تاريخ الشيعة في ساحل بلاد الشام الشمالي: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'اثنى عشر' به 'اثنیعشر ') |
جز (جایگزینی متن - ' ....<ref>' به '.<ref>') |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
نويسنده در مقدمه، به اين نكته اشاره نموده كه مطالعه و تحقيق پيرامون شيعه در ساحل بلاد شام، به دليل در دسترس نبودن منابع و مصادر تاريخى كافى، امر دشوارى بوده و منابع موجود، فقط به اين امر، اشارهاى گذرا نمودهاند | نويسنده در مقدمه، به اين نكته اشاره نموده كه مطالعه و تحقيق پيرامون شيعه در ساحل بلاد شام، به دليل در دسترس نبودن منابع و مصادر تاريخى كافى، امر دشوارى بوده و منابع موجود، فقط به اين امر، اشارهاى گذرا نمودهاند.<ref>مقدمه، ص5</ref> | ||
نويسنده در فصل اول، به تعريف حدود بلاد شام قديم و مخصوصاً ساحل بلاد شام پرداخته است | نويسنده در فصل اول، به تعريف حدود بلاد شام قديم و مخصوصاً ساحل بلاد شام پرداخته است.<ref>متن كتاب، ص9</ref> | ||
بلاد شام در اقليم سوم واقع شده است كه از مشرق از شمال بلاد چين آغاز و پس از هند، سند، كابل، کرمان، سجستان، فارس، اهواز، عراق، شام، مصر، اسكندريه و... به بحر المحيط منتهى مىگردد. البته برخى نيز معتقدند كه در اقليم پنجم واقع گرديده است | بلاد شام در اقليم سوم واقع شده است كه از مشرق از شمال بلاد چين آغاز و پس از هند، سند، كابل، کرمان، سجستان، فارس، اهواز، عراق، شام، مصر، اسكندريه و... به بحر المحيط منتهى مىگردد. البته برخى نيز معتقدند كه در اقليم پنجم واقع گرديده است.<ref>همان</ref> | ||
نويسنده پيرامون سبب تسميه شام به اين نام، به اختلافى اشاره نموده است. به عقيده ابوبكر انبارى، اشتقاق اين اسم، دو وجه دارد: اينكه مآخوذ از «يد الشؤمى» باشد يا اسم بر وزن فعلى از شؤم. جماعتى از اهل لغت نيز آن را بدون همزه تلفظ كرده و آن را جمع «شامة» دانستهاند. برخى ديگر نيز آن را منسوب به سام بن نوح كردهاند | نويسنده پيرامون سبب تسميه شام به اين نام، به اختلافى اشاره نموده است. به عقيده ابوبكر انبارى، اشتقاق اين اسم، دو وجه دارد: اينكه مآخوذ از «يد الشؤمى» باشد يا اسم بر وزن فعلى از شؤم. جماعتى از اهل لغت نيز آن را بدون همزه تلفظ كرده و آن را جمع «شامة» دانستهاند. برخى ديگر نيز آن را منسوب به سام بن نوح كردهاند.<ref>همان</ref> | ||
در فصل دوم، ضمن بررسى اصل تسميه شيعه، اسمايى كه بر شيعه اطلاق گرديده توضيح داده شده است. نويسنده در توضيح واژه شيعه، از تعاريف زير استفاده كرده است: «گروهى كه بر امرى اجتماع نمودهاند»، «هر قومى كه امر واحدى را تبعيت مىنمايند» و «اتباع و انصار كسى». وى در تعريف اصطلاحى اين واژه، به كسانى اشاره نموده كه قائل به امامت و خلافت [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين على(ع)]] از طريق نص و وصيت پيامبر(ص) بوده و ايشان را چه به صورت جلى و چه به صورت خفى، امام مىدانند و معتقدند كه امامت از اولاد ايشان خارج نشده و قائل به عصمت ايشان از كبائر و صغاير بوده و امامت را ركنى از اركان مهم دين مىدانند و معتقدند كه اغفال از آن و يا تفويض آن به مردم، بنا بر نص قرآن كريم، بر پيامبر(ص) جايز نيست | در فصل دوم، ضمن بررسى اصل تسميه شيعه، اسمايى كه بر شيعه اطلاق گرديده توضيح داده شده است. نويسنده در توضيح واژه شيعه، از تعاريف زير استفاده كرده است: «گروهى كه بر امرى اجتماع نمودهاند»، «هر قومى كه امر واحدى را تبعيت مىنمايند» و «اتباع و انصار كسى». وى در تعريف اصطلاحى اين واژه، به كسانى اشاره نموده كه قائل به امامت و خلافت [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين على(ع)]] از طريق نص و وصيت پيامبر(ص) بوده و ايشان را چه به صورت جلى و چه به صورت خفى، امام مىدانند و معتقدند كه امامت از اولاد ايشان خارج نشده و قائل به عصمت ايشان از كبائر و صغاير بوده و امامت را ركنى از اركان مهم دين مىدانند و معتقدند كه اغفال از آن و يا تفويض آن به مردم، بنا بر نص قرآن كريم، بر پيامبر(ص) جايز نيست.<ref>همان، ص 17</ref> | ||
نويسنده در ادامه اين بحث، به رواياتى از پيامبر(ص) اشاره نموده كه در آنها، به لفظ شيعه تصريح شده است. از جمله: «يا على شيعه تو شيعه خدا، انصار تو انصار خدا و حزب تو حزب خداست و حزب الله رستگار مىباشند»، «شيعه على در قيامت رستگار مىباشند» | نويسنده در ادامه اين بحث، به رواياتى از پيامبر(ص) اشاره نموده كه در آنها، به لفظ شيعه تصريح شده است. از جمله: «يا على شيعه تو شيعه خدا، انصار تو انصار خدا و حزب تو حزب خداست و حزب الله رستگار مىباشند»، «شيعه على در قيامت رستگار مىباشند».<ref>همان، ص18</ref> | ||
در طول تاريخ، اسماء زيادى بر شيعه اطلاق گرديده است كه نويسنده در ادامه فصل دوم به بحث و بررسى آنها پرداخته است. اين اسماء عبارتند از: | در طول تاريخ، اسماء زيادى بر شيعه اطلاق گرديده است كه نويسنده در ادامه فصل دوم به بحث و بررسى آنها پرداخته است. اين اسماء عبارتند از: | ||
#رافضه: كه به عقيده نويسنده، مشهورترين و متداولترين اسمى است كه به شيعه، اطلاق گرديده است. عبدالحى بن العماد الحنبلى در آثار خود، از شيعيان به اين نام استفاده كرده است. از جمله در جايى نوشته است: «پس از استيلاى اسماعيل شاه بر ملوك عجم، مذهب الحاد و رفض تا زمان حاضر در اهل عجم رواج يافت» | #رافضه: كه به عقيده نويسنده، مشهورترين و متداولترين اسمى است كه به شيعه، اطلاق گرديده است. عبدالحى بن العماد الحنبلى در آثار خود، از شيعيان به اين نام استفاده كرده است. از جمله در جايى نوشته است: «پس از استيلاى اسماعيل شاه بر ملوك عجم، مذهب الحاد و رفض تا زمان حاضر در اهل عجم رواج يافت».<ref>همان، ص21</ref> | ||
#اماميه و اثنیعشر يه: قائلين به نصّ و تعيين و كسانى كه به وجود دوازده امام كه نه تن از ايشان، از اولاد امام حسين(ع) و اولين ايشان [[امام على(ع)]] و آخرين نفر، حضرت مهدى(عج) مىباشد | #اماميه و اثنیعشر يه: قائلين به نصّ و تعيين و كسانى كه به وجود دوازده امام كه نه تن از ايشان، از اولاد امام حسين(ع) و اولين ايشان [[امام على(ع)]] و آخرين نفر، حضرت مهدى(عج) مىباشد.<ref>همان</ref> | ||
#متاوله و علويه: شيخ محمد تقى فقيه نوشته است: «شيعه در جبل عامل و بعلبك از گذشته به متاوله شناخته شده و در بعضى از عصور نيز علويه ناميده شدهاند» | #متاوله و علويه: شيخ محمد تقى فقيه نوشته است: «شيعه در جبل عامل و بعلبك از گذشته به متاوله شناخته شده و در بعضى از عصور نيز علويه ناميده شدهاند».<ref>همان</ref> | ||
#الظنيه: نويسنده علت اين تسميه را وجود شيعيانى در طرابلس در منطقه كوههاى «الضنيه» دانسته است (در نسبت ضاد قلب به ظاء گرديده است) | #الظنيه: نويسنده علت اين تسميه را وجود شيعيانى در طرابلس در منطقه كوههاى «الضنيه» دانسته است (در نسبت ضاد قلب به ظاء گرديده است).<ref>همان، ص22</ref> | ||
#جعفريه: اين نام به قائلين به امامت جعفر بن محمد صادق(ع) اطلاق گرديده و كشّى روايت كرده است كه شيعه صادق(ع) در كوفه، جعفريه ناميده مىشوند | #جعفريه: اين نام به قائلين به امامت جعفر بن محمد صادق(ع) اطلاق گرديده و كشّى روايت كرده است كه شيعه صادق(ع) در كوفه، جعفريه ناميده مىشوند.<ref>همان</ref> | ||
#قزلباش: كه از جمله اسامى غيرمتداول است و فقط در سوريه و لبنان به اين اسم ناميده شده است | #قزلباش: كه از جمله اسامى غيرمتداول است و فقط در سوريه و لبنان به اين اسم ناميده شده است.<ref>همان</ref> | ||
در فصل سوم، از نحوه ظهور و شكلگيرى شيعه در ساحل بلاد شام و ادوار تاريخى شيعه در آن نواحى، سخن به ميان آمده است | در فصل سوم، از نحوه ظهور و شكلگيرى شيعه در ساحل بلاد شام و ادوار تاريخى شيعه در آن نواحى، سخن به ميان آمده است.<ref>همان، ص23</ref> | ||
نويسنده معتقد است كه بنا بر اتفاق آراء، ابوذر غفارى كسى بود كه تشيع را در شام و جبل عامل نشر داد. بنا بر نظر نويسنده، نمىتوان تاريخ دقيقى براى اين امر ذكر كرد اما به صورت تقريبى، مىتوان حدس زد كه اين اتفاق، بين سالهاى 28 و 30ق رخ داده است، زيرا معاويه ابوذر را در سال 30ق، به سفارش عثمان، از شام به مدينه فرستاد | نويسنده معتقد است كه بنا بر اتفاق آراء، ابوذر غفارى كسى بود كه تشيع را در شام و جبل عامل نشر داد. بنا بر نظر نويسنده، نمىتوان تاريخ دقيقى براى اين امر ذكر كرد اما به صورت تقريبى، مىتوان حدس زد كه اين اتفاق، بين سالهاى 28 و 30ق رخ داده است، زيرا معاويه ابوذر را در سال 30ق، به سفارش عثمان، از شام به مدينه فرستاد.<ref>همان، ص25</ref> | ||
نويسنده در اين فصل، به جريان ابوذر غفارى و خطبههايى كه وى در مسجد رسول الله(ص) در برملا ساختن اعمال عثمان و فضايل و مناقب [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] ايراد نمود و چگونگى تبعيد وى به شام، نزد معاويه اشاره نموده است. ابوذر در مسجد شام نيز همان سخنانى كه در مسجد پيامبر(ص) مىزد را تكرار نمود و با روشنگرىها و سخنان خود، باعث رسوا شدن دستگاه حكومت و شيوع تشيع در آن بلاد گرديد | نويسنده در اين فصل، به جريان ابوذر غفارى و خطبههايى كه وى در مسجد رسول الله(ص) در برملا ساختن اعمال عثمان و فضايل و مناقب [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] ايراد نمود و چگونگى تبعيد وى به شام، نزد معاويه اشاره نموده است. ابوذر در مسجد شام نيز همان سخنانى كه در مسجد پيامبر(ص) مىزد را تكرار نمود و با روشنگرىها و سخنان خود، باعث رسوا شدن دستگاه حكومت و شيوع تشيع در آن بلاد گرديد.<ref>همان</ref> | ||
نويسنده همچنين به بررسى عواملى كه به نظر وى، علت اصلى شيوع و گسترش شيعه در ساحل بلاد شام و جبال غربى آن مىباشد، پرداخته است. اين عوامل عبارتند از: | نويسنده همچنين به بررسى عواملى كه به نظر وى، علت اصلى شيوع و گسترش شيعه در ساحل بلاد شام و جبال غربى آن مىباشد، پرداخته است. اين عوامل عبارتند از: | ||
#كشتار و بىرحمىهاى معاويه و دستگاه حكومتى وى و حكّام پس از او نسبت به شيعيان | #كشتار و بىرحمىهاى معاويه و دستگاه حكومتى وى و حكّام پس از او نسبت به شيعيان.<ref>همان، ص 28</ref>؛ | ||
