روزگار نخست؛ گزارشی از دیباچه شاهنامه در هفت جستار
روزگار نخست؛ گزارشی از دیباچه شاهنامه در هفت جستار | |
---|---|
پدیدآوران | اردستانی رستمی، حمیدرضا (نویسنده) |
ناشر | نگاه معاصر |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1399 |
شابک | 4ـ03ـ7028ـ622ـ978 |
موضوع | فردوسی، ابوالقاسم، ۳۲۹ - ۴۱۶؟ق. شاهنامه -- نقد و تفسیر,شعر فارسی -- قرن ۵ق. -- تاریخ و نقد |
کد کنگره | PIR ۴۴۹۵/الف۴ر۹ |
روزگار نخست؛ گزارشی از دیباچه شاهنامه در هفت جستار تألیف حمیدرضا اردستانی رستمی، آنچه در این مجموعه ارائه شده، گفتارهایی است دربارۀ دیباچۀ شاهنامه که سخنان شخص فردوسی است؛ سخنانی که از آن بسیار میتوان آموخت.
ساختار
کتاب در هفت جستار تدوین شده است.
گزارش کتاب
آنچه در این مجموعه ارائه شده، گفتارهایی است دربارۀ دیباچۀ شاهنامه که سخنان شخص فردوسی است؛ سخنانی که از آن بسیار میتوان آموخت. فردوسی دیباچۀ شاهنامه را پس از پایان گرفتن سرایش کامل اثرش فراهم آورده است: «فردوسی، هنگامی که داستان سرودن شدن شاهنامه و به دست آوردن نخستین آبشخور آن را که شاهنامۀ منثور بومنصوری است، میسراید، به گونهای سخن میگوید که نشان میدهد از آنچه رخ داده است، در گذشتهای دور یاد میکند؛ نه از آنچه در آینده میباید رخ دهد»؛ بنابراین سخن، دیباچه را باید دست آورد یک عمر زندگی فردوسی دانست و نتیجۀ تجربۀ شاعر و چکیدۀ همۀ آنچه در آن دوران پیری میاندیشیده است.
آنچه در دیباچه میبینیم، چیزی جز 209 بیت (مطابق با نسخۀ تصحیح جلال خالقی مطلق) نیست؛ اما از همین سخنان کوتاه، بسیار میتوان آموخت. بنیادیترین آموزۀ دیباچه، وجود گونهای تسامح و تساهل و تکثرگرایی در اندیشه است. فردوسی به خوانندگان سخنش میآموزد که با هر کسی و هر قوم میتواند حقیقتی همراه باشد و آنکه خردورزی را پیشۀ خود ساخته است، خویش را از اندیشههای مترقی دیگران بیبهره نمیسازد. او به ما میآموزد که از حصار تنگ تعصبات فراتر رویم و به جهانهای تازهتر پا نهیم و زیستی بهتر را از این راه فراهم سازیم.
این کتاب دربردارندۀ هفت گفتار دربارۀ دیباچۀ شاهنامۀ فردوسی است که در آن کوشش شده تأملات و درنگ نگارنده در پارهای از زمینههای فکری موجود در دیباچۀ شاهنامه ارائه شود.
تنزیه منزه دانستن خداوند از هرگونه ویژگی انسانی و تشبیه، نسبت دادن ویژگیهای مردمان به آفریدگار است. فردوسی در مقام تنزیه، یزدان را «خداوند نام» گفته است که تنها نامی از آن در میان است و در مرتبۀ تشبیه، او را «خداوند جای» خوانده است؛ یعنی همان مقامی که آفرینش شکل میگیرد و مظاهر اسما و صفات او در هستی گام مینهد و بدینسان، آفریدگار وصفپذیر میشود. فردوسی با توجه به متنهای پیش از او، در بهکارگیری خداوند نام و خداوند جای، از اندیشههای کهن ایرانی متأثر بوده است. فردوسی همچنین در مصراع «ز نام و نشان و گمان برتر است» به راه تنزیه سره میرود؛ اما در مصراع پسین «نگارندۀ برشده گوهر است» به تشبیه رفته و یزدان را «نگارگر» میخواند و بدینگونه تنزیه و تشبیه را همراه میسازد که این دیدگاه برخاسته از اندیشههای شیعی و باورهای باستانی اوست. در جستار یکم به تنزیه و تشبیه در دیباچۀ شاهنامه پرداخته شده است.
فردوسی در دیباچۀ شاهنامه، این بیت «ز نام و نشان و گمان برتر است/ نگارندۀ برشده گوهر است» را نهاده است که مفسران شاهنامه از «برشده گوهر» در مصراع دوم، تعبیرهایی چون آسمان، انسان، آفریدگار و جان داشتهاند. نگارنده در جستار دوم با توجه به اینکه باید اندیشه و باور فردوسی را در دو حوزۀ فرهنگ ایرانی و شیعی سنجید، بر آن است که این واژه را با درنظر گرفتن دیدگاه اسماعیلیان و همینطور باورهای موجود در فرهنگ باستانی ایران میتوان بازگفتی دیگر از «خرد و جان» پنداشت.
دیباچۀ شاهنامه یکی از بهترین منابعی است که ما را در شناخت اندیشهها و باورهای فردوسی یاری میکند. در این بخش از شاهنامه، باورهای فردوسی دربارۀ خداوند و آفرینش نمایان است؛ چنانکه در بیتی دربارۀ جوهرۀ آسمان سخن میگوید: «ز یاقوت سرخ است چرخ کبود/ نه از آب و باد و نه از گرد و دود» که موضوع جستار سوم، بررسی همین بیت است. مصراع دوم دربردارندۀ باورهای موجود در فرهنگ اسلامی است که آفرینش چرخ کبود را از آب، باد گرم نازا و تبخیرکنندۀ آب، گرد (برق لطیف حاصل برخورد بخارهای دخانی) و دود (بخار آب) میانگارد که فردوسی آن را نمیپذیرد. در عوض، آفرینش آسمان را از یاقوت سرخ میداند که میتوان آن را مجازاً آتش دانست.
واژۀ خرد در دیباچه کاربردی فراوان دارد که گاه این خرد در پیوند با خداوند و واسطۀ آفرینش اوست و عقل کلی یا دادارخرد خوانده میشود و گاه در پیوند با مردمان که در این ریخت، با دو گونه خرد روبرو خواهیم شد: خرد مطبوع و خرد مسموع که وجود این دو گونه خرد هم در فرهنگ شیعی و هم ایرانی دیده میشود. جستار چهارم کتاب به بررسی خویشکاری خرد در دیباچه پرداخته است.
فردوسی در دیباچه و داستان اکوان دیو نگاهی ستیهنده با فلسفه و فیلسوفان دارد؛ بهگونهای که در یک نوبت سخن آنان را «گفتار بیکار» میخواند و در نوبتی دیگر، به تأکید بیان میکند که به راه آنان نخواهد رفت. این در حالی است که در همان دیباچه، مطالبی را همآهنگ با سخن فیلسوفانی چون ابن سینا بیان میدارد. این پرسش پیش میآید که پس از چه روی، فردوسی به انکار و دشمنی با فیلسوفان پرداخته است؟ مستوان بر آن بود از آنجا که فردوسی مذهب اسماعیلی داشته است، همانند اسماعیلیانی چون ابوحاتم رازی، حمیدالدین کرمانی، ناصرخسرو و....، با اندیشۀ محمد زکریا که به ابداع در آفرینش باور ندارد، عقل را تنها راه رستگاری میداند و به وحی بیاعتقاد است و معجزۀ صاحبان وحی را نمیپذیرد، سر ناسازگاری داشته و اساساً با فلسفه مشکلی ندارد. جستار پنجم کتاب اختصاص به بررسی این مسئله دارد.
در جستار ششم، شش نکته که بازگویندۀ باورهای فردوسی است، پیش کشیده شده است. نخست بدین نکته پرداخته شده که اگر فردوسی بعد از ستایش پروردگار از خرد و خویشکاری آن سخن میگوید و ستایش پیامبر را به پس از ستایش خرد اختصاص میدهد، این موضوع از باورهای اسماعیلی او برخاسته است؛ زیرا در این آیین، ابزار رستگاری، نخست عقل است و سپس پیامبر؛ یعنی انسان به واسطۀ بودش عقل است که باید در روز شمار پاسخگوی کردارش باشد. و پس از عقل، تنزیل پیامبر حجتی دیگر بر انسانها خواهد بود. از همینروی فردوسی اسماعیلی نیز در دیباچۀ سخنش، از رمزی بودن داستانها سخن میگوید که باید معنای آن را دریافت و به ظاهر بسنده کرد. از این گذشته او ما را ضمن فراخواندن به فرمانبرداری یزدان و جستن راه، به ژرفنگری در سخن خداوند دستور میدهد و سپس کسی را توانا میداند که دانش و دانایی بیابد. نگریستن در این سخنان نیز دیدگاههای اسماعیلی فردوسی را آشکار میکند.
فردوسی در دیباچۀ شاهنامه، صادقانه و صمیمانه از ابومنصور محمد بن عبدالرزاق ـ حاکم سابق شهر توس ـ را ستوده است. او پیش از فردوسی میزیسته است. نگارنده بر آن است که دو عامل فرهنگی و سیاسی، سبب شده که فردوسی او را بستاید. در بعد فرهنگی، ابومنصور گردآورندۀ شاهنامۀ منثور بوده است که در پدیداری شاهنامه، عاملی بنیادین است. از سوی دیگر فردوسی ابومنصور را پهلوان دهقاننژاد و سپهبد میگوید که با توجه به این ویژگیها، میتوان او را از نژاد اشکانیان دانست؛ چنانکه در مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری نیز نژاد او به پسر گودرز گشواد میرسد که از پارتها بوده است و با خاندان رستم در پیوند. جستار پایانی کتاب اختصاص به فردوسی، ابومنصور و آرمانهای ملوکالطوایفی پارتی دارد.
در پیوست این کتاب، متن دیباچۀ شاهنامه بر بنیاد ویرایش نهایی جلال خالقی مطلق آورده شده و به گزارش آن پرداخته شده است که این گزارش بیش از هر چیز، تطبیق سخن فردوسی با سخنان ناصرخسرو اسماعیلی با توجه به آثار گوناگون اوست تا بیش از پیش، به احتمال اسماعیلیبودن فردوسی اندیشه شود.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات
وابستهها
[[رده:مقالات(اردیبهشت) باقی زا