سعید بن مسیب
سعید بن مسیب | |
---|---|
نام کامل | ابومحمد، سعيد بن مسيب بن حزن مخزومى |
نسب | مخزومی |
ولادت | 15ق |
رحلت | 95ق |
دین | اسلام |
مذهب | تشیع |
اطلاعات علمی | |
اساتید | امام علی(ع) و امام سجاد(ع) |
سعید بن مسیب (15-95ق)، از تابعان و از فقهای هفتگانه مدینه در زمان امام سجاد(ع).
سعید در کلام بزرگان
ابومحمد، سعید بن مسیب بن حزن مخزومى. ابن خلکان مىگوید: «سعید بن مسیب بزرگ تابعان و از افراد طراز اول بود. او حدیث و فقه و زهد و عبادت و وارستگى را در خود جمع کرده و یکى از فقهاى هفتگانۀ مدینه بود. وى به سال 15 به دنیا آمد و در سال 95 در گذشت».
ابونعیم اصفهانى مىگوید: «ابومحمد، سعید بن مسیب بن حزن مخزومى از کسانى است که امتحان داد و در امتحان الهى سربلند درآمد، و در راه خدا هرگونه سرزنش ناروایى را تحمل کرد. شخصى عابد، حاضر در جماعت، عفیف و قناعت پیشه بود؛ چنان که اسمش گویاست به وسیلۀ انجام طاعات سعادتمند گردید و از گناهان و ناروایىها دورى گزید». ابن مدینى مىگوید: «من در میان تابعان کسى به گستره علمى سعید بن مسیب نمىشناسم. - همو مىگوید: - اگر سعید بگوید سنت چنین است، به آن بسنده کن. او در نزد من گرامىترین تابعان است». ابوحاتم مىگوید: «در میان تابعان از او بزرگوارتر یافت نمىشود». سلیمان بن موسى مىگوید: «او دانشمندترین تابعان است». ابوزرعه مىگوید: «او مدنى، قرشى، ثقه و پیشواست». قتاده مىگوید: «من هرگز کسى را داناتر از او به حلال و حرام ندیدهام». ابن شهاب مىگوید: «عبداللّه بن ثعلبه به من گفت: اگر طالب این علم (فقه) هستى، به سراغ این شیخ، سعید بن مسیب برو». عمرو بن میمون بن مهران از پدرش نقل مىکند که گفت: «وارد مدینه شدم و سراغ داناترین شخص شهر را گرفتم؛ به سوى سعید بن مسیب راهنمایىام کردند». مکحول مىگوید: «سراسر زمین را در طلب علم گشتم، ولى با داناتر از او برخورد نکردم».
وثاقت او
احمد بن حنبل مىگوید: «مرسلات سعید بن مسیب جملگى صحیحاند، ما صحیحتر از مرسلات او سراغ نداریم». شافعى مىگوید: «ارسال ابن مسیب نزد ما حسن است». ابن سعد، کاتب واقدى از امام باقر علیهالسّلام روایت مىکند که فرمود: «از پدرم علىّ بن الحسین شنیدم فرمود: سعید بن مسیب داناترین مردم نسبت به شناخت آثار گذشتگان و در رأى خود فقیهترین ایشان است». ابن سعد در «طبقات» زندگىنامۀ مفصلى براى او نقل کرده و در آن از احوال و سرگذشت شگفتانگیز او مطالب فراوانى آورده است. علاوه بر اینها روایاتى در مدح و ستایش او از علماى امامیه رسیده است.
تشیع او
نخستین برجستگى او این است که دستپروردۀ امیرمؤمنان علیهالسّلام است؛ آن حضرت او را بنا به وصیت جدش «حزن» در دامن خویش پروراند. او در میان خاندان دانش و پیراستگى رشد کرد و بزرگ شد. همچنین از مخلصترین اصحاب امام علىّ بن الحسین زینالعابدین علیهالسّلام گردید و یکى از اوتاد پنجگانهاى شد که - بنا به گزارش فضل بن شاذان - در راه دین استوار و ثابت قدم ماندند. فضل مىگوید: «در روزگار علىّ بن الحسین در آغاز امامت وى و پیوستن به وى پنج نفر بیشتر نبودند: سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، محمد بن جبیر بن مطعم، یحیى بن ام طویل و ابوخالد کابلى». وى دربارۀ امام سجاد علیهالسّلام معتقد بود که داراى نفس زکیهاى است که نظیر نداشته و نخواهد داشت. نیز اعتقاد داشت که امام به سان داود قدیس است که کوهها همراه او صبح و شام تسبیح مىگویند.
کشّى به نقل از زهرى از سعید بن مسیب روایت مىکند که گفت: «مردم تا هنگامى که علىّ بن الحسین زینالعابدین از مکه خارج نمىشد، بیرون نمىرفتند. حضرت از شهر بیرون شد و من همراه وى بیرون رفتم. در یکى از باراندازها فرودآمد و دو رکعت نماز گذارد و در سجدۀ خود تسبیحى گفت که همۀ کائنات با او تسبیح گفتند. ما از وحشت فریاد برآوردیم. حضرت سر از سجده برداشت و فرمود: سعید! آیا ترسیدى؟ گفتم: آرى اى پسر رسول خدا. فرمود: این تسبیح اعظم است که پدرم از جدم رسول خدا برایم نقل فرموده است؛ تسبیحى است که با انجام آن گناهى در پروندۀ انسان نمىماند. عرضه داشتم: پس به من بیاموز...» نیز از محمد بن قولویه از اسباط بن سالم از امام کاظم علیهالسّلام حدیثى نقل کرده است که امام، طى آن، حواریون پیامبر و ائمه را برشمردند و در ضمن آن، جبیر بن مطعم، یحیى بن ام طویل، ابوخالد و سعید بن مسیب را از حواریون امام زینالعابدین علیهالسّلام شمردند. همچنین از محمد بن قولویه از ابومروان از امام باقر علیهالسّلام روایت مىکند که فرمود: از علىّ بن الحسین شنیدم که مىفرمود: «سعید بن مسیب داناترین مردم به احادیث پیشینیان و فقیهترین ایشان در زمان خودش بود». این حدیث با اختلافى در عبارت پایانى: «أفقههم فى رأیه» به روایت ابن خلکان از ابومروان نیز گذشت. شیخ مفید از ابویونس محمد بن احمد روایت مىکند که گفت: «پدرم و تعداد زیادى از اصحاب ما - امامیه - برایم روایت کردهاند: جوانى از قریش نزد سعید بن مسیب بود که علىّ بن الحسین وارد شد، جوان قریشى به سعید گفت: این شخص کیست؟ پاسخ داد: او سیدالعابدین، علىّ بن الحسین بن علىّ بن ابىطالب است». همچنین حمیرى از بزنطى روایت مىکند که گفت: نزد امام رضا علیهالسّلام از قاسم بن محمد بن ابىبکر، دایى پدرش و سعید بن مسیب، نامى به میان آمد؛
حضرت فرمود: «آنان بر این امر(ولایت اهلبیت) استوار بودند». ثقهالاسلام کلینى در باب «مولدالصادق» از اسحاق بن جریر روایت کرده است که گفت: حضرت صادق علیهالسّلام فرمود: «سعید بن مسیب و قاسم بن محمد بن ابىبکر و ابوخالد کابلى از اصحاب موثق علىّ بن الحسین علیهالسّلام بودند». ابن شهرآشوب در «مناقب آل ابى طالب» دربارۀ کرامات امام زینالعابدین علیه-السّلام روایاتى از سعید بن مسیب نقل کرده که میزان دوستى و محبت او نسبت به اهلبیت و سطح بالاى ارتباط او با سیدالساجدین علیهالسّلام را نشان مىدهد. محقق بحرانى نیز - در حاشیۀ «بلغه الفقیه» - از سخن شیخ طوسى در اوایل کتاب «تبیان»، شیعه بودن او را استنباط کرده است. او همان کسى است که قضیۀ بجدل جمال و بریدن انگشت امام حسین علیهالسّلام پس از شهادت حضرت را روایت کرده که او پس از این عمل شنیع با ناامیدى از رحمت پروردگار به پردۀ کعبه چنگ زده بود. شیخ طوسى او را از اصحاب امام زینالعابدین و یکى از پیشگامان نقل حدیث شمرده مىگوید: «سعید بن مسیب بن حزن، ابومحمد مخزومى از امام علىّ بن الحسین علیهالسّلام روایت کرده (نقل حدیث نموده) است؛ او از طبقۀ اول رجال است». سید محسن امین دربارۀ او و دوستىاش نسبت به اهلبیت علیهمالسّلام، حق مطلب را ادا کرده است. وى مىگوید: «او همواره با امیرمؤمنان علیهالسّلام بود و هیچگاه حتى در جنگهاى حضرت، ایشان را تنها نگذاشت». در ادامه از ابن ابىالحدید و دیگران برخى گفتههاى طعنآمیز دربارۀ او را نقل کرده و با روشى حکیمانه به ابطال آن پرداخته است.
نمونههایى از تفسیر سعید بن مسیب
ابونعیم در کتاب «حلیه» از یحیى بن سعید و او از سعید بن مسیب نقل مىکند که سعید دربارۀ آیۀ «رَبُّکمْ أَعْلَمُ بِمٰا فِی نُفُوسِکمْ إِنْ تَکونُوا صٰالِحِینَ فَإِنَّهُ کٰانَ لِلْأَوّٰابِینَ غَفُوراً» گفت: «مراد کسى است که گناه و سپس توبه کرده است و باز گناه و بار دیگر توبه کرده است، ولى در هیچ مورد عمدا به گناه بازنگشته است». این دقیقترین تفسیر آیه است؛ زیرا این آیه به چند شکل تفسیر شده است: 1. از ابن عباس و عمرو بن شرحبیل نقل شده است که مراد تسبیحگویانند. 2. نیز از ابن عباس نقل شده که مراد مطیعان نیکوکارند. 3. قتاده گفته است: مراد مطیعان و نمازگزارانند. 4. از ابن منکدر و نیز از امام صادق علیهالسّلام نقل شده است که: «مراد کسانىاند که بین نماز مغرب و عشاء نماز مىگزارند». 5. از عون عقیلى رسیده است: مراد کسانىاند که نماز ظهر مىخوانند. 6. مراد روى گرداننده از گناه و روىآورنده به خداست؛ که همین معناى آخر پسندیده است، ولى در شرایط و چگونگى آن اختلاف است. از سعید بن جبیر نقل شده که گفت: «یعنى بازگشتکنندگان به سوى نیکى». و از مجاهد چنین نقل شده است: «یعنى کسى که در خلوت گناهان خود را به یاد مىآورد و از آن استغفار مىکند». از عطاء بن یسار نقل شده است: «معناى آن این است که بنده گناه کرده سپس توبه مىکند؛ خدا هم توبۀ او را مىپذیرد؛ باز گناه کرده، دوباره توبه مىکند و خدا توبۀ او را مىپذیرد؛ براى بار سوم که گناه مىکند، اگر توبه کرد، خداوند طورى توبۀ او را مىپذیرد که اثرش نابود شدنى نیست». از عبید بن عمیر روایت شده است: «اوّاب به معناى حفیظ است؛ یعنى کسى که مىگوید: خداوندا! گناهانى را که در این مجلس مرتکب شدم بیامرز».
سعید بن مسیب آیه را بدین شکل تفسیر کرد: «مراد؛ کسى است که گناه کرده، توبه پیشه مىکند، باز گناه کرده، توبه مىنماید، ولى رجوع مجدد او به گناه از روى تعمد و اراده نیست، بلکه به دلیل اشتباهى است که از او سر مىزند». همین نکتۀ ظریف مقصود اساسى است؛ زیرا در آیه «الأوّاب» به کار برده شده که صیغۀ مبالغه است و بیانگر مبالغه در أوب (رجوع) است؛ یعنى زیاد و پى در پى، ولى آیا رجوع بدون قید و شرط و هر گناهکارى مراد است یا مقصود رجوع کسى است که از روى سرپیچى از فرمان خدا و سرکشى در مقابل دستورات او گناه نمىکند، بلکه گناه - به تعبیر ساده - از دستش در رفته یا هواى نفس بر او غالب شده، معصیت کرده است ولى پس از اندکى متوجه اشتباه خود شده و توبه مىکند؟! خداوند مىفرماید: «إِنَّمَا التَّوْبَه عَلَى اللّٰهِ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهٰالَه ثُمَّ یتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ». نیز مىفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ الشَّیطٰانِ تَذَکرُوا فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ». معناى «لمم» آمرزیده شده در آیۀ «وَ یجْزِی الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى اَلَّذِینَ یجْتَنِبُونَ کبٰائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوٰاحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّک وٰاسِعُ الْمَغْفِرَه هُوَ أَعْلَمُ بِکمْ إِذْ أَنْشَأَکمْ مِنَ الْأَرْضِ» نیز همین است؛ یعنى گناهانى که از روى نادانى و غفلت از فرد سر مىزند نه از روى تمرّد و عناد با حق. امام صادق علیهالسّلام مىفرماید: «لمم به این معناست که انسان گناهى را ناخواسته مرتکب شود و از آن استغفار کند»؛ نیز مىفرماید: «یعنى هر گناهى که بندۀ مؤمن به ترک آن خو گرفته است، ولى ناخواسته مرتکب آن شود». همچنین مىفرماید: «لمّام این است که بنده مرتکب گناهى شود که جزو عادت و سرشت او نگردیده است». در روایت دیگر آمده است: «لمم بدین معناست که بنده گناهى را بعد از دیگر مرتکب شود». باز در روایتى مىفرماید: «لمم گناهى است که فرد مرتکب آن مىشود سپس تا زمانى که خدا بخواهد درنگ مىکند و بعد دوباره ناخواسته مرتکب آن مىشود». آرى، گاهى نفس بر انسان غالب مىشود و در نتیجه آن مرتکب گناهى مىگردد که شیوۀ او نبوده است؛ ازاینرو متوجه گناه خود شده، فورا از کردۀ خود پشیمان مىگردد و توبه مىکند. بر همین منوال اگر دوباره مرتکب گناهى شد که به آن عادت نکرده است توبه مىکند و خداوند توبۀ او را مىپذیرد؛ زیرا او بسیار توبهپذیر و به غایت مهربان است. این همان نکتۀ دقیقى است که در تفسیر ابن مسیب بدان اشاره رفته است، او مىگوید: «و لا یعود فی شیء قصدا»؛ و این همان معنایى است که از صدر آیه به دست مىآید: «رَبُّکمْ أَعْلَمُ بِمٰا فِی نُفُوسِکمْ إِنْ تَکونُوا صٰالِحِینَ فَإِنَّهُ کٰانَ لِلْأَوّٰابِینَ غَفُوراً». تفسیر رسیده از ناحیۀ امام صادق علیهالسّلام هم به همین معنا نظر دارد. حضرت مىفرماید: «الأوّاب: النّواح المتعبّد الراجع عن ذنبه». همین تفسیر از مجاهد بن جبر نیز روایت شده است. نوّاح صیغۀ مبالغه و بیانگر فزونى ناله و آه است و به کسى گفته مىشود که بر کردار خود آه و فغان مىکند و از روى پشیمانى بر کردۀ خود مىگرید و در حالى که به درگاه خداوند روى آورده است استغفار مىکند. «عن» که از ادوات اعراض است نیز بر نهایت پشیمانى و عزم (جزم) بر کنار گذاشتن همیشگى گناه دلالت دارد. تفسیرى که به نماز بین مغرب و عشاء نظر داشت، اشاره به یکى از وسایلى است که هنگام دعا و نیایش به درگاه الهى باید آن را وسیله قرار داد. «یٰا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَه». به همین دلیل که به «نماز اوّابین» نامگذارى شده است. کیفیت آن را نیز هشام بن سالم از امام صادق علیهالسّلام چنین روایت مىکند: «نمازى است چهار رکعتى و در هر رکعت «سورۀ اخلاص» پنجاه بار خوانده مىشود و این نماز اوّابین است». همچنین در روایات به خواندن چهار رکعت نماز نافلۀ بعد از مغرب، ترغیب و توصیه شده که در حضر و سفر ترک نشود.
