دوانی، جلال‌الدین

    از ویکی‌نور
    دوانی، جلال‌الدین
    NUR00000.jpg

    محمد بن اسعد کازرونى (830- 918 ه ق) معروف به علامه دوانى، عارف، حکیم، متکلم و فیلسوف قرن نهم و دهم هجری.

    نسب

    محمد بن اسعد دوانى، نسب او به محمد پسر ابوبکر مى‌رسد.

    اساتید

    در شیراز از محضر ملا محیى‌الدین انصارى از نواده‌هاى سعد بن عباده خزرجى انصارى و نیز همام‌الدین صاحب شرح طوالع استفاده کرد و علوم دینى و حکمت را از این دو عالم فراگرفت همچنان‌که علوم عربى را نیز از پدرش تعلیم گرفت.

    جایگاه

    دوانى مورد تقدیر علما قرار گرفت به طورى که علما به آثار او اهتمام فراوانى نمودند تا جایى که سید شریف گرگانى، مشهور در حکمت و منطق و علوم دیگر، موقعى که صحبت از آراء دوانى مى‌شد، آراء او را با احترام و تجلیل نقل مى‌کرد. و دانشمندان به کتابهاى او در علم کلام به ویژه به حاشیه قدیم و جدید او بر شرح تجرید، اهمیت مى‌دادند و بر آن شرحها نوشته و حاشیه‌ها زده‌اند.

    میان دوانى و امیر صدر‌الدین دشتکى مباحثات و مناظرات بسیارى در دقایق حکمت و کلام اتفاق افتاده که احیانا بسیار تند هم بوده است، به قسمى که غیاث‌الدین منصور پسر صدر‌الدین دشتکى مزبور بر بیشتر تألیفات دوانى ردودى نوشته است.

    شاگردان‌

    دوانى شاگردانى داشت که از محضر او استفاده کردند. اینان، خود از پیشتازان بحثهاى عقلى و حکمت و کلام بودند. برخى از آنان عبارتند از:

    1. جمال‌الدین محمد استرآبادى.
    2. امیر حسین یزدى شارح هدایة.
    3. خواجه جمال‌الدین محمود شیرازى.
    4. کمال‌الدین حسین آرى.
    5. شیخ منصور باغنوى.

    این دسته از شاگردان او آن‌هایى هستند که بر حاشیه قدیم استاد خود دوانى تعلیقه‌ها نوشته و طریقه علمى او را روشى مبتنى بر تتبع و تفصیل و احاطه شمرده‌اند.

    مذهب

    دوانى در اوایل عمر، سنى مذهب و بر طریقه اشاعره بود. ولى بعدها به مذهب شیعه امامیه پیوست و پس از تمایل به این مذهب بود که رساله خود را بنام نور الهدایة نوشت و تشیع خود را اعلان نمود.

    قاضى نور الله در کتاب خود مجالس المؤمنین به این معنى تصریح کرده و او را در عداد فضلاى شیعه امامیه آورده و به عنوان اعتراض بر میرزا صدر‌الدین شیرازى مطالبى را که دوانى در حاشیه خود بر شرح تجرید نوشته است تأیید نموده است، چنانکه سید محسن امین در اعیان الشیعة و شیخ تهرانى در کتاب خود الذریعة در ضمن نقل تألیفات او این نکته را متذکر شده‌اند.

    دوانى متصدى امر قضاوت و داورى در فارس بود و در سراسر فارس گردش کرد، و به تبریز و جاهاى دیگر، و همچنین به کشورهاى عربى مسافرت کرد و اموال بسیارى گرد آورد و ازآن‌جهت بود که فوق‌العاده مورد احترام قرار گرفت. او معتقد بود که مال سبب ترویج علم و تحصیل کمال است و به این نکته در یکى از اشعار فارسى خود اشاره مى‌کند و مى‌گوید:

    مرا به تجربه معلوم شد در آخر سال

    که قدر مرد به علم است و قدر علم به مال‌

    دوانى به فارسى و به عربى شعر مى‌گفت

    وفات

    و در سال 917 یا 918 هجرى درگذشت.

    آثار

    دوانى آثار فراوانى دارد و تألیفات او متجاوز از سى تألیف است که بیشتر آنها در فلسفه و منطق و کلام است. برخى از آثار او عبارتند از:

    1. رساله‌اى در اثبات واجب.
    2. رساله دیگرى در اثبات واجب.
    3. حاشیه قدیم بر شرح تجرید.
    4. حاشیه جدید بر شرح تجرید.
    5. شرح هیاکل النور سهروردى، در حکمت.
    6. حاشیه بر تهذیب منطق.
    7. حاشیه بر شرح مطالع، در منطق.
    8. حاشیه بر شرح عضدى.
    9. حاشیه کتاب المحاکمات جرجانى، در فلسفه.
    10. حاشیه حکمة العین.
    11. انموذج العلوم.
    12. رساله الزوراء و حاشیه بر آن.
    13. رساله‌اى در تعریف علم کلام.
    14. حاشیه برچغمینى، در هیئت.
    15. حاشیه بر شرح شمسیه، در منطق، که در مصر با حواشى دیگر شمسیه چاپ شده است.
    16. شرح خطبة الطوالع.
    17. شرح الرسالة النصیریة، در کلام از نصیر‌الدین طوسى.
    18. التصوف و العرفان، به فارسى.
    19. الرسالة القلمیة.
    20. اخلاق جلالى، به فارسى.
    21. الرسالة التهلیلیة، به فارسى.
    22. رساله‌اى در جبر و اختیار، که آن را خلق الاعمال نیز نامیده‌اند.
    23. رساله‌اى در خواص حروف.
    24. رساله نور الهدایة، که در آن تشیع خود را اعلان نموده است.
    25. رساله‌اى در توحید.
    26. رساله‌اى در جفر، که آن را استکاکات حروف نیز نامیده‌اند.
    27. تفسیر برخى از آیات و سوره‌هاى قرآن مثل تفسیر سوره اخلاص و تفسیر آیه کلوا و اشربوا و لا تسرفوا از سوره اعراف، یک نسخه از این کتاب در کتابخانه حضرت رضا(ع) در مشهد موجود است.
    28. رساله‌اى در افعال خدا، که به سال 903 هجرى از تألیف آن فراغت یافت.
    29. رساله‌اى در شرح رباعیات.
    30. شرح الغزل.
    31. رساله‌اى در حل جذر اصم، شاید این همان رساله او بنام حل مغالطه جذر اصم باشد. مقصود از جذر اصم همان مغالطه‌ایست که آن را نسبت به ابن کمونه داده‌اند و ازآن‌جهت اصم گفته مى‌شود که حل آن مشکل است. مثلا گوینده‌اى مى‌گوید: هرآنچه امروز مى‌گوییم دروغ است، درحالى‌که جز همان جمله چیز دیگرى در آن روز نگفته است. عموم این جمله شامل خود جمله اول نیز مى‌شود، بنابراین همین گفته او نیز دروغ است و مطابق با واقع نیست. لازمه دروغ بودن این گفتار این است که گفتار آن روز او راست باشد یعنى دروغ بودن آن سخن، این است که دروغ نباشد! و در حقیقت لازمه اثبات حکم، نفى همان حکم است و از وجود شى‌ء عدم شى‌ء ثابت مى‌شود درحالى‌که این لوازم باطل است.

    این اشکال را علما مورد بحث قرار داده، بحثهاى گوناگون کرده، و رساله‌هاى متعددى در این‌باره تألیف نموده‌اند؛ که از جمله آنها رساله دوانى است، چنانکه فیلسوف خفرى‌ رساله‌اى به نام حیرة الفضلاء در این‌باره تألیف کرده است و به امام رضا(ع) نسبت داده که امام(ع) این شبهه را به دو نوع جواب داده‌اند، ولى متأسفانه آن دو جواب ضبط و ثبت نشده است. و از اینجا معلوم مى‌شود که این یک شبهه قدیمى است و سابقه آن به زمان حضرت رضا(ع) مى‌رسد، بنابراین انتساب این شبهه به ابن کمونه صحیح نیست گرچه ممکن است ابن کمونه شبهه مزبور را از نو مطرح کرده باشد. دوانى در طبیعیات ید طولایى داشت که بر آزمایش و تجربه متکى بود و از نمونه‌هاى این امر، بحثى است که در کتاب انموذج العلوم خود مطرح کرده و از بعضى از دانشمندان نقل کرده است که علت آنکه مغناطیس آهن را مى‌رباید این است که مزاج آهن بر اعداد متحابه (نزدیک بهم) استوار است و این عدد در یکى از آنها کمتر از دیگرى است.

    دوانى این رأى را مورد مناقشه قرار مى‌دهد و مى‌گوید: «... این خیال لطیفى است ولى تجربه آن را تأیید نمى‌کند، زیرا مغناطیس خود جاذب مغناطیس است چون یک قطعه آهن مغناطیس داشتیم و آن را چنان قطعه‌قطعه کردیم که قطعات مزبور باهم فرق داشت، با وجود این دیدیم که قطعه کوچکتر به طرف قطعه بزرگتر جذب مى‌شود و دو قطعه متساوى یکدیگر را جذب مى‌کنند. پس، به مقتضاى این تجربه درمى‌یابیم که جذب و انجذاب ناشى از علت مزبور نیست، زیرا اجزاى یک مغناطیس همدیگر را جذب مى‌کنند و اختلافى هم از حیث مزاج بین آنها نیست. ممکن است توهم شود که اجزاى عنصرى و طبیعى که در قطعات کوچک و بزرگ به همان نسبت موجود است باعث این کار مى‌شود؛ ولى این توهمى باطل است، زیرا قطعه کوچک به هر اندازه که کوچک باشد به طرف قطعه بزرگ جذب مى‌شود و اگر مطلب، آن‌طور بود که توهم و تصور شده است، این حکم در تمام مراتب قطعات کوچک جارى نبود. همچنین علت جذب و انجذاب در دو قطعه متساوى که در عدد اجزاى عناصر باهم مساوى هستند چیست؟ و اگر تساوى در عدد باعث این خاصیت مى‌شود دیگر احتیاجى به اعداد متحابه نیست»[۱].

    پانویس

    1. نعمه، عبدالله، ص245-249

    منابع مقاله

    نعمه، عبدالله، فلاسفه شیعه، ترجمه جعفر غضبان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى‌‏، جاپ یکم، 1367ش.

    وابسته‌ها