۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'خواجه نصيرالدين طوسى' به 'خواجه نصيرالدين طوسى') |
جز (جایگزینی متن - 'فخر رازى' به 'فخر رازى') |
||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
نويسنده در فصل دوم كتاب به معرفى آثار [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] مىپردازد. نويسنده آثار علامه را در يازده دستهبندى كرده است: آثار كلامى، فلسفى، منطقى، فقهى، اصول فقه، علم رجال، صرف و نحو، آثار عرفانى، تفسير و حديث. در انتهاى اين بخش فهرست الفبايى آثار علامه تحت عنوان ضميمه آمده است (متن كتاب، ص 50-114). | نويسنده در فصل دوم كتاب به معرفى آثار [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] مىپردازد. نويسنده آثار علامه را در يازده دستهبندى كرده است: آثار كلامى، فلسفى، منطقى، فقهى، اصول فقه، علم رجال، صرف و نحو، آثار عرفانى، تفسير و حديث. در انتهاى اين بخش فهرست الفبايى آثار علامه تحت عنوان ضميمه آمده است (متن كتاب، ص 50-114). | ||
مبحث عدل، در فصل سوم اين كتاب آمده است. نويسنده از زواياى مختلفى ديدگاه علامه را مورد بررسى و تحقيق قرار داده است. زابينه اشميتكه در اين مسأله، نظر [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] و فخر رازى را در مورد ماهيت عدل خداوند اينگونه بيان مىدارد:[[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] و رازى به دليل اختلاف نظرشان درباره ماهيت ارزشهاى اخلاقى و رابطه خداوند با اين ارزشها در باب نسبت خداوند با آفريدگانش پيرو نظر واحدى نبودند. علامه معتقد بود معيارهاى ذاتى اخلاقى از نظر خداوند و بنده، مفهومى يكسان دارد؛ بنابراين عدل خداوند را بايد با همين معيارها سنجيد. ازاينرو خداوند را به عادلى تعريف مىكند كه نه مرتكب شرّ مىشود و نه در تكاليف خود- كه فقط به قصد خير محض و سود رساندن به غير انجام مىدهد- قصور مىورزد؛ و يا به بيان علامه، به داعى حكمت (داعي الحكمة) عمل مىكند (همان، ص 120). | مبحث عدل، در فصل سوم اين كتاب آمده است. نويسنده از زواياى مختلفى ديدگاه علامه را مورد بررسى و تحقيق قرار داده است. زابينه اشميتكه در اين مسأله، نظر [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] و [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] را در مورد ماهيت عدل خداوند اينگونه بيان مىدارد:[[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] و رازى به دليل اختلاف نظرشان درباره ماهيت ارزشهاى اخلاقى و رابطه خداوند با اين ارزشها در باب نسبت خداوند با آفريدگانش پيرو نظر واحدى نبودند. علامه معتقد بود معيارهاى ذاتى اخلاقى از نظر خداوند و بنده، مفهومى يكسان دارد؛ بنابراين عدل خداوند را بايد با همين معيارها سنجيد. ازاينرو خداوند را به عادلى تعريف مىكند كه نه مرتكب شرّ مىشود و نه در تكاليف خود- كه فقط به قصد خير محض و سود رساندن به غير انجام مىدهد- قصور مىورزد؛ و يا به بيان علامه، به داعى حكمت (داعي الحكمة) عمل مىكند (همان، ص 120). | ||
رازى در اصل، مخالف نظر علامه در مورد رابطه خداوند با مخلوقش بود. برحسب استنباط او از قدرت مطلق الهى، خداوند خالق يكتاى هر موجودى، از جمله خالق هر شرى مىباشد. بهعلاوه چون خداوند آنچه را كه خير يا شر است تعيين مىكند خود او مشمول معيارهاى اخلاقى نيست و بنابراين نمىتوان نسبت به افعال او قضاوت كرد. به اين دليل كه خداوند مكلف به انجام هيچ فعلى نمىباشد. ازاينرو رازى رأى معتزليان درباره عدل را، كه از نظر او ناقض قدرت الهى بود، رد مىكرد. در اين مورد او با سنت اشعريان موافق بود. بر اين اساس رازى استدلال مىكرد كه افعال خداوند را نمىتوان با معيار خوب يا بد سنجيد (همان، ص 121). | رازى در اصل، مخالف نظر علامه در مورد رابطه خداوند با مخلوقش بود. برحسب استنباط او از قدرت مطلق الهى، خداوند خالق يكتاى هر موجودى، از جمله خالق هر شرى مىباشد. بهعلاوه چون خداوند آنچه را كه خير يا شر است تعيين مىكند خود او مشمول معيارهاى اخلاقى نيست و بنابراين نمىتوان نسبت به افعال او قضاوت كرد. به اين دليل كه خداوند مكلف به انجام هيچ فعلى نمىباشد. ازاينرو رازى رأى معتزليان درباره عدل را، كه از نظر او ناقض قدرت الهى بود، رد مىكرد. در اين مورد او با سنت اشعريان موافق بود. بر اين اساس رازى استدلال مىكرد كه افعال خداوند را نمىتوان با معيار خوب يا بد سنجيد (همان، ص 121). | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
