دیالوگ و دیالکتیک: هشت پژوهش هرمنوتیکی دربارۀ افلاطون
دیالوگ و دیالکتیک | |
---|---|
پدیدآوران | گئورگ گادامر، هانس (نویسنده) اصلانی، امین (مترجم) |
ناشر | نقره |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1400 |
شابک | 0ـ7ـ96136ـ600ـ978 |
کد کنگره | B ۳۹۵/گ۲د۹ ۱۴۰۰ |
دیالوگ و دیالکتیک: هشت پژوهش هرمنوتیکی دربارۀ افلاطون تألیف هانس گئورگ گادامر، ترجمه امین اصلانی؛ این کتاب ترجمهای است از هشت پژوهش شناختهشده از هانس گئورگ گادامر دربارۀ افلاطون. گرچه تمامی این مقالات، هنر تفسیرگری گادامر را که به دلیل آن بسیار شهره شده، به نمایش میگذارند و در واقع نمونههایی هستند از نظریۀ هرمنوتیکیای که او در اپوس ماگنوم [شاهکار] خود، «حقیقت و روش» به دقت شرح کرده و به تفصیل بسط داده، اما هر کدام از دورهای متفاوت در سیر تحول اندیشۀ گادامر میآیند و نکتهسنجیهای هر مقاله به نوعی با مقالۀ دیگر متفاوت است.
ساختار
کتاب در هشت فصل تدوین شده است.
گزارش کتاب
این کتاب ترجمهای است از هشت پژوهش شناختهشده از هانس گئورگ گادامر دربارۀ افلاطون. گرچه تمامی این مقالات، هنر تفسیرگری گادامر را که به دلیل آن بسیار شهره شده، به نمایش میگذارند و در واقع نمونههایی هستند از نظریۀ هرمنوتیکیای که او در اپوس ماگنوم [شاهکار] خود، «حقیقت و روش» به دقت شرح کرده و به تفصیل بسط داده، اما هر کدام از دورهای متفاوت در سیر تحول اندیشۀ گادامر میآیند و نکتهسنجیهای هر مقاله به نوعی با مقالۀ دیگر متفاوت است.
دو پژوهش اول آثار متأخرتر گادامر هستند. این دو پژوهش در ابتدای کتاب آمده، زیرا از همه روشنتر رویکرد هرمنوتیکی گادامر به افلاطون را نشان میدهد؛ رویکردی بسیار متفاوت با آنچه جهان انگلیسیزبان با آن آشناست. گادامر تأکید میکند هر یک از دیالوگهای افلاطون باید همچون زبانی به بیان درآمده، فهم شود، همچون مصاحبهای در حال بسط و گسترش. بنابراین این دیالوگ نهتنها باید با بذل توجه به معنای ابژکتیو گفتپردازی گزارهها تفسیر شود، بلکه همچنین در درجۀ اول باید با توجه به معنای گفتپردازی بازدارنده و معنای گفتپردازی وادارنده که در گزارهها نهفته است، بررسی شود. در هر دو مورد، چه لوسیس و چه فایدون، با موقعیت خاصی سروکار داریم که در آن سقراط با افرادی سخن میگوید که دغدغههای خاص دارند که هم نسبت به اینکه چه کسی هستند و هم اینکه چه کاری میکنند، افقهای معناییای را تعریف میکنند که میخواهد بیان کند یا میتواند بیان کند. گادامر میگوید در مباحثۀ زنده، ما چندان هندسی پیش نمیرویم، بل در عوض به پس و پیش میرویم، اغلب به طوری غیرمنطقی، از حوزهای تا حوزۀ دیگر، در درون یک زمینه یا موقعیت خاص که خود از حدود آنچه که به یکدیگر میگوییم تعریفی به دست می دهد.
دو پژوهش دربارۀ «جمهوری» یعنی «افلاطون و شاعران» و «دولت آموزشی افلاطون» [نوشتارهای سوم و چهارم کتاب] مربوط به دورانی قدیمیتر هستند که در آن تحریف سنت به توسط مردمفریبی سوفسطایی دغدغهای حیاتی بود. در همین نوشتۀ گادامر افلاطونِ انتقادی برجسته میشود؛ افلاطونی که تشخیص داد آموزش سنتی و شاعری سنتی دیگر نمیتواند کارکرد داشته باشد؛ در موقعیتی که اتوس مشترک که بهتنهایی بنیادی برای اهمیت پداگوژیکی و اخلاقی شاعری فراهم میکند، فروپاشیده است. در چنین موقعیتی که در آن رأی عمومی بر این است که «هیچکس آنچه عادلانه است بالاراده انجام نمیدهد»، هومر و تراژدینویسان بزرگ دیگر در برابر سوءاستفادۀ بلاغی از شعرشان توسط آنهایی که در پی قدرت سیاسی آن اشعار را به کار میبرند، ایمن نیستند. در واقع خود شعر آنها، زمانی در دست سوفسطاییان به پراکندگی بیشتر روح شهروندان دولت کمک میکرد. در برخوانی تقلیدی، حتی اگر مشاهدهگری به نیابت از شاعر با دیگران شعری را در میان بگذارد، روح خود را فراموش میکند. بنابراین نه شاعری که فقط فلسفه ـ یعنی آنچه میتواند روح را در یک خودشناسی متمرکز بازسازی کند ـ خواهد توانست روحهای شهروندان را تیمار کند و دولت «بهتقریب درمانناپذیر» را درمان سازد.
در «دیالکتیک و سفسطه در نامۀ هفتم افلاطون» گادامر به ضمیمتۀ تشریحی افلاطون دربارۀ ابزارهای دانش میپردازد: نام یا کلمه، توضیح یا تعین مفهومی، مثال یا تصویر و خود بینش. گادامر در هماهنگی با اصول هرمنوتیکی خود، بار دیگر اصرار میورزد که باید به زمینۀ این ضمیمۀ تشریحی و به حالت گفتار آن توجه کنیم. این ضمیمه بازگشت دوبارهای به تعالیم شفاهی و پیشآموزشی است؛ از اینرو گرچه ممکن است در اینجا به آموزههایی برای شاگردان پیشرفتهتر اشارهای شده باشد؛ یعنی آموزههای تجزیه و ترکیب در تعین مفهوم و در نهایت آموزۀ عدد یک و عدد دوی نامتعین، اما نمیتوان انتظار توضیحی برای این آموزهها در اینجا داشته باشیم. آنچه در اینجا مییابیم بیانی برجسته از مسئلۀ تناهی و محدودیتهای بشری است.
در نوشتار «دیالکتیک نانوشتۀ افلاطون» گادامر به طور خاص به آموزۀ اعداد میپردازد؛ آموزۀ یک و دوی نامتعین. آنچه گادامر از این آموزه درمییابد به هیچوجه اصول دوتایی نیست که بتوان آن را از یک سیستم روابط آیدتیک استنتاج کرد، بلکه برعکس بیانی از حدود بینش بشری است و بنابراین بیانی از دقیقاً ناممکن بودن هرگونه سیستماتیزه کردن است. در مقابل مفسران نوافلاطونی که برایشان عدد یک یا واحد اهم مهام است، گادامر تأکید میکند بر «همارز ـ بنیادین بودن» عدد دوی نامتعین و عدد یک.
گادامر در نوشتار «ایده و واقعیت در تیمائوس افلاطون» اصل هرمنوتیک توجه دقیق به جالت گفتار در متن را با نتایج برجستهای به کار میگیرد. گادامر توانسته نشان دهد درون آنچه عموماً به عنوان موثوسی پیوسته فرش شده ـ موثوسی که واقعیت را از منظر یک دیمورگوس اسطورهای شرح میکند ـ در واقع یک منطق پدیدارشناختی درونی و ذاتی وجود دارد و اینکه دستکم در توضیح ساختار احجام منتظم در هماهنگی با آنان که این منطق از نظر ریاضی دقیق است. گادامر استدلال میکند خداوند اسطورهای در این بخش هیچ نقشی ایفا نمیکند، بخشی که کیفیتی مشخصاً متفاوت با باقی دیالوگ دارد و در واقع در اینجا در تضاد با رسالههای لوسیس و فایدون، افلاطون بهراستی حجت و اثباتی را برای فهم آنهایی که دانش ریاضی دارند، ارائه میکند.
پژوهش پایانی بار دیگر آموزۀ عدد افلاطون را پیش میکشد، این بار با قراردادن آن در برابر درک ارسطو از لوگوس اوسیاس. گادامر در اینجا به نقطۀ آغاز در افلاطون باز میگردد: بینش بیلغزش سقراط دربارۀ آنچه خیر و عدل است در زمانی که همۀ دیگران نسبت به این مفاهیم از عقیدهای به عقیدۀ دیگر به طوری متناقض از این سو به آن سو درنوساناند.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات