المحاسن و الأضداد
المحاسن و الأضداد | |
---|---|
پدیدآوران | بو ملحم، علی (مقدمهنويس) جاحظ، عمرو بن بحر (نویسنده) |
ناشر | دار و مکتبة الهلال |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 2002 م |
چاپ | 1 |
موضوع | ادبیات عربی - قرن 3ق. داستانهای اخلاقی - مجموعهها |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | PJA 3714 /م3 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
المحاسن و الأضداد كتابى است منسوب به ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ (متوفى 255ق)، كه در آن محاسن و معايب برخى پديدهها يا آداب و سنن، ذيل عناوين متعددى، برشمرده شده است. كتاب به زبان عربى نگارش شده و على بوملحم بر اين كتاب مقدمه زده و آن را تبويب و شرح نموده است.
ساختار
كتاب با دو مقدمه از محقق و نویسنده آغاز و مطالب در 79 باب، سامان يافته است. نگارنده در اين كتاب، برخى آيات قرآن كريم، روايات و حكايات را گردآورى كرده است.
درباره انتساب اين كتاب، سخنان بسيار گفته شده كه در انتهاى گزارش محتوا، بدان پرداخته شده است. اما برخى از صاحبنظران ادبيات عرب، مانند كارل بروكلمان، بر اين باورند كه شايد بهتر باشد اين اثر را از جمله كتابهاى منسوب به جاحظ بهشمار آورد.[۱]
به هر حال، اين كتاب چه از آن جاحظ باشد چه نباشد، شامل مطالب جالبى است كه به احتمال زياد، بخشى از آن حاصل ترجمه متنهاى پهلوى است كه در جريان نهضت ترجمه به عربى كه در قرنهاى 2- 4ق/ 8- 10م در جهان اسلام روى داد، گوشههایى از تاريخ و فرهنگ ایران را براى مسلمانان و عربزبانان جهان، آشكار ساخت.[۲]
گزارش محتوا
جاحظ در مقدمه كتاب، زبان به گلايه از اهل علم گشوده است؛ از اينكه نسبت به آثار او حسادت مىورزند و بر آناند تا كتابها و رسائل وى را با همه استوارى و گرانمايگى، بىارزش نشان دهند. وى مىگويد: «... چون كتابى را بنگارم و به يكى از بزرگان تقديم دارم، گروهى چون شتران سركش و افسار گسيخته، نزد وى شتابند و با نيرنگ، زبان به بدگويى از آن كتاب گشايند تا آن را از چشم وى، بيندازند و گر در آن توفيق نيابند، موضوعات و معانى آن را سرقت كنند و از لابهلاى آن، كتابى به نام خود برسازند و به ديگرى تقديم دارند... اما چون كتابى هرچند كمبارتر و كممايهتر بنگارم و آن را به ابن مقفع و خليل بن احمد و... منسوب دارم، هم ايشان مشتاقانه نزد من مىشتابند تا نسخهاى از آن فراهم آرند...». شايد همين امر محققان را به اشتباه انداخته تا كتاب را از آن جاحظ بدانند. مسعودى در «التنبيه و الإشراف» نيز همين موضوع را از قول جاحظ نقل كرده است. اما جالب توجه آنكه اين روايت در رسائل جاحظ «فصل ما بين العداوة و الحسد» آمده است و احتمالاً مسعودى اين روايت را از رسائل جاحظ گرفته است.[۳]
پس از اين مقدمه، مؤلف در 79 باب كه گاه هر يك از حد يكى دو صفحه تجاوز نمىكند، به ذكر محاسن و مساوئ (خوبىها و بدىها) برخى اشياء، صفات، اخلاق و آداب و سنن، پرداخته است.[۴]
نخستين باب به ذكر محاسن كتاب و كتابت اختصاص دارد؛ مؤلف در آغاز اين باب، به پيشينه نگارش و كتابت نزد ایرانیان پرداخته و ضمن آن، به سنگنوشتهها و كتيبههاى برخى بناهاى معروف، اشاره كرده است؛ سپس رواياتى درباره ارزش و فضيلت كتاب و كتابخوانى از قول برخى بزرگان نقل نموده است. آخرين بخش كتاب نيز همانگونه كه در مقدمه آمده، به محاسن و مساوئ مرگ اختصاص يافته است.[۵]
از جمله مباحث مطرح شده در كتاب، عبارتند از: محاسن حفظ زبان؛ كتمان سر؛ مشورت؛ شكر؛ راستگويى؛ عفو؛ وفاى به عهد؛ سخاوت؛ بخل؛ شجاعت؛ حب وطن؛ طلب رزق؛ مواعظ و زهد.