علامه نظريه سنتى معتزليان را مبنى بر اينكه صفات ذاتى خداوند وابسته به ذات او (لذاته) مىباشد بهطور كامل تأييد مىكند اما از رأى فيلسوفان كه صفات را امورى وجودى نمىدانستند خود را برحذر داشت (همان، ص 173). | علامه نظريه سنتى معتزليان را مبنى بر اينكه صفات ذاتى خداوند وابسته به ذات او (لذاته) مىباشد بهطور كامل تأييد مىكند اما از رأى فيلسوفان كه صفات را امورى وجودى نمىدانستند خود را برحذر داشت (همان، ص 173). | ||
بحث از معاد و اقامه برهان بر آن، فصل ششم اين كتاب را شامل مىشود. زابينه اشميتكه با بيان نظر [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] و مقايسه آن با ديدگاه فخر رازى در اينكه آيا اعاده و برانگيختن دوباره موجودات براى حسابرسى، بر خداوند متعال واجب است يا خير، به ترتيب نظريههاى شيعه اماميه، اشاعره و معتزله را بازگو مىنمايد. وى بيان ميدارد كه [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] بر اين باور است كه خداوند مكلف به اعاده بندگان است و براى اين باور خود، به سخن [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] استناد مىكند مبنى بر اينكه: براى تحقق وعده ثواب براى نيكوكاران و تحقق كيفر و عذاب براى گنهكاران، اعاده ضرورى است (همان، ص 206). | بحث از معاد و اقامه برهان بر آن، فصل ششم اين كتاب را شامل مىشود. زابينه اشميتكه با بيان نظر [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] و مقايسه آن با ديدگاه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در اينكه آيا اعاده و برانگيختن دوباره موجودات براى حسابرسى، بر خداوند متعال واجب است يا خير، به ترتيب نظريههاى شيعه اماميه، اشاعره و معتزله را بازگو مىنمايد. وى بيان ميدارد كه [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] بر اين باور است كه خداوند مكلف به اعاده بندگان است و براى اين باور خود، به سخن [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] استناد مىكند مبنى بر اينكه: براى تحقق وعده ثواب براى نيكوكاران و تحقق كيفر و عذاب براى گنهكاران، اعاده ضرورى است (همان، ص 206). | ||
نويسنده در مقابل، به بيان نظريه فخر رازى پرداخته و مىنويسد: | نويسنده در مقابل، به بيان نظريه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] پرداخته و مىنويسد: | ||
رازى در مقام يك اشعرى، بهطور كلى مكلف بودن خداوند به تكليف را رد ميكرد. اما در هنگام بحث از اينكه اعاده حيات واقعاً خواهد بود، او نه تنها از كتاب و سنت و اجماع مدد مىگرفت بلكه دو دليل عقلى را كه بر اساس اصولى بود كه به سادگى با موضع سنتى اشعريان هماهنگى نداشت به آن مىافزود. اما وى در استدلال دومش بر اساس اصول غير اشعرى بحث مىكرد. او ادعا مىكرد كه خداوند بنده را براى (راحت) و (لذت) آفريده است. در اين دنيا نمىتوان به چنين هدفى رسيد زيرا لذت واقعى وجود ندارد. لذت در اين دنيا فقط براى دفع ضرر است. بنابراين او چنين نتيجه مىگرفت كه خداوند سبب حشر بنده در آخرت مىشود تا از لذت حقيقى بهرهمند شود. اگر چنين نبود وصف كردن خداوند به صفت «محسن» و «رحيم» و «غنى» مغاير با اين بود (همان، ص 208). | رازى در مقام يك اشعرى، بهطور كلى مكلف بودن خداوند به تكليف را رد ميكرد. اما در هنگام بحث از اينكه اعاده حيات واقعاً خواهد بود، او نه تنها از كتاب و سنت و اجماع مدد مىگرفت بلكه دو دليل عقلى را كه بر اساس اصولى بود كه به سادگى با موضع سنتى اشعريان هماهنگى نداشت به آن مىافزود. اما وى در استدلال دومش بر اساس اصول غير اشعرى بحث مىكرد. او ادعا مىكرد كه خداوند بنده را براى (راحت) و (لذت) آفريده است. در اين دنيا نمىتوان به چنين هدفى رسيد زيرا لذت واقعى وجود ندارد. لذت در اين دنيا فقط براى دفع ضرر است. بنابراين او چنين نتيجه مىگرفت كه خداوند سبب حشر بنده در آخرت مىشود تا از لذت حقيقى بهرهمند شود. اگر چنين نبود وصف كردن خداوند به صفت «محسن» و «رحيم» و «غنى» مغاير با اين بود (همان، ص 208). |
ویرایش