۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') |
جز (جایگزینی متن - 'فخر رازى' به 'فخر رازى') |
||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
براى آشنايى با روش و محتواى كتاب حاضر، ذكر برخى از مطالب سودمند آن كافى است: | براى آشنايى با روش و محتواى كتاب حاضر، ذكر برخى از مطالب سودمند آن كافى است: | ||
#در عرف شايع است كه بعضى چيزها را اتفاقى گويند؛ يعنى بهخودىخود برخلاف انتظام عالم حاصل شده است؛ مثلا چون با نظر به افراد نوع انسان، دست بايد داراى پنج انگشت باشد، مىگويند اتفاقاً فلانى شش انگشت دارد و همچنين مىگويند بخت فلانى، فلان چيز را ايجاب نمود و چهبسا گويند: بخت عالم بود كه اقبال يار او شد. پس كسانى كه قضيه احتياج ممكن به مؤثر را انكار نمودهاند، انكار ايشان مساوق و همدوش و همركاب و همعنان با جواز ترجّح بلا مرجح است كه بدتر از ترجيح بلا مرجح است و اشعرى هم آن را قبول ندارد. فخر رازى از طرف قائلين به بخت و اقبال و اتفاق شبهاتى ذكر نموده است... اثر جعل، وجود عين الربط و صرف الربط است، بهطورى كه اضافه طرف نداشته باشد؛ نه اينكه اثر جعل اين است كه وجود را وجود قرار دهد، موضوعى موجود و محمولى موجود باشد و به آن موضوع وجود بدهد... <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/13785/2/33 ر.ك: متن كتاب، ج1، ص33-36]</ref>. | #در عرف شايع است كه بعضى چيزها را اتفاقى گويند؛ يعنى بهخودىخود برخلاف انتظام عالم حاصل شده است؛ مثلا چون با نظر به افراد نوع انسان، دست بايد داراى پنج انگشت باشد، مىگويند اتفاقاً فلانى شش انگشت دارد و همچنين مىگويند بخت فلانى، فلان چيز را ايجاب نمود و چهبسا گويند: بخت عالم بود كه اقبال يار او شد. پس كسانى كه قضيه احتياج ممكن به مؤثر را انكار نمودهاند، انكار ايشان مساوق و همدوش و همركاب و همعنان با جواز ترجّح بلا مرجح است كه بدتر از ترجيح بلا مرجح است و اشعرى هم آن را قبول ندارد. [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] از طرف قائلين به بخت و اقبال و اتفاق شبهاتى ذكر نموده است... اثر جعل، وجود عين الربط و صرف الربط است، بهطورى كه اضافه طرف نداشته باشد؛ نه اينكه اثر جعل اين است كه وجود را وجود قرار دهد، موضوعى موجود و محمولى موجود باشد و به آن موضوع وجود بدهد... <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/13785/2/33 ر.ك: متن كتاب، ج1، ص33-36]</ref>. | ||
#آن قسم از اقسام اربعه صفات كه سلبى است و معناى عدمى دارد، نمىتواند عين ذات حضرت حق باشد؛ زيرا اگر معناى عدمى يا سلبى جزء ذات او باشد، حتماً در ذات جهت عدمى پيدا مىشود، درصورتىكه واجب الوجود من جميع الجهات كامل بوده و وجود شديد غير محدود و غير متناهى است و اما مفاهيم هم با تكثرى كه دارند عين ذات نبوده، بلكه يك هويت بسيطه مطلق و صرف الوجود هست بدون اينكه حيثيات متخالفه متكثره در او باشد؛ زيرا بنا بر اصالة الوجود در دار تحقق بيش از اين حقيقت صرفه نيست و هرچه هست از كمالات وجود است و «الوجود كل الكمال و الكمال كل الوجود» و بعبارة أخرى: «الكمال كله الوجود و الوجود كله الكمال» و چون ما هو المتحقق في الخارج، صرف الوجود