۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ابوريحان بيرونى' به 'ابوريحان بيرونى ') |
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '، ') |
||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
وى در حدود 392 ق در جامۀ فقيهان با طيلسان و تحت الحنك از بخارا به گرگانج در شمال غربى خوارزم رفت و در آنجا به حضور على ابن مأمون بن محمد خوارزمشاه، از فرمانروايان آل مأمون (تا ح 387-399 ق) معرفى شد. در اين هنگام ابوالحسين سهيلى كه به گفتۀ خود ابن سينا «دوستدار اين گونه دانشها» بوده مقام وزارت را بر عهده داشته است. نام اين مرد در متن گزارش ابن سينا و نيز متن على بن زيد بيهقى (ص 45) ابوالحسين آمده است، اما ثعالبى در يتيمة الدهر (254/4) نام وى را ابوالحسن احمد بن محمد سهيلى آورده است و مىگويد وى در 404 ق به بغداد رفت و در آنجا در 418 ق درگذشت. در گرگانج حقوق ماهيانهاى براى ابن سينا مقرر گرديد كه به گفتۀ خودش براى «معاش كسى چون او كفايت مىكرد». | وى در حدود 392 ق در جامۀ فقيهان با طيلسان و تحت الحنك از بخارا به گرگانج در شمال غربى خوارزم رفت و در آنجا به حضور على ابن مأمون بن محمد خوارزمشاه، از فرمانروايان آل مأمون (تا ح 387-399 ق) معرفى شد. در اين هنگام ابوالحسين سهيلى كه به گفتۀ خود ابن سينا «دوستدار اين گونه دانشها» بوده مقام وزارت را بر عهده داشته است. نام اين مرد در متن گزارش ابن سينا و نيز متن على بن زيد بيهقى (ص 45) ابوالحسين آمده است، اما ثعالبى در يتيمة الدهر (254/4) نام وى را ابوالحسن احمد بن محمد سهيلى آورده است و مىگويد وى در 404 ق به بغداد رفت و در آنجا در 418 ق درگذشت. در گرگانج حقوق ماهيانهاى براى ابن سينا مقرر گرديد كه به گفتۀ خودش براى «معاش كسى چون او كفايت مىكرد». | ||
پس از چندى، به گفتۀ ابن سينا، بار ديگر «ضرورت وى را بر آن داشت» كه گرگانج را ترك كند. وى در بارۀ چگونگى اين ضرورت چيزى نمىگويد، اما از سوى ديگر، نظامى عروضى (ص 77) داستانى را مىآورد كه بنا بر آن، سلطان محمود غزنوى (حك 388-421 ق) از خوارزمشاه ابوالعباس مأمون بن مأمون درخواست كرد كه چند تن از دانشمندان دربار خود، از جمله ابن سينا را به دربار وى گسيل دارد. تنى چند از ايشان، از جمله [[ابو ریحان بیرونی، محمد بن احمد|ابوريحان بيرونى]] ، به اين سفر رضايت دادند، اما ابن سينا و دانشمند ديگرى به نام ابوسهل مسيحى از رفتن سر باز زدند و ناگزير شدند كه گرگانج را ترك گويند. | پس از چندى، به گفتۀ ابن سينا، بار ديگر «ضرورت وى را بر آن داشت» كه گرگانج را ترك كند. وى در بارۀ چگونگى اين ضرورت چيزى نمىگويد، اما از سوى ديگر، نظامى عروضى (ص 77) داستانى را مىآورد كه بنا بر آن، سلطان محمود غزنوى (حك 388-421 ق) از خوارزمشاه ابوالعباس مأمون بن مأمون درخواست كرد كه چند تن از دانشمندان دربار خود، از جمله ابن سينا را به دربار وى گسيل دارد. تنى چند از ايشان، از جمله [[ابو ریحان بیرونی، محمد بن احمد|ابوريحان بيرونى]]، به اين سفر رضايت دادند، اما ابن سينا و دانشمند ديگرى به نام ابوسهل مسيحى از رفتن سر باز زدند و ناگزير شدند كه گرگانج را ترك گويند. | ||
در اين داستان مىتوان بذرى از حقيقت را يافت. محمود غزنوى سنى مذهب متعصبى بوده است، در حالى كه ابن سينا، بنا بر سنت خانوادگيش شيعى مذهب بوده است (چنانكه ديديم پدرش به اسماعيليان گرويده بود). محمود غزنوى همچنين با فلسفه و فيلسوفان ميانۀ خوشى نداشته است، چنانكه وى را در هجوم به رى در 420 ق مىيابيم كه در آن شهر «مقدار 50 خروار دفتر روافض و باطنيان و فلاسفه، از سراهاى ايشان بيرون آورد و زير درختهاى آويختگان (يعنى كسانى كه ايشان را بر درختان به دار آويخته بودند) بفرمود سوختن.» مجمل التواريخ و القصص، 404 با وجود اين نمىتوان انگيزۀ اصلى ابن سينا را براى ترك گرگانج معين كرد و به حقيقت تاريخى اين «ضرورت» پىبرد. | در اين داستان مىتوان بذرى از حقيقت را يافت. محمود غزنوى سنى مذهب متعصبى بوده است، در حالى كه ابن سينا، بنا بر سنت خانوادگيش شيعى مذهب بوده است (چنانكه ديديم پدرش به اسماعيليان گرويده بود). محمود غزنوى همچنين با فلسفه و فيلسوفان ميانۀ خوشى نداشته است، چنانكه وى را در هجوم به رى در 420 ق مىيابيم كه در آن شهر «مقدار 50 خروار دفتر روافض و باطنيان و فلاسفه، از سراهاى ايشان بيرون آورد و زير درختهاى آويختگان (يعنى كسانى كه ايشان را بر درختان به دار آويخته بودند) بفرمود سوختن.» مجمل التواريخ و القصص، 404 با وجود اين نمىتوان انگيزۀ اصلى ابن سينا را براى ترك گرگانج معين كرد و به حقيقت تاريخى اين «ضرورت» پىبرد. |
ویرایش