#تردد بعضى از رجال شيعه مانند سلمان فارسى و عبدالله بن مسعود در سواحل شام در هنگام جهاد با اهل روم | #تردد بعضى از رجال شيعه مانند سلمان فارسى و عبدالله بن مسعود در سواحل شام در هنگام جهاد با اهل روم.<ref>همان، ص 29</ref>؛ | ||
#هجرتها كه بر دو نوع داخلى و خارجى مىباشد: از داخل بلاد شام به سواحل و از خارج مناطق ساحلى به آن مخصوصا بهويژه از زمان حكومت فاطميان | #هجرتها كه بر دو نوع داخلى و خارجى مىباشد: از داخل بلاد شام به سواحل و از خارج مناطق ساحلى به آن مخصوصا بهويژه از زمان حكومت فاطميان.<ref>همان، ص 30</ref> | ||
نويسنده معتقد است كه ظهور شيعه بهصورت رسمى در ساحل بلاد شام، مخصوصاً در نواحى شمالى آن، همزمان بوده است. با تأسيس امارت تنوخيه در اللاذقيه در سال 249ق/ 864م. تاريخ شيعه در اين نواحى، داراى ادوار متعددى است كه مىتوان آن را در سه دوره زير، خلاصه نمود: | نويسنده معتقد است كه ظهور شيعه بهصورت رسمى در ساحل بلاد شام، مخصوصاً در نواحى شمالى آن، همزمان بوده است. با تأسيس امارت تنوخيه در اللاذقيه در سال 249ق/ 864م. تاريخ شيعه در اين نواحى، داراى ادوار متعددى است كه مىتوان آن را در سه دوره زير، خلاصه نمود: | ||
#دوره درخشش: سالهاى بين 249ق تا 670ق/ 864م تا 1273م دوره درخشش شيعه در ساحل بلاد شام دانسته شده است | #دوره درخشش: سالهاى بين 249ق تا 670ق/ 864م تا 1273م دوره درخشش شيعه در ساحل بلاد شام دانسته شده است.<ref>همان، ص33</ref> | ||
#دوره افول و ناكامىهاى پىدرپى: كه از سال 502ق آغاز و 163 سال طول كشيد | #دوره افول و ناكامىهاى پىدرپى: كه از سال 502ق آغاز و 163 سال طول كشيد.<ref>همان، ص108</ref> | ||
#دوره بيدارى: از سال 1864م تا 1942م | #دوره بيدارى: از سال 1864م تا 1942م.<ref>همان، ص114</ref> | ||
در آخرين فصل كتاب بعضى از اعلام شيعه كه در اين مناطق زندگى مىكردند، همراه با تأليفاتشان معرفى گرديده است. برخى از اين افراد عبارتند از: شريف عبدالله (1395ق/ 1975م) صاحب كتابهاى «صدق الخبر في خوارج القرن الثانى عشر» و «حكم مبتدع معتقدات القاديانيين» و شيخ عبدالعزيز كنعان صاحب «مكانة الاخلاق». | در آخرين فصل كتاب بعضى از اعلام شيعه كه در اين مناطق زندگى مىكردند، همراه با تأليفاتشان معرفى گرديده است. برخى از اين افراد عبارتند از: شريف عبدالله (1395ق/ 1975م) صاحب كتابهاى «صدق الخبر في خوارج القرن الثانى عشر» و «حكم مبتدع معتقدات القاديانيين» و شيخ عبدالعزيز كنعان صاحب «مكانة الاخلاق». |
نسخهٔ ۱۷ اوت ۲۰۱۷، ساعت ۱۴:۱۹
نام کتاب | تاریخ الشیعة في ساحل بلاد الشام الشمالي |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | عثمان، هاشم (نويسنده) |
زبان | عربی |
کد کنگره | BP 239 /ع2ت2 |
موضوع | شیعه - سوریه - تاریخ |
ناشر | مؤسسة الأعلمي للمطبوعات |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1414 هـ.ق |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE12330AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
تاريخ الشيعة في ساحل بلاد الشام الشمالي اثر هاشم عثمان، بررسى شيعه و ادوار تاريخى آن در سواحل شام مىباشد كه به زبان عربى و در سال 1411ق نوشته شده است.
ساختار
كتاب با مقدمه نويسنده آغاز و مطالب در چهار فصل تنظيم شده است.
نويسنده در ابتدا به تعريف حدود سرزمينهاى شام قديم و مخصوصاً ساحل بلاد شام پرداختهاست. وى پس از بررسى اصل نامگذارى شيعه، اسمايى كه بر شيعه اطلاق گرديده را توضيح داده و سپس از نحوه ظهور و شكلگيرى شيعه و ادوار تاريخى كه شيعه در آن نواحى داشته سخن گفته است.
گزارش محتوا
نويسنده در مقدمه، به اين نكته اشاره نموده كه مطالعه و تحقيق پيرامون شيعه در ساحل بلاد شام، به دليل در دسترس نبودن منابع و مصادر تاريخى كافى، امر دشوارى بوده و منابع موجود، فقط به اين امر، اشارهاى گذرا نمودهاند.[۱]
نويسنده در فصل اول، به تعريف حدود بلاد شام قديم و مخصوصاً ساحل بلاد شام پرداخته است.[۲]
بلاد شام در اقليم سوم واقع شده است كه از مشرق از شمال بلاد چين آغاز و پس از هند، سند، كابل، کرمان، سجستان، فارس، اهواز، عراق، شام، مصر، اسكندريه و... به بحر المحيط منتهى مىگردد. البته برخى نيز معتقدند كه در اقليم پنجم واقع گرديده است.[۳]
نويسنده پيرامون سبب تسميه شام به اين نام، به اختلافى اشاره نموده است. به عقيده ابوبكر انبارى، اشتقاق اين اسم، دو وجه دارد: اينكه مآخوذ از «يد الشؤمى» باشد يا اسم بر وزن فعلى از شؤم. جماعتى از اهل لغت نيز آن را بدون همزه تلفظ كرده و آن را جمع «شامة» دانستهاند. برخى ديگر نيز آن را منسوب به سام بن نوح كردهاند.[۴]
در فصل دوم، ضمن بررسى اصل تسميه شيعه، اسمايى كه بر شيعه اطلاق گرديده توضيح داده شده است. نويسنده در توضيح واژه شيعه، از تعاريف زير استفاده كرده است: «گروهى كه بر امرى اجتماع نمودهاند»، «هر قومى كه امر واحدى را تبعيت مىنمايند» و «اتباع و انصار كسى». وى در تعريف اصطلاحى اين واژه، به كسانى اشاره نموده كه قائل به امامت و خلافت اميرالمؤمنين على(ع) از طريق نص و وصيت پيامبر(ص) بوده و ايشان را چه به صورت جلى و چه به صورت خفى، امام مىدانند و معتقدند كه امامت از اولاد ايشان خارج نشده و قائل به عصمت ايشان از كبائر و صغاير بوده و امامت را ركنى از اركان مهم دين مىدانند و معتقدند كه اغفال از آن و يا تفويض آن به مردم، بنا بر نص قرآن كريم، بر پيامبر(ص) جايز نيست.[۵]
نويسنده در ادامه اين بحث، به رواياتى از پيامبر(ص) اشاره نموده كه در آنها، به لفظ شيعه تصريح شده است. از جمله: «يا على شيعه تو شيعه خدا، انصار تو انصار خدا و حزب تو حزب خداست و حزب الله رستگار مىباشند»، «شيعه على در قيامت رستگار مىباشند».[۶]
در طول تاريخ، اسماء زيادى بر شيعه اطلاق گرديده است كه نويسنده در ادامه فصل دوم به بحث و بررسى آنها پرداخته است. اين اسماء عبارتند از:
- رافضه: كه به عقيده نويسنده، مشهورترين و متداولترين اسمى است كه به شيعه، اطلاق گرديده است. عبدالحى بن العماد الحنبلى در آثار خود، از شيعيان به اين نام استفاده كرده است. از جمله در جايى نوشته است: «پس از استيلاى اسماعيل شاه بر ملوك عجم، مذهب الحاد و رفض تا زمان حاضر در اهل عجم رواج يافت».[۷]
- اماميه و اثنیعشر يه: قائلين به نصّ و تعيين و كسانى كه به وجود دوازده امام كه نه تن از ايشان، از اولاد امام حسين(ع) و اولين ايشان امام على(ع) و آخرين نفر، حضرت مهدى(عج) مىباشد.[۸]