است، عقل به اين اعتبار صفت «إنّه موجود» را انتزاع مىنمايد و چون علم عبارت از انكشاف اشياء نزد عالم بوده و اين هويت به همان حقيقت صرفه خويش، اشياء نزد او منكشف است، پس اين هويت كل العلم است و همچنين عقل از آن حقيقت صرفه به اعتبار هويت متحقق در خارج آن، «إنّه ثابت» و «إنه حي» را انتزاع مىكند و مفاهيم كماليه بكثرتها و بحيثياتها المختلفة براى او ثابت مىباشند <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/13786/1/115 ر.ك: همان، ج2، ص115]</ref>. | #آن قسم از اقسام اربعه صفات كه سلبى است و معناى عدمى دارد، نمىتواند عين ذات حضرت حق باشد؛ زيرا اگر معناى عدمى يا سلبى جزء ذات او باشد، حتماً در ذات جهت عدمى پيدا مىشود، درصورتىكه واجب الوجود من جميع الجهات كامل بوده و وجود شديد غير محدود و غير متناهى است و اما مفاهيم هم با تكثرى كه دارند عين ذات نبوده، بلكه يك هويت بسيطه مطلق و صرف الوجود هست بدون اينكه حيثيات متخالفه متكثره در او باشد؛ زيرا بنا بر اصالة الوجود در دار تحقق بيش از اين حقيقت صرفه نيست و هرچه هست از كمالات وجود است و «الوجود كل الكمال و الكمال كل الوجود» و بعبارة أخرى: «الكمال كله الوجود و الوجود كله الكمال» و چون ما هو المتحقق في الخارج، صرف الوجود است، عقل به اين اعتبار صفت «إنّه موجود» را انتزاع مىنمايد و چون علم عبارت از انكشاف اشياء نزد عالم بوده و اين هويت به همان حقيقت صرفه خويش، اشياء نزد او منكشف است، پس اين هويت كل العلم است و همچنين عقل از آن حقيقت صرفه به اعتبار هويت متحقق در خارج آن، «إنّه ثابت» و «إنه حي» را انتزاع مىكند و مفاهيم كماليه بكثرتها و بحيثياتها المختلفة براى او ثابت مىباشند <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/13786/1/115 ر.ك: همان، ج2، ص115]</ref>. | ||
#حضرت احديت حقيقتا متكلم است؛ زيرا تكلم براى اظهار ما في الضمير، وضع شده است؛ ضمير هم به معناى دل نيست، بلكه به معناى غيب است؛ زيرا آن سخن كه الفاظ براى معانى عامه وضع شده است در خود ضمير هم جارى است... حضرت حق متكلم حقيقى است، گرچه از اين جهت كه موجد صوت است نيز متكلم است. به ما كه متكلم مىگويند به اين جهت است كه كلمات به ما قيام صدورى دارند؛ درحالىكه قيام صدورى موجودات به حق، بالاتر از قيام صدورى كلمات به ماست، پس حق به اين اعتبار كه كلام را ايجاد مىنمايد متكلم است... <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/13786/1/347 ر.ك: همان، ص347-348]</ref>. | #حضرت احديت حقيقتا متكلم است؛ زيرا تكلم براى اظهار ما في الضمير، وضع شده است؛ ضمير هم به معناى دل نيست، بلكه به معناى غيب است؛ زيرا آن سخن كه الفاظ براى معانى عامه وضع شده است در خود ضمير هم جارى است... حضرت حق متكلم حقيقى است، گرچه از اين جهت كه موجد صوت است نيز متكلم است. به ما كه متكلم مىگويند به اين جهت است كه كلمات به ما قيام صدورى دارند؛ درحالىكه قيام صدورى موجودات به حق، بالاتر از قيام صدورى كلمات به ماست، پس حق به اين اعتبار كه كلام را ايجاد مىنمايد متكلم است... <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/13786/1/347 ر.ك: همان، ص347-348]</ref>. |
ویرایش