۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') |
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
نام او محمد و لقبش در دوران حيات خود، جلالالدين و گاهى (خداوندگار) و مولانا بوده و لقب مولوى در قرنهاى بعد از (نهم) براى وى به كار رفته است. وى در سال 604 هجرى در بلخ ولادت يافت. پدرش بهاءولد (648-543) ملقب به سلطانالعلماء، هم از رؤساى شريعت بود و هم از رؤساى طريقت. يكى از حوادث مهم زندگى وى، سفر مولوى و خانوادهاش و مقيم شدن در قونيه بود. در سال 617، سلطانالعلماء به همراه خانوادهاش از بلخ مهاجرت كردند. حكايت مشهورى كه در طى اين سفر روايت شده، اين است كه روزى [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار نيشابورى]] ، مولوى را ديد و درباره مولوى به پدرش گفت: (اين فرزند را گرامى دار، زود باشد كه از نفس گرم، آتش در سوختگان عالم زند). در طول اين سفر، آنها مدتى را در وخش و سمرقند گذرانيدند. سپس به حج رفتند و نيشابور را ديدند و به بغداد رسيدند. مدتى در حجاز ماندند و هنگام بازگشت از مكه، چندى نيز در شام بودند. چند سالى را نيز در لارنده به سر بردند كه در همين شهر، جلالالدين، با گوهر خاتون، دختر شرفالدين لالا، ازدواج كرد. پس از آن بهاءولد به قونيه رفت و در همان جا وفات يافت. | نام او محمد و لقبش در دوران حيات خود، جلالالدين و گاهى (خداوندگار) و مولانا بوده و لقب مولوى در قرنهاى بعد از (نهم) براى وى به كار رفته است. وى در سال 604 هجرى در بلخ ولادت يافت. پدرش بهاءولد (648-543) ملقب به سلطانالعلماء، هم از رؤساى شريعت بود و هم از رؤساى طريقت. يكى از حوادث مهم زندگى وى، سفر مولوى و خانوادهاش و مقيم شدن در قونيه بود. در سال 617، سلطانالعلماء به همراه خانوادهاش از بلخ مهاجرت كردند. حكايت مشهورى كه در طى اين سفر روايت شده، اين است كه روزى [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار نيشابورى]]، مولوى را ديد و درباره مولوى به پدرش گفت: (اين فرزند را گرامى دار، زود باشد كه از نفس گرم، آتش در سوختگان عالم زند). در طول اين سفر، آنها مدتى را در وخش و سمرقند گذرانيدند. سپس به حج رفتند و نيشابور را ديدند و به بغداد رسيدند. مدتى در حجاز ماندند و هنگام بازگشت از مكه، چندى نيز در شام بودند. چند سالى را نيز در لارنده به سر بردند كه در همين شهر، جلالالدين، با گوهر خاتون، دختر شرفالدين لالا، ازدواج كرد. پس از آن بهاءولد به قونيه رفت و در همان جا وفات يافت. | ||
مولوى پس از فوت پدر، در سن 24 سالگى به تدريس و وعظ پرداخت و سپس، سيد برهانالدين محقق ترمذى كه از شاگردان و مريدان سلطانالعلماء بود، به قونيه آمد و مولوى شاگرد و مريد وى گشت و بر اثر اين ارادت، با معارف و علوم عرفانى مأنوس شد و پس از آن نيز با سفر به حلب و دمشق، مطالعات خود را گسترش داد. گفته شده است كه برهان محقق، پس از آنكه به تربيت مولوى پرداخت و او را كامل و تمام عيار ديد، دست از تدريس برداشت و گوشهگيرى كرد و سرانجام در سال 638 درگذشت. زندگى مولوى از همين جا رنگى ديگر به خود گرفت. استادى كه مولوى از چشمه دانش او جرعهها نوشيد، وفات يافت و مولوى پس از جستجوها و كند و كاوها، سرانجام خود را در ميان متشرعان و فقيهان و دانشمندانى كه به اندك جاه و مقام دنيا دل خوش كردهاند، تنها ديد. بيراه نيست اگر بگويم در وجود مولوى آتشى براى ديدن شخصى شعله گرفت تا درون چند توى او را به او بشناساند و اگر بگويم او در انتظار عشقى به غايت بزرگ بود تا حقيقت بر او روشن شود، باز هم به خطا نرفتهام. | مولوى پس از فوت پدر، در سن 24 سالگى به تدريس و وعظ پرداخت و سپس، سيد برهانالدين محقق ترمذى كه از شاگردان و مريدان سلطانالعلماء بود، به قونيه آمد و مولوى شاگرد و مريد وى گشت و بر اثر اين ارادت، با معارف و علوم عرفانى مأنوس شد و پس از آن نيز با سفر به حلب و دمشق، مطالعات خود را گسترش داد. گفته شده است كه برهان محقق، پس از آنكه به تربيت مولوى پرداخت و او را كامل و تمام عيار ديد، دست از تدريس برداشت و گوشهگيرى كرد و سرانجام در سال 638 درگذشت. زندگى مولوى از همين جا رنگى ديگر به خود گرفت. استادى كه مولوى از چشمه دانش او جرعهها نوشيد، وفات يافت و مولوى پس از جستجوها و كند و كاوها، سرانجام خود را در ميان متشرعان و فقيهان و دانشمندانى كه به اندك جاه و مقام دنيا دل خوش كردهاند، تنها ديد. بيراه نيست اگر بگويم در وجود مولوى آتشى براى ديدن شخصى شعله گرفت تا درون چند توى او را به او بشناساند و اگر بگويم او در انتظار عشقى به غايت بزرگ بود تا حقيقت بر او روشن شود، باز هم به خطا نرفتهام. |
ویرایش