- متاوله و علويه: شيخ محمد تقى فقيه نوشته است: «شيعه در جبل عامل و بعلبك از گذشته به متاوله شناخته شده و در بعضى از عصور نيز علويه ناميده شدهاند».[۹]
- الظنيه: نويسنده علت اين تسميه را وجود شيعيانى در طرابلس در منطقه كوههاى «الضنيه» دانسته است (در نسبت ضاد قلب به ظاء گرديده است).[۱۰]
- جعفريه: اين نام به قائلين به امامت جعفر بن محمد صادق(ع) اطلاق گرديده و كشّى روايت كرده است كه شيعه صادق(ع) در كوفه، جعفريه ناميده مىشوند.[۱۱]
- قزلباش: كه از جمله اسامى غيرمتداول است و فقط در سوريه و لبنان به اين اسم ناميده شده است.[۱۲]
در فصل سوم، از نحوه ظهور و شكلگيرى شيعه در ساحل بلاد شام و ادوار تاريخى شيعه در آن نواحى، سخن به ميان آمده است.[۱۳]
نويسنده معتقد است كه بنا بر اتفاق آراء، ابوذر غفارى كسى بود كه تشيع را در شام و جبل عامل نشر داد. بنا بر نظر نويسنده، نمىتوان تاريخ دقيقى براى اين امر ذكر كرد اما به صورت تقريبى، مىتوان حدس زد كه اين اتفاق، بين سالهاى 28 و 30ق رخ داده است، زيرا معاويه ابوذر را در سال 30ق، به سفارش عثمان، از شام به مدينه فرستاد.[۱۴]
نويسنده در اين فصل، به جريان ابوذر غفارى و خطبههايى كه وى در مسجد رسول الله(ص) در برملا ساختن اعمال عثمان و فضايل و مناقب حضرت على(ع) ايراد نمود و چگونگى تبعيد وى به شام، نزد معاويه اشاره نموده است. ابوذر در مسجد شام نيز همان سخنانى كه در مسجد پيامبر(ص) مىزد را تكرار نمود و با روشنگرىها و سخنان خود، باعث رسوا شدن دستگاه حكومت و شيوع تشيع در آن بلاد گرديد.[۱۵]
نويسنده همچنين به بررسى عواملى كه به نظر وى، علت اصلى شيوع و گسترش شيعه در ساحل بلاد شام و جبال غربى آن مىباشد، پرداخته است. اين عوامل عبارتند از:
- كشتار و بىرحمىهاى معاويه و دستگاه حكومتى وى و حكّام پس از او نسبت به شيعيان.[۱۶]؛
- تردد بعضى از رجال شيعه مانند سلمان فارسى و عبدالله بن مسعود در سواحل شام در هنگام جهاد با اهل روم.[۱۷]؛
- هجرتها كه بر دو نوع داخلى و خارجى مىباشد: از داخل بلاد شام به سواحل و از خارج مناطق ساحلى به آن مخصوصا بهويژه از زمان حكومت فاطميان.[۱۸]
نويسنده معتقد است كه ظهور شيعه بهصورت رسمى در ساحل بلاد شام، مخصوصاً در نواحى شمالى آن، همزمان بوده است. با تأسيس امارت تنوخيه در اللاذقيه در سال 249ق/ 864م. تاريخ شيعه در اين نواحى، داراى ادوار متعددى است كه مىتوان آن را در سه دوره زير، خلاصه نمود:
- دوره درخشش: سالهاى بين 249ق تا 670ق/ 864م تا 1273م دوره درخشش شيعه در ساحل بلاد شام دانسته شده است.[۱۹]
- دوره افول و ناكامىهاى پىدرپى: كه از سال 502ق آغاز و 163 سال طول كشيد.[۲۰]
- دوره بيدارى: از سال 1864م تا 1942م.[۲۱]
در آخرين فصل كتاب بعضى از اعلام شيعه كه در اين مناطق زندگى مىكردند، همراه با تأليفاتشان معرفى گرديده است. برخى از اين افراد عبارتند از: شريف عبدالله (1395ق/ 1975م) صاحب كتابهاى «صدق الخبر في خوارج القرن الثانى عشر» و «حكم مبتدع معتقدات القاديانيين» و شيخ عبدالعزيز كنعان صاحب «مكانة الاخلاق».
وضعيت كتاب
فهرست مطالب در انتهاى كتاب آمده است.
در پاورقىها علاوه بر ذكر منابع، توضيحاتى پيرامون برخى از مطالب متن داده شده است.
پانويس
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب