كنوز الحكمة
کنوز الحکمة | |
---|---|
پدیدآوران | نصیری جامی، حسن (تصحيح و تعليق)
فاضل، علی (پژوهش) ژندهپیل، احمد بن ابوالحسن (نویسنده) |
ناشر | پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگى |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1387 ش |
چاپ | 1 |
شابک | 978-964-426-343-9 |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
كنوز الحكمة، به زبان فارسى، آخرين كتابى است كه شيخ احمد جام، آن را در سال 533ق، در سن 93 سالگى تأليف نموده است و غرض از تأليف آن، دستگيرى و راهنمايى طالبان حقيقت بوده است. اين كتاب، از سويى، تفسير عرفانى و انفسى برخى از آيات الهى است و از سويى ديگر، بيان و شرح مبانى اهل عرفان و حكمت است، لذا تسميه آن به «كنوز الحكمة» خالى از لطف نيست.
ساختار
كتاب، مشتمل بر يك مقدمه و بيست باب است كه نيمى از آن، به تفسير عرفانى آيات قرآنى پرداخته و ده باب ديگر(باب اول و بابهاى دوازدهم تا بيستم) به مباحث دقيق عرفان و حكمت اختصاص دارد.
لازم به ذكر است كه «كنوز الحكمة»، در حوزهى شعر فارسى نيز داراى ارزش و اعتبار خاصى است و اشعارى كه در آن به كار رفته است، در نگاه ادبى، مهم و قابل توجه است.
«سجع»، از مهمترين جلوهى ادبى در نثر شيخ احمد به شمار مىرود. در كنار سجع، آرايههاى ادبى ديگرى نيز مشاهده مىشود كه به ارزش و اهميت كتاب مىافزايد.
گزارش محتوا
باب اول، درباره الهام ملهم است. در اين باب بيان مىشود كه تمام امورات نظام هستى داراى ظاهر و باطنى است و انسان عاقل نبايد فقط به ظاهر كفايت كند و از باطن بىخبر باشد و شخص عارف موحد، بايد مطلع به سر و علانيه از حد و حدود باشد.
باب دوم، در تفصيل معناى«و الشمس و ضُحاها» مىباشد. شيخ جام بيان مىكند كه سخىترين اشياء آفتاب است. چون آفتاب سر از مطلع و برج خويش برآرد، همه تاريكىها از جهان ببرد و خداى سبحان از آن جهت به شمس سوگند ياد مىكند كه بسيارى از چيزها، به وسيله شمس عزيز مىشوند و او خود، به نفس خويش، عزيز است.
در باب سوم، دربارهى«نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحيوة الدنيا»، سخن مىگويد كه اين سرا، سراى فانى است و هر كه به قسمت قسام راضى نباشد، از او بوى كفر مىآيد. چه بسا مردان شير دلى كه خواستند، اين قسمت را تغيير دهند و تبديل كنند، اما نتوانستند و بالاخره از دنيا رخت بربستند.
باب چهارم، در معناى آيهى«و ما مِن دابةٍ فى الارض الا على الله رزقها...» است. شيخ جام، بعد از توضيح آيه شريفه بيان مىكند كه شرم باد بر كسى كه دعوى مؤمنى و دوستى خدا مىكند و خدا را به يك نان، استوار نمىدارد و اين، نه شرط دوستى و نه شرط خداشناسى است. شرم باد ما را از چنين اعتقاد به پروردگار عالم.
در باب پنجم، دربارهى معناى آيهى شريفه«و على الله فتوكلوا ان كنتم مؤمنين» صحبت مىكند. در اين آيه، خداى سبحان بيان مىفرمايد كه هر كس كه توكل ندارد، از دايرهى مؤمنان بيرون است و اصل بندگى، آن است كه انسان توكل داشته باشد، چون هرچه به او مىرسد، همه عطاى اوست؛ اگر نعمت است، از اوست و اگر شدت است، هم از اوست.
باب ششم، دربارهى معناى آيهى شريفهى«من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب»، بحث مىكند كه چون خداى عز و جل مؤمنان را دوست دارد و دنيا را دشمن، لذا دوست را به دوست ارزانى مىدارد و دشمن را به دشمن و اين، نه به جهت خوار كردن مؤمنان است كه ايشان را از دنيا كم مىدهد، بلكه از عزت ايشان است؛ همچنانكه كافران را دشمن دارد و نيز دنيا را دشمن دارد، لذا دشمن را به دشمن مىدهد و دوست را به دوست.
در باب هفتم، دربارهى آيه شريفه«ا و لم يعلموا ان الله يبسط الرزق لمن يشاء و...»، سخن مىگويد كه حق سبحانه و تعالى، چون احكم الحاكمين است و به كار بندگان خبير وبصير مىباشد، لذا هر كارى مىكند به صلاح بنده است؛ اگر مصلحت در فراخ كردن روزى باشد، آن را وسعت مىدهد و اگر مصلحت در تنگى روزى است، آن را تنگ مىكند تا بنده نه ياغى گردد و نه طاغى و بهترين روش بندگى آن است كه در هر دو حالت راضى باشد.
باب هشتم، در معنى آيه شريفهى«و لولا ان يكون الناس امة واحدةً...»، بحث مىكند و در ضمن آن، رواياتى را متذكر مىشود كه نشست و برخاست با اغنياء را در حكم مصاحبت با مردگان دانسته و درويشى و جهاد در راه خدا را بهعنوان بهترين پيشهها معرفى مىكند.
باب نهم، اختصاص به آيهى شريفهى«افوض امرى الى الله...» دارد. مؤلف، تصريح مىكند كه راه بندگى، منحصر در تفويض و تسليم است و بندهاى كه اين راه را برگزيند، راضى به قضاى او و صابر بر بلاهاى او و شاكر به نعمتهاى او مىباشد.
در باب دهم، بر اساس آيهى شريفه«فاذا جاءَ اجلهم لايستأخرون ساعةً و لا يستقدمون»، دربارهى انتقال از اين سراى فانى بدان سراى باقى صحبت مىكند، سپس دربارهی «اولو الالباب» و خصوصيات آنها سخن به ميان مىآورد.
در باب يازدهم، دربارهى«يا ايها الناس ضُرب مثل فاستمعوا له...»، سخن مىگويد و به مؤمنان متذكر مىشود كهاى مرد مؤمن عارف خداىپرست و موحد! چرا بر چنين نعمتى شكر نمىكنيد؟ كه ما را به فضل خود نعمت معرفت بخشيد و در پيش بُت و چليپا ننشايند و ما را به خدمت ايشان مشغول نكرد.
باب دوازدهم، در باهى فقر و فقراست. در فضيلت فقر بايد گفت كه پيامبر اكرم(ص)، آن را بهعنوان فخر خويش معرفى مىكند. همه نازش او به فقر، از اين جهت است كه در همه درياهاى عزت و جبروت، هيچ گوهرى عزيزتر از فقر و نور فقر، نه، بوده است و نه، خواهد بود.
در باب سيزدهم، دربارهى ازل و ابد صحبت مىكند. وى، دربارهى صعوبت اين بحث بيان مىكند كه هر كه بىچراغ معرفت و نور هدايت به اين بحث وارد شود، از هزاران، يكى، به سلامت بيرون مىآيد. به نظر وى، نور محمد مصطفى(ص) و نور عقل و معرفت، اولين مخلوق حضرت بارى تعالى به شمار مىرود.
شيخ جام، در باب چهاردهم به نصيحت و وصيت برادران دينى مىپردازد و بر اساس حديث نبوى، شفقت، رحمت، نصيحت و مجالست با علماى ربانى را توصيه مىكند.
باب پانزدهم، درباره اخلاص است. به نظر وى، اشتباه بعضى از فقها در اين است كه در علم سر، رنج نبردهاند و نمىبرند و به چشم حقارت و سبکی در آن مىنگرند و آن خطايى بزرگ است، زيرا كه اصل همه علوم، علم سر است و آن، هفتاد و چند درجه است. پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: «يك ذره از علم باطن، بهتر از بسيار از علم ظاهر است».
باب شانزدهم، دربارهى علم سر بحث مىكند. اركان علم سر و معرفت ده چيز است كه عبارتند از: «توحيد»، «اخلاص»، «توكل»، «يقين»، «تقوا»، «صبر»، «شكر»، «تفويض و تفكر و زهد در حرام»، «قناعت و تسليم» و «رضا به قضاها». هر كس كه داراى اين ده ركن نباشد، از ايمان حظى نبرده و فقط داراى اسم ايمان است.
در باب هفدهم مىكوشد تا علم ظاهر و باطن را تبيين كند. ابتدا دربارهى وجوب تحصيل علم بحث مىكند، سپس به فرق ميان علوم اشاره مىكند و علم سر را بر ساير علوم ترجيح مىدهد، سپس در قالب فصلى، به اسرار علم سر مىپردازد. به نظر وى، علم سر، از تقوا و صفاوت دل و سبقت ازلى برمىخيزد و علوم تمام انبياء، علوم سرى و اسرار ربوبى مىباشد.
باب هجدهم، دربارهى علوم و حقايق است. در مكتب شيخ جام، اسرار علوم فقط بر اولياى خداى عز و جل مكشوف است، چون آنان به حقيقت، راسخون در علم هستند و اگر كسى ده ركن را خوب به جاى آورد، دل وى چشمهى حكمت گردد و روح وى، از چشمهى حيوان حيات مىيابد و سيرت وى، سيرت انبياء مىشود.
در باب نوزدهم، بيان مىكند كه اين سخنان وى، از خزانه غيب والهام است و از سخنان خاصان و اولياى خداست، سپس احاديث مفصلى را روايت مىكند كه در آنها معناى توكل، صبر، يقين و زهد توضيح داده مىشود.
آخرين باب، به فرق ميان مدعى ناطقه و ساكته اختصاص دارد. وى، ابتدا، روايات صمت و سكوت را مطرح مىكند و در پايان، روايات مربوط به آخر الزمان آورده مىشود.
وضعيت كتاب
تصحيح و تحقيق كتاب، توسط مرحوم دكتر على فاضل، صورت گرفته است. آقاى دكتر حسن نصيرى جامى، در مقدمهاى كه در آغاز كتاب درج شده است، به معرفى نسخههايى كه مرحوم فاضل، در تصحيح اين اثر از آنها بهره برده و نيز توضيح شيوه تصحيح آن مرحوم پرداخته است. وى، در همان مقدمه، از «جامعه عصر شيخ»، «جلوههايى از نثر واعظانه و سنت مجلسگويى در كتاب كنوز الحكمة»، «معرفى كنوز الحكمة» و «جلوههايى از نثر ادبى و نثر واعظانه و سنت مجلسگويى در كنوز الحكمة» نيز سخن گفته است. همچنين فهرستى براى اشعار كتاب تهيه كرده كه در آخر كتاب، به ليست فهرستهاى پايانى افزوده شده است.
موارد اختلاف نسخ، در پاورقىها خاطرنشان شده و فهرستهای «آيههاى شريف قرآنى»، «احاديث»، «لغات»، «تركيبات و تعبيرات»، «اعلام»، «اشعار» و «مآخذ و مستندات» در پايان كتاب ذكر شده و پيش از فهرستها، نوشتهاى با عنوان «توضيحات عرفانى در باب برخى آيات، احاديث، اخبار و اقوال مندرج در متن كنوز الحكمة» گنجانده شده است.