از جمله ويژگىهاى كتاب، آن است كه يكى از گزارشهاى كهن و جالب توجه درباره جشن نوروز، از طريق آن، در فصل محاسن نوروز و مهرگان بر جاى مانده است. بر اساس روايت بازمانده در اين فصل، در مراسم جشن نوروز كه در دربار ساسانيان برگزار مىشد، خوانى مىگستردند و در آن چند عدد نان كه از گياهان و دانههاى گوناگون پخته بودند، قرار مىدادند. اين نانها از دانههاى گندم، جو، ارزن، ذرت، نخود، عدس، برنج، كنجد، باقلا و لوبيا بود. مقدارى از اين دانهها را نيز در سينى مىريختند. افزون بر اينها، در آن خوان، هفت شاخهى تر از درختهایى كه به آنها تبرک مىجستند، قرار مىدادند، مانند: درختان بيد، زيتون، به و انار. اين شاخهها را گاه يكيك، گاه دودو و گاه سهسه بريده، هر شاخه را به نام يكى از كورهها (شهرستانها)ى كشور مىناميدند و بر هر شاخه، كلماتى چون افزود، افزايد، افزون، پروار، فراخى و فراهى (در متن اصلى: ابزود، ابزائد، ابزون، بروار، فراخى و فراهیه) نوشته شده بود. همچنين هفت كاسه سپيد، پر از سكههاى سيمين و يك سكه زرّين كه همگى ضرب سال نو بودند، به همراه يك دسته اسپند در خوان مىنهادند.[۶]
همچنين به اين نكته اشاره شده است كه در مراسم جشن نوروز، سينىاى زرّين يا سيمين كه در آن شكر سفيد و نارگيل پوست كنده و جامهاى سيمين يا زرّين بود، مىآوردند. نخستين چيزى كه خورده مىشد، شير تازه به همراه خرماى تازه بود. سپس مقدارى شير با نارگيل مىنوشيدند و پس از آن، شيرينىهاى ديگر خورده مىشد. ایرانیان در اين روز با نوشيدن شير خالص تازه و خوردن پنير تازه بدانها تبرّك مىجستند.[۷]
در اين فصل به اين نكته نيز اشاره شده است كه ایرانیان بيستوپنج روز مانده به نوروز، در حياط كاخ شاهى دوازده ستون از خشت مىساختند و بر بالاى هر ستون، دانههایى چون گندم، جو، برنج، عدس، باقلا، ارزن، ذرت، لوبيا، نخود، كنجد و ماش مىكاشتند. در روز ششم نوروز نيز با خواندن سرود و ترانه، اين گياهان را درو میكردند و دانههاى آنها را در مجلس جشن مىافشاندند.[۸]
نكته مهمى كه پيرامون كتاب بايد خاطرنشان نمود، آن است كه اين اثر، بارها به نام جاحظ به چاپ رسيده است، اما شواهد و قراين فراوانى وجود دارد كه ثابت مىكند اين كتاب، از آن جاحظ نيست. گفتنى است تمام چاپهاى كتاب، تنها بر اساس يك نسخه صورت گرفته است و اين خود تا اندازه بسيارى از اعتبار كتاب مىكاهد. شواهد و دلايلى كه در انتساب نادرست كتاب به جاحظ ارائه شده است، عبارتند از:
- در هيچ يك از منابع كهن كه فهرست كاملى از آثار جاحظ به دست دادهاند، كتابى به اين نام يا مشابه آن، ثبت نشده است.
- مؤلف كتاب چند جا از عبدالله بن معتز نام برده و از وى نقل قول كرده است؛ در حالى كه ابن معتز در 247ق به دنيا آمده و در زمان مرگ جاحظ، يعنى 255ق، تنها كودكى 8 ساله بوده است.
- مؤلف در باب «محاسن المفاخرة»، روايتى بسيار مفصل در تأييد گرايشهاى شيعه از شخصى به نام سنان بن حسن تسترى نقل كرده كه در آن، از بنىهاشم و شیعیان، بهويژه على بن ابىطالب(ع) و حضرت فاطمه(س) بسيار تجليل و ستايش شده و ضمن نقل برخى خطبههاى امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و عبارات ستايشآميز درباره آنان، بارها از ايشان به عنوان «سيدا شباب أهل الجنة» ياد شده است كه مسلماً اينگونه روايات با گرايشهاى مذهبى و كلامى جاحظ در تضاد است.
- مؤلف كتاب، از كسانى با عبارت «حدثنا» و «أخبرنا» روايت كرده كه در زمره استادان و حتى معاصران جاحظ نبودهاند.
- در كتاب گاه به اشعار شاعرانى استشهاد شده است كه سالها پس از جاحظ مىزيستهاند، مانند: ابن معتز و منصور بن اسماعيل فقيه. گاه نيز در لابلاى كتاب، به ابياتى بدون ذكر نام سراينده آنها برمىخوريم كه پس از جستوجو در منابع و يافتن نام سرايندگان آنها مشخص مىشود كه بسيارى از اين ابيات، به شاعرانى تعلق دارد كه سالها پس از جاحظ مىزيستهاند و گاه نزدیک به دو قرن با وى فاصله زمانى دارند.
- پنج بيت (بدون ذكر نام سراينده) در كتاب نقل شده است، با مطلع «بدا حين اثرى...» با قافيه «م» كه اين ابيات از سرودههاى جاحظ است. اما مؤلف در آغاز اين ابيات، عبارت «قال في ابن أبى دؤاد» را به كار برده است. حال آنكه اگر نویسنده كتاب، جاحظ بود، به جاى «قال» بايد از لفظ «قلت» استفاده مىكرد. افزون بر آن، ابياتى از مؤلف كتاب با لفظ «قلت» در كتاب آمده است كه در مجموعه اشعار جاحظ، وجود ندارد.
- مؤلف داستانى از قول شخصى به نام ابوعلى بن الاسكرى (الاشكرى)، از نديمان تميم بن تميم (ابىتميم) نقل كرده است. اين داستان در منابع ديگر از جمله «جذوة المقتبس» حميدى و «وفيات الأعيان» ابن خلكان نيز آمده است. بىترديد تميم بن ابىتميم، همان ابوالمعز تميم بن باديس، از واليان شمال آفريقاست كه در 501ق وفات يافته است. با توجه به اين روايت، «المحاسن و الأضداد» دست كم بايد در اواخر سده 5 يا اوايل سده 6ق تأليف شده باشد.[۹]
وضعيت كتاب
فهرست مطالب و اعلام مذكور در متن، در انتهاى كتاب آمده است.
در پاورقىها، علاوه بر اشاره به نصوصى كه در ساير كتب جاحظ موجود مىباشد.[۱۰]، توضيح اعلام مذكور در متن.[۱۱]و تشريح برخى لغات.[۱۲]، آمده است.
پانويس
منابع مقاله
- مقدمه و متن كتاب.
- فاتحىنژاد، عنايتالله، «دائرةالمعارف بزرگ اسلامى»، زير نظر كاظم موسوى بجنوردى و همكاران، چاپ اول، تهران، 1388.
- زرينكوب، روزبه، «تاريخ: گزارشى كهن از مراسم نوروز در عصر ساسانيان»، پايگاه مجلات تخصصى نور، مجله: بخارا، شماره 60، فروردين و ارديبهشت 1386.