گزیده سير العارفين (مرآت المعاني)
گزیده سیر العارفین (مرآت المعانی) | |
---|---|
پدیدآوران | جمالی دهلوی، حامد بن فضلالله (نویسنده) پورجوادی، نصرالله (تصحيح و تنظيم) |
ناشر | حقيقت |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1384 ش |
چاپ | 1 |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
مرآت المعانى به انضمام گزيده سيرالعارفين، از جمالى دهلوى يكى از آثار منظومِ شاعر پارسىگوى هند، حامد جمالى دهلوى است. اين اثر از نوع تعريفنامههايى است كه پارهاى از صوفيان در باب تعريف الفاظ و اصطلاحات شعر صوفيانه پارسى، نظير زلف و روى، چشم و ابرو، خط و خال، مىو ميخانه و خرابات نوشتهاند و از لحاظى، شبيه به گلشن راز شيخ محمود شبسترى است. اين كتاب مشتمل بر «سيرالعارفين» دهلوى نيز هست.
معرفى اجمالی
اين اثر علاوه بر اطلاعات ارزشمند و گاه دست اوّلى كه درباره وضع تصوّف در اواخر قرن نهم و اوائل قرن دهم در اختيار ما مىگذارد، ما را با حالات و افكار و سفرهاى نویسنده به شهرهاى مختلف كشورهاى عربى و بخصوص شهرهاى ايران و همچنين نثر پارسى نویسنده آشنا مىسازد. البته در اين كتاب فقط بخش كوچكى از اين اثر، انتخاب شده و با تصحيح قياسى بعضى از كلمات و عبارات، چاپ شده است. اين بخشها درباره مشايخى است كه نام آنها براى ما در ايران هم آشناست؛ مانند بهاءالدين زكريا ملتان، فخرالدين عراقى، شيخ سماءالدين كه مرشد جمالى بوده و در مرآت المعانى هم از او ياد شده است. جمالى در بيان سبب تأليف كتاب مىگويد كه دل او آيينهاى است كه اسرار لوح ازل در آن تابيده و منظور وى گشته است. به عبارت ديگر، صورت معشوق الهى كه نماينده حسن و جمال است، در اين آيينه منعكس شده است. در نتيجه، مردم كه خاطر جمالى را حسن انگيز ديدهاند از او درباره معانى اجزاى اين صورت كه عبارت از زلف و خد و خال و روى و موى و گيسو و چشم و ابرو و قد و ميان و دهن و خط و ساعد است، از وى سؤال كردهاند. اين يك دسته از الفاظى است كه جمالى درباره معانى رمزى آنها توضيح داده است. دسته دوم الفاظى است كه به ميخانه و مىخوارى مربوط مىشود؛ از جمله ساقى و جام و مى و باده و شراب و مىفروش و رند و قلاّش. دست سوّمِ الفاظ مربوط به بت پرستى است؛ از جمله بت و بتخانه و زنّار و كفر. دسته چهارم، الفاظى است كه به احوال و مقامات مربوط مىشود و جزو اصطلاحات كلاسيك تصوّف است؛ از قبيل صبر و شكر و تسليم و رضا و سكر و صحو و قرب و بعد. در ضمن، دربار معانى پارهاى از اصطلاحات و تعابير صوفيانه ديگر؛ مانند شاهدبازى، شاهدپرستى، سلامت و ملامت، همچنين بعضى از مسائل عرفانى؛ مانند برترى ولايت از نبوت توضيح داده است. جمالى همه اين الفاظ و اصطلاحات را «اصطلاح صوفيان» مىنامد.
ساختار
مثنوى مرآت المعانى روى هم رفته شامل 890 بيت است و در اين ابيات عمدتاًً الفاظى كه جنبه رمزى دارد و در زبان شعر صوفيانه به كار مىرود، تعريف شده است. جمالى مطابق معمول در مقدماتى، در طى چهار فصل تمهيد مىكند، ابتدا در توحيد بارى تعالى و سپس در نعت پيامبر اكرم(ص) و در مدح شيخ سماءالدين كه پير و مرشد مصنّف بوده است. پس از آن به بيان سبب تأليف اين اثر مىپردازد. پس از اين مقدمات، مصنّف تعاريف خود را با بيان معناى «روى» كه همان وجه الله است، آغاز مىكند و آن را ذات الهى مىداند. مزايايى كه اين مثنوى نسبت به تعريف نامههاى ديگر دارد، بيش از اينهاست. ليكن براى تحقيق و بررسى معانى الفاظ رمزى در شعر صوفيانه عاشقانه پارسى و مسأله تأويل در زبان اين نوع شعر، اثرى است نسبتاً اصيل، و بى شك يكى از مهمترين آثارى است كه تأليف شده است.
محتواى كتاب
جمالى در مثنوى مرآت المعانى روشى كه براى بيان معناى هر لفظ و اصطلاح در پيش مىگيرد اين است كه ارتباط آن را با الفاظ ديگر نيز ملحوظ مىكند. به عبارت ديگر، در مورد اعضاى صورت و بدن معشوق، هر عضوى را نه به تنهايى و استقلال؛ بلكه همراه با اعضاى ديگر و در يك مجموعه در نظر مىگيرد، همان گونه كه در واقع و نفس الامر چنين است؛ مثلاً در هنگام بيان معناى روى، نقش زلف و همچنين اجزاى چهره؛ يعنى چشم و ابرو و خط و خال را نيز در نظر مىگيرد. حتى خود چشم را هم وقتى مىخواهد بررسى كند، پس از بيان معناى آن، به معناى مژگان و غمزه و حتى حالتهاى خواب و مستى كه به چشم، دست مىدهد، اشاره مىكند. نكته ديگرى كه در مورد روش جمالى براى بيان معانى اصطلاحات، به خصوص اسامى اعضاى بدن معشوق بايد بدان توجه كرد، اين است كه اين اعضاء در تعاريف جمالى جنبه ساكن ندارد، بلكه وى آنها را از لحاظ كارى كه انجام مىدهند و جنبه ديناميك به خود مىگيرد؛ مثلاً در تعريف دهان مىگويد كه سرّ خفى است. سپس صفت تنگى دهان را شرح مىدهد و مىگويد كه پاى انديشه در راه باريك دهان لنگ مىشود. پس از آن كار دهان، يعنى سخن گفتن و خنديدن، را شرح مىدهد و مىگويد كه دهان جايى است كه كلام حق از آن بيرون مىآيد و فعل ديگر دهان خنديدن است و خنده نشانه سرّ است كه در دهان پنهان بوده است. براى درك بهتر معناى خنده بايد معناى لب را هم شناخت. لب كه صفت آن شيرينى است، خود جويى است از لطف خدا و آبى كه در اين جوى روان است، باغ جان را آبيارى مىكند و درختان و گياهان عالم جان را نشو و نما مىدهد و آنها را تازه مىگرداند. از لب كه جوى لطف است، نفس الرحمان بيرون مىآيد. نغمهاى از همين دم است كه چون در مريم دميدند، روح عيسى(ع) از آن پديد آمد. پس لب عيسى هم در اين عالم خود داراى همين خاصیت است و از بركت آن است كه مرده زنده مىشود. كار ديگر لب بوسيدن است و بوسه ربودن از آن. چون لب درواز دهان است، بوسه ربودن از آن گشودن درِ دولت است و اين هم البته از لطف خداست. كار ديگر لب خنديدن است، و خنده باز شدن درِ دهان و پيدا شدن دندانهاست كه خود نماينده گوهر اسرار است. اين خنده اگر به سوى عاشقان باشد، جان آزاده ايشان را بنده خويش مىگرداند. علاوه بر اين كه جمالى سعى كرده است، هر عضو اصلى را با اعضاى فرعى و حالتهاى آن عضو در نظر گيرد. تعداد اعضايى هم كه در اين مثنوى ذكر كرده است، از رسائل مشابه؛ مثلاً گلشن راز شبسترى و مرآت عشاق و رشف الالحاظ فى كشف الالفاظ بيشتر است. علاوه بر روى و اسامى وابسته بدان؛ يعنى زلف و خط و خال و چشم و ابرو و دهان و لب، ساعد و دست و انگشتان آن، قامت و سايه آن، پاى و انگشتان آن، و ميان معشوق كه همچون موى باريك است، شرح داده شده است. در مورد الفاظ ديگرى كه در غزل صوفيانه پارسى به كار مىرود؛ مانند كفر و بت و بتخانه و مى و ميخانه و شراب و ساقى و غيره نيز اين حكم تا حدودى صادق است. درباره «سيرالعارفين» كه مصحح آن را به كتاب الحاق نموده است، گفته مىشود كه اين كتاب در واقع اولياءنامهاى است؛ همانند تذكره الاولياء فريدالدين عطار نيشابورى، كه جمالى آن را در شرح احوال سيزده تن از مشايخ صوفى هند، در حدود سال 940ق نوشته است. جمالى كه خود را در اين كتاب گاه «احقرالانام» و گاه «درويش جمالى» مىخواند، در مسافرتهايى كه به مكه و شام و بين النهرين و ايران كرده بود، دوستانش از وى درخواست كردند تا درباره اوليائى كه در اين سفرها ديده است، كتابى بنويسد؛ ولى او از انجام اين كار سرباز زد و در عوض به نوشتن شرح حال تنى چند از مشايخ هند پرداخت. اين مشايخ عبارتند از: شيخ معينالدين چشتى، بهاءالدين زكريا ملتانى، قطبالدين بختيار كاكى، فريدالدين گنج شكر، صدرالدين عارف، نظامالدين اولياء، ركنالدين ابوالفتح ملتانى، نجيبالدين متوكل، حميدالدين ناگورى، جلالالدين تبريزى، نصيرالدين محمود چراغ دهلوى، جلالالدين مخدوم جهانيان، شيخ سماءالدين كنبوه.
در ضمن شرح حال اين مشايخ، از پارهاى از مريدان ايشان نيز ياد شده است؛ مثلاً در ضمن شرح حال بهاءالدين زكريا، از شيخ فخرالدين عراقى و كتاب لمعات او ياد شده است. اولياء نام جمالى به نثر است؛ ولى در ابتداى ذكر هر يك از مشايخ فوق ابياتى هم در نعت وى سروده و سپس اوصافى را به تقليد از تذكره الاولياى عطار از براى شيخ مورد نظر ذكر نموده است. جمالى در نوشتن اين كتاب از منابع مختلف استفاده كرده است؛ ولى در عين حال پارهاى از مشاهدات خود را نيز ذكر كرده است. اهميت اين اثر نيز در ذكر همين مشاهدات و تجربههاى شخصى نویسنده است؛ مثلاً، وى در بغداد شيخى را مىبيند به نام شهابالدين احمد، كه صاحب سجاده و نماينده طريق شهابالدين سهروردى است. در شيراز با مردى به نام نظامالدين محمود ملاقات مىكند كه از مريدان شاه نعمتالله ولى است. در هرات با عبدالرحمان جامى ملاقات مىكند و با او درباره لمعات عراقى بحث مىكند. بيشتر تجربهها و مشاهدات نویسنده در فصلى آمده است كه وى درباره شيخ و مرشد خود شيخ سماءالدين كنبوه نوشته است.
وضعيت كتاب
مثنوى مرآت المعانى را نخست مرحوم محقق، آقاى حميدالدين، قصد داشت به روش انتقادى تصحيح و سپس چاپ كند. براى اين منظور وى عكس چهار نسخه خطى از اين اثر را تهيه كرده بود، ليكن مرگ او در سال 1979م مانع از ادامه كار گرديد. پس از فوت او، همسرش خانم نورالدين اين عكسها را همراه با يادداشتهاى حميدالدين درباره جمالى در اختيار آقاى گوكل آلپاى تكين، ويراستار «سلسله متون و منابع فرهنگ و ادبيات شرق» در دانشگاههاروارد، قرار داد و او نيز يادداشتهاى آن مرحوم را تنظيم كرد و همراه با متن نسخهها به صورت فاکسیميله در سال 1984م چاپ كرد. از اين چهار نسخه فقط يكى كامل است و آن متعلق به كتابخانه رضا، در رامپور هندوستان است. سه نسخه ديگر كه متعلق به كتابخانه دانشگاه پنجاب است، ناقص است. مصحّح محترم آقاى نصرالله پورجوادى با ديدن اين اثر و مطالعه آن بى درنگ پى به اهميت آن برده و درصدد برآمده تا آن را به صورت انتقادى تصحيح و چاپ كند و بدين ترتيب كار ناتمام مرحوم حميدالدين را هم به سرانجامى برساند. براى اين منظور، سعى كرده نسخههاى ديگرى از اين مثنوى را به دست آورد. در فهرست کتابهاى خطى فارسى پاکستان، به اهتمام احمد منزوى يازده نسخه خطى معرفى شده است و مصحح دو نسخه قديمى را كه متعلق به كتابخانه گنج بخش بود، را به دست آورده و بدين ترتيب كار تصحيح انتقادى را با شش نسخه خطى انجام داده است. مصحح در تصحيح اين متن، بيشتر بر قرائت نسخه كتابخانه رضا كه كاملترين نسخههاست تكيه كرده؛ ولى آن را اصل قرار نداده، بلكه به روش التقاطى عمل كرده است.