هربذ» [هربد] گفتهاند. رود مهران سند به شهر مولتان مىرسد و مولتان؛ يعنى «روزنه طلا». ايرانيان پيش از زردشت بر دين حنيفان بودند. «حنيف» كلمهاى است سريانى كه معرب شده و اصل آن «حنيفوا» بوده است. گويند تلفظ آن با حروف مخصوصى ما بين «يا» و «فا» است؛ زيرا سريانيان فا ندارند و.[۲۵]
بيان «وجه تسميه» شهرها، اقوام، زبانها، نبردها و اشخاص، از ديگر نكات برجسته «التنبيه» است. مسعودى در اين زمينه مىنويسد: بابل را به فارسى و نبطى «بابيل» مىگفتهاند. بعضى حكيمان ايران و نبط گفتهاند كه شهر را به انتساب مشترى به اين نام خواندهاند كه مشترى در لغت قديم آنها «بيل» بوده است كه اين اقليم [چهارم] متعلق است به مشترى و در قسمت آن واقع است و.[۲۶]
مسعودى كنجكاوىِ خاصى براى كشف علل و عوامل پديدههاى طبيعى داشته است. او تنها به ذكر اين پديدهها بسنده نكرده، بلكه در بسيارى از موارد اين وقايع را تحليل و ريشهيابى كرده است. تحليل پديدههايى چون تبادل گرما و سرما در سطح و عمق زمين، جهت وزش بادها، اثر آب و هوا بر خَلق و خُلق انسانها، وزن مخصوص و چگالىِ مايعات از جمله نكاتى است كه مسعودى بدان توجه كرده است.[۲۷]
مسعودى در مطاوىِ التنبيه، آراء طبى عصر خويش را نيز منعكس كرده است. علاج دردهاى شكم و استخوان، داروى دفع سنگ كليه و اثر كمال و نقصان ماه بر حال بيماران نمونههايى از اين آرا است.[۲۸]
آداب اقوام، ملل و فِرق گوناگون نيز در «التنبيه» آمده است. آداب روزه نصارى و خوراك ايشان، نيايش بابليان و صابيان و خوراك ايشان و رسوم ملوك روم و مردم ايران از اين جمله است. مسعودى از برخى از آداب و رسوم ديرين ايرانيان نيز همچون كوسهسوارى در روز اول آذرماه در عراق و ديگر ولايتهاى ايران خبر داده و پيشينه آن را از ايام پادشاهان ايرانِ باستان مىداند.[۲۹]
مسعودى تنها به نقل آراء دانشمندان بسنده نكرده، بلكه آرا و مآخذ كسانى چون بطلميوس كلواذى، جاحظ، زهرى و مورخان ايران و روم باستان و نيز مورخان اسلامى را نيز نقد كرده است. آراء مورخان ايران و روم باستان و مورخان اسلامى نيز در اين كتاب به معرض نقد نهاده شده است.[۳۰]
مسعودى نمونههايى از خرافات رايج عصر خود را نيز در كتاب منعكس كرده است؛ وى از آتشفشان مهراج در كوهستان اطراف جزاير چين ياد مىكند كه «به هنگام روز از غلبه نور خورشيد سياه و شباهنگام سرخ باشد و شعله آن به اوج آسمان رسد و گاه باشد كه صدايى عجيب و هولانگيز از آن برخيزد كه از مسافت دور شنيده شود و از مرگ يكى از ملوكشان خبر دهد و گاه باشد سبكتر از اين باشد و از مرگ يكى از سران قوم خبر دهد و از قديم به طول عادت و به تجربه اعلام مرگ ملوك را از غير ملوك بازشناسند و خطا نكنند».[۳۱]
البته انعكاس چنين خرافههايى در اين اثر مسعودى، چنان انگشتشمار است كه به هيچ روى از ارزش اثر وى و از اهميت دقتهاى علمى و ژرفانديشىهايى كه در آن روا داشته، نمىكاهد.[۳۲]
وضعيت كتاب
فهرست «مطالب و اعلام»؛ «جماعات، فرق و لغات» و فهرست «اماكن و بقاع»، در انتهاى كتاب آمده است.
كتاب، فاقد پاورقى است.
پانويس
- ↑ ر.ك: عطاران، فاطمه، 1378، ص8
- ↑ ر.ك: عسکرى، عليرضا، 1376، ص95-96
- ↑ ر.ك: همان، ص96
- ↑ ر.ك: همان
- ↑ ر.ك: همان، ص97
- ↑ ر.ك: همان
- ↑ ر.ك: همان
- ↑ مقدمه محقق، ص ج - ح
- ↑ ر.ك: عطاران، فاطمه، 1378، ص8
- ↑ همان
- ↑ همان، ص8-9
- ↑ همان، ص9
- ↑ همان
- ↑ ر.ك: همان
- ↑ ر.ك: همان
- ↑ ر.ك: همان
- ↑ ر.ك: همان
- ↑ همان
- ↑ ر.ك: همان
- ↑ ر.ك: همان
- ↑ ر.ك: همان، ص9-10
- ↑ همان، ص10
- ↑ همان
- ↑ عسکرى، عليرضا، 1376، ص98
- ↑ ر.ك: همان
- ↑ همان، ص99
- ↑ ر.ك: همان
- ↑ ر.ك: همان، ص100
- ↑ ر.ك: همان
- ↑ ر.ك: همان
- ↑ ر.ك: همان
- ↑ همان
منابع مقاله
1. مقدمه و متن كتاب.
2. عسکرى، علىرضا، «مسعودى و التنبيه و الإشراف»، برگرفته از پايگاه مجلات تخصصى نور، مجله: مقالات و بررسىها، شماره 62، زمستان 1376، (18 صفحه، از 87 تا 104).
3. عطاران، فاطمه، «نقد و نظر در باب كتاب التنبيه و الإشراف»، برگرفته از پايگاه مجلات تخصصى نور، مجله: كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، شماره 21، تير 1378، (4 صفحه، از 8 تا 11).