حکمتهایى ناب از گفتار سعید بن مسیب
هنگامى که - به علت سرپیچى از بیعت با ولید و سلیمان فرزندان عبدالملک - جامه از تن او بیرون آوردند تا بر تن او تازیانه بزنند، زنى گفت: «این است معناى خوار شدن». سعید در پاسخ گفت: «از پستى و زبونى رهیدهام». همچنین مىگوید: «دست خداوند بر سر بندگان است؛ هرکس نفس خود را مقدم شمرد و تابع نفس خود گردید خداوند او را خوار و زبون مىکند و هرکس نفس خود را بىمقدار شمرد، خداوند او را سربلند مىدارد؛ مردم در سایۀ حمایت خداوند به انجام کارهاى خویش مىپردازند؛ اگر خداوند رسوایى بندهاى را بخواهد، او را از حمایت خود بیرون مىکند و در نتیجه زشتىهاى او براى مردم هویدا مىگردد». نیز از سخنان اوست: «کسى که ثروت را نخواهد تا با آن صلۀ رحم به جا آورد و امانت خود را بپردازد و از دیگران بىنیازى بجوید، خیرى در او نیست». از امیرمؤمنان علیهالسّلام روایت کرده است که آن حضرت از فاطمه علیهاالسّلام پرسید: «چه چیزى براى زنان نیکوتر است؟ فرمود: اینکه نه آنان مردان نامحرم را ببینند و نه مردان نامحرم آنان را». حضرت این سخن را بر پیامبر صلّىاللّهعلیهوآله عرضه داشت و ایشان فرمود: «فاطمه پارۀ تن من است». نیز از امیرمؤمنان علیهالسّلام روایت کرده است که فرمود: «هرکس تقواى الهى را پیشۀ خود سازد، قوى زیسته است و در دیار خویش با امنیت به سر خواهد برد». نیز از سخنان سعید است که: «چشمان خویش را از یاران ستمگر پر نسازید (وضعیت آنان چشمگیر شما نباشد)، مگر اینکه در دل از آنان بیزارى بجویید - کنایه از اینکه اگر در ظاهر ناخواسته با ستمگران همراه هستید، باید در نهان از آنان بیزار باشید - تا کردار نیک شما بىاثر نگردد». او تعبیر خواب مىکرد و بدین کار شهره بود؛ لذا عبدالملک بن مروان کسى را نزد او فرستاد تا دربارۀ خوابى که دیده بود از او پرسوجو کند. خواب دیده بود که گویا چهار بار در محراب بول کرده است! سعید بن مسیب گفت: «چهار تن از نسل او حکومت خواهند کرد»؛ و چنین شد؛ زیرا ولید، سلیمان، یزید و هشام که همه از فرزندان عبدالملک هستند به حکومت رسیدند[۱].
پانویس
- ↑ معرفت، محمدهادی، ج1، ص296-304
منابع مقاله
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ یکم، 1379-1380ش.